ابراهیم فیاض به مناسبت ایام رحلت امام خمینی (ره) در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: امام خمینی ما را از قرون وسطی هزار ساله بیرون آورد و این نکته بسیار مهمی است که ابعادش هنوز روشن نشده است. به همین دلیل در اندیشههای امام در زمینههای فقهی و کلامی هنوز هم در حوزههای علمیه راه پیدا نکرده است. نه تنها در جامعه بلکه در حوزههای علمیه هم راه پیدا نکرده است. علت هم این است که همه اینها با اندیشه امام بیگانه هستند. چند سال پیش در مصاحبهای گفتم امام هنوز هم تنهاست. احساس میکنم هنوز هم غریب است. متکفلین و خانواده او نیز با او غریبه اند. با این همه امکانات و سازمان و پول، غریبی امام به حدی بالاست که هنوز هم اندیشه او برای ما مفهوم نیست. اگر مفهوم بود خیلی روی آن بحث میشد.
استاد مردم شناسی دانشگاه تهران افزود: قرون وسطای ما بعد از بوعلی سینا شروع شد. کاری که بوعلی سینا با جامعه ما کرد، آگوستین با اروپا کرد. آگوستین دقیقاً مثل بوعلی سینا است و خیلی به هم شبیه هستند. افلاطون گرایی بوعلی سینا در آخر عمرش وجود دارد. بوعلی سینا از ارسطو شروع میکند، به اندیشه نو افلاطونی میرسد و در نهایت به اندیشه افلاطونی میرسد و منطق المشرقین را مینویسد که البته فقط مقدمه آن باقی مانده و از همانجا گرایشش به افلاطون شروع میشود. از لحاظ ساختار سیاسی هم قبایل شمال ایران وارد ایران میشوند و یک حالت قبیلگی مانند غزنوی ها و سلجوقیان شروع میشود که این باعث میشود ما به شدت در صوفیسم قبیلگی فرو برویم. این مسأله با اندیشه افلاطونی و نوافلاطونی بوعلی سینا ترکیب میشود و انحطاط جهان اسلام رقم میخورد.
ابراهیم فیاض ادامه داد: یک قرون وسطای دیگر هم با شروع صفویه داریم که از صفویه شروع میشود تا سال ۱۳۲۰ که جنگ جهانی دوم شروع میشود. حضرت آقا هم یک بار فرمودند جنگ جهانی اول تمام ساختارها را به هم ریخت. یعنی با فروپاشی عثمانی و آمدن آتاتورک و … معلوم شد که فروپاشی جهان اسلام شروع شده است. همانند فروپاشی برخی کشورها مثل عربستان و مصر که عثمانی آخرین آنها بود. بعد از آن دیگر جهان اسلام کلاً تسلیم غرب شد. در سال ۱۹۴۰ (حدود ۱۳۲۰) جنگ جهانی دوم شروع شد و وقتی در ۱۹۴۵ تمام شد (یعنی سال ۱۳۲۵ شمسی) اینجا بود که یکباره خروج از این حالت هم شروع شد.
مرحوم شاه آبادی از نظر من ماکس وبر ایران است؛ البته بهتر است بگوییم ماکس وبر جهان اسلام. در کتابش از جهان اسلام شروع میکند و دلایل عقب ماندگی و بیچارگی جهان اسلام را مرحوم شاه آبادی در این کتاب توضیح میدهد
وی سپس گفت: به عقیده من مهمترین کاری که امام خمینی انجام داده نوشتن کتاب «کشف اسرار» در این مقطع است. کتاب «اسرار هزار ساله» حکمی زاده هم مهم است. چون حکمی زاده این کتاب را نوشت امام خمینی درسهایش را تعطیل کرد و کشف اسرار را نوشت. امام گفت حرفی که در کتاب اسرار هزار ساله نوشته شده است به عکس است و شما هستید که میخواهید قرون وسطای هزار ساله را ادامه دهید. راه نجات ما از قرون وسطای هزار ساله این است که من میگویم. در آنجا امام مباحث بسیار عمیق کلامی آغاز میکند که از ابتدا تاکنون انحرافی که وجود داشته چه بوده است. امام در آنجا بحث بسیار مهم در چارچوب کلام سیاسی و کلام اقتصادی و غیره انجام میدهد که ادامه راه استادش در کتاب «شذرات المعارف» است. مرحوم شاه آبادی هم در آنجا کاملاً هم این کار را انجام داده است.
ابراهیم فیاض اضافه کرد: مرحوم شاه آبادی از نظر من ماکس وبر ایران است؛ البته بهتر است بگوییم ماکس وبر جهان اسلام. در کتابش از جهان اسلام شروع میکند و دلایل عقب ماندگی و بیچارگی جهان اسلام را مرحوم شاه آبادی در این کتاب توضیح میدهد. امام هم در کشف اسرار دقیقاً همین مباحث را ادامه میدهد. در آن کتاب امام مبانی کلامی را بحث میکند. بعد از ۲۵ سال به مبانی فقهی میپردازد که میشود همان کتاب «ولایت فقیه». یعنی بازه زمانی ۱۳۲۳ تا ۱۳۴۸. در همین دوران جریان شریعتی هم در ایران شروع شده است و محمد باقر صدر هم مباحث خود را در نجف شروع کرده است. کاری که امام شروع میکند شریعتی نیز با او همراه میشود. این ترکیب باعث میشود با انقلاب اسلامی آن دو اندیشه قبلی امام یعنی کشف الاسرار و ولایت فقیه که یکی کلامی و دیگری فقهی هست با هم ترکیب شوند و به نظریه انقلاب اسلامی تبدیل شوند و امام بتواند انقلاب را ایجاد کند.
امام از طرف همین قرون وسطیگرا ها مورد فشار واقع میشود؛ مثل بازرگان، شریعت سنگلجی، ابوالحسن فروغی و یدالله سحابی. اینها گرایشهای سلفی شدید دارند. اینها اولین کسانی هستند که حرکت خود را شروع میکنند و دوباره میخواهند به عقب برگردند، اینها میخواستند دوباره برگردند به زنده کردن قرون وسطی در ایران
وی همچنین عنوان کرد: این زمان دقیقاً شروع خروج ما از دوران قرون وسطای ماست. البته امام از طرف همین قرون وسطیگراها مورد فشار واقع میشود؛ مثل بازرگان، شریعت سنگلجی، ابوالحسن فروغی و یدالله سحابی. اینها گرایشهای سلفی شدید دارند. اینها اولین کسانی هستند که حرکت خود را شروع میکنند و دوباره میخواهند به عقب برگردند. اینکه آمریکاییها به اینها میانهرو گفتند یعنی همین بازگشت به عقب. اینها میخواستند دوباره برگردند به زنده کردن قرون وسطی در ایران. البته ملی گرایانی مثل کریم سنجابی قبلش بودند، اما خیلی مهم نبودند. صحبت از قحط الرجال بود مثل همین الان که درباره باند حسن روحانی میگویند قحط الرجال است و یک مشت پیرمردِ بی حالِ بی رمقِ بی انگیزه در حال حاضر بر سر کار دارند، آنها هم یک مشت پیرمردهای عجیب و غریب را پیدا کرده بودند و همه شأن میخواستند انقلاب درجا بزند و امام مقابل آنها ایستادند.
ابراهیم فیاض افزود: نکته مهم در این ماجرا این است که خیلیها وجود دارند که میخواهند ما را به عقب برگرداند. یک نمونه آن هم جریان هاشمی رفسنجانی بود و هست که میخواهند ما را به عقب برگرداند. غرب گرایان در ایران میخواهند برای ما بازگشت به قرون وسطی رقم بزنند. اگر نگاه کنید از قبل از امام خمینی بهاییها، شریعت سنگلجی، بابی ها و همه اینها میخواهند ما را به عقب برگردانند تا انقلاب رخ ندهد و اسلام پیاده نشود. امام به عکس میخواست رو به جلو حرکت کند. در طول تاریخ هم غرب گرایان همواره عقبگرد ما را بازتولید کردند، از سپهسالار گرفته تا دیگران.
وی اظهار داشت: امام خمینی دنبال این بود اسلام ناب را رقم بزند. این حرکت قبل از امام با شیخ انصاری شروع شده بود. مبنای تئوریک این مسئله متعلق به شیخ انصاری است. شیخ انصاری با اعتباریاتی که در رسائل خود میسازد و بحث اجماع و اصل برائت و شروط باطله در «خیارات» عملاً نوعی ساختار فلسفه اعتباری اسلامی را شروع میکند. در «مکاسب محرمه» هم فلسفه فرهنگی اسلام را توضیح میدهد. در بحث فلسفه سیاسی همین بحث ولایت فقیه را از نظر بیع و بیعت مطرح میکند. بیع و بیعت یک مقوله است. مثلاً رأی دادن ما بیعت است. جمهوری اسلامی بر اساس همین مفهوم بیع و بیعت است. در «خیارات» هم فلسفه اجتماعی را مطرح میکند که به عنوان مثال به بحث مصالحههای اجتماعی میپردازد.
ابراهیم فیاض خاطرنشان کرد: شیخ انصاری این مباحث را شروع میکند اما به مشروطه که میرسیم به این مباحث انحرافی عمل میشود. باز هم به همین دلیل که باند غربگرا میخواهد ما را به عقب برگرداند و نمیخواهد به جلو حرکت کنیم. عدالتخانه را به طرف آزادی میبرند. یعنی به سمت نوعی سرمایه داری. مردم به دنبال عدالتخانه بودند، اما مردم را به این سمت بردند که مردم را از عدالت خواهی به سرمایه داری ببرند. در انقلاب شاه و میهن یا همان انقلاب سفید این هدف محقق شد که از مشروطه شروع شده بود. یعنی به جای عدالتخانه و شورا و به جای مجلس شورا. شورا و جمهوریت که امام مطرح کرد در راستای عدالت است. چون اینجا مردم محورند و مردم به ما هو مردم عدالت طلب اند. آزادی متعلق به نخبگان است. سرمایه داری همیشه بر اساس یک نوع علم گرایی تجربی و سوژه محوری -که از کانت ضد عدالت میشود- بوده است.
وی ادامه داد: اولین کسی که فلسفه ضد عدالت دارد کانت است. به همین دلیل من به کانت، شیطان روزگار میگویم. سوژه محوری به فیلسوف محوری و سرمایهداری منجر میشود که ضد مردم است. به همین دلیل سوسیالیسم و کمونیسم ضد فلسفه میشوند. جمله شریعتی هم در این راستا مشهور است که میگفت فیلسوفان پفیوزان تاریخ اند. او میگوید این ساختاری که در فلسفه به وجود میآید ضد عدالت است. بر همین اساس میگویند سوژه محوری و فیلسوف محوری منجر به مطرح کردن بحث آزادی میشود که ضد عدالت است، اما اگر مردم محوری وجود داشته باشد عدالتمحور خواهد بود. «وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ» برای همین است.
ابراهیم فیاض گفت: مردم به ما هو مردم قلب سلیم دارند چون فطرت دارند یا به قول غربیها عقل سلیم دارند. امام همین بحث را ادامه داد و جمهوریت را مطرح کرد که روششناسی آن را در کتاب «ولایت فقیه» مطرح میکند و مفهوم عرفی آن را در آنجا مطرح میکند و میگوید بهترین راه شناخت اسلام عرف عام است نه عرف خاص و میخواهد بگوید حوزههای علمیه متأسفانه دچار عرف خاص شدهاند و به همین دلیل دچار تحجر شدهاند و به همین خاطر درونگرا شدهاند و کاری به زندگی روزمره مردم ندارد. در حالی که امام زمان میفرماید برای حوادثی که واقع میشود به سراغ علما بروید و از آنها حکمش را بخواهید.
مبنای امام در بعد انسان شناسی که در سیاست هم تأثیر دارد مردم است نه انسان. یعنی همان فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا
وی افزود: این مسئله برعکس اخباریگری است که امام هم با آن مخالف بود. اخباریگری بسیار خطرناک بود که ضد اجماع و جمهوریت است. جمهوری اسلامی اخباریگری را قبول ندارد. طرفداران عرفان و اخباریگری حکومت اسلامی را قبول دارند، نه جمهوری اسلامی. آنهایی که عرفانی و اخباری اند خیلی با جمهوریت جمهوری اسلامی موافقت ندارند، اما ما میگوئیم چون مبنا فطرت است و مردم به ما هو مردم فطرت پاک دارند و فطرتالله دارند با جمهوری اسلامی موافقیم. مبنای امام در بعد انسان شناسی که در سیاست هم تأثیر دارد مردم است نه انسان. یعنی همان فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا. متأسفانه ساختارهایی که قبل از انقلاب هم شروع شدهاند در این باره مبنا را انسان میگذاشتند. یعنی فطرت را متعلق به انسان میدانند در صورتی که فطرت متعلق به مردم است. مبنای ما در سیاست مردم است و فطرت مردم است. غربگرایان نیز به جای ناس، انسان گذاشتند. ناس در قرآن بحثی بسیار بنیادی دارد.
ابراهیم فیاض اضافه کرد: نتیجه قرار دادن انسان به جای مردم میشود جنگ. وقتی میگوئیم انسان این بحث مطرح میشود که محور فرد است یا جامعه؟ فردگرایی شد لیبرالیسم و جامعه گرایی شد سوسیالیسم. کسانی همچون آقای مصباح یزدی به سمت فردگرایی رفتند. در کتاب «جامعه و تاریخ» ایشان هم این را متوجه میشویم که مبنای ایشان فردگرایی است. عدهای هم جامعه گرایی را قبول کردند مانند شهید سید محمدباقر صدر و دیگران. تیزهوشی آقای مطهری باعث شد که بگوید ما هم جامعه را قبول داریم و هم فرد. از نظر من ایشان میخواست بگوید اصالت با مردم است. بعداً امام هم این را در اندیشه اش مطرح میکند که اصل اولیه ما فرهنگ است. فرهنگ متعلق به مردم است. مردم با فرهنگ زندگی میکنند و نرمافزار زندگی شأن فرهنگ است. در اینجا فطرت که به میان میآید و بعد از آن بر اساس اصالت فرهنگ و اصالت مردم در بعد فلسفه اجتماعی، به جمهوریت می رسیم.
وی سپس گفت: حضرت امام اصالت را با رأی مردم میدانست و حزب را قبول نداشت. امام مردم به ما هو مردم را قبول داشت. به همین دلیل بعد از انقلاب اسلامی تا امروز هر چه تلاش کردهاند حزب راه بیندازند و کلی هم پول خرج کردند موفق نشدهاند. چون انقلاب ما ابطال ایدئولوژیها بود. یعنی تمام ایدئولوژیهای در میان احزاب شکل میگرفت که ایدئولوژی درست میکردند و ایدئولوژی محور اصلی شأن میشد که حزب شکل میگرفت و بعد هم رأی میآوردند. در جهان امروز هم اگر دقت کنید ایدئولوژیها به شدت در حال فروپاشی هستند. همین الان در انتخابات اروپا میبینیم که احزاب شکست خوردند و به مردم دارند برمیگردند. البته سوسیالیستها وقتی شکست میخورند و به فاشیستها می رسند که حزبهای مردم محور و عوام گرا دارند، به آنها پوپولیست میگویند.
ابراهیم فیاض اظهار کرد: واقعیت این است که با این شبکهها و رسانههای اجتماعی که دارد به وجود میآید دیگر مردم به ما هو مردم حاکم اند. ایدئولوژیها و ایدئولوگ ها و احزاب دیگر نیستند. از آمریکا شروع شد که ترامپ رأی آورد و الان به اروپا رسیده است. یعنی در مسیر هستیم و به هدف نرسیدیم. در اروپا این بحث مردم محوری اندیشه امام دارد به شدت راه میافتد. در انقلاب فرانسه هم مردم محوری را میبینیم. انقلاب فرانسه تازه مقدمات این راه است و میبینیم که عقب هم نمینشیند. اندیشه اسلامی امام که همان بحث فطرت است در سیاست دارد متجلی میشود. الان مردم محوری اصل است. البته به پوپولیسم تعبیر میکنند اما پوپولیسم نیست، چون پوپولیسم یعنی جمعیت محوری و کمیت محوری؛ بهتر است بگویم پیپلیسم Peoplism یعنی مردم محوری که خیلی با پوپولیسم فرق میکند.
وی در ادامه گفت: اینجا داریم شعور عمومی یا همان common sense و عقل سلیم و قلب سلیم را میبینیم که دارد اوج میگیرد و در این ساختار دارد به شدت رو به جلو میرود. آنچه امروز رخ میدهد این است که علوم انسانی هم دارد عوض میشود. باید از این به بعد نامش را علوم مردمی بگذاریم. یعنی انسان دیگر محور نیست، بلکه مردم محور است. اگر بگوییم انسان، به سوسیالیسم میرسیم که میشود همان نگاه حزب گرایی که نتیجهاش میشود همان انقلابهای کمونیستی که به یک نظام دیکتاتور و توتالیتر و فردمحور و کشت و کشتار منجر شد که در شوروی دیدیم. بعد از فروپاشی شوروی، حکومت لیبرالها و دموکراسی محور واقع شد. این هم در دهههای اخیر مشخص شد که منجر به ظلم میشود. در نتیجه در دورههای اخیر سوسیالیستها رأی آوردند مثل ماکرون در فرانسه که گفت ما میخواهیم جلوی نظام لیبرالی را بگیریم اما اینها هم شکست خوردند.
ابراهیم فیاض عنوان کرد: در این نگاه مردم گرایانه، جهانیشدن عدالت گرایانه که سوسیالیستها مطرح میکردند دیگر دارد از بین میرود. علوم انسانی دارد از بین میرود. علوم انسانی ای که محور آن اومانیسم در فلسفه بود. عدهای هم بحثهای عرفانی راه انداختهاند و از اومانیسم عرفانی صحبت میکنند. در ایران کسانی مثل احمدینژاد و برخی دیگر این را دنبال کردند. در آینده علوم انسانی نخواهیم داشت، بلکه علوم مردمی خواهیم داشت. روشهای آن نیز الان در آمریکا تدوین شده است. مثل مردم شناسی وجودی، جامعه شناسی خیابانی، مردم شناسی عمل گرا و کنش محور و …. به سمت جهان پساتئوری و زندگی روزمره مردم در حرکت هستیم. نتیجه این مسئله در بعد سیاسی میشود باطل شدن احزاب و ایدئولوژیها و تبدیل شدن به فطرت که امروز دارد جای آن را میگیرد و در معرفت شناسی حکمت دارد جای آن فلسفه و عرفان را میگیرد که آلمانها هم امروز این را شروع کردهاند.
حضرت ابراهیم بنیانگذار مسیحیت و یهودیت و ادیان ابراهیمی است که بر اساس حکمت بنا میشوند. امام خمینی این معرفت را به انجام رساند. بر اساس فطرت و حکمت که عقل عملی است، اساس جمهوری اسلامی را ایجاد کرد. جمهوری اسلامی ادامه همان فطرت و حکمت ابراهیمی است
وی افزود: حکمت بر اساس عقل عملی شکل میگیرد نه عقل نظری. سوژه محور نیست. عقل عملی، common sense است و متعلق به مردم است. قلب سلیم و شعور عمومی است. حضرت ابراهیم بنیانگذار مسیحیت و یهودیت و ادیان ابراهیمی است که بر اساس حکمت بنا میشوند. امام خمینی این معرفت را به انجام رساند. بر اساس فطرت و حکمت که عقل عملی است، اساس جمهوری اسلامی را ایجاد کرد. جمهوری اسلامی ادامه همان فطرت و حکمت ابراهیمی است. اولین بار در تاریخ است که این حرکت شکل میگیرد. حتی بعد از اسلام هم در حکومت خلفای راشدین به غیر از امام علی خلفای بعدی به شدت به سمت سوژه محوری رفتند. سوژه محوری به اشرافیت منجر شد و اشرافیت در دوره عثمان شکل گرفت و تا ماجرای عاشورا ادامه پیدا کرد. مردم محوری بعد از اسلام واقعاً شکل نگرفت. در خلافت خواستند آن را شکل بدهند اما با تقسیم بیتالمالی که خلیفه دوم انجام داد اشرافیت شکل گرفت. عمر آخر عمرش این را متوجه شد اما دیگر دیر شده بود.
وی همچنین گفت: امام بارها گفته است که در صدر اسلام هم چنین ملتی نبودند. چرا این را میگوید؟ چون این ملت است که دارد جمهوری اسلامی را ایجاد میکند. تحولات فقهی هم در این زمینه زیاد وجود دارد. امام میگوید ما فقهی را قبول داریم که بر اساس عرف عام باشد که با نهاد تشخیص مصلحت این را انجام داد. احکام اولیه فقهی به خاطر مصلحت برداشته میشود. البته این مسأله ریشه در تفکر امامت دارد. امامت و ولایت همین است. امام و امت یعنی همین. وقتی میگوئیم حضرت ابراهیم هم امام است هم امت به خاطر این است که امام و امت از هم جدا نیستند. طبق گفته قرآن حضرت ابراهیم هم امام است هم امت. همچنین در قرآن داریم که امت هم سنت است و هم مردم است و هم به معنای تاریخ. پس امام و امت چهار مفهوم دارد: یکی امت به معنای مردم. دوم امت به معنای تاریخ و زمان، سوم امت به معنای سنت و چهارم امت به معنای امام.
ابراهیم فیاض ادامه داد: با این ساختار فلسفه هگل هم به شدت مورد خدشه وارد میشود. چون هگل به دنبال امام بدون امت است. آنجا که ناپلئون را روح الله می نامد، مردان تاریخ ساز را ابتدا مسیح عنوان میکند و سپس ناپلئون، اینها همه اش بر مبنای همان سوژه محوری است. در ناپلئون هم سوژه محوری را میبینیم که به جنگ محوری و آن مسائل منجر شد. بر اساس حکمت ابراهیمی امت و امام یکی هستند. اساس ساختار اولیه امر به معروف هم در امت است و امت است که امر به معروف و نهی از منکر میکند. هم برای خودش و هم برای امام خود. امام امر به معروف و نهی از منکر نمیکند، بلکه با ولایت خود هدایت میکند. به عبارت دیگر یک مثلث داریم که قاعده آن امر به معروف و نهی از منکر امت بر امت است. دو ضلع دیگر هم امت بر امام و امام بر امت هستند. امت به امام امر به معروف و نهی از منکر میکند و امام امت را نصیحت میکند.
امام خمینی میگفت مردم از ما جلوترند، مردم رهبر ما هستند. این جملات را کاملاً جدی میگفت و تعارف نداشت. معتقد بود عقل سلیم و قلب سلیم مردم راه درست را جلو میبرد. بر همین اساس امام میگفت میزان رأی مردم است. مجلس عصاره فضیلت مردم است
وی گفت: امام خمینی میگفت مردم از ما جلوترند، مردم رهبر ما هستند. این جملات را کاملاً جدی میگفت و تعارف نداشت. معتقد بود عقل سلیم و قلب سلیم مردم راه درست را جلو میبرد. بر همین اساس امام میگفت میزان رأی مردم است. مجلس عصاره فضیلت مردم است. اینها شعر نیست امام فلسفه و تفکر خود را دارد بیان میکند. از طرفی امام از باب ولایت، امت را هدایت میکند اما از خود مردم است. چون امت و امام یکی است. امام کسی است که فطرت را همراه با بصیرت و بدون غفلت دارد. به همین دلیل میتواند مردم که خودشان هم فطرت دارند و فطرت الله دارند را هدایت کند. پس از امر به معروف و نهی از منکر امام عملاً همان هدایتش است. امام علی (ع) در نهج البلاغه این را کاملاً میگوید.
ابراهیم فیاض سپس گفت: بر اساس امر به معروف و نهی از منکر امت شاهد به وجود میآید که این امت شاهد و شهید تابع امام شاهد و پیغمبر شاهد است. امام شاهد و شهید است که این امت را هدایت میکند و در قیامت هم هر کس با امامش میآید. در روز رأی گیری جمهوری اسلامی که مردم به جمهوری اسلامی رأی میدهند امام آن روز را روز امت و امامت نام گذاری میکند. یعنی امام میخواهد بگوید جمهوریت اسلامی به همان امت و امامت بر میگردد. امت قاعده این مثلث است و امام نیز چون خودش امت است میتواند امت را هدایت کند چون از خودشان است. قرآن هم مکرر میگوید که پیامبر چیز جدیدی برای شما نیاورده است. آمده است ذکر کند یعنی یادآوری کند. یادآوری چه چیز؟ همان فطرت شما. این ذکر میشود حکمت.
وی در پایان گفت: پیامبر آمده به شما قرآن و کتاب و حکمت آموزش بدهد. البته قبل از آن باید تزکیه رخ دهد. اگر تزکیه نباشد فطرت از غفلت و پردهها خارج نمیشود. به همین دلیل جمهوری اسلامی جمهوری کرامت و جمهوری اخلاق و جمهوری فضیلت است. امام همه این مباحث را در گفتههایش اشاره کرده است. امام خود مظهر فضیلت است. کار حکمت این است که فضیلت را بر اساس عقل عملی جلو ببرد. پس سوژه محوری و فلسفه محوری و فیلسوف محوری نداریم بلکه حکیم محوری داریم. پس از حکمت و فطرت اولین موضوعی که مطرح میشود عدالت است. اما عدالت مردمی است که در فقه شیعه آمده بر اساس آرا مشهور است. یعنی همان تشخیص مصلحت که امام گفت. امام عدالت محور است نه آزادی محور و سوژه محور. جمهوری اسلامی نیز به همین شکل. غرب گرایی منجر شد بعد از انقلاب ما دچار انحراف شویم و به جای رجوع به مردم به سمت سوژه محوری برویم.