مجله مهر - مانتوهایش را ۵۰ تا صد هزار تومان میفروشد. مانتوها را روی رگالی گوشه خیابان گذاشته و سعی میکند با داد و فریاد مشتری جلب کند. دستفروش دیگری در کنارش، روی سکویی حاشیه خیابان نشسته و بساط عینک دودی برپا کرده است، زرد و قرمز و مشکی. کمی آنطرفتر، شخص دیگری کمربند میفروشد، هم چرم و هم پلاستیکی. چند قدم جلوتر، فروشنده دیگری تیشرت میفروشد، دستفروش دیگری شال و روسری و…. اینجا خیابان انقلاب است، نزدیکیهای چهارراه ولیعصر، یکی از شلوغترین گذرگاههای پایتخت که همیشه حضور دستفروشان در آن مثل همین حالا چشمگیر است. دستفروشانی که بعضیهایشان قدیمی این محل هستند و از قبل پاتوقی برای خود دستوپا کردهاند و برخی دیگر هم جای بساطشان را از معبرفروشان اجاره کردهاند. یعنی از کسانی که در برخی خیابانهای شلوغ تهران همچون انقلاب و ولیعصر، برای خودشان حق آب و گل قائل هستند و نمیگذارند کسی بدون پرداخت حق حساب آنها در جاهای مخصوصشان بساط کند.
در نقش کسی که تازه میخواهد پا به عرصه دستفروشی بگذارد، با یکی از معبرفروشان قرار میگذارم. او را یک عمدهفروش لباسهای زنانه به من معرفی کرده و تاکید داشته این فرد میتواند در خیابانهای انقلاب و ولیعصر برای دستفروشان محلهای مناسبی جور کند. مرد معبرفروش سوار بر موتور، بیمعطلی سر قرار حاضر میشود. سی و چند ساله به نظر میرسد، با هیکلی درشت، سبیلی پرپشت و صورتی تیغزده. ابتدا در یکی از تقاطعهای معروف خیابان انقلاب جایی به طول دو متر در کنار پیادهرو را نشانم میدهد. جایی که نزدیک یک شعبه بانک است و او هم وجود دستگاه خودپرداز در شعبه بانک را به عنوان یکی از مزیتهای اینجا معرفی میکند و میگوید با وجود خودپرداز، دیگر نیازی به داشتن کارتخوان نیست.
مرد معبرفروش که سامان نام دارد، تعریف میکند که اینجا از قدیم متعلق به او بوده و حتی پارسال خودش در همینجا بساط شلوار جین و راحتی زنانه داشت. بعد هم دکهای را که در صد متری آن سوی شعبه بانک است نشانم میدهد و میگوید: «آن دکه را ببین. از آنجا تا کنار بانک محدوده ماست. یعنی هر کسی بخواهد در اینجا دستفروشی کند باید با ما هماهنگ باشد. البته به این پیرمرد گدا که دستمال کاغذی و آدامس میفروشد، کاری نداریم، اما نمیگذاریم هیچ دستفروش دیگری بدون اجازه ما در این محدوده بساط کند.»
شاهد این حرف سامان نیز نوجوانی است تبعه افغانستان که در آن محدوده، بساط فروش جوراب برپا کرده و به گفته خودش، ماهی یک میلیون تومان به سامان اجاره میدهد. اما دقیقاً در کنار این محدوده، مرد شخص دیگری که عطر میفروشد، میگوید اینجا از چند سال پیش متعلق به خودش بوده و برای بساط کردن در این محل به کسی اجاره نمیدهد. اما پنج متر آن طرفتر، مرد مانتوفروشی بساط کرده که میگوید اینجا را از دیگری به نام احسان اجاره کرده است. ظاهراً از کنار بانک تا جلوی یک مغازه لباسفروشی متعلق به احسان است. جالب اینکه بر اساس صحبتهای این افراد، داخل خیابان فرعی کنار بانک نیز محدوده معبرفروش دیگری به جز سامان و احسان است. وقتی هم که راسته خیابان انقلاب را همینطور ادامه میدهم، میبینم در بسیاری از نقاط این خیابان، هر چند متر از پیادهرو محدوده شخص خاصی است. انگار که معبرفروشان این خیابان، پیادهروهای آن را متر کرده و هرکدام بر حسب میزان قدرتشان، بخشی از آن را به نام خودشان زدهاند.
خودشان دستفروشی نمیکنند
ترک موتور سامان مینشینم تا باهم به پاتوقهای دیگری که آنها را به دستفروشان اجاره میدهد، برویم. همان حوالی نزدیک یک گاراژ از موتور پیاده میشویم. سامان ادعا میکند همه فضای کنار دیوارش متعلق به او و یکی از دوستانش به نام محمود است و میگوید کمی که در این محل جا افتادم، میتواند من را به نگهبان گاراژ سفارش کند تا با مبلغ شبی ۳۰ هزار تومان، جنسهایم را در آن انبار کنم.
همانطور که فضای کنار گاراژ را به من نشان میدهد، محمود از راه میرسد. جوانی است حداکثر ۲۵ ساله، بدنساز و درشتهیکل، با شکل و شمایل کاملاً نمادین یک بزن بهادر. وقتی میفهمد برای اجاره جا آمدهام به گرمی چاقسلامتی میکند. بعد هم از سامان میخواهد شرایط کسبوکارشان را به من یاد بدهد و حالیام کند که چطور باید در محدوده آنها کاسبی کنم. این را که میگوید، میرود بالاسر دستفروش دیگری که در همان محدوده کنار گاراژ شال و روسری میفروشد. بعداً از صحبتهای سامان میفهمم که مرد شالفروش به نوعی شاگرد محمود است. یعنی جنسهای او را در جایی که برایش مشخص شده، میفروشد و از محمود حقوق میگیرد.
سامان همچنین به من میگوید که او و محمود این روزها خودشان دستفروشی نمیکنند، بلکه در چند جای مختلف در خیابانهای انقلاب و ولیعصر و کارگر شمالی جنس ریخته و فروشنده پای بساطشان گذاشتهاند. البته آنها چند جای دیگر هم در این محدودهها دارند که فعلاً خالی مانده و میخواهند آن جاها را هرچه زودتر به هر کسی که پول بیشتری بپردازد، اجاره دهند. به همین خاطر، سامان تاکید میکند که یکی دو روزه تکلیف را مشخص کنم که آنجا را میخواهم یا نه.
سادهها را سرکیسه میکنند
در محدوده خیابانهای انقلاب و ولیعصر همه دستفروشان از افرادی مثل سامان و محمود و احسان جا اجاره نکردهاند و برخی توانستهاند در اثر سالها ماندگاری در یک محل خاص، آنجا را به پاتوق همیشگی خودشان تبدیل کنند. مثل یک دستفروش افغان که حوالی چهار راه ولیعصر شلوار جین بساط کرده است و ادعا میکند که در هشت سال گذشته در همین محل حضور داشته و اینجا را به پاتوق شخصی خود تبدیل کرده است.
نصیر تاکید دارد که بابت این پاتوق شخصی به هیچ معبرفروشی پول اجاره نمیدهد، اما لابهلای صحبتهایش به این هم اشاره میکند که به دست آوردن اینجا بدون هماهنگی مستقیم خودش با ماموران شهرداری و پرداخت هفتهای صد هزار تومان به آنها برایش ممکن نبوده است.
البته آنطور که این دستفروش افغان میگوید، ماموران شهرداری با وجود اینکه از او و دیگر دستفروشان یا معبرفروشان این منطقه پول میگیرند، اما بعضی وقتها به خصوص از ابتدای صبح تا ۳ بعدازظهر به دستفروشان اجازه پهن کردن بساط نمیدهند یا گاهی دستفروشان را مجبور میکنند که بساطشان را در خیابانهای فرعی متصل به انقلاب و ولیعصر پهن کنند، اما درمجموع به گفته نصیر، ماموران شهرداری منطقه با دستفروشان یا معبرفروشان هماهنگ هستند و بیشتر اوقات کاری به کارشان ندارند. او همچنین وقتی خبردار میشود که قرار است در همین حوالی جایی را از سامان با قیمت ماهانه یک میلیون و ۵۰۰ هزار اجاره کنم، با تعجب میگوید: «سامان را میشناسم، اما قیمت اجاره را خیلی بالا گفته است. حتماً تو را ساده گیر آورده. اصلاً مگر چقدر میخواهی از اینجا پول دربیاوری که یک و نیم میلیون تومان بابتش اجاره بدهی؟ ضمن اینکه آنجا اصلاً پاخورش خوب نیست و آنقدر نمیارزد، باز اگر داخل خیابان ولیعصر بود، با کرایه شبی ۲۰۰ هزار تومان هم میارزید.»
وقتی این دستفروش تبعه افغانستان توصیه میکند با این مبلغ بالا در جای مورد نظر بساط نکنم، از او میخواهم جای دیگری را با قیمت پایین در اطراف خودش برای من جور کند. اما نصیر جواب میدهد: «اینجاهایی که میبینی همهاش جای بساط بچههاست. فقط جلوی آن مغازه خالی است که صاحبش نمیگذارد کسی جلوی مغازه اش بساط کند. مغازههای دیگر هم که جلویش پر شده، به خاطر این است که صاحبان آنها خودشان جلوی مغازهشان را به دستفروشها اجاره دادهاند.»
از حرفهای این دستفروش تبعه افغانستان ومعبرفروشان و دستفروشان دیگری که با آنها صحبت میکنم، اینطور برمیآید که بعد از گذشت سالها حضور دستفروشان در خیابانهای پرترددی مثل انقلاب و ولیعصر در تهران، تقریباً همه محلهایی که از نظر دستفروشان پاتوق خوبی برای بساط کردن محسوب میشود یا از سوی دستفروشان قدیمیتر اشغال شده است یا معبرفروشان بابت اجاره آنها از دستفروشان پول زور میگیرند. اگر هم کسی میخواهد بدون هماهنگی با این افراد در محل جدیدی در این خیابانها بساط کند یا باید زور و قدرت مقابله با آنها را داشته باشد یا اینکه خودش مستقیم با ماموران شهرداری زد و بند کند. البته این نتایجی است که از صحبتهای دستفروشان و معبرفروشان به دست میآید و صحت و سقم آن مشخص نیست. اما اینکه چرا در این آشفتهبازار، برخی افراد قلدرمآب به این سادگی میتوانند معابر عمومی شهر را به برخی دستفروشان سادهدل اجاره دهند و شهرداری اقدامی جدی برای کساد کردن بازار آنها انجام نداده است، خود میتواند حکایتی باشد از برخی پشت پردههای دستفروشی در شهر غبارآلود تهران.
منبع: جامجم