به گزارش خبرنگار مهر، به تازگی کتاب «سید جمال: و آموزههای اصلاحی او در عصر جهانی شدن» نوشته سید احمد موثقی، نویسنده، مترجم و عضو هیأت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، با شمارگان ۳۰۰ نسخه، ۵۱۳ صفحه و بهای ۷۰ هزار تومان از طرف انتشارات دانشگاه مفید قم منتشر شد. سیدجمال الدین اسدآبادی یکی از چهرههای مهم و تأثیرگذار در ایران معاصر است. او را باید یکی از شخصیتهای مؤثر در انقلاب مشروطه و تاریخ بیداری ایرانیان بدانیم. پروژه سید جمال از او مصلحی متعلق به جهان اسلام و نه صرفاً ایران، ساخت. مسافرتهای مداوم او به غرب و کشورهای مسلمان باعث شد تا جهان اسلام ضمن آشنایی کامل با تفکر غربی و به صورتی منطقی و نه کورکورانه، به مقابله آن برخیزد.
در این دههها پژوهشهای مهمی درباره سیدجمال منتشر شده و همچنین حجم عمدهای از اسناد تاریخی متعلق به او نیز در قالب کتابهایی در دسترس علاقهمندانش قرار گرفته است، اما هنوز هم زوایای تاریکی از شخصیت او وجود دارد. در این یک دهه اخیر جریانی خاص سعی در تخریب این چهره مؤثر داشته و حتی دیانت او را زیر سوال بردهاند. انتشار «سید جمال: و آموزههای اصلاحی او در عصر جهانی شدن» میتواند پاسخی مناسبی نیز برای شبهات مطرح شده از جانب این جریان نیز باشد. با نویسنده این کتاب گفتوگویی داشتهایم که در ادامه آن را مطالعه خواهید کرد.
سیداحمد موثقی دارای مدرک دکتری علوم سیاسی از دانشگاه نیوساوت ولز استرالیاست و هم اکنون به عنوان عضو هیأت علمی در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران به تدریس و پژوهش اشتغال دارد. از دیگر کتابهای منتشر شده او میتوان به این موارد اشاره کرد: «استراتژی وحدت در اندیشه اسلام»، «نوسازی و توسعه سیاسی»، «اندیشه اصلاح و راهبرد وحدت و همبستگی در جهان اسلام»، «جنبشهای اسلامی معاصر»، «سیدجمالالدین اسدآبادی: مصلحی متفکر و سیاستمدار»، «علل و عوامل ضعف و انحطاط مسلمین در اندیشههای سیاسی و آرای اصلاحی سید جمالالدین اسدآبادی»، «نوسازی و اصلاحات در ایران: از اندیشه تا عمل»، «اندیشه و استراتژی وحدت در شبه قاره هند و ایران» و…
همچنین از میان ترجمه منتشر شده موثقی نیز میتوان به این موارد اشاره کرد: «اندیشه سیاسی عرب در دوره معاصر» نوشته انور عبدالملک، «بازاندیشی در اسلام» نوشته محمد ارکون، «چالش مدرنیته: جهان عرب در جستوجوی اصالت» نوشته لو آی م. صافی، «تئوری توسعه و سه جهان» نوشته بیورن هتنه، «جهانی شدن و حقوق بشر: آیا جهانی شدن میتواند حقوق بشر را ارتقاء دهد؟» نوشته رودا ای هواردهاسمن و «توسعه به مثابه آزادی» نوشته آمارتیا کومار سن.
اگر موافق باشید بحث را با چرایی لزوم پژوهش درباره سیدجمال الدین اسدآبادی آغاز کنیم، هرچند که ممکن است سوالی کلیشهای باشد...
هرچند که درباره سیدجمال منابع و پژوهشهای مهم و در عین حال زیادی منتشر شده اما هنوز هم نیاز به پژوهشهای بیشتر درباره این شخصیت برجسته حس میشود و هنوز هم بخش مهمی از زندگی و تفکر این شخصیت و برنامههای اصلاحیاش هنوز کاویده نشده است و زوایایی تاریک از زندگی او وجود دارد.
سیدجمال از زمانه خود بسیار جلوتر حرکت میکرد و شخصیتی فراجناحی داشت و با همه جریانات در وقت مقتضی خود کار میکرد. با این اوصاف اما اصول ثابتی داشت و دچار نوسانات فکری نبود. به عبارتی در تاکتیک و روش مبارزاتی خود به مناسبت شرایط از طیفهای مختلف استفاده میکرد. تلاش من در این کتاب بر این بود که تمام زوایای زندگی، فعالیتها و اندیشه سیدجمال را بازخوانی دوباره کنم. اندیشههای سیدجمال با توجه به آشناییاش با دنیای غرب و مدرنیته و همچنین برنامههایی که برای جوامع مسلمان در عصر جهانی شدن داده هنوز هم برای ما مناسبت و تازگی دارد.
محور اندیشههای سیدجمال همان علل انحطاط مسلمانان است و او در این میان استدلال میکند که چرا علیرغم مترقی بودن اسلام و قرآن و اندیشه اسلامی، چرا کشورهای مسلمان عقب افتاده و رو به انحطاط هستند؟ او بحث فلسفی درباره علت این انحطاط کرده و باب بحث را باز میکند و محمد عبده و دیگر شاگردانش و همچنین شاگردان با واسطه از جمله عبدالرحمان کواکبی بحث او را ادامه میدهند. این بحث تاکنون باز مانده و متفکران جدید نیز درباره این انحطاط و عقب ماندگی در خاورمیانه که به قول سیدجمال ابعاد فرهنگی، اقتصادی و سیاسی داخلی و خارجی دارد، بسیار بحث و بررسی کردهاند. پس بحث درباره سیدجمال و اندیشههایش امروز هم موضوعیت دارد.
از اواخر قاجار و ابتدای دوران پهلوی برخی از تاریخنگاران به دلیل برخی وابستگیها به خاندان قاجار سعی زیادی در تخریب شخصیت سیدجمال الدین اسدآبادی داشتند که اسماعیل رائین با کتاب «فراموشخانه و فراماسونری در ایران» نمونه عالی آنهاست. عجیب آنکه در دهه اخیر نیز طیفی از پژوهشگران شبهات عجیبی را پیرامون شخصیت سیدجمال مطرح کردهاند که نمونه عالی آنها را میتوان در دو کتاب «تاریخ مکتوم» و «اندیشه اصلاح دین در ایران: مقدمهای تاریخی» یافت. در این دو کتاب در دیانت سیدجمال تشکیک شده است. دیدگاه شما در این باره چیست؟ بویژه آنکه در بخش زندگینامه و آثار سیدجمال به نظر تلاش کردید تا پاسخی به این شبهات بدهید.
شخصیت سیدجمال از همان ایام فعالیتش تاکنون مورد اختلاف و بحث بوده است. در این شکی نیست که ابهاماتی پیرامون زندگی و تفکرات او وجود دارد و خود او هم نقش مهمی در این ابهامات بویژه پوشاندن مذهب و ملیتش داشته، چرا که اعتقاد داشت اگر آنها را عیان میکرد ممکن بود هدفش با اشکال مواجه شود.
فراموش نکنیم که شخصیتهای ازلی یعنی کسانی چون میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، مجذوب سید جمال شده بودند و سید مجذوب آنها نبود. بنابراین نباید از جهت همکاری با ازلیها اشکالی به سید وارد کرد.
از جنبه دیگر سیدجمال مورد مخالفت جریانهای مختلف و بعضاً مورد سو استفاده برخی از گروهها نیز قرار گرفت. شاید این مساله به دلیل شرایط سیاسی آن دوران باشد. به هر حال سیدجمال از زمانه خود بسیار جلوتر حرکت میکرد و شخصیتی فراجناحی داشت و با همه جریانات در وقت مقتضی خود کار میکرد. با این اوصاف اما اصول ثابتی داشت و دچار نوسانات فکری نبود. به عبارتی در تاکتیک و روش مبارزاتی خود به مناسبت شرایط از طیفهای مختلف استفاده میکرد.
ما میتوانیم ادامه شخصیت سیدجمال را در چهره برجستهای چون سیدحسن مدرس ببینیم. مدرس به شدت تحت تأثیر شخصیت سیدجمال الدین اسدآبادی است.
یک دلیل برای زیر سوال بردن شخصیت و دیانت سیدجمال، همکاری او با چهرهها و شخصیتهای ازلی مانند میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی است. این دو علیرغم آنکه به باور عدهای ازلی بودنشان به دلیل تحقیق درباره این دین بود و نه اینکه عقیده قلبی به آن داشته باشند، اما به نگارش کتاب «هشت بهشت» که اثری است در شرح احکام آئین بیانی، شهرت داشتند.
ببینید من در بخشی از کتابم به نقد و ردیه صریح سیدجمال الدین اسدآبادی از باب و جنبش بابیه اشاره کردهام. اما درباره این دو شخصیت فراموش نکنید که آنها جذب سیدجمال شدند نه سیدجمال جذب آنها. ایده و پروژه سیدجمال مبنی بر اتحاد جهان اسلام آنقدر زیبا بود که این دو را شیفته شخصیت سیدجمال کرد. من در کتاب اثبات کردهام که این دو شخصیت به همراه خبیرالملک حداقل در دوران فعالیت در کمیته اتحاد جهان اسلام ازلی نبودهاند.
ما میتوانیم ادامه شخصیت سیدجمال را در چهره برجستهای چون سیدحسن مدرس ببینیم. مدرس به شدت تحت تأثیر شخصیت سیدجمال الدین اسدآبادی است. حتی سیدجمال در مقابل وهابیت هم موضع گیری صریح داشته است. محتوای افکار سیدجمال اساساً نوگرایی دینی است، اما وهابیون شروع کننده جریان سلفی گری هستند.
اما باز هم بسیاری از پژوهشها آغاز کننده جریان سلفی گری در دنیای معاصر را سیدجمال و شاگردش محمد عبده میدانند.
اینها نسبت نابجا به سیدجمال اسدآبادی است و متأسفانه هم پژوهشگران ایرانی و هم نویسندگان و مورخان غیرایرانی این اشتباه را کردهاند. زندهیاد حمید عنایت هم درباره این دو شخصیت مهم اشتباه کرده است. شاید اینها در لفظ اشتراک داشته باشند اما در محتوای فکر تفاوتشان از زمین تا آسمان است. جریان سلفی بنیادگرا هستند و ضدفلسفه و ضد عقل، اما سیدجمال و شاگردش یک جریان نوگرایی دینی را رهبری میکنند که عقلگرا هستند و اهل گفتوگو با همه. این دو شخصیت با مدرنیته هم میانه خوبی دارند. آنها نه مثل سیداحمد خان در هند شیفته و سینه چاک مدرنیته هستند و نه مثل وهابیون ضدیت شدید با آن دارند.
یکی از مهمترین برنامههای اصلاحی سیدجمال تشکیل امت واحده نزدیک به امت صدراسلام بود تا تمدن اسلامی دوباره احیا شود. کمیتهای که برای اتحاد اسلام تشکیل شد در خاک عثمانی قرار داشت و همین نکته باعث شد تا او را به عنوان کسی که عقیده داشت امت اسلام باید زیر پرچم خلافت عثمانی متحد شوند، معرفی کنند. در صورتی که همه ما میدانیم که سیدجمال ابتدا قصد داشت کار خود را از ایران شروع کند و به دربار ایران نیز با همین ایده نزدیک شد، اما ناچار شد با خفت از ایران برود. البته تأثیر او بر جنبش مشروطه و بیداری ایرانیان نیز تأثیر مهمی است و البته ازلیهای فعال در مشروطه از جمله ملک المتکلمین و سیدجمال واعظ اصفهانی نیز تحت تأثیر او بودند.
ببینید پیش از همه اینها شخصیتی مهمی چون آیتالله سیدمحمد طباطبایی که از روحانیون سرشناس مشروطه خواه بود، از کودکی تحت تأثیر سیدجمال الدین اسدآبادی قرار داشت. ببینید جنبش ازلی یک جنبش رادیکال ضدقاجار بود و البته ضدیتی هم با علما داشت. در بیان علت همکاری سیدجمال با طیفهای مختلف باید شرایط اجتماعی دوران قاجار را نیز بررسی کرد. در آن دوران ۸۵ درصد جمعیت ایران بیسوادِ ساکن روستاها بودند. پراکندگی جغرافیایی شدیدی وجود داشت و شهرهای به معنای واقعی کلمه، هم محدود بودند. رژیم قاجار نیز کشور را به دو قدرت روس و انگلیس واگذار کرده بود. در چنین شرایط سختی سیدجمال برای بهبودی کشورش ناچار بود با کسی چون ملکم خان کار کند.
در وطن پرستی سیدجمال در کنار اسلام خواهیاش شکی نیست. او از میان تجار آن دوران با امین الضرب ارتباط دارد که سمبل بورژوازی وطن خواه است. سید حتی از شخصیت امیرکبیر همیشه با صراحت به نیکی یاد کرده است. امیرکبیری که مورد نفرت بابیها بود. به طور کل تمام اشخاصی که جذب سیدجمال الدین اسدآبادی شدند دغدغههای ملی داشتند و شخص سیدجمال با ضدوطنها زاویه داشت، بنابراین چطور میتوان این شخصیت را ضدایرانی خواند؟
یکی از نخستین کسانی که در پژوهشهای خود سیدجمال الدین اسدآبادی را به عنوان یک فراماسون معرفی کرد، احمد خان ملک ساسانی، دیپلمات دوران قاجار و معلم سرخانه احمدشاه بود. خان ملک ساسانی پدر همسر اسماعیل رائین است. بنابراین در ضدیت این دو با سیدجمال، عقدههای شخصی وجود دارد و عجیب آنکه آنها درباره ماسون بودن سیدجمال اسنادی را ارائه میکنند، اما نمیگویند که لژ سیدجمال در قاهره وابستگی به لژهای غربی نداشت.
در جریان تحلیل شخصیت ماسونی سیدجمال و فعالیت او در لژها نوعی شارلاتان بازی در میان تاریخنگاران رواج داشته است. محمود محمود که به شدت به سید جمال میتازد، نوه امین السلطان است که سیدجمال را بسیار آزار داد. پیوندهای اسماعیل رائین با قاجاریه و همکاری او با ساواک و همچنین جدالی که انگلستان و آمریکا در تخریب شخصیتهای وفادار خود در ایران داشتند، در چسباندن لکهها به چهره سیدجمال نقش داشته است.
سید ممکن است از نظر شکل و ساختار، اقتباسی از فراماسونها کرده باشد اما به آنها وابستگی ندارد و عاملشان نیست. چطور ممکن است سیدجمال آلت دست استعمار باشد اما دو پژوهشگر برجسته یعنی نیکی کدی و میس آن لمبتون که در دستگاه دیپلماسی انگلستان بودند و همه اسناد در اختیارشان بود در کتابهای خود به صراحت بنویسند که سیدجمال عنصری ضد انگلیسی بود؟ محمود محمود و اسماعیل رائین نوشتهاند که سیدجمال جاه طلب و به دنبال مقام بود و به انگلیس وابستگی داشت. او به دلیل مواجهه پدربزرگش با سیدجمال و کشته شدن امین السلطان به دست گروههای پیرو سیدجمال از او کینه داشته است. این تهمت در صورتی است که خود سید بارها گفته است که در زندگی همیشه آواره بوده و به دنبال جاه و مقام و زن و تشکیل خانواده نبوده است.
سید همیشه با یک چمدان که آن هم محتوی کتابهایش بود مدام در بین کشورهای تردد میکرد. او نوشته است که هزاران نفر را به پست و مقام رساند، اما خود در پی آن نبود.
به نظر میرسد که سید در فعالیت ماسونی خود ذات این جنبشها را در نظر داشت. به هر حال این جنبشها که از آنها با عنوان «بنایان آزاد» یاد میشد همیشه در پی آزادی خواهی بودند و فعالیت مخفی آنها برای دور ماندن از فضای رعب و وحشت حکومتها بود.
سید جمال و شاگردش محمد عبده در اروپا کتاب «تاریخ تمدن در اروپا» نوشته فرانسوا گیزو، مورخ، ادیب و سیاستمدار فرانسوی را مطالعه کردند. در تاریخ اروپا Freemasonry یا بناها و معماران آزاد به جنبشهای برادری اطلاق میشد که حق طلب و در پی آزادی بودند. Freemasonry در اصل مجامع مخفی ضد استبداد در اروا بودند که در شرق قرن نوزدهمی چهره آنها روشن نبود. شعارهای آنها برابری و آزادی بود و سیدجمال نیز به دلیل همین مسائل سعی کرد از آنها در جهت برنامههایش استفاده کند. یک جمله به شما بگویم که سید در همه میدانها بود اما آلوده آنها نشد.
سید بعدها متوجه میشود که برخی از این لژها و مجامع مخفی در شرق آلت دست استعمار هستند. به همین دلیل هم علیرغم اینکه ریاست لژی را بر عهده داشت اما از آنجا خارج شد. اسماعیل رائین برای تخریب چهره سید جمال اسناد ماسون بودن او را ارائه میکند اما با زیرکی هرچه تمامتر از ارائه اسناد اخراج سید از فراماسونری طفره میرود.
همچنین باید اشاره کرد که سید ممکن است از نظر شکل و ساختار، اقتباسی از فراماسونها کرده باشد اما به آنها وابستگی ندارد و عاملشان نیست. چطور ممکن است سیدجمال آلت دست استعمار باشد اما دو پژوهشگر برجسته یعنی نیکی کدی و میس آن لمبتون که در دستگاه دیپلماسی انگلستان بودند و همه اسناد در اختیارشان بود در کتابهای خود به صراحت بنویسند که سیدجمال عنصری ضد انگلیسی بود؟
رائین در کتابش یکی از دلایل ماسون بودن سیدجمال را تشکیل جمعیت عروه نام میبرد که به باور او همانند یک لژ فراماسونری بود.
بله گفتهاند که جمعیت عروه ماسونی بود، در صورتی که چنین نیست. کتاب مهمی را انتشارات دانشگاه تهران پیش از انقلاب به نام «مجموعه اسناد چاپ نشده درباره سید جمال الدین مشهور به افغانی» به کوشش ایرج افشار و اصغر مهدوی منتشر کرد. این سندها همه از منزل امین الضرب به دست آمد که نوهاش دکتر یحیی مهدوی، استاد فلسفه دانشگاه تهران به کتابخانه دانشگاه تهران اهدا کرده بود. سیدجمال هر زمان که به ایران میآمد در منزل امین الضرب ساکن میشد و همانطور که اشاره کردم امین الضرب تاجری شریف و وطن پرست بود. او به دنبال صنعتی کردن ایران بود اما استبداد قاجاریه و درباریان مانع از آن بودند. سید هم چون در وطن پرستی او شک نداشت در منزلش ساکن میشد. بنابراین اسناد به دست آمده از منزل او بسیار مهم و گویا هستند.
تفکرات سیدجمال از طریق عبدالرحمان کواکبی بر کتاب «تنبیه الامه» علامه نایینی نیز تأثیر گذاشت. علامه نایینی پس از مطالعه کتاب «طبایع الاستبداد» کتاب مشهور «تنبیه الامه» را نوشت. کواکبی از طریق محمد عبده از جمله طرفداران و دست پروردگان سیدجمال است. در یکی از این اسناد نامه مهمی به چشم میخورد. این نامه را عبده از شمال آفریقا به سید در پاریس نوشته و گفته که من به نام تو جمعیت عروه را تشکیل دادهام و حتی شیخ سنوسی هم به جمعیت آمده و به تو علاقه نشان میدهد. دکتر شریعتی بعدها نوشت که جمعیت عروه هسته اولیه تمام جنبشهای اسلامی در شمال آفریقا شد.
بنابراین تاریخ توسط کسانی چون فریدون آدمیت و اسماعیل رائین تحریف شده است. تاریخ نگاری فریدون آدمیت از مشروطه به گونهای است که انگار شخصیتی چون سیدجمال الدین اسدآبادی نه تنها هیچ تأثیری نگذاشته بلکه انگار حتی وجود خارجی هم نداشته است. عجیب آنکه عمده استنادات مورخان جدید درباره سیدجمال و جریان تاریخ نگاری این دهه که شما اشاره کردید به آثار این تاریخنگاران است.
درباره تأثیر سیدجمال بر جنبش مشروطه و بیداری ایرانیان صحبت کردید. البته در ظاهر فقط تأثیر فعالیتهای عملی سیدجمال در این جنبش دیده میشود. به عنوان مثال سید در جنبش تحریم تنباکو نقش مهمی داشت که میتوان آن را مقدمهای بر مشروطه دانست، اما درباره تأثیر نظری و تئوریک سید بر بیداری ایرانیان کمتر سخن به میان آمده است، بویژه تأثیر مستقیمی که تفکرات سید بر علامه نایینی برای نگارش کتاب «تنبیهالامة و تنزیهالملة» گذاشت و این تأثیر بواسطه کتاب «طبایع الاستبداد» عبدالرحمان کواکبی است.
سیدجمال هم در جنبش تحریم تنباکو که میتوان آن را مقدمهای بر جنبش مشروطه خواهی دانست بسیار فعال بود و بر مراجع ثلاث هم تأثیر گذاشت. تفکرات سیدجمال از طریق عبدالرحمان کواکبی بر کتاب «تنبیه الامه» علامه نایینی نیز تأثیر گذاشت. علامه نایینی پس از مطالعه کتاب «طبایع الاستبداد» کتاب مشهور «تنبیه الامه» را نوشت. کواکبی از طریق محمد عبده از جمله طرفداران و دست پروردگان سیدجمال است. کتاب «طبایع الاستبداد» در دوران مشروطه با عنوان «طبیعت استبداد» ترجمه و منتشر شد و بسیاری از آن بهره بردند. بنابراین تأثیر سیدجمال بسیار گستردهتر از این حرفهاست.
یکی از وجوه مهم تفکرات و فعالیتهای سیاسی سیدجمال تاکید بر جمهوری خواهی است و این میتواند یکی از دلایل ضدیت او با انگلستان نیز باشد، اما سوال اینجاست که این ایده چگونه با پروژه اتحاد جهان اسلام قابل جمع است؟
من کتابی دو جلدی به نام «اندیشه اصلاح و راهبرد وحدت و همبستگی در جهان اسلام» دارم که توسط انتشارات مؤسسه بوستان کتاب قم منتشر شده است. در این کتاب تز اصلاحات را در کشور به کشور منطقه خاورمیانه بررسی کردهام. در این کتاب نوشتهام که سید فقط وحدت شیعه و سنی و وحدت کشورهای مسلمان را دنبال نمیکرد، بلکه او به دنبال اصلاحات ساختاری در این کشورها بود. در این کتاب من به تأثیر داخلی و بینالمللی سیدجمال هم پرداختهام. در بعد داخلی سیدجمال هم ضد استبداد و هم ضد استعمار انگلیس است و هم مشروطه خواه. او به دنبال سرنگونی رژیم قاجاریه و تأسیس جمهوری بود.
وجوه دموکراسی و جمهوری خواهی او چگونه بود؟
در کتاب اثبات کردهام که سیدجمال به دنبال یک جمهوری مذهبی و اسلامی بود. به عبارتی این نکته مغفول مانده که برای نخستین بار سیدجمال بود که ایده جمهوری اسلامی را مطرح کرد. بنابراین او حتی به دنبال عبور از مشروطه و رسیدن به جمهوری بود. این وجه مهمی از تفکر سید در اصلاحات داخلی است و برای رسیدن به این اصلاحات ناچار بود مدل بیسمارک و امیرکبیر یعنی نزدیک شدن به حکومتها را در پیش بگیرد و این معنای اصلاحات از بالا را میدهد، اما وقتی او نظام بسته سیاسی و فساد دربار و درباریان را دید مدلش را عوض کرد و به اصلاحات و انقلاب از پایین روی آورد.
به طور کل نباید نقش سید در جنبش مشروطه خواهی در ایران یا در انقلابات مصر و عثمانی را فراموش کرد. او خود در مصر حتی در تظاهرات خیابانی بر علیه خدیو مصر شرکت کرد. بنابراین این انسان برجسته اکنون در پژوهشها مورد ظلم واقع شده است و من تمام تلاشم را به کار بردم تا در کتاب «سید جمال و آموزههای اصلاحی او در عصر جهانی شدن» پاسخی به نقدهای غیرعلمی دیگران به پروژه این شخصیت برجسته بدهم. یکی از این نقدها به نظرات سید جواد طباطبایی درباره سید جمال است. نام دکتر سیدجواد طباطبایی در اندیشه سیاسی معاصر بسیار مهم است، اما او هم نقدهایی غیرعلمی بر سید داشته که پاسخ این نقدها را مخاطبان میتوانند از کتاب من مطالعه کنند. عجیب آنکه حتی دکتر کریم مجتهدی نیز در کتاب مشهور خود سیدجمال را پوزیتیویست خوانده است که من این را هم نقد کردهام.
بر خلاف بقیه مصلحان دینی عالم اسلام که رویکرد فلسفی نداشتند و بدون فکر روی علوم جدید تاکید میکردند، سید به دلیل عقبه شیعیاش رویکردی فلسفی داشت. سید البته شیعه بود اما تعصب شیعی روی غیرمشترکات نداشت. جامعیت شخصیت او به گونهای بود که حتی یهودیانی چون یعقوب صنوع که نشریهای به نام ابونظاره را اداره میکرد به شخصیت سید عشق میورزید.