به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی از مهدی نصیری با عنوان «دیدار با سید احمد فردید، فیلسوف غربزدگی» است که در ادامه میخوانید؛
دکتر فردید (متوفی ۱۳۷۳ ش) بدون شک یکی از جدی ترین متفکران معاصر ایران است، هر چند همچنان گرفتار یک تحریم و بایکوت نیم قرنه از سوی روشنفکران مدافع جامعه باز و انقلابیون فلسفه زده صدرایی است.
طیف رنگارنگی از صاحب نظران معاصر چون جلال آل احمد، سید حسین نصر، داریوش شایگان، رضا داوری اردکانی، داریوش آشوری، احسان نراقی، حمید عنایت، امیر حسین جهانبگلو، محمد مددپور، محمد رجبی، عباس معارف، علی معلم دامغانی، مرتضی آوینی با شدت و ضعفی متفاوت از فردید متأثر بوده اند. هر چند برخی از آنان مانند شایگان و آشوری بعداً به منتقدان و مخالفان جدی او تبدیل شدند.
دکتر فردید ارائه دهنده نگرشی عمیق و ماهیت کاو از مدرنیته و تجدد بود و در شرایطی که شیخ و شابّ در برابر برق علم و تکنولوژی مدرن دل و دین از دست میدادند، او از عمق اومانیستی و خودبنیادانه مدرنیته و ایلغار غرب جدید علیه جهان و بشریت، در فضای دانشگاهی و روشنفکری سخن میگفت.
روشنفکران متأثر از پوپر که مدافع وضع موجود عالمند و حاکمیت لیبرال دموکراسی را آخرین منزلگاه سیر تکاملی بشر میدانند، با فردید به شدت در ستیز بودند و با نفوذی که در دهه نخست انقلاب در ارگانهای فرهنگی نظام مانند ارشاد و صدا و سیما و دانشگاهها و شورای عالی انقلاب فرهنگی داشتند، به شدت عرصه را بر فردید و تراوشات فکری او تنگ کردند و مجالی برای بروز و ظهور آن نگذاشتند.
سید مرتضی آوینی با آنکه متأثر از آرای فردید و شاگردان او همچون دکتر داوری بود، هرگز به دیدار فردید که همیشه در دسترس و مشتاق دیدار دوستانش بود، نرفت. شهریار زرشناس برای من نقل کرد که روزی در مجله سوره به آوینی پیشنهاد داده که به دیدار فردید برویم اما او نپذیرفت و گفت: من به دیدار فردید نرفته متهم به فردیدیسم هستم، وای به وقتی که بفهمند من به دیدار او رفته ام!
اما این فضای بایکوت مانع دیدارمن به عنوان مدیر مسئول روزنامه کیهان که میتوانست باعث اتهام فردیدیسم به کیهان نیز شود با فردید نشد و از همین رو در سال ۷۱ یا ۷۲ به اتفاق آقایان حجت الاسلام محمد علی معلی و یوسفعلی میرشکاک به دیدن او در منزلش رفتیم و ساعتی را با او گپ زدیم. اگر چه در آغاز دیدار، تعرض تندش به برخی از افراد توی ذوقمان زد اما وقتی وارد بحثهای غربشناسی اش شد میخکوب حرفهایش شدیم و سراپا گوش.
علاوه بر روشنفکران، اهل فلسفه و پیروان حکمت متعالیه هم به دلیل نقد فردید بر فلسفه یونانی و عدم توافق آنها با نقد او به علم و تکنولوژی مدرن که برای آن چون چاقوی آشپزخانه ماهیت خنثی و لابشرط قائلند، (علی رغم مواضع انقلابی او و حمایتش از امام خمینی) هیچ گاه روی خوش به فردید نشان ندادند.
اما این مخالفت صدراییان با فردید گاه وجه بامزه ای نیز پیدا میکند و آن اینکه فردید را متهم به التقاط هایدگری میکنند. البته فردید از فیلسوف آلمانی هایدگر متأثر بود و خود میگفت که من تفسیر و خوانشی اسلامی از هایدگر ارائه میکنم اما مساله این است که صدراییان که فلسفه یونانی را به نام حکمت اسلامی قالب زده و بر حوزههای علمیه تشیع غالب کرده اند، چگونه التقاط آشکار خود را نادیده و به التقاط فردید خرده و ایراد میگیرند.
التقاط و عدم دسترسی به اسلام ناب در غیاب فصل الخطاب معصوم در فراتر از مسلمات و اجماعیات دین و مذهب، مصیبت و مشکل همگانی است و کسی نمیتواند در مسائل و موضوعات اختلافی دینی به سادگی ادعای وصول به حقیقت و حکم واقعی خداوند را داشته باشد و اساساً مفتوح بودن باب اجتهاد در عصر غیبت معنایی جز این ندارد که حقیقت یقینی در فراتر از مسلمات و قطعیات نزد فقیه و یا مجتهدی خاص نیست و هر مجتهدی باید خود مستقلاً برای فهم بهتر مسائل و مقاصد کتاب و سنت و عقل تلاش و استفراغ وسع کند.
اگر قرار باشد میزان خلوص و عدم التقاط در موضوع غرب شناسی را در مورد متفکرانی چون طباطبایی و مطهری و فردید محک بزنیم به نظر حقیر دیدگاه فردید به مبانی قران و سنت و عقل بسی نزدیکتر از آن دو بزرگ دیگر است و اشکال وارده به فردید در این موضوع یکی از جهت تأثر از مبانی هایدگر و دیگری تأثر از مبانی ابن عربی (در علم الاسماء تاریخی) است و البته اگر اخذ از ابن عربی ایراد دارد که دارد باید پیش و بیش از فردید دانشگاهی، صدراییان حوزوی را سرزنش کرد که توحید و دیگر اصول عقاید خود را به توحید تشبیهی مخالف عقل و وحی ابن عربی گره زده اند.
جالب است که فردید ادعای خلوص و نابی اندیشه نداشت و با وقوف بر عمق تأثیر غرب و مدرنیته بر عالم و آدم، میگفت همه ما غربزده ایم، منتها من غربزده خودآگاهم و غرب و غربزدگی ام را میفهمم اما بسیاری متوجه غربزدگی شأن نیستند.