به گزارش خبرنگار مهر، مجموعه تلویزیونی "کلاه پهلوی" ماجرای جوانی به نام فرخ را دنبال می کند که پس از ادامه تحصیل در فرانسه به ایران می آید و در شهری کوچک فرماندار میشود. در همین زمان فرمان کشف حجاب از سوی رضاخان صادر میشود و او موظف به اجرای این فرمان است، اما ...
ضیاءالدین دری بعد از به تصویر کشیدن کیفهای متحدالشکلی که همه به دست گرفته بوند تا به قانونی رای بدهند و نظر خود را اعلام کنند، حالا "کلاه پهلوی" را میسازد. او در این اثر قصد دارد زمان پهلوی اول را برای مخاطبان شبکه یک به تصویر بکشد، قضایای بیعدالتیها، کشف حجابی که از سوی رضاخان صادر شده بود و زنانی که موظف به اجرای آن بودند، صدای جیغ زنانی که حاضر نبودند چادر را از سرشان بردارند. صدای فریاد اربابان بر سر رعیتها و به فلک بستن آنها و ...
اما پشت صحنه تولید مجموعه "کلاه پهلوی" تصویری دیگر را در برابر دیدگان قرار میدهد. برای کسی که شاهد تولید این مجموعه است، کلاه پهلویها، به جای اینکه هشتاد و اندی سال پیش فرمان خود را صادر کنند و بیعدالتی همه جا حاکم باشد، قصد دارند بخشی از بیعدالتیها و سختگیریهای ارباب نسبت به رعیت و حتی همسرش را در باغ زوایه نیاوران نشان دهند تا یادآور آن دوران باشد و نسل سوم آشنایی کاملی نسبت به آنها پیدا کنند و بدانند "کلاه پهلوی" یعنی چه!
در این مجموعه داریوش فرهنگ، امین حیایی، امیرعلی دانایی، نگین محسنی، داریوش کاردان، شقایق فراهانی، گوهر خیراندیش، ماه چهره خلیلی، جمشید شاهمحمدی، رضا فیاضی، بهاره افشار، صالح میرزاآقایی، آناهیتا نعمتی، کاظم افرندنیا، شهره لرستانی، فرهاد آئیش، سیروس گرجستانی، فرشید ابراهیمیان، سیدمهدی تقینیا، رحمان حسینی، داود رشیدی، بیوک میرزایی، اکبر رحمتی، نادر سلیمانی و ... بازی می کنند.
باید ساعت 11 ظهر در باغ زاویه نیاوران حاضر میشدم تا شاهد بخشی از دوران کلاه پهلویها باشم. البته قرار است به شهر سامان و قلعه صمصام خان بروم. وارد یکی از کوچههای خیابان نیاوران میشوم. خانههای بزرگ بیاعتنا به همدیگر کنار هم قرار گرفته اند، البته بعضی از آنها در رقابت پیروز شدند و زمین بیشتری را از آن خود کردند. یکی از آنها باغ زاویه است که به خاطر اشغال حجم وسیعی از کوچه، حتی دو در را به خود اختصاص داده است. با توجه به اینکه از قبل به من گفته شده در اول را نزم، به همین دلیل به مسیر خود ادامه میدهم تا به انتهای کوچه میرسم.
در آهنی بزرگی باز است. مثل اینکه صاحبخانه ها فراموش کرده اند در را ببندند. از آنجا که در آن حوالی کسی نیست، بنابراین بدون اجازه وارد شهر سامان میشوم. سمت راست باغ خانههای کاهگلی در کنار درختان انبوه قرار گرفته، ولی از کسی خبری نیست و درها بسته است. انگار که سالیان بسیاری پای هیچ جنبندهای به این باغ نرسیده است. شاخههای خشک روی زمین قرار گرفتهاند. شهر سامان به حدی خلوت و ساکت است که حتی تیک تاک عقربههای ساعتم را میشنوم.
فضای باغ من را ناخودآگاه به سال 82 میبرد و یاد چند دختر دانشجو میاندازد که به واسطه قبول شدن در دانشگاهی واقع در ناکجاآباد، مجبور به نقل مکان می شوند. آماده نبودن خوابگاه شرایطی پدید می آورد تا آنها در خانه ای قدیمی اقامت کنند. ساختمانی متروکه کنار این خانه بنا بر باور و اعتقاد اهالی منطقه، محل رفت و آمد جن هاست. جن هایی که باعث ناپدید شدن دختران منطقه در شب عروسی می شوند و ...
با صدای کلاغها که با شتاب از روی شاخهها بلند میشوند، از خاطراتم بیرون میآیم، اما به یاد میآورم که محمدحسین لطیفی "خوابگاه دختران" خود را در این باغ بنیان کرده بود و حالا ضیاء الدین دری شهر سامان و قلعه صمصام خان را.
پیاده روی در این باغ آن هم با سنگفرشی سنگلاخی لذتبخش است، زیرا به قدم زدن در دالان های تاریخ می ماند. زمان به عقب برگشته و همه چیز رنگ و بوی گذشته را می دهد. اصلاًً به نظر نمی رسد این محوطه مکانی در زمان حال است. البته اهالی شهر سامان را نمیبینم، کمی که جلوتر میروم، مردی با لباس امروزی از راه می رسد. از او سراغ اهالی سامان را میگیرم و او اشاره به قلعه صمصام خان میکند. راهی که او به من نشان میدهد، منتهی به چند پله سنگی در سمت راست است که روی آن پر از شاخههای خشکیده درختان است. تا چشم میاندازم درختان مختلف کاج و ... را میبینم.
از پلهها بالا میروم، اما با کنار زدن شاخهای که جلو صورتم را گرفته قلعه ای بزرگ با نمای کرم رنگ را میبینم که از دور خودنمایی میکند. سمت چپ و نرسیده به قلعه صمصام خان چند زن با روسریهای سه گوش بر سر و بلوز و دامنهای رنگارنگ روی زمین نشستهاند. در کنار آنها سه مرد با پیراهن و شلوار گشاد و کمرهایی که با پارچه بسته شده ایستادهاند.
کمی جلوتر در وسط محوطه چند کارگر امروزی مشغول بازسازی مکانی هستند که نه شبیه حوض است نه استخر. صمصام خان کمی با زمان پارتی بازی کرده و برای بازسازی محوطه بیرون قلعهاش از کارگران امروزی استفاده کرده! حتی سمت راست قلعه یک ماشین نقرهای رنگ آخرین مدل پارک شده است!
قلعه صمصام خان پنجرههای چوبی دارد و پردههای کرمرنگ از پشت آن دیده میشود. مرغ و خروسها هم بیتوجه به همه مشغول راه رفتن هستند. کریم سورتچی (امین حیایی) روی کالسکهای رو به روی قلعه نشسته با سبیلهایی پرپشت و موهای بلند. کلاهی قهوهای بر سر دارد. شلوار مشکی گشاد، بلوز سبز و جلیقه کرم. کنار کالسکه او مش رجب (اکبر رحمتی) ایستاده است.
کریم سورتچی کبریتی میزند و سیگار خود را روشن میکند و رو به مش رجب میگوید: "زن خوب زن لاله. خوراک زن چموش شلاقه. نمیودنم چه حکمتی داره که کتک خوردن زن ملسه. زن هر چی کتک بخوره، بیشتر خاطر شوهرش رو میخواد. قربونت برم خدا چی آفریدی ..." اما صدای جیغ مهلقا، زن ارباب (شقایق فراهانی) بلند میشود "من دیگه خسته شدم ..." از سوی دیگر صدای عربدههای صمصام خان (داریوش فرهنگ) به گوش میرسد.
کات!
ضیاء الدین دری با گفتن این کلمه ضبط این پلان را قطع میکند و دوربین از حرکت میایستد. این پلان چندبار ضبط میشود، چرا که از قرار نور قصد ندارد با گروه همکاری کند و مرتب بازی میکند. چند ثانیه آفتابی و چند ثانیه ابری میشود. وقتی نور دست از بازی برمیدارد. جیغ مهلقا به موقع بعد از صحبتهای کریم سورتچی زده نمیشود یا دستیاران تصویربردار برای حرکت دوربین دیر اقدام میکنند. بعد از چند برداشت، دری رضایت میدهد و گروه صحنه بعد را آماده میکنند.
صمصام خان پائین میآید. موهایی به رنگ قهوهای روشن و سبیل های پرپشت. کت و شلوار طوسی پررنگ پوشیده و چمکههای مشکی رنگ او توجه را جلب میکند. او کسی نیست جز داریوش فرهنگ که درباره این کار تاریخی می گوید: "برای بازیگر فرقی نمیکند کار تاریخی یا معاصر بازی میکند، مهم حساسیت نقشی است که آن را بازی میکند، حتی نقشی که بازیگر در سکوت باید بازی کند، خیلی مشکلتر از این است که بخواهد کلی دیالوگ در یک کار تاریخی بگوید. بنابراین بازی در نقشهای متفاوت، فرقی نمیکند."
او درباره حضور در نقش صمصام خان هم چنین نظری دارد: "این موضوع به چهار تا پنج سال قبل برمیگردد. من و آقای دری سلیقههای مشترک درباره کارهای کلاسیک داریم. این مجموعه هم کلاسیک است، به همین دلیل من بازی در این مجموعه را پذیرفتم. وقتی متن را خواندم، خیلی خوشم آمد. به نظرم یکی از متن های محکم و جذاب برای سریال است. نقش صمصام خان به من پیشنهاد شد. این نقش خیلی جذاب است و من استقبال کردم. با وجود اینکه کارهای زیادی به من پیشنهاد شده بود، اما ترجیح دادم این نقش را بازی کنم، چرا که با تمام نقشهایی که بازی کرده ام، متفاوت است."
فرهنگ ادامه می دهد: "صمصام خان ارباب یک شهر نمادین به نام سامان و همه کاره شهر است. سیر دراماتیک و تحولی که این کاراکتر پیدا میکند، برایم جذاب بود. با توجه به اینکه نیمی از کار ضبط شده، اما همان شور و حال روزهای اول را دارم. نه تنها گریم بلکه هماهنگی گریم و لباس در کار بازیگر خیلی موثر است. من در کمتر مجموعه تاریخی این هماهنگی را دیدم. هر کدام برای خود حرفهای جداگانهای میزدند. گریم من هم در این کار متفاوت است. صمصام خان ابتدا که خان است، گریم و لباسهایی متفاوت دارد، اما رفته رفته دوران تجدد را تجربه می کند. این دوره در گریم و لباس او تاثیرگذار است."
این بازیگر و کارگردان سینما و تلویزیون می افزاید: "کارهای تاریخی با این حجم در مملکت ما شانسی و دیمی است و سیستماتیک نیست. اساساً تربیت سیستماتیک هم نداریم و در کل شرایط ساختاری این مشکل را داریم، اما این مجموعه یک امتیاز دارد، چرا که برای کلید خوردن این مجموعه زمان طولانی صرف شده، به همین دلیل فرصت خوبی برای پرداخت به تمام این مسائل بود. اگر کار تولید مجموعههای تاریخی سیستماتیک انجام شود، مسلماً نتیجه بهتر میشود، چرا که آدمهای متخصص سر جای خودشان قرار میگیرند. وقتی این مسئله حاکم باشد و ریزهکاریها هم حفظ شود، مسلماً همه مثل یک حلقه به هم زنجیر میشوند. به نظرم تلویزیون برای ساخت چنین پروژههایی باید حساب جداگانهای داشته باشد."
کارگردان "کلاه پهلوی" هم می گوید: "متاسفانه ریشه توقف این مجموعه از سوی مطبوعات دامن زده شد. مسئله پیچیدهای نبود. بعد از "کیف انگلیسی" یک اقدام ایدهآل اتفاق افتاد و آن هم این بود که مدیریت وقت بر اساس داستان کاملی که از "کلاه پهلوی" داشت میتوانست آن را برای شروع پیش تولید ملاک قرار دهد. این داستان در 200 صفحه فشرده نوشته شد و پیش بینی شده بود متن یک سال نوشته شود و ایدهآل این بود که با توجه به اعتماد بین کارفرما و نویسنده پیش تولید هم شروع شود. به همین دلیل این مجموعه سال 80 برآورد مالی شد. وقتی هم مجموعهای در سازمان صدا و سیما برآورد مالی شود، جزو تعهدات سازمان محسوب میشود و در مدار تولید می افتد."
سیدضیاءالدین دری ادامه می دهد: "از سوی دیگر روزنامه جام جم که تحت پوشش صدا و سیماست، با توجه به اطلاعاتی که از روابط عمومی سازمان داشت "کلاه پهلوی" را به عنوان پروژه سال 80 مطرح کرد. از آن زمان به بعد این مسئله پیش آمد که این پروژه در حال تولید است، در حالی که مراحل نگارش فیلمنامه 30 ماه به طول انجامید، چرا که پروژه سنگین و حساس بود. مدیران باید میخواندند و نظرات خود را میگفتند. برخی مواقع انجام این کارها همراه با تاخیر بود و اختلاف نظرهایی در سطوح مدیریت مختلف و ممیزی ها پیش میآمد که یا دیر منتقل می شد یا شورایی دیگر روی مصوبات اظهار نظر میکردند."
دری می افزاید: "همین مسئله باعث میشد خود مدیران هم به قطعیت نرسند. بنابراین برای رسیدن به فیملنامهای مقبول و همه جانبه باید این زمان صرف میشد، اما چون این نیت بود که چنین فیلمی در ارتباط با جامعه شناسی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دوران پهلوی اول ساخته شود، برآورد مالی انجام شد، ولی از طرف مطبوعات به این مسئله دامن زده شد که این پروژه از سال 80 تاکنون به نتیجه نرسیده است. ما نمی خواستیم مسائل اداری در مطبوعات منعکس شود، اما دوستان مطبوعاتی تصور می کردند ما چیزی را پنهان میکنیم."
نویسنده و کارگردان "کلاه پهلوی" در ادامه می گوید: "من با سن و سالی که دارم، محصول دوران پهلوی هستم. در آن دوران متولد شدم و دوره کودکی و بخشی از جوانی را پشت سر گذاشتم تا اینکه به مقطع انقلاب رسیدیم. ضرروت و وقوع انقلاب یک تفکری را ایجاد می کرد که چرا انقلابی در اواخر قرن بیستم به رهبری یک مرد روحانی انجام میشود. نسل امروز نمیداند ریشه این انقلاب و گذشته آن چیست؟ حتی بخشی از مشکلات امروز ریشه در تاریخ دارد. به همین دلیل این مقطع انتخاب شد. من طرح این فیلمنامه را اوایل دهه 60 به صدا و سیما دادم. بنابراین این پروژه با اسم من عجین شد. به نظرم این مجموعه میتواند پاسخ بسیاری از سئوالات نسل سوم را بدهد و اینکه پدران و مادران آنها در آن دوران در چه شرایطی زندگی میکردند."
دری درباره انتخاب بازیگران هم چنین اظهار نظر می کند: "ما بر اساس نقشهایی که در این مجموعه داشتیم، بازیگران را انتخاب کردیم. با توجه به محدود بودن بازیگران و کم بودن چهرههای متنوع، سعی کردیم انتخاب خوبی داشته باشیم و در جهت تقویت درام حرکت کنیم. در حال حاضر تولیدات تلویزیون زیاد است و کمتر بازیگری را داریم که تا به حال در تلویزیون ظاهر نشده باشد. مردم از چهرههای یکنواخت خسته و با جزئیات صورت، میمیک و ... بازیگران آشنا شده اند. بنابراین استفاده از بازیگران و خلق موقعیت جدید مشکل است، اما ما در "کلاه پهلوی" سعی کردیم از بازیگرانی استفاده کنیم که کمتر در تلویزیون کار کرده باشند و اگر هم حضور داشتند آنها را در نقشهای جدید بگذاریم تا از حالت تکرار خارج شوند."
امین حیایی هم درباره پذیرش این نقش می گوید: "فکر میکنم یکی از لذتبخش ترین کارهایی که انجام داده ام، بازی در این مجموعه است، چون با کارگردانی کار میکنم که خودش نویسنده است و اشراف کامل به کار دارد و روی بازیها شناخت دارد. حس عوامل و بازیگران را میداند و این خیلی به عوامل کمک می کند. مهره اصلی این مجموعه آقای دری است."
حیایی ادامه می دهد: "ایشان فیلمنامه را خیلی خوب نوشته و شخصیتپردازی کاراکترها کامل است. داستان "کلاه پهلوی" خیلی شیرین است و روز اول که داستان را خواندم 13 تا 14 ساعت خودم را در اتاق حبس کردم و تا آخر قصه خواندم. به نظرم خط شیرین قصه بینندگان را هم به خودش جذب میکند. داستان این سریال یک خط سیاسی و یک خط داستانی دارد. من هم نقش کریم سورتچی را بازی میکنم که در قلعه صمصام خان کار میکند، اما به مرور زمان رشد میکند و به مقامات زیادی میرسد."
بازیگر مجموعه تلویزیونی "همسایهها" معتقد است: "با وجود اینکه داستان خیلی خوب نوشته شده و همه مسائل مشخص است، اما آقای دری اجازه میدهد اگر پیشنهادی داریم و در صحنه به ذهن ما رسیده، اگر به کار لطمه نمیزند، بگوئیم و او هم از آنها استفاده میکند، ولی اگر مضر باشد، بهره نمیبرد. من یکبار نقشم را خواندم و موقع اجرا دیالوگها را حفظ میکنم، چرا که ممکن است در طول کار چیزهایی اضافه شود، به همین دلیل نگذاشتم چیزی الهه ذهنم شود. فکر میکنم بازی من در این مجموعه به ذهن تماشاگر خواهد ماند، چرا که نقشی خاص را بازی میکنم."
پس از انتخاب تخت کشیان به عنوان تهیهکننده، ساخت پروژه "کلاه پهلوی" اسفند 84 قطعی شد، 15 تیرماه 85 کلید خورد و ضبط آن اواخر سال جاری تمام میشود. رضا قدیانی دستیار اول کارگردان، فتانه محسنی منشی صحنه، مجتبی وحیدی برنامه ریز، حسن قلیزاده مدیر فیلمبرداری، مشکین مهرگان مسعودی طراح صحنه، محمدامین کمال دکوراتور، سارا خالدی طراح لباس، مهین نویدی طراح گریم، بهمن حیدری صدابردار و مریم تختکشیان عکاس با محصول گروه فیلم و سریال شبکه اول سیما همکاری دارند.