خبرگزاری مهر- گروه جامعه- آزاده سهرابی: مسئولان در معاونت آموزش ابتدایی می گویند باید حضور مشاوران در مدارس را جدی بگیریم. خبر می رسد که امسال طرح شهاب (طرحی برای استعدادیابی دانش آموزان) قرار است در پایه چهارم به صورت صد در صدی در مدارس کشور اجرا شود. مسئولان می گویند برنامه هدایت تحصیلی جدید که چند سالی است برای دانش آموزان پایه نهم برای ورود به پایه دهم اجرا می شود، دارای پشتوانه قوی و کارساز است تا از فشار ورودی دانش آموزان در شاخه های نظری خصوصا تجربی کاسته شود. گفته می شود باید ۵۰ درصد دانش آموزان به سمت شاخه های فنی حرفه ای و کاردانش هدایت شوند تا بتوانیم کارآفرینان موفق و فارغ التحصیلان با مهارت داشته باشم. سرپرست آموزش و پرورش خبر از اولویت دار بودن اجرای طرح نظام جامع مشاوره در مدارس در برنامه های کاری اش در صورت وزیر شدن می دهد. حتی سرپرست آموزش و پرورش در گفتگویی با خیرنگار مهر اعلام کرد: ترویج و تشویق رویکردهای مهارتی و عملیاتی با گسترش هنرستانهای کار و دانش و فنی و حرفه ای و همچنین با عملیاتی کردن برنامه های درسی مهارتی برای شاخه های نظری از جمله اهداف ماست. ما دنبال این هستیم که هر هنرستان را تبدیل به یک مرکز رشد کارآفرینی بکنیم و همچنین به گونه ای پیش برویم که هر فرد با گرفتن دیپلم دست کم یک مهارت را فراگرفته باشد.
واقعیت های جاری چیست؟
واقعیت این است که کلید واژه شناسایی و هدایت استعداد، کسب مهارت و جایگزینی مهارت آموزشی به جای بسیاری از دروس حفظی _که عملا در زندگی دانش آموزان راه به جایی نمی برد _ چندی است، در سخنان وزرا و معاونین و کارشناسان حوزه آموزش جای خود را باز کرده است اما نکته مهم این است که برای عملیاتی کردن این کلیدواژه ها و برای رسیدن به یک آموزش و پرورشی که این دو واژه در آن متعادل با هم رخ بدهد، برای رسیدن به توازن میان بازار کار و رشته های تحصیلی، برای کشف استعدادها زودتر از زمانی که دیگر خیلی دیر شود، برای آموزش مهارت زندگی و مهارت های تخصصی و حرفه ای به دانش آموزان و برای هدایت صحیح خیل عظیم نوجوانان و جوانان در مسیر شغلی و حرفه ای درست، عموما طرح هایی به اجرا در می آید که در عمل یک شکست را به جامعه آموزشی تحمیل می کند چرا که زیرساخت های اجرای این طرح ها آماده نیست.
طرح شهاب پس از اجرای چند ساله چه خروجی دارد؟
اگر طرح شهاب کارساز بود و راهی به شناسایی استعدادها می برد، باید تا امروز خروجی این طرح با شناسایی درست استعدادها و رساندنشان به پایه دهم را شاهد بودیم اما عملا وقت استعدادیابی تحصیلی که مقدمه ای برای استعدادیابی شغلی است که می رسد باز هم همه چیز را نمره ها تعیین می کنند. نمره همان کتاب های درسی با انبوهی از حفظیات. متولی طرح شهاب مرکز استعدادهای درخشان است و مجریان آن که معاونت ابتدایی و معاونت متوسطه است، به نظر می رسد علیرغم میل به هم افزایی میان این بخش ها از آموزش و پرورش اما مشخص نیست خروجی طرح را باید از کجا پی گرفت. با معلمان که مجریان واقعی این طرح هستند که صحبت می کنیم انتقاد دارند که یا ابزار در اختیار ندارند و یا فرصت کافی و یا اینکه در کلاس های ۳۰ نفره چگونه باید استعداد تک تک دانش آموزان را سنجید؟ در نهایت دانش آموزان می مانند و فرم هایی که معلمانشان پر کنند یا نکنند و راستی آزمایی نیز در کار نیست. در نهایت نیز مشخص نیست پرونده هایی که سال به سال روی هم انباشته می شود، چگونه خروجی اش در هدایت تحصیلی دانش آموزان اعمال می شود.
زیرساخت ها و جذابیت برای ترغیب بچه ها به سمت رشته های فنی و حرفه ای و کاردانش وجود ندارد
طرح هدایت تحصیلی که با آرمان های بلندی پی ریزی شد و قرار بود طرحی باشد که برای هدایت دانش آموزان به پایه دهم و انتخاب شاخه تحصیلی تخصصیشان باز گردد، در عمل دو سوم بخش اجرایی خود را کنار گذاشت و در نهایت باز هم نمرات امتحان خردادماه پایه نهم دانش آموزان (و با کمی ضریب کمتر نمرات خرداد پیاه های هشتم و هفتم) ملاک و اثر گذار شد و دو سوم امتیازات که قرار بود نظر معلمان، اولیا، دانش آموزان، آزمون های رغبت سنجی و استعداد سنجی و نظر مشاوران باشد، عملا کنار گذاشته شد.
از سوی دیگر هدایت تحصیلی با چالش های متعددی در عمل رو به روست. یکی از آنها این است که برگه هدایت تحصیلی بسیاری از دانش آموزان را تنها مجاز به انتخاب رشته های فنی و حرفه ای و کاردانش می کند یا آن را در اولویت قرار می دهد و زیرساخت ها و جذابیت های لازم برای ترغیب بچه ها به سمت اکثر رشته های فنی و حرفه ای و کاردانش وجود ندارد . در حالیکه ما این مدارس را در سطح کشور گسترش داده ایم. این هنرستان ها عموما زیرساخت های لازم مهارت آموزی های نوین را ندارند و مهمتر از همه اینکه وقت زیادی برای شناسایی استعدادیابی واقعی بچه ها برای ورود به هر کدام از شاخه های این رشته های فنی گذاشته نمی شود و همین باعث می شود همچنان در تصور بسیاری از والدین این هنرستان ها جای بچه تنبل های کلاس باشد. هر چند در سال های اخیر برخی رشته های فنی و حرفه ای و برخی هنرستان ها در جذب دانش آموزان مستعد تحصیلی نیز موفق بوده اند، اما هر چه از مرکز و شهرهای بزرگ دورتر شویم رخ نمایی واقعیتی که ما را به این سمت می کشاند که تنها با شعار مهارت آموزی نمی توان مهارت آموخت، بیشتر خودش را نشان می دهد.
حال صحبت از آموزش مهارت به همه دانش آموزان است اما کسی از مسئولان نمی پرسد با کدام امکانات؟ در کدام مدارس؟ با کدام معلمان با مهارت می خواهید چنین طرح آرمانی را پیاده کنید؟
عدم تناسب بازار کار و فارغ التحصیلان هنرستان
دانش آموزانی که قرار است از هنرستان ها فارغ التحصیل شوند بازار کاری ندارند. تعامل میان آموزش و پرورش و بازار کار ضعیف است و همین باعث سرخوردگی بیشتر دانش آموزانی می شود که به امید بیهوده هدر ندادن وقت خود سر کلاس های حفظیات دبیرستان، به هنرستان ها رفتند تا به سرعت وارد بازار کار شوند. باز در همین مجال باید گفت هیچ فرهنگ سازی جدی برای شغل های مهارتی و خدماتی در جامعه صورت نگرفته است که یک دانش آموز بتواند از همان روزهای نوجوانی با اشتیاق تصوری از شغل نجاری، مکانیکی، شغل های خدماتی و... در ذهن داشته باشد. این روزها همه می خواهند دکتر و مهندس شوند و رشته های مهندسی هم به مرور از دور خارج می شود و تنها آرزوی دکتر شدن برای خیل وسیعی از دانش آموزان می ماند.
بسیاری از جامعه شناسان که خصوصیات مردم ایران را مورد بررسی دقیق قرار داده اند معتقد هستند ایرانیان برای وقت خود ارزش قائل نیستند. شاید برای همین است که حاضریم ساعتها در ترافیک وقت بگذرانیم و فکر جدی برای اصلاح این وضعیت نکنیم و یا در مدل آموزشی چنین وضعیتی، سال های عمر خود را تلف کنیم و از این شاخه به آن شاخه بپریم تا بالاخره شغل و مسیر زندگی خود را پیدا کنیم.
وضعیت موجود از پشت نیمکت های مدرسه کلید خورده است
تصور کنید دختر و یا پسر دانش آموزی که حداقل سه سال آخر تحصیل خود را بی وقفه صرف کرده تا در دانشگاهی خوب در رشته مهندسی معماری ادامه تحصیل بدهد. بعد از چهار سال تحصیل و گرفتن مدرک ناگهان متوجه می شود که بازاری برای این رشته وجود ندارد و تصمیم می گیرد با صرف هزینه یک دوره حسابداری بگذراند باز هم به این امید که شغلی پیدا کند.
وقتی این فاجعه عمیق تر می شود که فردی کارشناسی ارشد در یک رشته مثل مهندسی عمران گرفته است و باز به دلیل نداشتن علاقه یا نبود بازار کار یا عدم توانایی یافتن شغلی متناسب با تخصص خود، باز از اول شروع به تحصیل در رشته ای دیگر می کند و ناگهان می بینیم انبوهی از جوانانی که باید حداقل تا قبل از ۲۵ سالگی مسیر شغلی خود را تعیین می کردند و شروع به کسب تجربه و کسب درآمد از آن می کردند تا بتوانند خانواده خود را راه اندازی کنند و هویت خود را کامل کنند، اما تا ۳۰ سالگی هنوز در انتخاب و کشف شغل ایده آل خود سردرگم هستند؛ این وضعیت اینها از پشت همین نیمکت های مدرسه کلید خورده است، از همانجایی که انبوه طرح های آموزش و پرورش در استعدادیابی و هدایت مسیر تحصیلی و شغلی دانش آموزان به شکست انجامیده و نتوانسته در فرهنگ سازی درست میان خانواده ها موفق شود که میان آرمان ها و ایده آل های ذهنی خود برای فرزندانشان و پذیرفتن واقعیت های استعداد آنها تمایز قائل شوند. شاید واقعا ما انسان های واقع بینی نیستیم.
کاش فرزندم را اینگونه تحت فشار نمی گذاشتم
پژوهش های متعدد نشان می دهد که عدم رضایت شغلی تاثیری بی واسطه بر سلامت روانی افراد و عدم رضایت از زندگی آنها دارد. برخلاف آنچه در تصور عمومی وجود دارد، رضایت شغلی وقتی پایین می آید که فرد کوچکترین نسبتی میان استعداد و علاقه و خصوصیات شخصیتی اش با شغلی که به آن مشغول است، احساس نکند. این ویژگی حتی در مقایسه با رضایت از درآمد و رضایت از محیط کار در صدر قرار می گیرد.
بسیاری از خانواده ها این روزها در پیچ و خم هدایت تحصیلی فرزندان خود برای ورود به پایه دهم هستند. خانواده هایی که تضمین آینده فرزندان خود را در پزشک شدن آنها می بینند و بسیاری از آنها سال های بعد مجبور هستند، باز گردند و به این روزها نگاه کنند و با خود بگویند کاش فرزندم را اینگونه تحت فشار نمی گذاشتم.
هدایت تحصیلی و شغلی غلط، آسیب های روانی گاه پایداری به همراه دارد و حتی استرس هایی که این روزها بخشی از دانش آموزان تحمل می کنند و بلاتکلیفی و بی هویتی که احساس می کنند، به آسیب های اجتماعی می انجامد. آسیب هایی که دهه ها یک جامعه را دچار آسیب می کند.
نقص در هویت یابی نوجوانی و بزنگاه هایی که آموزش و پرورش دچار غفلت است
اریک اریکسون یکی از روان شناسانی که روی دوره نوجوانی کاری جدی انجام داد و بخش های مهمی از نظریه روان شناسی خود را معطوف به این بخش از زندگی کرددرباره رشد نوجوانی که مهمترین خصیصه آن را دستیابی به هویت می داند و آن را مرحله پرسشگری می نامد را با چند مدل هویت یابی تشریح می کند: هویت یابی ضبط شده یا ناقص، تعلیق در هویت، پراکندگی هویت و کسب بیگانگی.
در هویت یابی ناقص که اتفاقی است که این روزها بیشتر شاهدش هستیم، نوجوان مسیر دلخواه خانواده را بی چون و چرا می پذیرد. مثل همین که مطابق میل آنها به تحصیل در رشته ای خاص ادامه بدهد. بارها شنیده ایم که حتی اشخاص سرشناس گفته اند ما مدرک لیسانس خود را در فلان رشته گرفتیم تا خانواده کوتاه بیاید و بتوانیم دنبال علاقه خود برویم. خانواده ها و بسیاری از مدارس ما (معلمان و مدیران) متوجه این نکته نیستند که این هویت یابی ناقص در نوجوانان نهادینه می شود و اکثر این نوجوانان اگر نتوانند از این بحران عبور کنند در بزرگسالی همان افرادی می شوند که انعطاف کافی را در برخورد با چالش های زندگی از جمله چالش های شغلی ندارند. همان هایی که دیگر نمی توانند بپذیرند اگر مطابق رشته تحصلی شان شغلی پیدا نکردند، می توانند به کسب یک مهارت و شغل های مورد نیاز جامعه سوق داده شوند و همان افراد بیکار در جامعه هستند.
نوجوانانی که دچار تعلیق هویت شده اند گرچه به دنبال پرسش های خود می گردند و حتی تعارض میان خواسته های خود و خواسته های والدینشان را تجربه می کنند اما همه آنها این امکان را ندارند که در این بحران بر بزرگ ترها فائق بیایند و ممکن است پس از مدتی شوق خود را کنار بگذارند یا حتی به دلیل تعارضی که حس کرده اند، در آینده به افرادی مضطرب تبدیل شوند اما این افراد امکان این را نیز دارند تا در نهایت مسیر دلخواه خود را بروند. هر چند در جامعه کنونی ایران و مدرک گرایی بالا در میان خانواده ها رسیدن به چنین استقلالی دشوار است.
اما یکی از بدترین مدل های کسب هویت، کسب هویت پراکنده است. این افراد حتی به علائق خانواده خود نیز اعتنایی ندارند و گیج و سردرگم هستند و در عمل کاری برای یافتن هویت خود یا حداقل کسب هویت خانواده نمی کنند. شاید اگر تنها این مورد را در حوزه تحصیل نگاه کنیم باید بگوییم حتما مواردی که باعث دلزدگی فرد از مدرسه و درس شده، باعث شده فرد به چنین نقطه ای برسد. اتفاقی که رخ دادنش در بسیاری از مدارس ما دور از ذهن نیست. تنبیه های اشتباه، تحقیر و مقایسه افراد با یکدیگر و فشارهای زیاد برای درس خواندن و برتر شدن تنها بخشی از این اتفاقات است.
اما کسب هویت بیگانه را اتفاقا شاید بیشتر باید در میان افراد متفکر تر و در شکل کلان آموزشی در میان استعدادهای برتر پیدا کنیم. نوجوانانی که درس می خوانند که بهترین باشند اما به واقع هدف شغلی ندارند و یا نسبت به وضعیت اقتصادی و اجتماعی منتقد هستند و با همین استدلال هم عملا به شغلی نمی پردازند. افراد نخبه ای که در نهایت تصمیم می گیرند به طور مثال وارد بازار بورس شوند، افراد نخبه ای که به فکر ادامه تحصیل در خارج از کشور هستند و حتی در آنجا هم موفق نمی شوند، افراد متفکری که بی عمل هستند، در این دسته جای می گیرند که باید دید چه میزان سیستم پرورش استعدادهای درخشان ما توانایی این را دارد که چنین افرادی را شناسایی کند و در مسیر درست کسب هویت قرارشان دهد؟
نمره گرایی همچنان حرف اول را می زند
این بحث تنها تکه کوچکی از بلایی بود که ممکن است در مسیر عبور از نوجوانی سر بچه هایمان بیاید و ما پشت طرح های خوش آب و رنگ (آموزش و پرورش) و آرمانها و آرزوهای خیالی(والدین) از این بحران ها غافل مانده ایم و در این میان یکی از بزرگترین آسیب ها را نظام هدایت تحصیلی وارد می کند. هدایتی پر از اما و اگر در اجرا که سیستم نمره گرایی در آموزش و پرورش و عدم توجه به ویژگی های مختلف انسان از جمله رغبت، استعداد، وضعیت روانی بچه ها را نادیده می گیرد و خروجی آن تنها بر اساس بضاعت موجود آموزش و پرورش در شاخه های مختلف تحصیلات تخصصی(ریاضی، تجربی، انسانی، فنی و حرفه ای و...) و اجرای سند توسعه ششم بدون آنکه زیرساختهایش مهیا شده باشد و به صورت دستوری، چیده می شود.
در نظام آموزشی که به دلیل آنکه ظرفیت پذیرش در رشته ریاضی، تجربی، یک رشته فنی و حرفه ای و... یک عدد ثابت است و دانش اموزان با اولویت به آن سمت هدایت می شوند تا ظرفیتی خالی نماند یا بیش از اندازه پر نشود و متورم نشود و به جای آنکه بر اساس ظرفیت های داشته و نیازهای موجود فرهنگسازی شود، از ابزار نمره برای هدایت تحصیلی استفاده می شود، عملا باید گفت مسیر هدایت شغلی و تحصیلی از آغاز دچار بحران است و آینده نیروی کار در کشور چشم انداز خوبی نخواهد داشت.