خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه: پس از رنسانس و برخورد نادرست کلیسا با دانشمندان، در حوزه دین پژوهی رابطه علوم تجربی با دین مورد توجه بیشتری قرار گرفت. یافتههای علمی با دین سازگار است یا ناسازگار و در صورت ناسازگاری، ترجیح با کدام است؟ اصولاً چه نوع رابطهای بین علم و دین وجود دارد؟ آیا مشاهده و آزمایش را که روش علوم تجربی است، میتوان در مورد امور ماورای طبیعی به کار گرفت و به اظهار نظر در این قلمرو پرداخت؟ دیدگاه اسلام درباره علوم تجربی چیست؟
برای پاسخ به این پرسشها گفتگویی با محمد محمدرضایی، استاد فلسفه دین دانشگاه تهران و رئیس کارگروه فلسفه دین و کلام جدید شورای تحول علوم انسانی انجام دادیم که اکنون متن آن از نظر شما میگذرد.
*اصولاً چه نوع رابطهای بین علم و دین وجود دارد؟
قبل از ورود به این بحث، بجاست تعریفی اجمالی از علم و دین ارائه کنیم، چون با توجه به تعریف و حدود ثغور دین و علم رابطه میان علم و دین هم متفاوت خواهد شد. علم گاه به معنای عام اراده میشود که اعم از علوم عقلی، نقلی، تجربی، اخلاقی، عرفانی، هنری، ادبی و جز اینهاست و گاه نیز معنای خاص آن اراده میشود که همان علوم تجربی است؛ علومی که روش آن مشاهده و آزمایش است و شامل روان شناسی، جامعه شناسی، باستان شناسی و علوم طبیعی نظیر نجوم، فیزیک، زیست شناسی و شیمی میباشد. منظور از علم در این بحث، علوم تجربی و بیشتر علوم طبیعی است.
در مورد دین هم تعریفهای بسیاری مطرح شده که هر یک ناظر به یکی از ابعاد دین است، اما در این بحث منظور ادیان ابراهیمی است، یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام و همان گونه که در تعریف دین گذشت، دین تعالیمی است که خداوند به واسطه پیامبران برای هدایت بشر نازل کرده است. این تعالیم دارای ابعاد مختلفی است که بخشی مربوط به عالم ماورا و غیب، بخشی مربوط به حوزه اخلاق، بخشی مربوط به تکالیف فردی و اجتماعی و بخشی نیز مربوط به نظریاتی در باب جهان و انسان و برخی حوادث خارجی و … است.
برای روشن شدن بحث رابطه علم و دین، باید به برخی ویژگیهای علوم تجربی که پس از رنسانس شکل خاصی به خود گرفته، اشاره کنیم:
علوم تجربی، علومی است که از طریق روش تجربی یعنی مشاهده و آزمایش به دست میآید و به تعبیری قلمرو فعالیت آن، امور مادی است و در امور غیرمادی و غیرتجربی نمیتواند به فعالیت و اظهار نظر بپردازد؛ چرا که در قلمرو امور ماورای طبیعی و غیرتجربی، مشاهده و آزمایش کارساز نیست.
مفاهیم و قوانین علمی، بازنمود جهان عینی اند و به تعبیری دانشمندان در کار علمی خویش معتقد به رئالیسم (واقع گرایی) هستند. اخترشناسان، زمین شناسان، زیست شناسان و شیمی دانان تقریباً همواره نظریههای علمی را بیانگر رویدادهای جهان خارج تلقی میکنند.
در قلمرو علوم تجربی، صحت هیچ نظریهای را نمیتوان اثبات مرد و حداکثر چیزی که درباره یک نظریه میتوان گفت، این است که توافق بیشتر یا بهتری با معلومات موجود دارد و در حال حاضر از نظریههای بدیل، جامعتر است. چه بسا نظریههای دیگری باشند که در آینده با این معیارها موافق یا موافقتر درآیند. بنابراین در این قلمرو هر ضابطه سازی و تدوینی (قانون) موقتی و دستخوش بازبینی است.
نظریات و قوانین علمی هیچ گاه به صورت یقینی مطرح نمیشوند، بلکه همواره موقتی و دستخوش بازنگری هستند
بنابراین در حوزه علوم تجربی هرگز یقین به دست نمیآید. آرنیوس شیمیدان به خاطر نظریه تجزیه الکترولیتی خود جایزه نوبل دریافت کرد، اما چندی بعد همان جایزه به شیمیدان دیگری به نام دبای که نارساییهای نظریه آرنیوس را نشان داده بود، تعلق گرفت. همچنین مفهوم جفت نمایی (تقارن چرخش) که دیرگاهی به عنوان اصلی اساسی در ساختمان هسته پذیرفته شده بود، در سال ۱۹۵۶ متزلزل شد.
از این رو برخی فیلسوفان نظیر رودلف کارناپ، فیلسوف پوزیتیویست و منطق دان آلمانی و هانس رایشنباخ فیلسوف پوزیتیویست اتریشی آمریکایی، طرفدار محاسبه میزانی از احتمال بودند که بر طبق آن میتوان یک نظریه را معتبر شمرد.
امروزه حتی مطرح میشود که جامعه اهل علم، از یک سنت خاص علمی تبعیت میکند و نظریات مخالف با سنت یا خلاف عرف علم را یا رد میکند، همانند هیپنوتیزم، یا آنها را نادیده میگیرد، همانند مسئله ادراک فراحسی و یا به آن کج دار و مریز رفتار میکند، همانند طب سوزنی. حتی توماس کوهن، انقلاب علمی را مطرح میسازد که براساس آن با تحولی در سرمشقهای علمی، همه نظریات معنای جدیدی به خود میگیرند.
بنابر آنچه گفتم نظریات و قوانین علمی هیچ گاه به صورت یقینی مطرح نمیشوند، بلکه همواره موقتی و دستخوش بازنگری هستند. با این همه پیشرفت علوم تجربی و دستاوردهای آن، برخی را به این فکر واداشت که روش علمی تنها راه کشف حقایق عالم است و هر چیزی که به محک مشاهده حسی و آزمایش درنیاید، امری باطل و بی معناست. بر این اساس اخلاق و مابعدالطبیعه و مسائل دینی که با روش مکانیکی علمی متناسب نبود، از گردونه کاوش انسان کنار نهاده شد و نگاه علمی به جهان، در واقع به فلسفه مادی گرایانه و الحادی انجامید، حال آنکه این نتیجه گیری خود نوعی فلسفه پردازی است نه کاوشی علمی. روش علمی در واقع به کشف رابطه دو پدیده مادی میپردازد و نمیتواند خارج از پدیدههای مادی و روابط آنها نفیاً و اثباتاً به اظهار نظر بپردازد. در واقع موضع روش علمی در قلمرو ماورای پدیدههای مادی، موضع لاادری گرایانه است و نه نفی آن قلمرو.
*دیدگاه اسلام درباره علوم تجربی چیست؟
خداوند در قرآن بر تعقل و تفکر تأکید بسیاری نموده است؛ آن گونه که حتی در آیهای مطرح میکند از آنچه بدان علم ندارید تبعیت نکنید. همچنین به انسانها سفارش میکند که به خلقت حیوانات و آسمانها و زمین و جز اینها بنگرند تا به عظمت و حکمت خداوند پی برند. از دیدگاه قرآن، بدترین جانداران نزد خدا کسانی هستند که کر و لال اند و به هیچ وجه تعقل نمیکنند. قرآن همچنین دوزخیان را افرادی معرفی میکند که به دستور عقل رفتار نکرده اند. بنابراین از دیدگاه اسلام، عقل و تفکر حجیتی خاص دارد و همسان با سخنان پیامبران الهی است و هیچ گاه این دو سر ناسازگاری با هم ندارند. مطلبی که بیان شد در باب حجیت عقل است و یکی از حوزههای فعالیت عقل، علوم تجربی است که با روش مشاهده و آزمایش به کشف اسرار و قوانین طبیعت میپردازد. بنابراین اگر عقل و یا علم به نتیجهای قطعی و یقینی رسید، از دیدگاه اسلام قابل اعتنا و پیروی است.
در روایتی پیامبر اسلام (ص) طلب علم را بر هر مسلمانی واجب میشمارد که در این روایت معنای علم اعم از علوم تجربی و غیرتجربی است. ایشان در روایتی دیگر میفرماید: علم را طلب کنید، هر چند که در چین باشد. بی شک علمی که در چین آن زمان بوده، علم دینی نبوده است؛ چه آنکه مرکز یادگیری علم دینی، مکه و مدینه و دیگر نقاطی بود که پیروان شرایع پیشین در آن میزیستند. از این رو بی گمان منظور ایشان علوم تجربی بوده است. بنابراین اسلام بر خردورزی و فراگیری علوم تجربی تأکیدی بسزا دارد. در حالی که اگر علوم تجربی، متعارض و ناسازگار با دین باشد، چنین تأکیدی صحیح نیست. از این رو میتوان نتیجه گرفت که یافتههای علوم تجربی نمیتواند با آموزههای دینی در تنافی باشد، حتی میتوان گفت یکی از ابعاد اعجاز قرآن، اعجاز علمی آن است.
البته در کتاب مقدس مسیحیان، آموزههایی وجود دارد که با عقل و نتایج علمی سازگاری ندارد. شاید یکی از دلایل این ناسازگاری تحریف کتاب مقدس مسیحیان باشد که قرآن و تحقیقات تاریخی نیز این تحریف را تأیید میکنند، حتی به اذعان برخی از متفکران مسیحی، انجیلهای چهارگانه پنجاه سال پس از مسیح تألیف یافته اند. براساس تحقیقات تاریخی، پنج کتاب اول عهد عتیق نیز که سنتاً منسوب به خود موسی است نشانههایی از چند مولفی بودن دارد که مربوط به زمانهای مختلف است. پارهای از اندیشمندان مسیحی نیز چنان فلسفه ارسطو و از جمله کیهان شناسی او را با الهیات مسیحی در آمیختند که هر گونه انتقادی به کیهان شناسی ارسطو، در واقع مخالفت با دین تلقی میشد.
البته چنین تعارضاتی را نباید به حساب تمام کتابهای آسمانی از جمله قرآن گذاشت و چنین نتیجه گرفت که دین با علم ناسازگار است. حال با توجه به این مقدمات، به انواع رابطه علم و دین میپردازیم، البته منظور از علم، برخی گزارههای علمی و منظور از دین پارهای از گزارهها و آموزههای دینی است، نه تمامی آنها. زیرا آنچه در مسئله علم و دین مورد بحث قرار میگیرد، حوزهای مشترک است یعنی موضوعاتی که هم علوم تجربی درباره آنها سخن گفته و هم دین. بنابراین مقصود از دین نیز آن گزارههایی است که در حوزه طبیعیات به اظهار نظر پرداخته، نه تمامی گزارههای دین.
*به طور کلی چه دیدگاههایی درباره رابطه علم و دین وجود دارد و در مورد هر یک از دیدگاهها توضیح میدهید؟
کلاً چهار دیدگاه علم و دین دو شیوه بیان یک واقعیت، علم تأییدکننده دین، علم و دین مکمل یکدیگر و ناسازگاری علم و دین در رابطه علم و دین وجود دارد.
دیدگاه علم و دین دو شیوه بیان یک واقعیت، بر آن است که گزارههای علمی و دینی، حقایق مشترکی را درباره جهان، اما به دو بیان و شیوه مختلف باز میگویند و اگر میان این گزارهها اختلافی هم باشند، سطحی است که اگر به درستی تحلیل گردند، روشن میشود که در توافق با یکدیگر هستند. برای مثال قرآن به صورتی زیبا و لطیف با اشاره به حرکت زمین، آن را به گاهواره تشبیه میکند، از این رو زمین نیز چون گاهواره در حرکت است. دانشمندان علم نجوم مانند کپرنیک، گالیله و کپلر نیز به شیوه خاص خود و از طریق روش تجربی به حرکت زمین اشاره میکنند. گالیله، طبیعت و متن مقدس را دو راه هم طراز و رهنمون به خداوند میداند. به تعبیر دیگر آیات کتاب مقدس و آیات طبیعت، هر دو کلمة الله هستند. بنابراین علم و دین، حقیقت واحدی را به دو شیوه مختلف بیان میدارند. بر اساس این دیدگاه هیچ تعارضی بین علم و دین وجود ندارد.
علم تأییدکننده دین هم میگوید بر پایه این دیدگاه نظریات علمی پشتیبان آموزههای دینی هستند. به بیانی دیگر هر چه علم، اسرار و قوانین طبیعت را بیشتر کشف کند، انسان به ظرافتها و پیچیدگیهای نظام هستی بیشتر پی میبرد و بهتر میتواند به خداوند حکیم و دانا و توانا آگاه گردد. همچنین برخی از آموزههایی که در دین وجود دارد با پیشرفت علوم تجربی، اسرار آن بیشتر کشف میشود. برای نمونه خداوند در قرآن میفرماید: ما از هر چیزی جفت آفریدیم.(ذاریات/۴۹) و گیاهان را نیز به صورت نر و ماده قرار دادیم. بدین ترتیب قرآن مسئله زوجیت عمومی ازجمله زوجیت در گیاهان را چهارده قرن پیش به گونهای لطیف و زیبا مطرح نموده است. شاید در عصر نزول این آیات، مردم به حقیقت آن آگاه نبودند اما در قرن هجدهم میلادی گیاه شناسان مسئله زوجیت عمومی را کشف کردند. قرآن کریم در آیه دیگری به گونهای بسیار ظریف به قانون جاذبه عمومی اشاره میکند، اما نیوتن (۱۷۲۸ ۱۶۴۲) بود که آن را در قلمرو فیزیک کشف کرد. به همین سان بسیاری از احکام و آموزههای دینی وجود دارند که بر اثر پیشرفت علم، اسرار آن کشف میشود. بنابراین علم تأیید کننده دین است. میتوان از جهاتی، این دیدگاه و دیدگاه پیشین را به هم شبیه دانست.
علم و دین را باید مکمل یکدیگر دانست، بدین معنا که هر یک جنبه خاصی از حقیقت را بررسی میکنند و شناخت کامل حقیقت مستلزم آن است که هر دو نگرش را گرد آوریم
همان طور که از عنوان دیدگاه علم و دین مکمل یکدیگر پیداست، علم و دین را باید مکمل یکدیگر دانست، بدین معنا که هر یک جنبه خاصی از حقیقت را بررسی میکنند و شناخت کامل حقیقت مستلزم آن است که هر دو نگرش را گرد آوریم. مثلاً برای ارزیابی کامل یک شخص، هم ارزیابی جسمانی و هم ارزیابی اخلاقی لازم است و این دو ارزیابی ما را در شناخت بهتر او یاری میرسانند. همچنین در مورد جهان طبیعت، هم باید نسبت به ساختار طبیعی آن شناخت داشت و هم نسبت به هدف و مبدأ آن. به تعبیر دیگر علم به پرسشهایی مانند چه چیزهایی و چگونه رخ میدهند، برحسب عواملی که قابل مشاهده تجربی اند، پاسخ میدهد و دین نیز با سؤالاتی نظیر چرا رخ میدهند و هدف و غایت آنها چیست، سر و کار دارد.
دونالد مک کی فیلسوف و دانشمند انگلیسی، رابطه علم و الهیات را رابطه میان این دو امر مکمل میداند که علم در پی کشف علل وقایع است و هدف الهیات نیز کشف معنای وقایع. مک کی معتقد است میان این دو مدعا که پیدایش این عالم محصول فرآیندهای طبیعی است و عالم مخلوق خداوند است. تعارضی وجود ندارد.
استاد مطهری بر این اعتقاد است که علم و ایمان مکمل و متمم یکدیگرند، نه متضاد با هم. علم نیمی از ما را میسازد و ایمان نیمی دیگر را. ایشان همچنین معتقد است که در شناخت کامل جهان، هم به شناخت علمی نیازمندیم و همه به شناخت دینی. از نظر علم، جهان کهنه کتابی است که اول و آخر آن افتاده است. به عبارت دیگر نه اولش معلوم است و نه آخرش. از این رو شناخت بهتر جهان می باید آغاز و فرجام آن نیز مشخص گردد، البته گاهی دین افزون بر منابع وقایع، به علل وقایع نیز میپردازد. بنابراین گاه دین وظیفه علم را نیز انجام میدهد.
*اگر زمانی بین تبیین دینی و تبیین علمی در مورد علل وقایع تعارض واقع شد، چه باید کرد؟
راه حل تعارض روشن است چرا که از یک سو نظریات علمی، قطعی و یقینی نیستند و با تردید آمیخته اند و از سوی دیگر متون دینی نیز تا حدی مجال تفسیر و تأویل دارند. اگر تعارض بین علم و دین واقع شود، یا تفسیر از دین صحیح نیست و یا اینکه نظریه علمی قطعی نمیباشد، ولی به مثابه نظریه قطعی تلقی شده است. بنابراین اگر تفسیر از دین قطعی و یقینی بود، به احتمال زیاد نظریه علمی از قطعیت لازم برخوردار نیست و شاید در آینده نظریه علمی دیگری جایگزین این نظریه علمی گردد که با تفسیر دین سازگار باشد. اگر نظریه علمی قطعی بود که بسیار بعید است در آن صورت پی می بریم که تفسیر ما از دین صحیح نبوده و در مقدمات آن باید تجدید نظر کنیم.
*دیدگاه آخر ناسازگاری علم و دین بود، این رویکرد چه نظری دارد؟
ناسازگاری علم و دین هم معتقد است دین و علم دست کم در برخی موارد با هم ناسازگارند و نمیتوان هر دو را پذیرفت. برای مثال نظریه زمین مرکزی و سکون آن، نظریهای دینی (براساس دیدگاه مسیحیت) و نظریه خورشید مرکزی و حرکت زمین، نظریهای علمی و نظریه تکامل انسان از حیوانات پست تر نظریهای علمی و نظریه خلقت انسان به همین شکلی که الان وجود دارد، نظریهای دینی است که قبول یکی از نظریات به منزله رد نظریه دیگر است.
اگر تعارض بین علم و دین واقع شود، یا تفسیر از دین صحیح نیست و یا اینکه نظریه علمی قطعی نمیباشد
از یکسو از نظر قرآن و تحقیقات تاریخی، کتاب مقدس مسیحیان تحریف شده است و برخی متکلمان مسیحی نیز به خطا کیهان شناسی ارسطو را با الهیات مسیحی به گونهای تلفیق کردند که هر معاوضهای با کیهان شناسی ارسطو معارضه یا مسیحیت تلقی میشد. از این رو بسیاری از آموزههایی که به نام دین معروف اند، به واقع دینی نیستند. از سوی دیگر قرآن که کتاب آسمانی تحریف ناشده است، به حرکت و کروی بودن زمین اشاره مینماید که متناسب با نظریه خورشید مرکزی است. بنابراین چنین نیست که ثابت بودن زمین، یک نظریه دینی قطعی باشد و با خورشید مرکزی و حرکت زمین ناسازگار. بنابراین شایسته است بگوئیم نظریه خورشید مرکزی و حرکت زمین، یک نظریه دینی است. از این رو در عنوان دینی بودن و علمی بودن باید بسیار دقت نمود.
در مورد نظریه تکامل انسان، از یکسو این نظریه علمی فرضیهای است که هنوز قطعیت آن اثبات نشده و حتی شواهد علمی بسیاری برخلاف آن وجود دارد. از سوی دیگر نظریه خلقت انسان در متون دینی نیز قابلیت تفسیرهای مختلف دارد، زیرا کتاب مقدس به صراحت درباره خلقت انسان به صورت کنونی سخن نگفته است. از این رو تعارض و ناسازگاری بین این نظریههای دینی و علمی باقی نمیماند و میتوان به سهولت بین آنها سازگاری ایجاد کرد.
در جهان مسیحیت هنگامی که نظریه تکامل مطرح شد، برخی از مسیحیان تحت عنوان بنیادگرایی کوشیدند که از معنای ظاهری عبارات کتاب مقدس در برابر هر نوع اکتشاف علمی ناسازگار با آن، دفاع کنند و برخی حتی داروینیسم را با الحاد برابر داشتند، اما پارهای دیگر از مسیحیان، الهیات رسمی و سنتی را با نظریه تکامل جمع پذیر دانستند. برخی دیگر نیز واقع نمایی نظریات علمی را انکار نموده، از ابزارانگاری نظریات علمی دفاع کردند. بر طبق این دیدگاه نظریههای علمی بیانگر واقعیت نیستند و تصورات حاصل از آنها عیناً منطبق بر ما به ازایی در عالم خارج نیست. نظریههای علمی صرفاً ابزارهایی ریاضی یا افسانه و مجعولاتی هستند که دانشمندان برای پیشبینی و محاسبه حوادث، از آنها استفاده میکنند. بنابراین براساس دیدگاه ابزارنگاری، نظریات علمی منطبق بر واقع نیستند؛ چرا که اساساً انطباق یا عدم انطباق با واقع معنایی ندارد تا با آموزههای دینی ناسازگار شوند.
برخی دیگر نیز در مسئله تعارض علم و دین، جانب علم را گرفتند و از دین دست شستند. با توجه به غیر قطعی بودن نظریات علمی این دیدگاه صحیح نیست و اگر انبیای الهی برای صدق گفتار خویش با معجزه خودی تحدی کنند، به گونهای که آدمی یقین اعتقاد یابد که دین وحی الهی است، دیگر به سهولت نمیتوان از دین دست کشید.
زیرا تعارض بین دو چیز در صورتی پیش میآید که موضوع واحدی داشته باشد و احکام ناسازگاری در مورد آن موضوع به دست دهند، اما در جایی که موضوع و روش و غایت آن دو چیز متفاوت است، بین آنها تعارضی به وجود نمیآید.
*علاوه بر این رویکردهای معروف، دیدگاههایی مانند نوارتودکسی، اگزیستانسیالیستی، فیلسوفان تحلیل زبانی، کانتی و ... هم وجود دارد. ویژگیهای این رویکردها را بیان میکنید؟
مطابق دیدگاه نوارتودکسی، میان دین و علم تباین جدی وجود دارد. کارل بارت، متکلم پروتستانی اهل سوئیس که نماینده نامدار نوارتودکسی است، معتقد بود الهیات و علم با موضوعات و روشها و غایات اساساً متفاوتی سروکار دارند. موضوع الهیات، تجلی خداوند در مسیح است و موضوع علم نیز جهان طبیعت. براساس روش الهیات، خدای متعال و رازآمیز را فقط از طریق تجلی اش بر ما میتوان شناخت، اما قلمرو طبیعت را به مدد عقل بشری. غایت دین آن است که شخص را برای مواجهه با خداوند مهیا کند؛ حال آنکه غایت معرفت علمی شناختن الگوهای حاکم بر طبیعت است. بنابراین وقتی میان موضوعات، روشها و غایا علم و دین تمایزی اساسی وجود دارد. در آن صورت میان آن دو هیچ فصل مشترکی باقی نمیماند و از همین رو امکان تعارض آنها نیز منتفی میگردد.
بر پایه دیدگاه اگزیستانسیالیستی ما تنها زمانی میتوانیم وجود انسانی اصیل خود را درک کنیم که به طور شخصی در مسئلهای درگیر شویم و به عنوان موجودی مستقل آزادانه تصمیم بگیریم یا انتخاب کنیم، نه اینکه مفاهیم کلی انتزاعی مربوط به انسان یا قوانین و قواعد کلی را تکرار و تلقین نمائیم.
مطابق این دیدگاه، موضوع دین، واقعیتهای شخصی و اخلاقی و به تعبیری حقایق جانداران است، ولی موضوع علم، اشیای مادی و بی جان و نقش و کارکرد آنهاست. مارتین بوبر متأله یهودی مدعی شد رابطه میان یک شخص و یک شیء رابطه «من آن» است، اما رابطه میان مؤمن دیندار و خداوند رابطه «من تو» است. بنابراین مجموع آنها کاملاً متفاوت است.
غایت معرفت دینی در واقع معطوف به رابطه متقابل دو شخص است که حاکی از درگیر شدن همه جانبه و از جان و دل مایه گذاشتن و ادراک بی واسطه و مستقیم و پرداختن به دیگری همچون غایت و نه به عنوان یک شیء و یا وسیله است؛ در حالی که غایت معرفت علمی معطوف به رابطه شخص با یک شیء بی جان و ناآگاه است. دین و علم در روش نیز با هم متفاوت اند. در واقع موضع عقلی و فارغ دلانه یک دانشمند تجربه گرا با موضع یک مؤمن متدین که متضمن درگیری شخصی شدید است بسیار متفاوت میباشد. بنابراین براساس این دیدگاه علم و دین مربوط به دو حوزه کاملاً متفاوت است و هرگز نمیتوان بین آنها ارتباطی قائل شد.
براساس دیدگاه فیلسوفان تحلیل زبانی، علم و دین به دلیل داشتن زبانهای گوناگون از یکدیگر جدایند. ویتگنشتاین در این باره تعبیر بازی زبانی را به کار میبرد و بر آن است که علم و دین دو بازی زبانی متمایز، ولی کاملاً مجازند که هر یک منطق و معیار سنجش خاص خود را دارد و هیچ کدام نباید با منطق و معیار دیگری مورد قضاوت قرار گیرد. زبان علمی برای پیش بینی و کنترل است، اما زبان دینی برای مقاصدی نظیر نیایش و کسب آرامش.
کانت هم معتقد است که علم و دین مربوط به دو حوزه جداگانه اند. او عقل آدمی را به حوزه نظری و عملی تقسیم کرد و علم را مربوط به حوزه عقل نظری و دین را مربوط به حوزه عقل عملی. بر این اساس نباید پنداشت که علم و دین بتوانند با هم ناسازگاری داشته باشند. کانت کوشید دین را از اخلاق به دست آورد و حتی خدا و جاودانگی نفس را لازمه نظام اخلاقی خود دانست و استدلالها و احکام عقل نظری را به حوزه تجربه و دانش تجربی محدود کرد.
تعارض بین دو چیز در صورتی پیش میآید که موضوع واحدی داشته باشد و احکام ناسازگاری در مورد آن موضوع به دست دهند، اما در جایی که موضوع و روش و غایت آن دو چیز متفاوت است، بین آنها تعارضی به وجود نمیآید
*این دیدگاهها دارای چه نقاط ضعف و قوتی هستند؟
براساس دیدگاه حوزه علم از حوزه دین کاملاً جداست. از این رو هیچ گونه تعارضی بین این دو پدید نمیآید، اما همه دیدگاههای جداانگاری حوزه علم از دین، یک اشکال اساسی دارند و آن اینکه ارائه دهندگان این نظریات بی آنکه به ابعاد مختلف دین توجه کنند و دین را مورد بررسی قرار دهند، به قضاوت در باب آن پرداخته اند. مثلاً وقتی شناخت بسیاری از صفات خدا از طریق عقل میسر است و همچنین اسلام در پارهای از موارد به قوانین حاکم بر طبیعت پرداخته و از آدمیان میخواهد که در این قوانین، ژرف بیندیشند تا به عظمت و حکمت الهی پی برند. این بیانگر آن است که در برخی موارد، جهان شناسی و انسان شناسی موضوع مشترک دین و علم است. بر این اساس دین و علم در پارهای موارد از جهت موضوع و روش مشترک هستند.
در مورد دیدگاه اگزیستانسیالیسم نیز با تأمل در دین در مییابیم که یکی از ابعاد دین رابطه انسان با خداست، البته دین ابعد دیگری نیز دارد که یکی از آنها مواجهه انسان با اشیای مادی بی جان و قوانین حاکم بر آنهاست. در واقع دین برای هدایت و سعادت انسانها نازل شده است و یکی از ابعاد زندگی آدمی، رابطه او با طبیعت و قوانین آن و حتی حفظ محیط زیست میباشد.
همچنین زبان دین کاملاً با زبان علم متفاوت نیست و جهات مشترکی نیز در آنها وجود دارد. با تأمل در آموزههای دینی روشن میگردد که بسیاری از مباحث دین، مربوط به عقل نظری است، نه عقل عملی. همچنین لازمه برخی از دیدگاههای مذکور مانند اگزیستانسیالیسم محدود کردن دین به امور فردی و غفلت از بعد اجتماعی دین است که چنین امری صحیح نیست. همچنین دین برخلاف دیدگاه اگزیستانسیالیسم از پیروان خود میخواهد که با تعقل و تفکر، دین را برگزینند؛ حال آنکه این مکتب به تعقل در باب دین اهمیتی نمیدهد و حتی معتقد است هرچه انسان جاهلتر باشد، ایمان او قویتر است. لازمه پارهای از این دیدگاه دست کشیدن از معنای ظاهری و حقیقی متون دینی است که این نیز برخلاف تعالیم دینی است.
*با پیروزی انقلاب اسلامی بحث علم دینی یا اسلامی شدن علوم یا اسلامی شدن دانشگاهها با تأکید بیشتری مطرح شد و مقام معظم رهبری آن را موضوع محوری تحولات فرهنگی در دانشگاهها معرفی کردند. پس از بحث درباره رابطه علم و دین شایسته است توضیح روشنی از علم دینی ارائه گردد. آیا میتوان علوم تجربی و علوم انسانی را با وصف دینی تصویر نمود یا اینکه علم، علم است دینی و غیردینی بودن آن معنایی ندارد؟
برای پاسخ به این سؤال چند مقدمه ذکر میکنم، در تمدن اسلامی با توجه به توصیه و تشویق اسلام به فراگیری دانش، مسلمانان در همه عرصههای دانش تجربی، انسانی و عقلی، سرآمد و الگویی برای جهانیان شد. آنها در قلمرو صنعت و علوم پایه و پزشکی و فلسفه، ابداعات و پیشرفتهای چشمگیری به دست آوردند. در آن زمان، دانشمندان معمولاً عالمان دین نیز بودند. برای نمونه ابن سینا در عین حال که یک دانشمند و فیلسوف بزرگ بود، یک عالم دین نیز محسوب میشد. ناسازگاری چندانی بین علم و دین مشاهده نمیشد و علوم تجربی، صبغه دینی نیز داشت. ابن سینا برای حل معضلات علمی و فلسفی خود، از آموزههای دینی استمداد میگرفت. از نظر وی عالم تکوین و تشریع و قوانین آنها، نشانههای خداوند هستند که میتوان با تأمل و تفکر در این آیات، به علم و قدرت نامتناهی آفریدگار حکیم پی برد.
ابن سینا برای حل معضلات علمی و فلسفی خود، از آموزههای دینی استمداد میگرفت. از نظر وی عالم تکوین و تشریع و قوانین آنها، نشانههای خداوند هستند که میتوان با تأمل و تفکر در این آیات، به علم و قدرت نامتناهی آفریدگار حکیم پی برد
نتیجه آنکه علوم تجربی از نظر آنها هم مبانی و هم غایات دینی داشت و هر علمی از جمله علوم تجربی را تعلیم خداوند حکیم میدانستند. از نظر او علم دینی موجه و معنادار بود، اما افول تمدن اسلامی، رشد و پیشرفت تمدن غربی به ویژه بعد از رنسانس و حاکمیت کلیسا در قرون وسطی و برخورد نامناسب آنان با دانشمندان و متفکران و نیز تحولات فلسفی در نگرش انسان به عالم و هستی، همه و همه دست به دست هم داد و جریانی بهنام «پوزیتیویسم» را پدید آورد که علم را با دین ناسازگار میانگاشت و دوران تبیین دینی از حوادث را مربوط به زمانهای گذشته میدانست که عمر آن به سر آمده است. بنابراین دیدگاه علمی، تجربی و پوزیتیویستی با دیدگاه دینی ناسازگار است و این دو با هم جمع نمیشوند. این دیدگاه علت طبیعی و تجربی یک حادثه را با علت الهی ناسازگار میداند و آنها را در عرض هم قرار میدهد، نه در طول هم.
جریان فلسفی که پس از رنسانس به شیوه تجربه گرایی ظهور پیدا کرده بود، در تفکر فلسفی ایمانوئل کانت و پوزیتیویستهای منطقی و مکتبهای تحلیلی و فلسفههای فوئر باخ، مارکس، فروید، برتراند راسل، جان دیویی، اگزیستانسیالیستهای الحادی و … به راه خود ادامه داد. نکته مشترک همه این فلسفهها آن بود که دین را از حوزه سنجش تفکر فلسفی و عقلی خارج میدانستند و به ناسازگاری تفکر عقلی و علمی از دین دامن میزند.
برای اینکه تصور روشنی از علوم دینی پیدا کنیم، باید نگاه ما به علم و دین و رابطه بین آن دو تصحیح شود. مراد از دین، دین حقیقی و تحریف ناشده، یعنی اسلام است. اسلام مجموعهای از عقاید، اخلاق، قوانین فقهی و حقوقی و نیز معارفی در باب انسان و جهان و خداست که خداوند برای هدایت انسانها بر پیامبر گرامی اسلام (ص) نازل فرموده است. قرآن سفارش زیادی به خردورزی در آفاق و انفس، یعنی در خلقت زمین و آسمانها و در خود انسان میکند، به گونهای که به صراحت اعلام میدارد که ظن و گمان بهرهای از حقیقت ندارد و نباید از هر آنچه به آن آگاهی نیست، تبعیت کرد.
دین اسلام خدا را خالق همه موجودات میداند که براساس قوانین منظمی هدایت میشوند. «قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی: گفت: پروردگار ما کسی است که هر چیزی را خلقتی که در خور اوست داده، سپس آن را هدایت فرموده است.»
خداوند تمام مخلوقات را در نهایت اتقان و کمال آفریده و نظم و قانون مشخصی بین آنها قرار داده است. همچنین خوبیها و بدیها را به انسان الهام نموده است و علم نیز مخلوق الهی است که خداوند به انسانها تعلیم میدهد، هر چند واسطه آن معلم باشد، البته اینکه خداوند خالق همه هستی است، منافاتی با اصل سببیت در نظام هستی ندارد که برخی از موجودات، علت وجود بعضی دیگر باشند، خداست که به خورشید و ماه، گرمی و درخشندگی بخشیده و آنها را علت گرمی و درخشندگی قرار داده است. بنابراین اگر ما در علمی کشف کردیم که باد علت حرکت ابر یا خورشید علت روشنایی است یا علت رفع فلان مرض، فلان دارو است، این به معنای انکار وجود خدا نیست؛ بلکه کشف رابطه بین موجودات این عالم است که خدا با حکمت خود، آنها را در نهایت اتقان آفریده است و به تعبیری آنها آیات الهی هستند.
علم نیز گاهی به معنای عام به کار میرود که شامل همه علوم تجربی، فلسفی، تاریخی، عرفانی، هنری و … میشود و گاه نیز به معنای خاص به کار میرود که منظور علوم تجربی است که روش آن مشاهده و آزمایش است؛ اعم از علوم انسانی، نظیر روان شناسی، جامعه شناسی و… و علوم طبیعی مانند فیزیک، شیمی، زیست شناسی، پزشکی و....
وظیفه علوم تجربی آن است که از طریق مشاهده و آزمایش به کشف روابط پدیدهها بپردازد که گاهی به واقع دسترسی پیدا میکند و رابطه واقعی را کشف میکند و گاهی دانشمندان در این باره تلاش خود را به کار میبرند، اما به حقیقت نمی رسند و نظریه خود را با میزانی از احتمال مطرح مینمایند. ویژگی نظریات تجربی به گونهای است که همواره در معرض تجدید نظر هستند.
*معنای علم دینی چیست؟ برای نمونه آیا میتوان فیزیک دینی و اسلامی را تصور نمود یا اینکه علم فیزیک، دینی و غیردینی ندارد؟
در این رابطه میتوان به دو دیدگاه اصلی اشاره نمود: دیدگاه الحادی و سکولار بر آن است که جهان با همه محتویات آن براساس یک سلسله قوانین خود به خود پدید آمده است و کشف رابطه دو پدیده، تمام واقعیتی است که ما به آن دسترسی داریم. پیش فرضهای چنین دیدگاه عبارتند از: جهان مادی بدون آفریننده است. حوزه شناخت محدود به عالم تجربه است. روش علمی نیز تنها روش کشف واقعیت است. دیدگاه الهی و دینی که معتقد است این جهان، براساس حکمت، قدرت و علم نامتناهی خداوند پدید آمده است. همچنین خداوند جهان را براساس قوانین منظم و سنتهای ثابت و در کمال اتقان، هدایت و تدبیر مینماید. خداوند از انسانها میخواهد همان گونه که در آیات قرآن تفکر و تعقل کنند، در آیات و نشانهها و اسرار جهان تکوین و به تعبیری در آیات آفاقی و انفسی نیز تأمل نمایند؛ تا از طریق آنها پی ببرند که تنها خداوند حق است و این جهان باطل آفریده نشده است؛ بلکه خداوند از خلقت آن، هدفی داشته است.
خداوند، جهان را براساس نظام علی و معلولی آفریده است؛ اما علت، منحصر در علل طبیعی عادی و شناخته شده یا ناشده نیست؛ بلکه عالم ماورای طبیعت و نفوس و ارواح و به تعبیری علتهای غیرمادی نیز در پیدایش یک حادثه مادی مؤثرند. معجزات انبیا و نیز کارهای عجیب و غریب برخی از نفوس نیز شاهدی بر این مدعاست.
براساس این دیدگاه کشف رابطه دو پدیده، در حقیقت کشف سنتها و قوانینی است که خداوند در طبیعت قرار داده است؛ اما کشف علت قریب یک حادثه مادی، تنها علت حقیقتی آن حادثه نیست؛ بلکه تأثیربخشی همه علتها به اذن و قوه الهی صورت میگیرد و علت العلل همه علتها خداوند حکیم است. بنابراین اگر دانشمندانی در تحقیقات علمی خود به این نتیجه برسند که در تحقق حادثه (الف) تنها حادثه (ب) مدخلیت دارد، تمام واقعیت را بیان نکرده اند.
از نظر اسلام، دانشمندان در تحقیقات خود در پی کشف قوانین الهی در عالم تکوین هستند، همانند عالمی خواهند بود که در پی کشف احکام الهی از قرآن است. اگر دانشمندان به واقعیت حکم و قانون الهی نائل شدند که بیان آن قوانین در واقع بیان قوانین الهی است؛ اما اگر به واقع و قطعیتی دسترسی پیدا نکردند، بلکه با حالت اطمینان و ظن نزدیک به علم قضایا پی بردند، احکام آنها احکام الهی است؛ زیرا نهایت تلاش خود را به کار بسته اند. همان گونه که مجتهدان و اسلام شناسان نیز گاهی حکم واقعی شرعی را نمییابند، ولی چون برحسب اصول و ضوابط نهایت سعی خود را کرده اند تا به اصول واقعی برسند، سعی آنها مورد رضایت خداوند است.
*آیا ایمان و کفر دانشمندان علوم طبیعی یا مفسر قرآن تأثیری در یافتههای علمی آنان میگذارد؟
ایمان و کفر در مرتبه نازل علم تأثیری ندارد. برای نمونه اگر دانشمند بی دینی رابطه دو پدیده را که بر هم تأثیر دارند، کشف کند مثل یک پزشک یا داروساز که کشف کند فلان دارو، علت اصلی رفع فلان مرض است یا ادیبی همانند ولید بن مغیره که از ادیبان بزرگ عصر جاهلی بود، به اعجاز ادبی و فصاحت و بلاغت قرآن اعتراف کند در همان حد، حکم الهی را کشف کرده است. با این حال آنها به تمام واقعیات نرسیده اند. مراتب برتر فهم کتاب تکوین و تشریع در سایه تقوای الهی حاصل میشود، هر چه ایمان و تقوای دانشمند بیشتر باشد، او به مراتب برتری از علم رهنمون میشود.
علم سکولار، مرتبه نازل علم است و علم دینی، مرتبه برتر و کاملتر آن
بنابراین علم سکولار، مرتبه نازل علم است و علم دینی، مرتبه برتر و کاملتر آن که دارای مرجعیت نیز هست، البته اعتقادات دینی یا تأمل در آموزههای دینی مرتبط میتواند در فهم بهتر روابط و ارائه بهتر نظریات علمی یاری رسانند؛ مثلاً آیات قرآنی به صورت لطیف که مختص زبان قرآن است به حرکت زمین و نیروی جاذبه و زوجیت گیاهان و زوجیت عمومی و … اشاره کرده اند. دانشمندان الهی در صورت درک این مطالب میتوانستند نظریات علمی صحیحی ارائه دهند. بنابراین ایمان و آموزههای دینی، هم در فهم بهتر واقعیات و مراتب برتر علم ما را یاری میدهند و هم در ارائه بهتر و صحیحتر نظریات علمی. از این رو دینی شدن علم به معنای نفی علم نیست، بلکه ارتقا و تعالی سطح علم است.
یکی دیگر از عواملی که میتواند در تصور علم دینی نقش داشته باشد، اهداف و کاربرد علم است. امروزه مسیر پارهای از علوم به دست قدرت طلبان و استعمارگران تبیین میشود. مثلاً برخی از کشورهای استعمارگر برای چپاول بیشتر ملتهای دیگر، در جهت سلاحهای کشتار جمعی نظیر سلاحهای میکروبی، شیمیایی، هستهای و … سرمایه گذاری میکنند و مسیر فعالیت دانشمندان را جهت دهی خاصی میکنند. از نظر دین اسلام، این غایت باید بازنگری شود و کشتار جمعی انسانها هیچ گاه مطلوب اسلام نیست. از نظر دینی، جهت دهی و اهداف علوم باید در مسیر نیازهای واقعی انسانها باشد؛ نه در مسیر ارضای هواهای نفسانی استعمارگران.
مسیری را که خداوند برای انسان تعیین نموده، مقام قرب و لقای الهی است. کسانی که میخواهند به این هدف والا نائل شوند؛ باید علم آنها در این راستا باشد. در آن صورت پژوهشهای علمی دانشمندان هم در زمره عمل صالح قرار میگیرد. بنابراین علمی، دینی است که در راستای اعتلای انسانیت در نیل به لقاء الله باشد، نه در جهت نابودی انسانهای مظلوم یا محرمات الهی. آموزهها و دستورات دینی باید مانند قطب نما مسیر علم را جهت دهی کنند.
حاصل آنکه در صورت رعایت اصولی علم دینی محقق میشود؛ اینکه مبانی فلسفی تجربه گرایی علوم تجربی و انسانی رایج باید کاملاً متحول شوند و در عوض، جهان بینی الهی و دینی جایگزین آن شود. نهضت علم گرایی باید از دعاوی بلندپروازانه خود دست بکشد، زیرا هر دو شناخت، ابزار مناسب خود را میطلبد. روش علمی، تنها روش کشف حقایق هستی نیست. علم که همان کشف رابطه دو پدیده قابل مشاهده است، یا دیدگاههای الهی ناسازگاری ندارند. به تعبیری این نظر نادرست آگوست کنت که «امروزه دوران علم است و باید از مرحله ربانی دست کشید» باید اصلاح شود. علت الهی در طولهای علتهای مادی نه در عرض آنها. عقل که یکی از حوزههای فعالیت آن علوم تجربی و انسانی است با دین ناسازگار نیست، بلکه مورد توجه و اهتمام دین اسلام و از منابع آن است. عالم مادی که از سر بخت و اتفاق و بدون هدف آفریده نشده است، بلکه مخلوق الهی است که براساس قوانین و نظم خاصی هدایت میشوند و کشف این قوانین در حقیقت کشف سنتهای غیر متغیر الهی است.
همچنین علم، تعلیم الهی است که خداوند به بندگان خود افاضه میفرماید. دانشمندان بی دین، تنها به مرتبه نازل علم دسترسی پیدا میکنند و مراتب برتر علم تنها در سایه ایمان به خدا و تقوای الهی ممکن است. آموزهها و اعتقادات دینی میتوانند ما را در کشف و ارائه بهتر نظریات علمی یاری دهند. تلاش برای کشف و اعلام قوانین عالم تکوین، همانند کشف و اعلام قوانین کتاب تشریع مورد رضایت خداوند است. تعیین هدف و سمت و سوی علم باید به دست صالحان و متدینان صورت گیرد. اهداف علم باید دینی و در جهت رفع نیازهای واقعی انسان باشد، نه اینکه هدف گذاری علم به دست استعمارگران، قدرت طلبان، لذت طلبان و افراد فاسد صورت گیرد. اگر تولید علم و ارائه نظریات علمی همراه با اصول ده گانه فوق صورت گیرد، میتوان گفت آن علوم دینی هستند. بنابراین تصور علم دینی ممکن است. همچنین اگر اصول ده گانه فوق بر فعالیت دانشمندان علوم تجربی و انسانی حاکم گردند، وضعیت جهان بسیار بهتر از وضعیت کنونی خواهد شد.