قطعاً فیلسوفان زن بسیاری دغدغه‌های سیاسی، هستی شناختی، الهیاتی و ... دارند امّا به ندرت به فیلسوف مردی برخورده ام که ابتدائاً با مسئله جنسیت درگیر باشد.

به گزارش خبرنگار مهر، محمود مقدسی مترجم و پژوهشگر فلسفه و اخلاق، دانش آموخته دانشگاه شهید بهشتی در یادداشتی با عنوان مردان و پرسش از جنسیت به نقش جنسیت در تفکر پرداخته است:

هیچ عجیب نیست که فیلسوف مَرد، دغدغه سیاست، دین، عقلانیت و معنای زندگی داشته باشد و فیلسوفِ زن دغدغه جنسیت، مراقبت و ادبیات. اوّلی در جایگاه انسان بی جنسیت (مرد) از نسبتِ انسان با سیاست و دین و زندگی می پرسد و دومی در مقامِ انسانِ جنسیت‌مند (زن) ناگزیر است عاملِ تمایز خود از انسانِ بی جنسیت را موضوع پرسش قرار دهد.

فیلسوف مرد، روایت خود را به جهان تحمیل می‌کند و فیلسوف زن می‌کوشد جایی برای شنیده شدن روایتش بیابد. فیلسوفِ مرد، درگیر با جستجوهای بی‌جنسیتِ خویش و درگیر با اضطرابِ قدرت، فرصتِ تجربه کردن بخش‌های زیادی از هستی‌اش را پیدا نمی‌کند. در آن سو امّا جنسیت داشتن و بر مدار قدرت و استیلا نگشتن، فرصتِ تجربه عمیق‌تر و بی‌نقاب‌ترِ جهان را برای زن و آنکه از زنانگی برخوردار است فراهم می کند. وقتی روایتی برای تحمیل کردن به جهان نداشته باشی، وقتی انسان‌تر و بدنمندتر باشی، بی‌تردید جهان را با جزئیات بیشتری تجربه می‌کنی.

گاهی اوقات فکر می‌کنم زنانگی فرصتِ مواجهه عمیق‌تری با زندگی را به زنان می‌دهد. امّا اگر فیلسوفِ مرد از جنسیت خویش بپرسد و از مقامِ انسانِ بی‌جنسیت بیرون بیاید، فرصتِ این گشودگی را پیدا نمی‌کند؟ این فکرها زمانی به سراغم می‌آیند که برای چندمین بار در این سال‌ها از خودم می‌پرسم چه ارزشی در پرسش از جنسیت هست که فیلسوفان زن اینطور به آن می پردازند و خودم را می‌بینم که در مقامِ انسانِ بی‌جنسیت، معنا و ارزش را در پرسش‌های عمیق از هستی و دین و سیاست می‌بینم.

پ.ن: در این نوشته، مسئله را کمی از آنچه هست ساده‌تر کرده ام. قطعاً فیلسوفان زن بسیاری دغدغه‌های سیاسی، هستی شناختی، الهیاتی و ... دارند امّا به ندرت به فیلسوف مردی برخورده ام که ابتدائاً با مسئله جنسیت درگیر باشد.