مجله مهر: میان همه روایتهای تاریخی و نقل قولها از واقعه کربلا یکی از پرسشهای متداولی که مطرح میشود این است که سیدالشهدا چرا به محض شنیدن خبر شهادت حضرت مسلم (علیه السلام) در کوفه تغییر مسیر ندادند و از راه خود برنگشتند تا از این طریق جان خود و یارانشان را نجات دهند؟
مدینه هم برای سیدالشهدا امن نبود
برای این پرسش پاسخهای متعددی را مطرح میکنند که شاید مهمترین آنها این باشد که برخلاف تصور همگان نه کوفه که در آن زمان عاملان حکومت یزید همه جا را برای امام حسین (علیه السلام) نا امن کرده بودند تا جایی که خود حضرت در این باره فرمودند: «اگر در لانهی مرغی باشم، مرا در خواهند آورد تا با کشتن من به هدف خود برسند و به خدا سوگند! همان گونه که قوم یهود احترام روز شنبه را در هم شکستند، اینها نیز احترام مرا در هم خواهند شکست.» به همین خاطر مدینه هم دیگر برای ایشان امن نبود؛ چون یزید به محض نشستن بر تخت حکومت در یک نامه به حاکم مدینه فرمان داد که از امام برای خلافتش بیعت بگیرد و اگر از بیعت سرپیچی کرد، سرِحضرت را از بدن جدا کرده و برای او به دمشق بفرستد.
توطئه برای قتل امام حسین (علیه السلام) در حج
به غیر از مدینه امام حتی در مکه هم جانشان در خطر بود برای همین میگویند یکی دلایلی که باعث شد تا اباعبدالله وارد مکه نشوند و مناسک را به جا نیاورند این بود که به حضرت خبردادند، مأموران حکومتی قصد دارند تا ایشان را حین انجام اعمال حج به قتل برسانند. از آنجایی که امام نمیخواستند تا خونشان در حرم خدا ریخته و احکام الهی درباره امن بودن این مکان شکسته شود به آنجا هم پا نگذاشتتند و با اشاره به این موضوع فرمودند: اگر یک وجب دورتر از مکه کشته شوم، بهتر است از این که داخل آن به قتل برسم و اگر دو وجب دورتر کشته شوم، بهتر از یک وجب است.
گزارشهای ناتمام مسلم تا امید به بیعت کوفیان
در میان همه ناامنیهایی که یزیدیان برای امام حسین (علیه السلام) ساخته بودند. مردم کوفه که عدل حکومت امیرالمومنین را تجربه کرده بودند با فرستادن حدود ۱۲ هزار نامه از حضرت برای حکومت در کوفه دعوت و اعلام کردند که آنها هم مخالف خلافت یزید هستند برای همین با آمدن امام میتوانند یک حکومت واحد را علیه خلیفه بنیامیه تشکیل دهند. با همه اینها و بعد از ورود ابن زیاد به کوفه و به شهادت رسیدن مسلم بن عقیل، سیدالشهدا با شنیدن این خبر باز هم به راه خودشان ادامه دادند؛ چون تنها خبر کشته شدن پیک امام کفایت نمیکرد، امام هم باید برای نشان دادن حقانیت خودشان و ظلم بنی امیه حجت را بر همگان تمام میکردند. از طرف دیگر هم، با وجود دعوت بی شمار مردم هنوز آخرین خبرها و گزارشهای مربوط به حضرت مسلم (علیه السلام) هنوز به دست ایشان نرسیده بود به همین خاطر امام همچنان به بیعت و دعوت کوفیان امیدوار بود.
از قصد بازگشت تا محاصره شدن با سپاه حر
کاروان امام حسین (علیه السلام) به راه خود ادامه داد تا به سپاه حر رسید. حتی در آن زمان هم امام به حمایت اهل کوفه امید داشت تا جایی که وقتی با سپاه حر رو به رو شد از او پرسید که با مایی یا بر مایی؟ که حر در جواب پاسخ داد: بر شما! پس از آن بود که امام درباره دعوت کوفیان و نامههای آنان لب به سخن گشود و گفت اگر مردم از دعوت خود برگشتهاند حاضر است از راهی که آمده برگردد، اما حر اعلام کرد که از نامهها بیخبر است و مأموریت دارد تا حضرت را به کوفه و نزد عبیدالله ابن زیاد برای بیعت با یزید ببرد؛ اما سیدالشهدا حاضر به این کار نشد و قصد بازگشت کرد؛ ولی سپاه دشمن کاروان امام را محاصره کرد و این آغاز واقعه عاشورا بود.