مجله مهر: در قصه عاشورا کنار همه شهدایی که از کربلا میشناسیم و در ماتم و عزاداریهایمان پای روضهها برایشان اشک ریختهایم؛ میشود آدمهایی را پیدا کرد که قصه نبرد و هم رکابیشان با سیدالشهدا (علیه السلام) کمتر به گوشمان رسیده، آنهایی که صدای هل من ناصر ینصرنی امامشان را شنیدهاند و داستان زندگیشان را با شهادت تمام کردهاند.
غلامی که امیرالمومنین او را خرید
خیلیها اسم جون را در روضهها شنیدهاند کسی که در بیشتر اوقات از او با عنوان غلام سیاه امام حسین (علیه السلام) یاد میکنند. جون بن حوی اهل نوبه منطقهای در آفریقا بود که ابتدا امیرالمومنین او را از فضل بن عبدالمطلب خرید و سپس به ابوذر غفاری بخشید برای همین هم بعد از مرگ او دوباره نزد امام برگشت، مدتی در خدمت امام حسن (علیه السلام) و بعد از آن در جوار امام حسین (علیه السلام) بود. در روایتها و نقل قولها میگویند جون استعداد و توانایی منحصر به فردی در ساخت و تعمیر اسلحه داشت و حتی در کربلا خیمهای برپا کرده بود تا سلاح سپاه سیدالشهدا را تعمیر کند.
افتادن به پای امام برای حضور در نبرد
در مستندهای تاریخی نوشتهاند که در عاشورا جون برای جنگ در میدان سراغ امام رفت و حتی حضرت زینب سلام الله علیها را واسطه قرار داد تا ایشان اذن او را برای نبرد از اباعبدالله بگیرد؛ اما حضرت با او مخالفت کرد و فرمود: «من به تو اذن میدهم که از این سرزمین بروی و جان خود را حفظ کنی، زیرا تو همراه ما آمدی تا به عافیت و خوشی برسی، پس در گرفتاری ما خود را مبتلا مساز.» جون در پاسخ به این حرف خودش را به پای امام انداخت و گفت: «ای پسر پیغمبر آیا سزاوار است که من در زمان خوشی و نعمت نان خور شما باشم، ولی در سختیها شما را تنها بگذارم؟ درست است که بوی بد، نژادی فرومایه و رنگ سیاه دارم؛ ولی شما بر من منّت بگذار و مرا به آسایش جاویدان بهشتی برسان تا بدنم خوشبو، نژادم شریف، و رویم سفید شود. نه، هرگز! به خدا قسم از شما دور نمیشوم تا اینکه خون سیاه خویش را با خون پاک شما درآمیزم!»
دعای عجیب سیدالشهدا در حق جون
جون بن حوی بعد از اینکه از امام اذن گرفت راهی میدان شد شروع به رجزخوانی کرد: «چگونه میبینند گنهکاران، ضربت شمشیر مشرفی هندی و برّان غلام سیاه راکه با دست و زبان از فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دفاع میکنم؟ امید به شفاعت و نجات از یگانه شفیع نزد خدای یکتا رسول اکرم دارم.» نوشتهاند که جون در این رزم حدود ۲۵ نفر از سپاهیان دشمن را به هلاکت رساند و بعد از آن خودش به شهادت رسید. او جزو آن دسته از کسانی بود که هنگام شهادت امام بربالینش رفت و برایش این دعا را خواند: «خدایا صورتش را سفید گردان؛ بوی او را پاکیزه و خوشبو گردان؛ او را با محمد صلی الله علیه و آله و سلم محشور کن و میان او و خاندان پیامبر آشنایی برقرار ساز.»
پیکری که بعد از ۱۰ روز بوی عطر میداد
یکی از ویژگیهایی که شاید جون را از دیگر یاران اباعبدالله متمایز میکند ماجرای تفحص پیکر اوست. از قول امام باقر علیه السلام در این باره نوشتهاند که پیکر او را ۱۰ روز بعد از دفن شهدای کربلا از عطر خوشی که داشت پیدا کردند.