به گزارش خبرنگار مهر، رمان «آینهباز» نوشته ناهید فرامرزی بهتازگی توسط انتشارات هیلا منتشر و راهی بازار نشر شده است.
از فرامرزی پیشتر کتاب داستانی «برفسوزی» توسط نشر ثالث چاپ شده است.
داستان «آینهباز» درباره دختری جوان به نام مهرانه است که بهخاطر اتفاقاتی بهطور ناخواسته از تهران به زادگاهش برمیگردد. زادگاه مهرانه یک روستاست که او کودکی خود را در آن گذرانده و حالا در سفری که در جوانی به این مکان دارد، با گذشتهاش روبرو میشود. دختر جوان با وجود فراریبودن از گذشته، ناچار است با آن رو در رو و پنجهدرپنجه شود. این مواجهه با گذشته، به رویارویی با خودش میانجامد.
حضور مهرانه در روستای زادگاهش، مانند ایستادن مقابل یک آینه و برملا شدن حقایق و رازهایی است که در گذشته و امروز رخ دادهاند...
«آینهباز» ۱۵ فصل دارد و نگارشش سال ۹۶ به پایان رسیده است.
در قسمتی از اینرمان میخوانیم:
پارک خلوت بود. خلوت خلوت و فقط چند زوج جوان سر روی شانه هم گذاشته بودند و زیر لب زمزمه میکردند. سنگریزهای را با نوک کفشم میان شمشمادهای پاکوتاه روبهرویم شوت کردم. پروانهای از روی شاخه رزی بلند شد. شاخه لرزید. گفتم: «تو خودت میگی حسش نکردهای. از کجا اینقدر با اطمینان نظریه میدی؟ شاید همهش توهمه، تمامش یه بازیه برای قشنگتر کردن شعر و داستانا. شاید یه مخدره برای آدمای وامونده، یه مجوز برای فرار از سوال و جواب.»
نوشابهاش را سر کشید: «من خیلی آدم دیدهم. توی بدترین و بهترین لحظهها. ولی تا حالا توی چشم زنی که بچهش رو از دست داده نیگاه کردهای؟ من فقط یه بار، واقعا یه بار تونستم این کار رو بکنم. دیگه جرئت این کار رو نداشتم. همون یه نیگاه عین سرمای مرگ بود. اینقدر سرد بود که من رو سوزوند. بعدها، وقتی کتابی، چیزی میخوندم، توی اسطورهها هم همین عشق رو دیدم. از خیلیخیلی قدیمتر، از هکابه که بعد از جنگ تروا میگه: «"دیگه نمیتونین رنجی بهم بدین، من بیشترین رنجی رو که میشد دیدهم." این توهم نیست، خیال نیست، معجزهس.»
رویم را برگرداندم و خندیدم: «بس کن گیتی، تو و معجزه؟ باورم نمیشه.»
گفت: «به جان مهرانه، معجزهس، معجزه.»
اینکتاب با ۱۴۴ صفحه، شمارگان ۵۵۰ نسخه و قیمت ۱۸ هزار تومان منتشر شده است.