خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: ساختن دنباله برای یک کتاب یا فیلم سینمایی، کاری دشوار است. در اکثر موارد، بهطور طبیعی اثر اولیه یا شماره یک، موفق بوده که نویسنده یا کارگردان به فکر تولید شماره دو میافتند. و نکته مهم و قابل توجه این است که همیشه و بدون استثنا، شماره دو با سنگ محکِ شماره یک قیاس میشود. بههمینترتیب فیلم ماجرای نیمروز ۲ به کارگردانی محمدحسین مهدویان، قطعا در مقایسه با ماجرای نیمروز ۱ مقایسه میشود. و نمیتوان ماجرای نیمروز ۲ را بهطور مستقل دید چون مخاطبی که به تماشای آن میرود، با پیشزمینه ذهنی و سابقهای که از ماجرای نیمروز ۱ در ذهن دارد، قدم به سالن سینما میگذارد.
در نوشتاری که در ادامه میآید، از زاویه قصه و طرح فیلمنامه به «ماجرای نیمروز ۲: رد خون» نگاه میکنیم و نقد ساختاری سینمایی و تکنیکی را به متخصصان و صاحبنظران حوزه سینما میسپاریم. اما اگر بخواهیم حرف آخر را همان ابتدا بگوییم و به واکنشهای خبرنگاران و اهالی رسانه هم توجه کنیم که از جشنواره فجر سال ۹۷ تا زمان اکران عمومی فیلم در سینماها در مهر ۹۸، فیلم را دیدهاند، بارها این نقد و نظر را شنیدهایم که شماره ۲، به قدرت و قوت ماجرای نیمروز ۱ نیست. همانطور که اشاره شد، ساختن دنباله برای یک اثر موفق، کار دشواری است که نیازمند طرح و نقشه برای خلق و پرورش قصه خوب است و همینجاست که گروه سازنده ماجرای نیمروز ۲ به دام افتادهاند.
بارزترین نکته و مهمترین عامل تفاوت بین ماجرای نیمروز ۱ بهعنوان یک فیلم قوی و ماجرای نیمروز ۲ بهعنوان دنباله ضعیف، در طرح فیلمنامه و قصه جمع میشود. جان کلام هم اینجاست که فیلمنامه «ماجرای نیمروز ۱» بهانهای برای روایت تاریخ و اتفاق جذاب چگونگی شکار موسی خیابانی و همراهانش در خانه تیمی منافقین در تهران بود. اما بهانه نوشتن و تولید «ماجرای نیمروز ۲» تاریخ نیست بلکه پرداخت و بسط و گسترش قصه تولیدی نویسندگان است؛ با اتکا به بستر و پسزمینه تاریخ. یعنی در «ماجرای نیمروز ۲» روایت قصهای که تیم نویسنده میخواهد بگوید، بهانه اصلی بوده و تاریخ در حاشیه آن قرار دارد؛ در حالیکه در شماره یک، بنا بر این بوده که تاریخ روایت شود و برای آدمهای اصلی فیلم که مابهازای واقعی داشتهاند، قصه فرعی تدارک دیده شود؛ آنهم طوری که به مسیر قصه اصلی خدشهای وارد نشود.
اما در دنباله اثر (رد خون) قرار بر این بوده که قصه و آینده شخصیتهای مثبت و منفی «ماجرای نیمروز ۱»، [با توجه به اینکه مخاطبان علاقهمند شنیدن ادامه قصه این آدمها هستند] روایت شود. به بیان دیگر؛ عملیات مرصاد و روایت تاریخیاش بهانهای برای بسترسازی ارائه ادامه قصه آن آدمهاست؛ یعنی رویهای کاملا متضاد و در تقابل با رویکرد «ماجرای نیمروز ۱». و همینجاست که طرح قصه و فیلمنامه «ماجرای نیمروز ۲» ضربه میخورد. چون در ماجرای نیمروز ۱، شخصیتها و پرداختشان در خدمت اتفاق و حادثه جذاب واقعی بودند اما در ماجرای نیمروز ۲، این واقعه (عملیات مرصاد) است که در خدمت شخصیتها قرار گرفته است.
اگر ماجرای نیمروز ۲ را میشد بدون اثر اولیه در نظر گرفت و بررسی کرد، شاید فیلم قابل قبولی بود اما همانطور که اشاره شد، داشتن پسوند ۲ مانع از اینکار میشود. ماجرای نیمروز ۲ از حیث امکانات و جلوههای ویژه بصری و رایانهای، چیزی کم و کسر ندارد و هر ضربهای که خورده ریشه در طرح اولیه فیلمنامه و قصهاش دارد که شاخههای مختلفی پیدا میکند. چرا که فیلمنامه و قصه جاری در آن در حکم اسکلت و کالبد یک اثر سینمایی است و اگر آب از سرچشمه گلآلود باشد، به دیگر شاخههای رودخانه نیز سرایت خواهد کرد. بنابراین وقتی طرح اولیه و فیلمنامه مستعد بروز ایرادات و نقاط خالی باشد، به تبع آن، نقائصی هم خود را در دقایق فیلم نشان خواهند داد. در همینزمینه به نمونههای مستند و تاریخنگارانهای اشاره میکنیم و البته گروه سازنده هم برای خود توجیهاتی خواهند داشت؛ از جمله اینکه احتمالا تدوین و مونتاژ نسخه اولیه یا نسخه جشنواره با نسخه اکران متفاوت بوده باشد!
بههرحال یکی از ایرادات بزرگ فیلمنامه و فیلم «ماجرای نیمروز ۲» این است که ابتدا شکوه عملیات بزرگ مرصاد (اتفاقی که از جانب جمهوری اسلامی ایران به ایننام خوانده میشود) را به تصویر نمیکشد. در این رویداد مهم و بزرگ، نیروهای ارتش و بسیج، نیروهای متجاوز منافقین را بهطور قاطعی متوقف کرده و میتوان برای اینکارشان از اصطلاح شخمزدن استفاده کرد. یعنی هلیکوپترهای هوانیروز و حتی هواپیماهای اف۵ نیروی هوایی، جای نفسکشیدن به ۴ هزار و ۸۰۰ تن از منافقین نداده و آنها را در تنگه چهارزبر زمینگیر و نابود کردند. متاسفانه در فیلم، نقش کلیدی شهید صیاد شیرازی در عملیات مرصاد و پیروزی این اتفاق علیه منافقین، با یک نمای کوتاه (پیاده شدن از هواپیما) و سپس دیالوگی مبنی بر اینکه خود صیاد با هلیکوپتر جلو آمده، خلاصه میشود. نمونههای دیگری هم در اینزمینه وجود دارند که متاسفانه توجه تیم نویسندگان «ماجرای نیمروز۲» به قصه شخصیتها، باعث شده از آنها غافل شوند و شکوه و حماسه عملیات مرصاد را مقابل مخاطب قرار ندهند.
ماجرای نیمروز ۲، بهانه و بستر بسیار مناسبی برای دادن پاسخ تاریخی درباره اعدام گروهیِ منافقین در ۶۷ است که حتی فیلم تا جایی قدم در ابتدای اینراه میگذارد اما باز هم وسوسه روایت قصه آدمهای فیلم باعث میشود، این مساله را نادیده گرفته و از کنارش عبور کنند.
در زمینه شخصیتپردازی و ساخت ادامه شخصیتهای محبوب «ماجرای نیمروز ۱» هم نکات و ایراداتی در کار مطرح است که بهعنوان مثال میتوان به تمرّد بیش از حد و باورنکردنی شخصیت کمال از دستور مافوق اشاره کرد. نیروهای نسبتا خودسر و اصطلاحا کلهشق در تاریخ جنگ و دفاع مقدس حضور داشتهاند اما باور کلهشقی و تمرد کمال (بهخاطر انگیزه شخصی و پیدا کردن خواهرش) واقعا مشکل است. ضمن اینکه میتوان شخصیت کاملا مطیع و ولایتمداری مانند شهید همت را مثال زد و مقابل کمال قرار داد که پیشتر در مقالات و گفتگوهایی به اینویژگی او پرداختهایم. اما از طرف دیگر، غرقشدن در کار اطلاعاتی و تغییر رفتار شخصیت صادق، از جمله موارد خوب و باورکردنی فیلمنامه است که مخاطب «ماجرای نیمروز ۱» با آن ارتباط برقرار میکند.
در مجموع و درمقام نتیجهگیری؛ «ماجرای نیمروز ۲: رد خون» میتوانست یک دنباله موفق باشد و به همان میزان «ماجرای نیمروز ۱» سر و صدا کند، اگر تیم نویسنده و سازندهاش همان راه پیشین را ادامه میدادند و دنبال جذابیتزایی اسرافکارانه نبودند. نگارنده اینمطلب، مخاطبان را برای درک بهتر حماسهای که در عملیات مرصاد رقم خورده، به مطالعه کتابها و منابع مستند مکتوب ارجاع میدهد.