پروین کاشانی‌زاده داستان‌نویس و خاطره‌نگار جنگ تحمیلی می‌گوید: ما یا قهرمانان‌مان را ابزار مقاصد شخصی و جناحی خود کرده‌ایم، یا به آنها به عنوان عامل بدبختی خودمان نگاه می‌کنیم!

پروین کاشانی‌زاده، داستان‌نویس و خاطره‌نگار دفاع مقدس در گفت‌وگو با خبرنگار مهر درباره ضرورت پرداختن به ادبیات جنگ و دفاع مقدس گفت: برخی به ما می‌گویند جنگ دیگر تمام شده و شما تا کی می‌خواهید به خاطرات و ادبیات دفاع مقدس بپردازید! من در جواب می‌گویم مگر «جنگ جهانی دوم» که یک نسل‌کشی بوده و در پس آن صهیونیسم جهانی شکل گرفته، تمام نشده است؟ پس چرا هنوز دارند در موردش کتاب می‌نویسند و فیلم می‌سازند؟ مگر غیر از این بوده که ما آغازگر جنگ نبودیم و فقط از خودمان و خاک و ناموسمان دفاع کردیم؟ مگر چنین دفاعی مقدس نیست؟ پس چرا ما نباید از جنگ تحملی و دفاع مقدسمان کتاب بنویسیم؟

این داستان‌نویس و خاطره‌نگار اظهار کرد: ما یادآور جنگ نیستیم، بلکه یادآور قهرمانان خودمان هستیم. هیچ‌کس شکی ندارد که جنگ اصلاً خوب نیست و ان‌شاءالله هیچ‌وقت جنگ نشود. اما این به معنای آن نیست که ما نباید از دفاع مقدسمان و قهرمانانی که در آن جنگ داشته‌ایم حرف نزنیم و روحیه قهرمانی آنها را تکرار نکنیم.

این نویسنده آبادانی با بیان اینکه خود ما در جنگ خیلی سختی کشیدیم و هنوز هم داریم می‌کشیم، اظهار کرد: ما هنوز هم جنگ‌زده‌ایم؛ چرا من باید امروز در تهران زندگی کنم و در آبادان نباشم؟ اگر آبادان، آباد بود، من در آنجا می‌ماندم و جبور نبودم دوری از خانواده‌ و مادرم را تحمل کنم. همین امروز خیلی از مردم آبادان که در شهرهای دیگر زندگی می‌کنند، می‌گویند اگر آبادان درست شود ما برمی‌گردیم در آنجا زندگی می‌کنیم. اما متاسفانه درست نمی‌شود و این یعنی اینکه ما هنوز هم جنگ‌زده هستیم.

وی در ادامه تاکید کرد: با این‌حال کار برای شهدا صرفاً یک کار و مشغولیت نیست، بلکه ما با این کار زندگی کرده‌ایم و زندگی می‌کنیم. شاید برخی بگویند این حرف‌ها و کارها شعار است، ولی خود من به شخصه از شهدا بسیار الهام گرفته‌ام و در زندگی‌ام نتایج ملموسی داشته است.

مگر «جنگ جهانی دوم» که یک نسل‌کشی بوده و در پس آن صهیونیسم جهانی شکل گرفته، تمام نشده است؟ پس چرا هنوز دارند در موردش کتاب می‌نویسند و فیلم می‌سازند؟ مگر غیر از این بوده که ما آغازگر جنگ نبودیم و فقط از خودمان و خاک و ناموسمان دفاع کردیم؟ چرا ما نباید از دفاع مقدسمان کتاب بنویسیم؟

کاشانی‌زاده در بخش دیگری از سخنانش با انتقاد از عدم حمایت از نویسندگان و خاطره‌نگاران دفاع مقدس اظهار کرد: درخواست من این است که مسئولان از کسانی که وارد عرصه خاطرات شهدا می‌شوند حمایتش کنند؛ به آنها کمک کنند تا کتاب‌هایشان چاپ شود، نه اینکه سخت بگیرند و موانع را بیشتر و بیشتر کنند.

وی با بیان اینکه ما نیازمند فرهنگسازی هستیم، افزود: من بین سال ۸۶ تا ۹۰ به خیلی از ارگان‌های انقلابی گفتم که فرهنگسازی این نیست که بروید سر چهارراه مردم را ارشاد کنید که چه بپوشند و چه نپوشند، فرهنگسازی این نیست که به کسانی که آستین کوتاه دارند یا موهایشان بیرون آمده تذکر بدهید؛ بلکه فرهنگ‌سازی یعنی اینکه بتوانید با چند صفحه کاغذ به بچه‌ها چیزی را آموزش بدهید که زندگی‌شان را تغییر بدهد.

این نویسنده ادبیات دفاع مقدس ادامه داد: من بارها به این ارگان‌ها پیشنهاد دادم که اگر به من فرصت و فضای کار بدهید، من ماهی یک‌بار خاطرات یک شهید را در قالب یک بروشور پرینت می‌کنم و به دست بچه‌ها و نوجوانان می‌رسانم و شما خیلی زود نتیجه این کار را خواهید دید. پیشنهاد دادم خاطرات شهدا را در مدارس پخش می‌کنم و حتی در زنگ انشاء با معلمان انشاء هماهنگ می‌کنم تا این بچه‌ها خاطرات و داستان شهدا را بخوانند و حتی از آنها نمایش درست کنند و بازی کنند و شما خواهید دید که چطور این کارها باعث فرهنگ‌سازی می‌شود.

کاشانی‌زاده عنوان کرد: بچه‌های امروز ما باید بفهمند که چطور بچه‌هایی با سن و سال آنها یعنی نوجوانانی ۱۴، ۱۵ ساله آنقدر دلیر و نترس و مستقل و با اعتماد به نفس بودند که فقط به خاطر خاک میهنشان رفتند و جنگیدند و جانشان را در این راه دادند. اگر بتوانیم این را به بچه‌ها آموزش بدهیم، یعنی فرهنگ‌سازی کرده‌ایم.

این خاطره‌نگار جنگ تحمیلی اظهار کرد: متاسفانه ما این کار را نمی‌کنیم، و وقتی شما فرهنگ‌سازی نمی‌کنید ۱۰ سال دیگر چه کسی می‌داند در کجا ایستاده و اساساً هویتش چیست! شما می‌آیید یک اسمی از شهید را روی خیابان و تابلوهای سر کوچه‌ها می‌گذارید، ولی کسی نمی‌داند این اسمها برای چه کسانی بوده است و این‌ها چه کار کرده‌اند! منظورم این نیست که اسم شهدا روی خیابانها نباشد، اتفاقا این کار لازم است، ولی کافی نیست؛ ما باید مرام و فرهنگ شهدا را به نسل جدید آموزش بدهیم.

کاشانی‌زاده با بیان اینکه من در آبادان خاطرات بسیاری از شهدای دانش‌آموز را استخراج و تدوین کردم، ولی چاپ نشدند، افزود: نمی‌دانم چرا این خاطرات شهدا چاپ نشدند. من با این بچه‌ها بزرگ شدم. این شهدا که خاطراتشان را نوشتم بچه‌های محله‌مان بودند. زندگی بسیار ساده‌ای داشتند خیلی ساده‌تر از آن چیزی که شما فکر کنید. تنها تفریحشان تیله‌بازی و توپ‌بازی بود، ولی وقت مغرب تا اذان می‌گفتند همه پابرهنه به مسجد می‌دویدند. در حیاط مسجد پایشان را می‌شستند و وضو می‌گرفتند و در نماز جماعت شرکت می‌کردند.

وی ادامه داد: آن موقع هم امام‌ جماعت‌ مساجد و پیش‌نمازها و خادم‌ها کاری با بچه‌ها نداشتند و با روی باز از آنها استقبال می‌کردند. مثل الآن نبود که فرش‌های صد میلیونی داخل مسجدها پهن باشد، گلیم و حصیر پهن بود. مساجد پنکه سقفی داشتند و در مساجد همیشه باز بود و حتی بچه‌ها برای بازی به مسجد می‌رفتند؛ نه مثل امروز که بسیاری از مساجد شبیه کاخ شده و در مساجد زود بسته می‌شود تا کسی نیاید وسایل گران‌قیمت مسجد را بدزدد. من خاطرات این بچه‌هایی را نوشتم که با وجود امکانات محدود کارستانی کردند.

متأسفانه ما الآن یا قهرمانان‌مان را ابزار و حربه مقاصد شخصی و سیاسی خود کرده‌ایم، یا به آنها به عنوان عامل بدبختی خودمان نگاه می‌کنیم! امروز عده‌ای دارند از دیوار شهدا بالا می‌روند و از اسم شهدا سوءاستفاده می‌کنند

این نویسنده و خاطره‌نگار جنگ افزود: برای مثال خاطرات دو شهید را کار کردم که اصلاً آدم را دیوانه می‌کنند؛ یکی از آنها که نوجوانی ۱۴ ساله بود، با پای برهنه از اراک فرار کرده و به جبهه کردستان رفته بود. در جبهه کردستان هم مدام با پای برهنه راه می‌رفت. به او می‌گفتند چرا پابرهنه راه می‌روی؟ می‌گفت اینجا خون شهدا ریخته، مقدس است. اینجا ما داریم از خاک مقدسمان دفاع می‌کنیم و من می‌خواهم این خاک را حس کنیم. او جزء گردان غواصان بود که سرانجام در عملیات فاو شهید شد.

کاشانی‌زاده با بیان اینکه امروز چیزی جز قرمانان جنگ برایمان باقی نمانده است، گفت: ما باید قهرمانان جنگ‌مان را حفظ کنیم. اساساً قهرمان بودن، موضوعیت دارد و فقط مال ما نیست، بلکه یک قهرمان برای همه دنیا است؛ بگذارید یک خاطره جالب از یک رزمنده و جانباز جنگ تحمیلی برایتان تعریف کنم:

«یک پزشک اهوازی که از اعضای هیئت پزشکی بیمارستان اهواز بود و یک پایش را هم در جنگ از دست داده بود، تعریف می‌کرد که در سفری به آلمان رفته بود و در مترو نشسته بود که یک هموطن ایرانی او را خطاب قرار داده و به او فحاشی کرده بود که شماها رفتید جنگیدید و فلان! بعد گفت من وقتی برای برگشتن از آلمان به فرودگاه رفته بودم، روی پله‌برقی، یک خانم آلمانی به پسرش گفت این آقا عصا می‌زند، کمکش کن از پله‌برقی بیاید پایین؛ بعد که به من کمک کردند، این زن رو کرد به پسرش و به او گفت این آقا قهرمان جنگ کشور ایران است! این پزشک می‌گفت آنها وسایل من را بردند تا دم کانتر و احترام فوق‌العاده‌ای به من گذاشتند. بعد که وسایل ما را وزن کردند، دیدند چند کیلو اضافه‌بار دارم و ماموران گمرک مانع من شدند. در همین حین چند نفر از آلمانی‌ها آمدند تا به هر شکلی شده بار من را رد کنند تا از من پول اضافی گرفته نشود؛ عده‌ای گفتند پول اضافه‌بارش را ما می‌دهیم، برخی گفتند بارش را ما می‌بریم و اصلا داشتند با هم جر و بحث می‌کردند که چطور به من کمک کنند! این پزشک می‌گفت من گریه‌ام گرفت و گفتم شما چرا دعوا می‌کنید؟ آنها گفته بودند تو قهرمان جنگ هستی و ما دوست داریم برای تو کاری انجام دهیم...»

کاشانی‌زاده بعد از نقل این خاطره اظهار کرد: می‌خواهم بگویم که قهرمان بودن، فقط برای این خاک و این مرز و بوم نیست، بلکه برای همه‌جای دنیاست. قهرمان کسی است که خودش را فدای ملت و میهن و ارزش‌های جامعه‌اش کرده و این مورد احترام همه مردم جهان است. ولی متأسفانه ما الآن یا قهرمانان‌مان را ابزار و حربه مقاصد شخصی و جناحی خود کرده‌ایم، یا به آنها به عنوان عامل بدبختی خودمان نگاه می‌کنیم! امروز عده‌ای دارند از دیوار شهدا بالا می‌روند و از اسم شهدا سوءاستفاده می‌کنند.