نشست «نقد و بررسی رویکرد پراگماتیستی به ملاک حقانیت دین» با ارائه حجت الاسلام مرتضی فقیهی فاضل و با حضور اعضای گروه در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.

به گزارش خبرنگار مهر، یکصد و سومین جلسه گروه علمی فلسفه دین با موضوع نقد و بررسی رویکرد پراگماتیستی به ملاک حقانیت دین با ارائه حجت الاسلام مرتضی فقیهی فاضل و با حضور اعضای گروه در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.

خلاصه مباحث مطرح شده بدین شرح است:

دین از جمله واقعیت‌هایی است که همواره با سرشت بشر عجین بوده است. پژوهش‌های تاریخی گویای آن است که انسان همواره خود را نیازمند به دین می‌دانسته است. انسان امروزی در برابر ادیان بسیار متنوع امروزی قاعدتاً برای تشخیص دین حق باید معیار و ملاکی داشته باشد. به‌راستی حقانیت یک دین به چیست و چگونه می‏‌توان آن را احراز کرد؟ آیا می‌توان با نگاهی واقع‌گرایانه از حقانیت به معنای مطابقت با واقع سخن گفت یا اینکه این راه بسته است و صرفاً باید رویکردی عمل‌گرایانه و پراگماتیستی را دنبال کرد؟

از جمله افرادی که در کشور ما درباره ملاک حقانیت دین، مباحث قابل تأملی را مطرح کرده‌اند، آقای مصطفی ملکیان است. ایشان عمده‌ نظرات خود را در مقاله‌ای با عنوان «ملاک حقانیت هر دین» در فصلنامه «هفت آسمان، زمستان ۱۳۸۵، شماره‌ی ۳۲» بیان کرده‌اند و با نفی رویکرد واقع‌گرایانه از رویکرد عمل‌گرایانه در این زمینه دفاع می‌کند. در باب حقانیت یک دین، ایشان ملاک حقانیت را به دو دسته کلی تقسیم می‌کند و معتقد است ملاک حقانیت را یا باید در بنیانگذار دین جست‌وجو کرد یا در آموزه‌های آن.

۱.بنیان‌گذار دین

کسانی که در حقانیت دین به بنیان‌گذار دین توجه می‌کنند، بسته به اینکه چه جنبه از جنبه‌های شخصیتی بنیانگذار باید معیار ارزیابی قرار گیرد، دیدگاه‌های متفاوتی دارند؛ برخی بر نوع تجربه دینی بنیانگذار دین، برخی دیگر بر کرامت یا معجزات او و برخی دیگر بر شیوه زندگی بنیانگذار دین تأکید می‌کنند.


۱ـ ۱ نوع تجربه دینی بنیان‌گذار دین

آقای ملکیان در توضیح این معیار می‌گوید: «بعضی از فیلسوفان دین و به‌ویژه کسانی که به ادیان ابراهیمی‌گرایش دارند، عقیده دارند که دینی که بنیانگذارش تجربه دینی از نوع وحیانی داشته است، دین بر حق است یا دین بر حق می‌تواند بود. به گمان اینان، این‌که خدا به نحوی از انحاء با واجد تجربه وحیانی سخن گفته است و اموری را به او القاء و تعلیم کرده است، ضامن صدق و حقانیت آن تجربه و واجد آن تجربه و دینی که آن شخص بنیان نهاده است می‌تواند بود». (ملاک حقانیت هر دین)

وی این دیدگاه را اینگونه مورد نقد قرار می‌دهد که هیچ کسی جز شخص واجد تجربه، نمی‌تواند ادعا کند که خدا با وی سخن گفته است و تنها از طریق توسل به وصف خود شخص، می‌توان چنین ادعایی کرد؛ از این رو قائلین به این دیدگاه باید راستگویی اخلاقی شخص واجد تجربه را مفروض بگیرند، زیرا «اگر فقط یک شخص از وقوع رویدادی با خبر می‌تواند شد و جز او هیچ کس امکان باخبرشدن از وقوع آن رویداد را (در صورت وقوع) نمی‌تواند داشت، همه کسانی که به وقوع آن رویداد، از طریق استناد به سخن آن شخص، عقیده می‌یابند باید راست‌گویی اخلاقی او را مفروض و مسلم گرفته باشند، یعنی باید فرض گرفته باشند که سخن آن شخص با باور او دقیقاً مطابقت دارد».

در حالی که نمی‌شود برای تشخیص درستی کلام و ادعای او، از خود او پرسید که آیا در این ادعا صادقی یا خیر. همچنین بر فرض که مدعی، دارای صدق اخلاقی باشد،  این چه ربطی به صدق منطقی گفتار وی دارد؟!». و نیز هر نوع تجربه‌ای باید در قالب زبان ریخته شود تا قابل بیان و ابلاغ باشد، و باید دید که تجربه دینیِ مدعی، تا چه از متأثر از جهان‌بینی سابق او و محیط فرهنگی و اجتماعی‌اش بوده است. و حتی بالاتر باید بررسی کرد که خود آن تجربه دینی، چقدر  از جهان‌بینی شخص صاحب‌تجربه متأثر بوده است. (ملاک حقانیت هر دین)

نقد و بررسی:

۱ـ این نوع ارتباط خاص پیامبر با خداوند از حقایق فرازمینی است که در دسترس بشر عادی نیست و اتفاقاً در چنین مواردی که چنین ادعای بزرگی ـ ارتباط با خداوند ـ مطرح می‌شود، جا دارد که از شخص مدعی، درخواست ارائه دلیل شود و در صورت ناتوانی از انجام این کار مدعایش پذیرفته نخواهد شد و بعد از ارائه معجزه، ما با ضمیمه کردن این اصل عقلانی که خداوند بر حسب حکمت خویش، قدرت معجزه را در اختیار افراد دروغگو و سوءاستفاده‌گر نمی‌گذارد، می‌توانیم صدق صاحب معجزه را نتیجه بگیریم. بنابراین معجزه، معیار معرفتی صحیحی برای صدق مدعی نبوت در ارتباطش با خدا است.

۲ـ تجربی دانستن وحی از اساس خطاست. تجربه دینی در واقع مفهومی است که الهیات انسان‌محور لیبرال مبتنی بر آن است و بار معنایی خاصی دارد و دارای پیش‌فرض‌های انسان‌شناسی و خداشناسی مخصوصی است. مانند اینکه انسان از درون خود راهی به سوی خدا دارد و این راه را خودش طی می‌کند و انسان فعال است؛ در حالی که در وحی پیامبر منفعل محض است؛ به این معنا که ارتباط فقط از طرف خدا صورت می‌گیرد و بسیاری اوقات پیامبر منتظر وحی می‌ماند و وحی‌ای صورت نمی‌گرفت؛ و هر انسانی که توان ارتباط با خدا را داشته باشد، لزوماً پیامبر نیست؛ بلکه مقام نبوت تفضلی است که خداوند به بندگان خاص و شایسته خود می‌کند.

۲ـ ۱ کرامت یا جاذبه بنیان‌گذار دین

به گفته آقای ملکیان، برخی دیگر معتقدند می‌توان معجزه و کارهای خارق‌العاده او را دلیل معتبری بر حقانیت دین او دانست: «[همین که]… بنیان‌گذار دین صاحب موهبت، فیض یا استعدادی خدادادی باشد که دیگران نداشته باشند، مثلاً بتواند پیش‌گویی کند یا شفا ببخشد… نشانه موثقی از حقانیت دین اوست».(ملاک حقانیت هر دین)

ایشان در بررسی این ملاک معتقد است «…اینکه اموری از این قبیل [کرامت، علم خاص یا قدرت خاص]  بتوانند نشانه حقانیت و صدق احکام و تعالیم یک دین باشند، محل مناقشه و بلکه انکار است. همان‌طور که از لحاظ وجودشناختی، یعنی در عالم واقع و ثبوت، هر چیزی نمی‌تواند علت هر چیز دیگری باشد، از لحاظ معرفت شناختی، یعنی در عالم معرفت و اثبات، نیز هر چیزی نمی‌تواند دلیل هر چیز دیگری باشد. نوعی مسانخت میان علت و معلول، و نوعی تناسب میان دلیل و مدّعا ضرورت دارد. کسی که مدعیست که مجموع زوایای یک مثلث برابر با ْ۱۸۰ است، اگر برای اثبات این مدّعا کوه دماوند را از شمال تهران بردارد و در جنوب قم بر زمین بگذارد، کاری از پیش نبرده است .. در جهت اثبات آن مدّعای هندسی، جابه‌جاکردن یک کوه جای یک برهان ساده ریاضی را نمی‌تواند گرفت». (ملاک حقانیت هر دین)

نقد و بررسی:

اما در پاسخ به این اشکال می‌گوییم که معجزه و فرآیند دلالت آن بر مدعای پیامبری، جنبه عقلانی دارد و می‌توان از طریق آن و ضمیمه کردن برهان حکمت، به صدق گفتار بنیان‌گذار دین پی برد، به این صورت که کسی که ادعای نبوت می‌کند، ادعای ارتباط با عالم غیب و فراطبیعی را دارد. نشان دادن این ارتباط به دیگران ممکن نیست، زیرا یک طرف این ارتباط فراطبیعت است و امکان دستیابی به آن برای دیگران وجود ندارد؛ بنابراین پیامبران باید همراه ادعای خود نشانه‌ای بیاورند که این ارتباط را نشان دهد. انجام فعل خارق‌العاده ـ معجزه ـ نشان می‌دهد که فاعل معجزه با خدا و عالم غیب مرتبط است و عقل با ضمیمه کردن برهان حکمت، به درستی ادعای پیامبر، پی می‌برد.

به این صورت که انسان‌ها با تلاش و اکتساب نمی‌توانند به انجام معجزه دست بزنند و خدا باید این قدرت را در اختیار انسان قرار دهد. خدای حکیم این قدرت را در اختیار کسانی قرار نمی‌دهد که از آن سوء‌استفاده می‌کنند، زیرا این افراد، سبب گمراهی انسان‌ها می‌شوند و آنها را از خدا و هدف اصلی خلقت دور می‌کنند و این با حکمت خدا ناسازگار است. با همراهی این برهان به معجزه، راستی و درستی ادعای نبوت ثابت می‌شود.

۳ـ ۱ طرز عمل و شیوه زندگی بنیان‌گذار دین

برخی دیگر معتقدند «اگر طرز عمل و شیوه زندگی بنیان‌گذار دین مطابق با معیارها و قواعد اخلاقی مسلم باشد، می‌توان این درست‌کاری و اخلاقی زیستن را ملاک حقانیت و صدق دین او دانست. با احراز اینکه بنیان‌گذار دین زندگی‌ای سراسر توأم با تواضع، احسان، صداقت، عدالت و .. را سپری کرده است، می‌توان پذیرفت که دین او بر حق است». (ملاک حقانیت هر دین)

ایشان در بررسی این معیار می‌گوید: «اگر معلوم شود که بنیان‌گذار دین از تواضع، احسان، ، عدالت و … بویی نبرده است و اهل عُجْب، نامهرورزی، تزویر و ریا، ظلم و .. بوده است، می‌توان پذیرفت که دین او بر باطل است؛ اما اگر معلوم شود که اهل تواضع، احسان، صداقت، عدالت، و عفت بوده است، نمی‌توان به صِرفِ همین درستکاری و اخلاقی زیستن او، پذیرفت که دینش بر حق است؛ زیرا اخلاقی زیستن مفهومی‌است وسیع‌تر از مفهوم دارای دین حق بودن». (ملاک حقانیت هر دین)

۲ . آموزه‌های دین

آقای ملکیان معتقد است برخی ملاک حقانیت را در آموزه‌های دین جستجو می‌کنند و بسته به اینکه چه نگاهی به آموزه‌های دین و چه انتظاری از آن‌ها داشته باشند، ملاک سنجش حقانیت دین در نگاه آنان متفاوت خواهد شد. در اینجا به سه نگاه اشاره می‌شود:

۱ـ ۲ میزان موافقت با مدرنیته

برخی معتقدند «یک دین هر چه با آخرین دستاوردهای علوم و معارف بشری سازگاری و نزدیکی بیشتری داشته باشد، بر حق‌تر است، و به ‌اندازه‌ای که سازگاری و نزدیکی‌اش با آن دستاوردها کاهش یابد، حقانیتش کم می‌شود». (ملاک حقانیت هر دین)

آقای ملکیان در بررسی این دیدگاه می‌گوید «درست است که هرچه آموزه‌های یک دین با یافته‌های انسان مدرن سازگاری بیشتری داشته باشد، میزان مقبولیت و رواج آن دین، در دنیای مدرن، بیشتر خواهد شد؛ اما مقبولیت متفاوت از حقانیت است. (ملاک حقانیت هر دین)

۲ـ ۲ ثمرات اخلاقی

برخی دیگر معتقدند هر چه آموزه‌های یک دین، پیروانش را به فضائل اخلاقی از جمله عفت و پاکدامنی، اعتدال و میانه‌روی، وفاداری و … نزدیک کند، بهره بیشتری از حقانیت برده است.

آقای ملکیان در بررسی این دیدگاه می‌گوید: «این قول تنها در صورتی پذیرفتنی است که فضائل و رذائل اخلاقی اموری فرادینی باشند و تخته بندِ هیچ دین خاص نباشند تا بتوان با این ترازوی فرادینی یکایک ادیان را سنجید و ارزش نسبی آنها را، در قیاس با یکدیگر، تعیین کرد». (ملاک حقانیت هر دین)

۳ـ ۲ رفع مشکلات عملی هر روزه

برخی دیگر معتقدند هر دینی که در جهت برطرف کردن مشکلات روانی متدینان کارایی بیشتری داشته باشد، از حقانیت بیشتری برخوردار است و «هر دینی به میزان کمکی که به رفع مشکلات عملی هر روزه آدمیان می‌تواند کرد، از حقانیت بهره‌مند است. این مشکلات، … شامل همه مشکلاتی می‌شوند که در همه نهادهای اجتماعی، از جمله نهادهای بهداشت، خانواده، اقتصاد، سیاست و …. رُخ می‌نُمایند» (ملاک حقانیت هر دین)

آقای ملکیان، تنها دو ملاک اخیر، یعنی ثمرات اخلاقی و رفع مشکلات عملی را می‌پذیرد و رویکردی پراگماتیستی و عمل‌گرایانه را قبول می‌کند: «ما برای اینکه حقانیت دین را اثبات کنیم، از دو راه می‏توانیم وارد شویم و ما متأسفانه همیشه از راه اول و به شکل متکلمانه [یعنی به شکل رئالیستی] وارد شده‏ایم و به نظر من، راه دومی هم وجود دارد که مهم است. …. و ما علاوه بر  [رویکرد رئالیستی] باید یک رویکرد پراگماتیستی هم به مسأله داشته باشیم.

به نظر من امروزه این رویکرد اهمیتش از رویکرد رئالیستی بیشتر است که می‏گوید من کاری ندارم که گزاره الف، ب است که در متون دینی آمده، مطابق با واقع هست یا نه؛ بلکه من می ‏پرسم اگر این گزاره صحیح باشد و انسانها به آن اعتقاد پیدا کنند، چه تأثیراتی در زندگی آنها خواهد داشت، آیا تأثیرات مثبت دارد یا منفی؟ این رویکرد پراگماتیستی است». (ملکیان، بررسی گونه‌های تعارض بین علم و دین)

از این رو دینی حق است که «بتواند انسان‌ها را از رذائل اخلاقی دور و به فضائل اخلاقی نزدیک کند و نیز بتواند مشکلات ذهنی ـ روانی آنان را مرتفع سازد… و نیازهای وجودی انسان را برآوَرَد» و اساساً «هر دینی که این کارکرد وجودی را داشته باشد، به معنای صحیح کلمه، دین است و هر دینی که این کارکرد را نداشته باشد، به میزان فقدان این کارکرد، به معنای صحیح کلمه، دین نیست، بلکه دین‌نُما است. غیر از این ملاک، هیچ ملاک دیگری نمی‌تواند دین را از دین‌نُما تمیز و تشخیص دهد». (ملاک حقانیت هر دین)

نقد و بررسی

میان «حقانیت یک دین» و «کارکرد مثبت داشتن آن» رابطه‌ عموم و خصوص مطلق برقرار است به گونه‌ای که کارکرد مثبت اخص از حقانیت دین است و نمی‌توان از اخص به اعم رسید. هر آنچه که مشتمل بر کارکردهای مثبت باشد، لزوماً از حقانیت برخوردار نیست؛ زیرا چه بسیار مواردی که ظاهراً مشکلات ذهنی انسان را برطرف می‌کنند و به نوعی انسان را از رذائل دور و به فضائل اخلاقی نزدیک می‌کنند ولی ریشه‌ای در حقانیت ندارند. مثلاً عرفان‌های نوظهور و معنویت‌های مدرن که در ظاهر باعث تسکین و آرامش انسان می‌شوند، می‌توانند برخوردار از حقانیت باشند؟!

همچنین منحصرکردن حقانیت در کارکردهایش، پیامدهایی از قبیل نسبی‌گرایی دینی، نگاه ابزاری به دین، بی‌اعتنایی به دین حق، نادیده انگاشتن کارکردهای اصلی دین، فروکاهی دین به تدین و … به دنبال دارد.