سعید تشکری در آخرین اثر خود توانسته است رمانی خاص با روایتی دگرگونه به ادبیات ایران بیفزاید و دریچه‌ای نو، مقابل خوانندگان و از آن مهمتر نویسندگانی که از تجربه‌های نو می‌هراسند بگشاید.

به گزارش خبرنگار مهر، تازه‌ترین اثر داستانی منتشر شده از سوی سعید تشکری با عنوان «سیمیا» نظر مساعد بسیاری را از سوی منتقدان به خود جلب کرده است؛ رمانی که در ادامه رمان پرمخاطب «ولادت» تالیف شده است. آنچه در ادامه می‌خوانید یادداشتی است که رضا وحید از داستان‌نویسان کشور درباره این رمان نگاشته است.

علوم مختلفی وجود دارد که به احساسات انسان پرداخته‌اند اما اصلی‌ترین علمی که پایه خود را احساسات انسانی می‌داند، روانشناسی است. اندیشمندان این رشته‌ی علوم انسانی، انواع مختلفی از احساسات را شناسایی و در ارتباط با انواع آن دسته‌بندی‌های مختلفی ارائه کرده‌اند. یکی از دسته‌بندی‌های بسیار تأثیرگذار بر ادامه یافتِ این علم، تقسیم احساسات به «احساسات پایه» و «احساسات ترکیبی» است. در سال ۱۹۷۰ روانشناسی به نام پل اسکمن، هفت احساس پایه را در انسان‌ها شناسایی کرد و نشان داد که این احساس‌ها، در همه‌ی ما مشترک هستند و در چهره‌ی ما به شکلی واحد بروز می‌کنند. فهرست احساسات مشترک ما به این ترتیب است:

ترس، تعجب، خشم، نفرت، شادی، غم، تحقیر.

هنرمند سعی دارد با خلق اثری روایی حداقل یکی از این احساسات را در مخاطب خویش برانگیزاند و گاهی بیش از یک احساس. نویسنده‌ای به سراغ ایجاد شادی در مخاطب می‌رود و کمدی می‌آفریند، نویسنده‌ای دیگر غم را بر می‌گزیند و تراژدی می‌آفریند و به همین شکل احساسات دیگر را نیز به کار می‌گیرند.

همانطور که در علوم مختلف، انسان‌ها به کشفیات و فرآورده‌های نوینی دست می‌یابند در آثار هنری نیز، هنرمندان قرن ۲۱ به طور قطع با هنرمندان قرون قبل تفاوت چشمگیری دارند. اگر در اثری همچون «آرزوهای بزرگ»، چارلز دیکنز به سراغ احساس تحقیر می‌رود در آثار امروزی، نویسندگان به یک احساس بسنده نمی‌کنند و احساسات گوناگونی را از مخاطب با اثر خود درگیر می‌کنند. مثال ساده آن رمان هری پاتر اثرجی.کی.رولینگ است که در میان آن می‌توان شادی، ترس، تعجب و ترکیب‌های مختلفی از احساسات پایه مانند عشق را یافت.

نویسندگان ایران نیز به طبع نویسندگان بزرگ جهان، سعی کرده‌اند گونه‌های مختلف نگارش رمان و ادبیات را در کارنامه خود به یادگار گذارند. عده‌ای همچون صادق چوبک به احساساتی همچون تحقیر و غم، اهمیت بیشتری داده‌اند و تعدادی همچون صادق هدایت، نفرت را درونمایه اصلی آثار خود کرده‌اند. به دلایل مختلفی که در این نگارش اندک، مجالی برای پرداخت به وجوه و دلایل آن نیست، اغلب نویسندگان این مرزوبوم نفرت، غم و تحقیر را برگزیده‌اند و در آثار عامه‌پسند، عشق را که در آن نیز ردپای عمیقی از تحقیر و غم را می‌توان یافت، ستون‌های اصلی آثار خود ساخته‌اند. 

در این میان نویسندگان محدودی به رویکردهای دیگری نیز پرداخته‌اند و خود را از قالب‌های کلیشه‌ای مرسوم بیرون آورده‌اند. آقای سید مهدی شجاعی در آثار خود به سوی نوعی عشق حماسی رفته و «پدر، عشق، پسر» یا «کشتی پهلو گرفته» خلق کرده است. در آثار او می‌توان دلدادگی را به وضوح و روشنی مشاهده کرد، دلدادگی که به انسان‌پرستی و انسان‌ستایی نمی‌انجامد و آیین و خدا را در پس خود دارد. نویسنده دیگری همچون محمود دولت آبادی نیز شجاعت را در آثارش می‌ستاید و قهرمانانش را در کلیدر به سوی مبارزه می‌کشاند. نادر ابراهیمی نیز با آن نثر غنی و پرتلؤلؤ خویش در کتابی همچون «آتش بدون دود» و حتی «یک عاشقانه آرام» از اندیشه‌ها و احساساتی سخن می‌گوید که در زندگی انسان‌های آرمان‌گرا یافت می‌شود نه انسان‌هایی که تنها پای خود را بر زمین می‌بینند.

در تمام این کتاب‌ها و رمان‌ها جای خالی اثری که احساس خاص ترس را به صورت درست در نموداری از روایت به عرصه ادبیات وارد کند همچنان در میان نویسندگان این کشور خالی مانده بود. ادبیاتی که ریشه در آثار گوتیک دارد، اما نه به آن فرسایشی که غربی‌یان، غبار تاریخ و تاریکی را بر آن نشانده‌ و بر علیه کلیسا شوریده‌اند.

ادبیات گوتیک گونه‌ای است که بر احساس ترس استوار می‌باشد. برای پیشینه‌ی ادبیات گوتیک گفته‌اند که جزء نخستین ریشه‌ها و آثار رمانتیسم اولیه به شمار می‌آید و آن را پیشینه رمانتیسم محسوب کرده‌اند. ریشه گوتیک اشاره‌ای ضمنی به قوم «گوت» دارد. گوت‌ها قومی ژرمن بودند که از شمال اروپا به سمت شرق و جنوب مهاجرت کردند و در سال‌های نخستین میلادی در ساحل جنوبی دریای بالتیک ساکن شدند. می‌گویند گوت‌ها به رغم مسیحی بودنشان بر آیین آریانیسم نیز اعتقاد داشتند. پس از سقوط روم به دست ژرمن‌ها، سبک معماری پدید آمد که آن را «گوتیک» نامیدند. بنابر این سبک ادبی گوتیک وابستگی شدیدی به معماری و سبک خاص آن دارد.

سال ۱۷۴۷ هوراس والپول در قصر کوچکی به سبک معماری گوتیک ساکن بود و در سال ۱۷۶۴ کتابی به نام «قصر اوترانتو» را به چاپ رساند که این کتاب را اولین کتاب سبک «گوتیک» می‌دانند. این اثر، رمانی بسیار رمزآلود با مضامینی همچون شبح، قتل، ارواح و تاریکی و خوف‌انگیزی بوده است. درست در چاپ دوم این کتاب عنوان فرعی «یک داستان گوتیک» به آن افزوده شد.

بنابر آنچه از تاریخچه این گونه ادبیات به دست می‌آید آثار گوتیک دارای چنین ویژگی‌هایی هستند: نشانه‌هایی از نیروهای ماوراء الطبیعه، احضار روح و ارتباط با آن، به وجود آمدن اشیائی ماورائی و آسیب رساندن آن‌ها به انسان‌ها، تاریکی و خوف‌انگیزی محیط داستان که بیشتر شامل قصرها، قلعه‌ها، ویرانه‌های تاریخی و گورستان‌ها و کلیساهایی که سبک معماری‌شان گوتیک است.

با توجه به شناخت ادبیات گوتیک شاید به نظر برسد که این نوع به همان محیط تعلق دارد و نمی‌توان از آن برای به وجود آوردن رمانی ایرانی بهره جُست. اگر نویسندگان بخواهند خود را ملزم به قواعد بدانند و بر اثر واهمه، برای تجربه کردن ساختارهای جدید پا را فراتر نگذارند مطمئنا ادبیات و به طبع آن همه نوع هنری در همان حالت‌های ابتدایی خود می‌ماند و شاید از نقش‌نگاره‌های غارها نیز فراتر نمی‌رفت اما پُر واضح است که نویسندگان و هنرمندان همچون کاشفان و مخترعان، مدام در حال تکاپو هستند تا پای خود را از جای پای هنرمندان سابق فراتر بگذارند. به همین ترتیب است که ادبیات در دوران پیش از باستان به «گیلگمش» وابسته است و در دوران باستان افسانه‌ها و اساطیر یونان باستان در قالب‌ آثار جادویی همچون «ایلیاد و ادیسه» اثر هومر به وجود می‌آیند. پس از باستان نیز در قرون وسطی، غرب به طرف «کمدی الهی» اثر دانته آلیگیری می‌رود و جهان اسلام و عرب به طرف ابونواس، متنبی، محی الدین عربی و فردوسی و خیام و نظامی و خاقانی و عطار و ادیبان فراوان دیگری راه می‌پیماید.

ادبیات به دوران قرون وسطی و قرن‌های میانی شرقی‌یان منتهی نمی‌شود و مدام رشد می‌کند و به داستایوفسکی و تولستوی و مارک توین و بالزاک و ویکتور هوگو و تا کنون می‌رسد. بنابر این نویسندگان ایران نیز مدام در حال رشد و تغییر رویه بوده‌اند و اگر نویسنده‌ای سبک خاصی را برای مدتی به تجربه می‌گذارد نمی‌توان بر آن خُرده گرفت که این خُرده گرفتن عملی‌است که شخص ناآگاه آن را انجام می‌دهد.

 نویسنده‌ای همچون سعید تشکری که پیشینه‌ طولانی در خلق ادبیات از نوع نمایشنامه، فیلمنامه و رمان و داستان‌کوتاه داشته است پا را در چنین حیطه‌ای می‌گذارد و ادبیاتی گوتیک به گواه کتاب سیمیا خلق می‌کند.

تشکری در مصاحبه‌ها و گفتگوهای متعددی خود را وام‌دار نوعی خاص از ادبیات می‌داند که نام آن را ادبیات شهودی نهاده است. او در مصاحبه خود پیرامون سیمیا گفته است: « ... اجازه بدهید ابتدا درباره سبک نوشتاری‌ام، یعنی ادبیات شهودی صحبت کنم... خیلی از اندیشمندان درباره این موضوع گفته‌اند که شهود، رفتاری است که به واسطه حس، از قالب فکر به منطق درمی‌آید؛ یعنی در رمان شهودی نیز حرکتی روان وجود دارد...»

با توجه به تعریفی که تشکری از ادبیات شهودی ارائه می‌دهد می‌توان یک پای رمان سیمیا را در این نوع ادبیات دانست و پای دیگر آن را در گوتیک بودنش. این دو گام، روایت کتاب سیمیا را پیش می‌برند و به شدت در یکدیگر پیچیده و باعث هر چه غنی‌تر و پُر مغزتر شدن این کتاب شده‌اند.

همانطور که در توضیح ادبیات گوتیک ذکر شد معماری، نقشی اساسی و محوری دارد و تنها یک لوکیشن بی‌مصرف برای حضور شخصیت‌های داستانی محسوب نمی‌شود. در بخشی از سیمیا آمده است: «آنقدر درختان در هم تنیده بودند که به جنگلی انبوهی می‌ماند. جایی آن‌سوتر، درختان تُنُک‌تر سایه گسترانیده بودند. عبور از این تراکم به آن تنکی، به این می‌مانست که از یک سوی کره خاکی که شب است وارد نیمه روشن و روز زمین شوی. آن بخش انبوه، تاریک بود و مخوف. بوی نای رطوبت و تلخی علف در فضایش پیچیده بود. گاه آنقدر سرد که بدن سردی مرگ را تجربه می‌کرد.»

میان همین چند خط می‌توان فضای هول‌انگیز رمان را به خوبی درک کرد. محیطی که شخصیت‌ها می‌خواهند برای رسیدن به هدف خود از آن عبور کنند و به قصری برسند که اینگونه توصیف می‌شود: «آن‌سوتر اما عمارتی فراخ و بلند با ستون‌هایی ستبر و حجاری‌های زیبا و نقش‌هایی که بر آن کنده شده بود...» ستون‌ها و حجاری‌ها، خواننده را به یاد آثار گوتیک می‌اندازد، زیرا در آن‌ها نیز قلعه‌ها به همین شکل توصیف و تشریح می‌شوند.

با تمام این احوال رمان گوتیک تنها نمی‌تواند بر پایه معماری وهم‌انگیز خود بنا شود و باید در تک‌تک عناصر دیگر نیز خودنمایی کند تا اثری تام و تمام ایجاد شود. شخصیت‌های مرموز، اصلی اساسی در چنین ادبیاتی هستند. شخصیت‌هایی که خواننده مدام می‌خواهد بداند چه در ذهن دارند و چه نقشه شومی را در سر می‌پرورانند. تشکری در فصل چهل و ششم، زمانی که می‌خواهد خدمتکار اشناس را نشان دهد، آورده است: «نیل غرید. شکاف نیل هویدا شد. زن سیه‌چرده بر شکاف نیل نشست. بساطش را پهن کرد. چندین دسته علف از سبدش بیرون آورد. آب نیل را در ظرفی بزرگ جوشاند و علف‌ها را داخل آب ریخت. آب می‌جوشید و علف‌ها عصاره‌شان را به آب می‌دادند. آن‌قدر آب جوشید که تنها بخارات آن بود که از دور دیده می‌شد. هاتف نفهمید که این عصاره به چه کار آن زن خواهد آمد. بویی شبیه سم در هوا پیچید.»

این چند خط با شکافته شدن نیل و نشستن آن زن سیه چرده میان آن و جوشاندن علف‌ها و در پایان، بویی شبیه سَم در هوا پراکنده کردن، به خوبی محیط رعب‌انگیز و مرموزی ایجاد کرده است و شخصیت آن زن را به مخاطب می‌نمایاند.

حتی رمان‌نویس به این حد از مرموز بودن نیز اکتفا نمی‌کند و می‌آورد: «حلقه‌های بخار بالا و بالاتر می‌رفت. زن سیه‌چرده حبشی، مست از بوی گیاهان پا به زمین می‌کوبید. گرگ‌ها یکی‌یکی ظاهر می‌شدند. امان از آن شامه‌های تیزشان. وای از آن زوزه‌ها و ناله‌هایشان. هر چه بو غلیظ‌تر. گرگ‌ها نزدیک‌تر، ناله‌ها وحشیانه‌تر... زن حبشی، آلوده به سیاهی هستی شده بود انگار. پا به زمین می‌کوبید و فریاد موزونش گوش هستی را کر کرده بود. نگهبانان جهنم را فرا می‌خواند انگار. بچه گرگان دست‌آموزش به ثمر رسیده بودند...»

این تنها قسمت‌های کوتاهی بود از این رمان که فضای گوتیک را به خوبی به مخاطب منتقل می‌کرد و نکته‌ای که این اثر را از دیگر آثار گوتیک تمایز می‌بخشد حالت شهودی آن است.

شهود و گوتیک معجونی خاص در این رمان ایجاد کرده است. شخصیت اصلی در پی انتقامی سخت است، انتقام نه به دلیل ظلمی که بر او رفته، بلکه به دلیلی آئین و اعتقادش. شخصیت اصلی در پی از بین بردن اشناس است که مقتدایش را مسموم کرده و حالا گریخته است.

بنابراین سعید تشکری در آخرین اثر خود توانسته است رمانی خاص با روایتی دگرگونه به ادبیات ایران بی‌افزاید و دریچه‌ای نو، مقابل خوانندگان و از آن مهمتر نویسندگانی که از تجربه‌های نو می‌هراسند بگشاید.