خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: یکی از مناقشه برانگیزترین آموزه های دکارت در باب نسبت ذهن و بدن است که چندین سده ذهن و زبان بسیاری از متفکران را به خود مشغول داشته است. این مقال نگاهی دارد بدین دوگانگی معروف.

به گزارش خبرنگار مهر، دکارت ابراز می کند که اذهان و ابدان "جوهرهای" متمایزی به شمار می آیند که در زندگی موجودات انسانی کاملاً نزدیک با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند. این دوآلیسم جوهرها ( که بعدها دوآلیسم دکارتی نام گرفت) این روزها بیشتر فیلسوفان و دانشمندانی را که به موضوع ذهن علاقمند شده اند به صورت دلسردکننده ای گمراه گشته اند. تا همین زمان اخیر به صورت گسترده ای اینگونه فرض شده بود که منشای مسئلۀ مشهور ذهن – بدن از پذیرش تصویر دکارتی ناشی می شود؛ و این راه حل بدی برای فرار از این دوآلیسم به شمار می رفت. باید بدانیم که این تشخیص موفقیت آمیز نبوده است: با وجود این ما می توانیم با بسط فهمی از مسئلۀ ذهن – بدن با بررسی رویکرد دکارتی به ذهن بیاغازیم.

 به عنوان یک مقدمه اجازه بدهید اشاره داشته باشیم که پاره ای تفاوتهای اولیه میان متعلقات و حالات ذهنی و مادی وجود دارند. ابتدا اینکه متعلقات مادی، مکانمند هستند، جایگاهی را در مکان اشغال می کنند و جهات مادی را نشان می دهند. متعلقات مادی – به طور مثال اندیشه ها و احساسات – آشکارا غیرمکانی اند. اندازه و شکل تصور شما از یک هیولا چیست؟ تفکرتان در باب مثلث وینی چیست؟ این پرسشها به نظر معنای محصلی ندارند.

 شما ممکن است به احساسات که حداقل پاره ای از آنها موقعیتهای مکانی را واجدند نظر کیند. دردی در انگشت بزرگ پای شما بالاخره در آنجا قرار دارد. آیا این بدان معنا است که درد به شکل انگشت بزرگ پای شماست؟ به پدیدۀ "درد روح"  توجه کنید؛ پدیده ای که برای دکارت و همعصرانش مشهور بود. قطع عضو به نظر تجربۀ دردهایی را در اندامهای قطع عضو شده داشته اند. انگشت بزرگ پای شما می توانست قطع شود و شما هنوز ممکن است در این حالت تجربه ای مشابه "درد گز گز کردن"  که قبل از قطع آن عضو تجربه کرده اید داشته باشید و این دردی است که به نظر شما در موقعیت انتهای پای شما جایی که قبلاً انگشت بزرگ پایتان در آن قرار داشت جای گرفته است. هرچند که ما دردها و احساسات دیگری را در موقعیت گوناگون بدنمان تجربه میکنیم این نکته اذعان دارد که نیازی نیست تجربیات دردی را که در آن موقعیتها رخ می دهند پی جویی کنیم.

با پیروی از دکارت ما ممکن است بگوییم که تجربۀ دردی در انگشت بزرگ پای چپتان از تجربۀ درد در انگشت بزرگ پای راستتان از جهت کیفیت متفاوت است. دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم – در واقع دلیل خوبی وجود ندارد – چنین تجربیاتی باید جایی باشند که احساس می شوند آنجا قرار دارند. بنابراین حالات ذهنی ، برخلاف حالات مادی، به صورت متمایزی غیرمکانی اند. این در هر صورت نتیجه ای دکارتی به حساب می آید.

تفاوت مهم دوم میان حالات ذهنی و مادی از جهت کیفی است. به کیفیات تجربه تان از رنج در انگشت بزرگ پایتان بیندیشید. شما ممکن است سخن گفتن از کیفیات را دشوار بیابید اما نیازی نیست که این امر اگاهی شما از آنها را متأثر کند. خب الان از خودتان بپرسید که آیا همیشه می توانستید توقع مواجهۀ با این کیفیات را در یک شیء اید داشته باشید. عصب شناسی که نظام عصبی شما را در هنگام تجربۀ رنج و درد مشاهده می کند هیچچیز را که از جهت کیفی شبیه درد شما باشد مشاهده نمی کند. در واقع این احتمال به نظر بی معنا است.

 این نکته می تواند به گونۀ ذیل خلاصه شود. کیفیات تجربیات آگاهانۀ ما به هیچ عنوان شبیه کیفیات اشیای مادی ظاهر نمی شوند – در واقع آنها به نظر با کیفیات هر شیء مادی قابل درکی متفاوتند. نتایج طبیعی این است که کیفیات ذهنی ، کیفیات شیء مادی نیستند و کیفیات ذهنی از جهت نوع با کیفیات مادی متفاوت هستند.

 تمایز سوم میان حالات ذهنی و مادی در بخش معرفت شناسانه به حساب می آید؛ بدین معنی که این تمایز به مشخصۀ معرفت ما از چنین اموری عطف توجه نشان می دهد. دانشی که از حالات ذهنی خودتان دارید چنان مستقیم و غیرقابل مناقشه است که قابل مقایسه با معرفت تان از اشیای مادی نیست. فیلسوفان گاهی این نکته را بدین گونه ابراز می کنند که ما "دسترسی متمایزی"   به حالات ذهنی مان واجدیم.

خود دکارت باور داشت که این معرفت اصلاح ناپذیر است: اندیشه های شما در باب حالات کنونی ذهنی تان نمی توانند اشتباه باشند. وی همچنین اعتقاد داشت که محتویات اذهان ما بر ما آشکارند. در نتیجه اگر شما در حالت مشخص ذهنی باشید می دانید در آن حالت هستید و اگر باور داشته باشید که در حالت ذهنی مشخصی هستید در آن حالت قرار دارید.

این تصور دکارتی که ذهن بدین نحو عمل می کند امروزه به نظر ما افراطی می رسد. سالها قبل فروید ما را متقاعد کرد که بسیاری از این ذهن، مخفی و پنهان هستند. اخیراً هم دانشمندان شناختی نشان داده اند بیشتر حالات و اعمال ذهنی در دسترس آگاهی قرار ندارند. با این همه، ما نمی توانیم همۀ این نظر را بدون رد بصیرت محوری دکارت بپذیریم. دسترسی ای که ما باید به حالات ذهنی مان داشته باشیم حتی اگر قابل اطمینان نباشد متمایز است. شما اندیشه ها و تجربۀ دردها را خودآگاهانه در نظر می گیرید. من تنها میتوانم به وقوع چنین وقایعی در شما اشاره کنم. دسترسی شما به حالات ذهنی تان مستقیم و بی واسطه است و دسترسی من به حالات ذهنی شما به ناگزیر غیرمستقیم.