محمدرضا جلالی گفت: مفاهیم روان‌شناختی و نظریه‌های برآمده از آن، می‌توانند زمینه‌های علّی و فرآیندهای طی شده برای وقوع انقلاب را توضیح دهند.

به گزارش خبرگزاری مهر، نشست تحلیل روان‌شناختی انقلاب عصر روز شنبه ۱۱ آبان در سالن حافظ خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.

در آغاز این نشست محمدرضا جلالی پژوهشگر روان شناسی اجتماعی و استاد دانشگاه به مفاهیم روان‌شناختی و نظریه‌های برآمده از آن اشاره کرد که می‌توانند زمینه‌های علّی و فرآیندهای طی شده برای وقوع انقلاب را توضیح دهند. وی زمینه‌های لازم برای وقوع انقلاب را به چند سطح تقسیم‌ نمود که دارای جهت‌گیری‌های فلسفی، جامعه‌شناختی و سیاسی می‌باشند.

مترجم کتاب روانشناسی سیاسی در ادامه به تبیین این سطوح پرداخت و افزود: اولین سطح مربوط به نظریاتی است که انقلاب را از دیدگاه نهادی و ساختاری تحلیل می‌کنند بدین معنا که نهادها و گروه‌هایی هم که درگیر فعالیت می‌شوند همگی متشکل از کنش گرانند و این کنش گری و فعالیت در شرایط انتزاعی اتفاق نمی‌افتد. سطح دوم، مربوط به نظریه‌هایی هستند که بیرون از حوزه روانشناسی است اما مبتنی بر نظریه‌ها و مفاهیم روانشناختی که به تحلیل انقلاب می‌پردازند و براین اساس و با این شاخصه‌ها شهرت دارند. سطح سوم نظریاتی است که نگاه‌ها یا رویکردهای روانشناسی مستقیماً متأثر از آنهاست یا اساساً نظریه‌پردازان این حوزه خودشان روانشناس هستند و به تحلیل انقلاب پرداخته‌اند. عمدتاً کسانی مثل نئومارکسیستها یا مثلاً حوزه فرانکفورت جزو این دسته‌اند. و بالاخره سطح چهارم آن مباحثی در روانشناسی انقلاب است که به نظریه‌های روان‌شناختی اختصاص دارد، حالا آن نظریه‌ها یا مستقیماً خودشان به بحث انقلاب و تحلیل انقلاب می پردازند یا اینکه می شود از نظریات آنها چنین استنباطهایی برای تحلیل انقلاب داشت.

جلالی در ادامه به تعریف مفهوم انقلاب و تبیین ویژگی‌های آن پرداخت. وی انقلاب را براساس مشترکات نظریه‌های اشاره شده، تغییرات سریع، ناگهانی ساختاری و عمدتاً خشونتی تعریف نمود. این روانشناس خشونت را خصیصه اصلی انقلابها دانست و افزود: هیچ نظریه‌ای نیست که خشونت را در انقلاب نادیده گرفته باشد. معمولاً انقلابها منجر به تغییر نظام‌ها می‌شوند. نظام‌های قبلی کنار می‌روند و نظام‌های جدید جای آنها می‌نشینند. تغییرات ساختاری و نهادی جدید به وجود می‌آید. روش‌های انقلابی جایگزین روش‌ها یا منات ها و مدارهای قانونی می‌شود، البته بعد از طی یک پروسه‌ای ممکن است قانون اساسی جدیدی به کار آید. مسائل و منابعی که مشروعیت بخشند کاملا تغییر می‌کنند و ما با یک سیستم و ساز و کار کاملا تغییر یافته‌ای مواجه خواهیم بود. انقلاب را معمولاً یکی از اَشکال خشونت جمعی سیاسی شده می‌دانند. در کنار اتفاقاتی که می‌توانند در این حد تعریف شوند مثلاً آشوب، شورش، کودتا و توطئه و اینها و البته جنگ‌های استقلال داخلی و استقلال طلبیها در شمار این‌ها هستند. شدیدترین شکلش را خشونت شدید سیاسی جمعی شده انقلاب تلقی می‌کنند. بر این اساس من به تعریفی از انقلاب اشاره کردم که در همان قالب خشونت سیاسی است یعنی یک حمله خشونتی و تندی که گروهی به ساختارهای موجود می‌کنند. آن ساختارها و متصدیان آن ساختارها را تغییر می‌دهند و شکل شدید این مسأله در خصوص انقلاب و تعریف انقلاب صدق می‌کند.

جلالی به زمینه‌های ایجاد خشونت در انقلابها اشاره کرد و دلایل این پیوستگی را از چند جهت برشمرد. انقلاب از چند جهت آن شکل شدید خشونت جمعی است؛ یکی از نظر محدوده و شدتی که در بر می‌گیرد، یکی از جهت هدف‌هایی که دنبال می‌کند و موضع‌هایی را که می‌خواهد تغییر بدهد. معمولاً تغییرات ساختاری یکی از جهت دگرگونی‌ها و تغییرات سریع و یکی هم از جهت تعارض‌هایی که بین نخبگان حاکم و نیروهای انقلابی و نخبگان انقلابی وجود دارد.

این استاد دانشگاه با اشاره به نظریه تضاد طبقاتی مارکس یکی از  زمینه‌های شکل‌گیری انقلاب و بروز خشونت را چگونگی وقوع آن ارزیابی کرد. نظریه‌های مهم کلاسیک مانند مارکس به منازعات طبقاتی و تضاد طبقاتی که به شکل آنتاگونیستیک است، نظر دارند، شرایطی که سیر نزولی پیدا می‌کنند می‌توانند زمینه ساز انقلابها شوند. یعنی زمانی که طبقات محروم یا زیر سلطه به خودآگاهی‌های طبقاتی می‌رسند.

جلالی در ادامه به تبیین نظریات مختلف در باب روان شناختی انقلاب پرداخت و گفت: در نظریه دُرکیم شرایط بی هنجاری یا آنومیک حاکم است که به گونه ای با بحثهایی که در خصوص فاصله انتظارات آدمها در جامعه و دستاوردهایی که در اختیار آنان قرار می گیرد مشابهت دارد. معمولا حالت آنومیک در شرایط بحرانی یا تغییرات تند و بیشتر پیش بینی نشده مطرح است. نظریه پارِتو که نظریه روانشناختی کلاسیک می تواند باشد، مسأله نقش توده، اغواء توده، تحریک توده مطرح است البته نظریه پارتو جزو نظریه های نوعا کارکرد گرا قرار می گیرد که متمرکز بر حفظ ساختارهاست آن هم در شرایطی که انسداد به هنجار اتفاق می افتد. در نظریه پارتو می شود مفهوم محرومیت نسبی را سراغ گرفت،عامل دیگری که ممکن است زمینه انقلاب فراهم سازد. هرچند مفهوم محرومیت بعدها در نظریه های انقلاب به صورت گسترده مفهوم سازی می شود. وی در ادامه به نظریه وبر اشاره کرد که در بحث های رهبری، مسأله تعامل فالورها را با لیدر و نوع رهبریهای کاریزماتیکی که در فضاهای تعاملی بین اینها شکل می گیرد را مطرح می کند. همچنین نظریه دوتوکویل که معتقد است معمولا شرایط باثبات که به هم می خورد و نظام های مستقر در صدد بر می آیند که تغییراتی در سیستم خودشان اعمال کنند و به اصطلاح اصلاحات کنند، آن موقع شرایط برای حکومت های مستقر به نوعی خطرناک است. در واقع جمله معروفی در نظریه های محرومیت نسبی و به خصوص نظریه دیویس خیلی به کار می رود این است که خطرناکترین زمان برای یک حکومت مستقر زمانی است که در شرایط خیلی بدی قرار ندارد یعنی حکومت موقعی که می خواهد خودش را اصلاح کند و تغییر دهد که ممکن است به دلیل توقعات یا انتظارات فزاینده و فضایی که ایجاد شده قدرت حملات برای تغییرات بیشتر باشد. در خصوص این که انقلاب باید اتفاق بیفتد یک روند حتمی تاریخی یا ذاتی انسان که فرآیندهای خشونت جمعی را محقق می کنند وجود دارد و از سوی دیگر  وقوع انقلاب لزوما ضروری و حتمی نیست اما ممکن است مواقعی اتفاق بیفتد.

جلالی به دسته بندی دیگری که در خصوص انقلاب ها و زمینه های شکل گیری آن اشاره کرد و افزود: در خصوص انقلاب آنها را به دو دسته احتمالی یا اقتضائی و نظریه های ذاتی دسته بندی می کنند. فرضیه نظریه های احتمالی براین مبنا قرار دارد که گرایش طبیعی انسان به سمت صلح است و معمولا می خواهد منازعات خود را حتی منازعاتی که به خشونت منجر می شوند به شیوه های مسالمت جویانه فیصله دهد. این رویکرد خشونت را برای دست یابی به قدرت یک فعالیت و مسیر بهنجار تلقی نمی کند. در نظریه های احتمالی پاسخ در خصوص انقلاب این است که چرا باید انقلاب رخ دهد، بنابراین نظریه های مختلفی که در خصوص انقلاب صحبت میکنند به عوامل وسیعی که بین کنش گرانی که در صدد انقلابند و سیستمی که می خواهد از خودش محافظت کند اشاره دارند که بعضا این عوامل تا سی چهل مورد برآورد می شود. این عوامل می توانند یک حرکت را تسهیل یا تشدید کنند ولی به هرحال نظریه های احتمالی می گویند که روند، باید روند باثبات و سیستم متعادل و خود تنظیم کننده باشد به گونه ای که در صورت مختل شدن سیستم باید علت آن را شناخت به طوری که بسته شدن مجاری بهنجار می تواند یکی از زمینه های روی آوری به انقلاب باشد.

مترجم کتاب روانشناسی سیاسی در ادامه گفت: در مقابل نظریه‌های احتمالی انقلاب، نظریه‌های ذاتی قرار می‌گیرند که انقلاب را یک مقوله حتمی می‌دانند و معتقدند انقلاب فرآیندی است که حتما اتفاق می‌افتد. معمولاً این نظریه‌ها نگرش پِسیمستیک یا بدبینانه با ماهیت انسان دارند یعنی بدبینانه از این جهت که انسان ذاتا به دنبال قدرت است و معمولاً از هر وسیله‌ای برای رسیدن به قدرت استفاده خواهد کرد. یکی از این وسیله‌ها می‌تواند خشونت باشد. بنابراین اگر در قاعده هزینه-فایده کردن استفاده از خشونت، هزینه کمتری را در بر داشته باشد و  درعوض فایده بیشتری داشته باشد حتماً به آن متوسل می‌شوند برای همین هم خیلی از نظریه‌های معاصر انقلاب نگاه‌های ذاتی به انقلاب را معمولاً اوتیلیتاریست یا نظریه‌هایی که به مذهب اصالت فایده یا فایده‌گرایان شهرت دارند مربوط می‌کنند، کسانی مثل جان استوارت میل یا جیمی بیلتون از آن جمله اند. مطابق قاعده هزینه فایده هم استفاده می شود منتها قاعده هزینه-فایده قاعده رفتاری است یعنی حتی در علم اقتصاد هم گفته می شود انسان غریزی به دنبال سود بیشتر و زیان و هزینه کمتر هست و ما این را در بحث‌های روانشناسی کسانی مانند ترسکی و کنیمن هم می بینیم و حتی این نظریه پردازان بابت آن جایزه نوبل گرفتند. آنها در بحث تصمیم گیری و سبک سنگین کردن رفتارها می گویند اگر یک رفتار زیان کمتری روی دست فرد بگذارد به آن رفتار متمایل خواهد شد.

جلالی به تفاوتها و شباهت های این نظریه ها اشاره کرد و در ادامه افزود: هم نظریه‌های احتمالی هم نظریه‌های ذاتی قاعده هزینه-فایده را به کار می‌برند با این تفاوت که نظریه‌های احتمالی هزینه فایده را بر این مدار قرار می‌دهند که هرچه بیشتر از خشونت اجتناب کنند. نظریه‌های ذاتی که دنبال قدرت هستند هزینه فایده را بر مدار قدرت می سنجند که اگر استفاده از خشونت هم بتواند در این زمینه وسیله و ابزار مناسبی باشد، از آن استفاده شود. نظریه‌های مارکس و فروید را می‌شود جزو نظریه‌های ذاتی محسوب کرد. فروید که اعتقاد داشت خشونت ذاتی بشر است و حتما هرکس بتواند از زور برخوردار شود و از آن استفاده کند، این کار را خواهد کرد. و مارکس که روندهای تاریخ را مورد بحث قرار می‌داد، اعتقاد داشت که این روندها به سمت انقلاب در حرکت است یعنی زمینه‌های عینی این گونه خواهد شد و انقلاب حتماً اتفاق خواهد افتاد. بنابراین نظریه مارکس را می توان جزو نظریه‌های ذاتی به حساب آورد.

جلالی یکی دیگر از اشتراکات نظریه های احتمالی و ذاتی را قراردادی بودن آنها دانست و افزود: اشاره یک بحث در نظریه‌های ذاتی این است که آنها هم به قرارداد اعتقاد دارند یعنی هم فیلسوفانی که به نگاه‌های ذاتی گرایش دارند و هم احتمالی معتقدند که باید قراردادی میان انسان‌ها برای چگونگی مواجهه با آن ساختار و آن گرایش نهادی برای رفتار داشته باشند.

در پایان این نشست جلالی به پرسش های حاضران پاسخ داد.