به گزارش خبرنگار مهر، امیررضا خادم نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی و عضو کمیسیون فرهنگی به مناسبت برگزاری نخستین دوره مراسم اهداء جایزه بزرگ شهید آوینی و تقدیر از برترین مستندهای سال یادداشتی به خبرگزاری مهر ارسال کرده که متن کامل آن از نظرتان میگذرد:
"نخستین دوره اهداء جایزه بزرگ فیلم مستند توسط وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که به نام و یاد سید شهیدان اهل هنر نامگذاری شده بود، برگزار شد.
البته این مراسم پیرو درخواست یکی از برندگان فیلم مستند در اختتامیه فیلم فجر 85 مطرح شد که همانجا معاون سینمایی وزیر ارشاد قول برگزاری اولین جشنواره را در اردیبهشت 86 داد و خوشبختانه این جشنواره در اولین روز اردیبهشت برگزار شد.
نکته قابل تامل این برنامه انتخاب قابل تقدیر نام این جایزه و جشنواره به نام چهره ماندگار عالم سینما و بخصوص سینمای مستند بود. اویی که هر یک از همکارانش، زمانی که برای دریافت هدایا و تقدیر از تلاششان به روی سن آمدند، ازبزرگواریهایش گفتند. بزرگیهایی که به آسانی به رشته کلام و کلمه برکشیده نمیشود و چنان از او میگفتند گویی هنوز که هنوز است کوچ او را باور ندارند.
به راستی او یک هنرشناس واقعی بود و یک رئالیست جنگ که شاید بسیاری از فیلمسازان دفاع مقدس برای ساختن فیلمهایشان بارها و بارها تصاویر او را دیده باشند. او تنها یک مستندساز یا یک تصویربردار نبود که دوربین به دست گرفته و راهی جبههها شده باشد. او بسیاری از لحظات را کشف میکرد. پیدا کردن آن صحنههایی که او از دریچه دوربینش دیده، فقط سر نترس و همت والا نمیخواهد. بزرگی روح میخواهد و اخلاص. اخلاصی که در جای جای گزارشهایش موج میزند. اخلاصی که هم در خودش میجوشد و هم در سوژههایش، وقتی که میبینی با جوانی مصاحبه میکند که میگوید اهل سرزمین عشق است و در صحنهای دیگر تکهتکه شدن همان جوان را شاهدیم و پرکشیدنش را جدا از هر مرز و محدوده میبینیم آیا جز اخلاص چیز دیگری به ذهن میرسد؟
در مجموعههایش حقیقتگرایی با معناگرایی به بهترین شکل ممکن عجین شده، تا جایی که حتی در خصوص سقوط خرمشهر چشم بر حقایق نمیبندد و آشکارا از آن سخن میراند. او خمیرمایه کارش را ثبت حقایق میداند و حتی هنگامی که کنج عزلت را بر تدریس در دانشگاه به دلیل ناهماهنگی با مفاهیم درسی برمیگزیند نیز از حقیقتگویی دست برنمیدارد و کتمان آن را برنمیتابد.
همسرش میگفت: "آقامرتضی دو دغدغه جدی داشت که امیدوارم حال که بعد از 14 سال قرار است این جشنواره سالانه با نام ایشان برگزار شود، این دو مطلب به عنوان دیدگاههای این شهید در نظر گرفته بشود. یکی تفکیک حریم سیاست از حریم فرهنگ و هنر و دوم ارج نهادن و توجه ویژه به فیلم مستند به عنوان پایه و اساس هنر سینما." که البته ما هم امیدواریم چنین شود.
یکی از دستیارانش هم میگفت: "قرار بود برای تهیه فیلم به بوسنی بروم. برای خداحافظی پیش آقامرتضی رفتم. موقع وداع خواستم چیزی برایم بنویسد و او نوشت: هنر آن است که بمیری قبل از آنکه بمیرانندت."
این گفته بیش از هر چیز مرا به یاد دکتر شریعتی انداخت. جایی که در مناجاتش با خداوند میگوید: "خدایا چگونه زندگی کردن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت." البته وزیر ارشاد هم وی را با شهید استاد مطهری مقایسه کرد و وجوه اشتراکشان را برشمرد.
وقتی صحنههایی از صحبتهاش نمایش داده شد، او را نشسته پشت یک میز کوتاه دیدیم با همان صدای رسا و دلنشینی که روایتگر صداقت و رشادت و ایثار جوانان این مرز و بوم بود، "روایت فتح". روایتی که دیدنش هنوز پس از گذشت دو دهه از جنگ اشک را به چشمهامان روانه میکند و درد را به دلمان. آری، نشسته بود در حال تحلیل زندگی و مرگ و ارزشش در برابر چشم آدمها، با مرامها و آرزوهای گوناگون. از مولای متقیان روایت میکرد، جایی که میفرماید "دلهاتان را از دنیا بیرون کنید، پیش از آنکه بدنهاتان را از آن بیرون کند."
همان کاری که خودش به طرزی مثالزدنی انجامش داد. و وقتی واژگانش را کنار رفتارهایش میگذاری، درمییابی برخلاف آنچه این روزها ساری و جاری است، آنچه میگفت، خود پیشقراول عمل به آن بود.
این سخن را شاید شاهدی بهتر از مستند شهادت خودش، در قتلگاه "فکه" بیابیم. همان سرزمین مینگذاری شدهای که برای تصویربرداری از استخوانهای برجا مانده چند ده رزمنده، علیرغم تمام هشدارها قدم بر آن گذاشت و جان بر کف زندگیاش را در طبق اخلاص تقدیم معبود کرد و در راه آرمانش حتی حاضر به یک قدم عقبنشینی نشد. او که حین تصویربرداری و یافتن آثار برجامانده درگوشه گوشه خاک خود را از یاد برد و به افلاک پیوست.
این است که اگر میگوید: "هنر باید راه آسمان را بنمایاند و بال بلند پرواز باشد برای تعالی روح "چون میدانی از دلش برخاسته عجیب بر دلت مینشیند.
در جایی نوشته: "ای شقایقهای آتش گرفته! دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود دارد، آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید؟"
دریغا که آن روز چه زود رسید و چه زود انگبین شهادت نوشید و این عالم خاکی را به دلبستگانش سپرد.
آری، جز او چه کسی میتواند باشد! اویی که سید اهل هنر و روشنفکری معتقد و یاری ماندگار بود .... بله! میدانم که میشناسیدش. سیدمرتضی آوینی را میگویم. عاشقی که برای رسیدن به معشوق سر از پا نمیشناخت. اویی که عشقش پرتوی از تجلیات لایزال الهی بود، عشقی که در دل بندگان خاص میافتد، بندگانی که دست از طلب ندارند تا کامشان برآید.
همه اینها را گفتم ... اما شاید به این خاطر می گویم که او نیست! چون دیرزمانی است عادت کردهایم با بزرگداشت رفتگان تلاش کنیم مثل آنها را بسازیم. اما در این بین از یاد میبریم آنهایی که داریم را پاس داریم و ارج بنهیم. آیا می دانید آوینی هم دردورهای ازدوران بودنش ..."
متن کامل این یادداشت در وبلاگ امیررضا خادم به نشانی www.amirrezakhadem.blogfa.com هم موجود است.
تاریخ انتشار: ۷ اردیبهشت ۱۳۸۶ - ۱۴:۵۵
در مجموعههای شهید آوینی حقیقتگرایی با معناگرایی به بهترین شکل ممکن عجین شده، تا جایی که حتی درباره سقوط خرمشهر نیز چشم بر حقایق نمیبندد و آشکارا از آن سخن میراند.