خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ: با وجود اهمیت شعر بهعنوان هنر یا بخشی از ادبیاتِ ایران، پژوهشگران و صاحبنظران اینحوزه معتقدند شعر دیگر تاثیرگذاری سابق خود را ندارد و آنطور که باید و شاید، در زمینه تحولات یا جریانهای اجتماعی، جریانساز نیست. البته مقصود از اینگونه شعر، شعرهای جدی و سازنده ادبیات است نه ترانه یا قطعههایی که گاهی توسط برخی خوانندگان دستهچندم خوانده و تبدیل به بخشی از فرهنگ عامیانه میشوند.
بههرحال یکی از ضعفهایی که شعر در روزگار اکنون دارد، عدم نقد جدی و سازنده است که بعضا در برخی از رسانهها و مجلات به این موضوع پرداخته میشود اما اینپرداختها موقتی و بدون استمرار هستند. بهعبارتی، وضعیت شعر و نقد آن در قالب جزیرههای جدا از یکدیگر و نه در قالب یک جریان منجسم دنبال میشود.
یکی از گفتگوهای قابل تاملی که با محوریت موضوع موردنظر، در یکی از رسانههای مکتوب ادبیفرهنگی کشور منتشر شده، میزگردی با عنوان «شعر امروز در غیبت چشمان باز نقد» است که با حضور مشیت علایی، کامیار عابدی و حافظ موسوی برگزار شده و برخی سخنان مطرحشده در آن، در وضعیت کنونی که در دوران کمبود نقد و تحلیلِ شعر امروز به سر میبریم، میتواند قابل تامل و توجه باشد. اینمیزگرد که قصد مرور و بازخوانی فرازهایی از آن را داریم، در شماره اخیر ماهنامه آزما (شماره ۱۴۱) ویژه آبانماه منتشر شده و محوریت آن هم، وضعیت نقد شعر معاصر است.
در ادامه اینمطلب، به بررسی و مرور اجمالی فرازهای مهم گفتگوی مذکور میپردازیم.
در میزگرد مورد اشاره، مشیت علایی نویسنده، مترجم و منتقد، نبود نقد [البته به تعبیر خودش شکل نسبی آن را] دو علت دارد که یکی مثبت و دیگری منفی است. علت مثبت این است که منتقدان متوجه شدهاند بدون یک چارچوب نظری_ روان شناسی_جامعه شناسی، نقد جنبه ذهنی و سلیقه ای پیدا می کند، یعنی همان چیزی که به آن نقد امپرسیونیستی می گویند و نقد، اگر پشتوانه نظری نداشته باشد، تبدیل به عرصهای برای بیان ذوقیات و حب و بغض، میشود که با توجه به روانشناسی مردم ما بستر بسیار آماده ای دارد. سویه ی عینی و علمی نقد، که آن را از حالت درد دل خارج، و به گذارهای برای شناخت زیبایی اثر و بهویژه قرائت رادیکال آن تبدیل می کند، فقط در گرو نظریه است. علایی همچنین علت منفیای را که باعث نبود نقد صحیح در شعر امروز ایران است، مرتبط با وجه ایجابی آن برمیشمارد و معتقد است اما وجه منفی داستان، که البته مرتبط است با وجه ایجابی آن. هجوم نظریه و فراوانی تولید آن، عمدتا از طریق ترجمه، از فقر آثار خلاقه خبر می دهد. یعنی حرکتی است پر کردن خلأ ناشی از خلاقیت هنری و در عین حال معلول هجوم فرهنگ پست مدرن به ما است؛ یعنی یک حالت وارداتی. علایی معتقد است تمرکز بر نظریه از بحران ادبی خبر می دهد. در خود غرب هم «نظریه ادبیات» در کشاکش پرتنش دهه های پایانی قرن بیست جایش را به «فلسفه ادبیات» داده که در مقایسه با آن یک، نشان از تغییر به احسن ندارد. از نظر علایی، اینگونه است که حجم زیادی از نظریه های ادبی وارد فضای فرهنگی ایران شده است.
کامیار عابدی در میزگرد مورد اشاره، با طرح مشکلات شعر امروز کشور میگوید اینروزها نمیشود ۱۰ نفر را بهعنوان نماد شعر امروز نام بُرد. اما با انبوهی از اشعار مواجه هستیم که شاعرانشان همگی از روی دست یکدیگر مینویسند. به تعبیر عابدی ممکن است برخی از اینشاعران بیشتر از دیگران دیده شوند اما بهطور کلی ۱۰ سرگروه و نماد مهم و جریانساز در شعرِ دورهای که در آن به سر میبریم، وجود ندارد. آنکسانی هم که بهعنوان نماد و بهقولی لیدر معرفی شدهاند، شاعرانی هستند که مخاطب پس از یکبار مطالعه شعرشان، آن را کنار میگذارد. در نتیجه برای منتقد هم انگیزهای برای نقد چنین اشعاری باقی نمیماند. یکی دیگر از حاضران در میزگرد معتقد است در حال حاضر، جامعه ادبی کشور با تعداد زیادی جوان روبروست که یا میخواهند شاعر شوند و یا شاعر هستند. تعداد دفاتر شعر هم آنقدر زیاد است که اگر فردی علاقهمند به نقد حرفهای هم بخواهد در چنین فضایی کار کند، دچار سردرگمی خواهد شد چون انتخاب و سپس به تبع آن نقد، کار بسیار دشواری است. بنابراین سیطره کمیت و کیفیت بر عرصه شعر بر نقد آن هم تاثیر گذاشته است.
موسوی معتقد است نفسِ چنین وضعیتی، خوراکی برای نقد است و باید درباره آن نوشت. عابدی هم در پاسخ به اینموضع موسوی میگوید «گفته میشود اما کمتر نوشته میشود.» و معتقد است این گفت و نوشتها تاثیری ندارند. اینعدم تاثیرگذاری در کلام کامیار عابدی به دلایلی از جمله تیراژ کم نشریات بستگی دارد؛ و یا اینکه صدای قلم نویسندگان در مطبوعات و نشریات ادبی، تا حد بسیار کمی شنیده میشود. عابدی میگوید مگر اینکه فرد مطلبش را در فضای مجازی و اپلیکیشنهایی مثل اینستاگرام بنویسد تا دیده، و به بحث گذاشته شود. با اینحال در چنین فضاهایی هم نمیتوان حد حق مطلب را ادا کرد و مطلب نقد چندصفحهای منتشر کرد چون چنین فضاهایی، ویژه مطالب کپسولی و یادداشتهای کوتاه هستند. یکی از جملات مهم عابدی در اینمصاحبه، این است که «ما الان رسانهای که مخاطب بخواند، نداریم.»
یکی از سوالات مهمی که در اینگپ و گفت چندنفره مطرح شده، این است که «واقعا چرا نباید در مجلات ما هر شماره حداقل یک نقد چاپ شود؟» که طرح آن توسط موسوی انجام شده و پاسخ عابدی به آن این است که توان مالی پرداخت حقالتحریر چنینمطالبی وجود ندارد.
از جمله صحبتهای مهم در اینمیزگرد چاپ کتابهای شعرِ بهوضوح بدْ است که گاهی به چاپهای بالا مثل چاپ بیست و چهارم میرسند اما کسی شجاعت گفتن اینکه اینکتابها آثار بد و به قول یکی از حاضران در میزگرد مزخرف هستند، ندارد. یکی از حاضران بر شجاعت بیان اینواقعیت تاکید دارد و دیگری میگوید در صورت چنینکاری و درگیری با چند نویسنده و شاعر، منتقد دیگر امکان کار در رسانهها و مطبوعات را ندارد چون به گواه دیگر حاضران در میزگرد، فضای باندبازی و انحصارطلبی بر فضا حاکم است. در نتیجه یکی از حاضران (مدیرمسئول مجله مورد اشاره) این نظر را مطرح میکند که اگر نقدها جنبه انتقادی_تحلیلی داشته باشند، تا حدی واکنشبرانگیز هستند اما اشکال اصلی در این است که همه، یا مشغول تعریف از یکدیگر هستند یا با سنجههای مندرآوردی و غیرعلمی نقد مینویسند. حساب ایندو گروه یعنی آنهایی [که یا تعریف و تمجید مینویسند و یا غیرعلمی مینویسند] هم که از کسانی که حوصله نوشتن ندارند، جداست.
بخشی از گفتگوی چاپشده در آزما، درباره احترام یا بیاحترامی افراطی به اشخاص است. شاهد مثال اینصحبت هم برگزاری نشست های نسبتا زیاد فرهنگی است که در سال های اخیر در کشور برگزار میشود و کم تر مراسمی را میتوان یافت که بزرگداشت کسی نباشد. البته در خلال گفتگو، اینمساله هم گوشزد میشود که شاید این ازدیاد برنامه و بزرگداشت، جبران سال هایی باشد که دانشوران، نویسندگان و شاعران مورد قدرناشناسی قرار میگرفتند و در ادامه درباره جریانی که طی دو دهه اخیر در نقد ادبی کشور شروع شده هم صحبت میشود که هم بهلحاظ نظری و هم به عملی، پیش از انقلاب جنبه پراکتیکال و کاربردی بیشتری داشته است. بخش دیگری از اینبحث درباره تعداد اندک ترجمههایی است که درباره موضوع نقد ادبی از سال های ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۰ منتشر شدهاند و اینکه از دهه ۶۰ ترجمه این نوع کتاب ها رشد می کند.
از جمله جمعبندیهایی که در اینگفتگو و میزگرد مطرح شده، مربوط به مقایسهای بین گذشتهای است که در آن تولیدات ادبی طنین داشتند و مجلهها خوانده میشدند با آیندهای که اکنون باشد. در گذشته مورد اشاره، طنین تولیدات ادبی، انعکاس اجتماعی هم پیدا میکردند و اگر شعری منتشر یا مجلهای چاپ میشد، توسط اکثریت جامعه خوانده میشد. اما در حال حاضر چنین اشتیاقی وجود ندارد. سوال مهمی که موسوی در اینمیان مطرح میکند این است که در چنین وضعیتی، سهم نقد چهقدر است؟ در وضعیتی که از دهه هفتاد به اینسو، نقد ادبی بیشتر سمتوسوی فرمالیستی به خود گرفته است...
مشروح متن میزگرد مذکور در شماره فعلی و موجود مجله آزما قابل دسترسی و قابل مطالعه است و علاقهمندان و منتقدان را به اینمنبع ارجاع میدهیم.