در شعارهای روز جهانی معلولان معلولیت محدودیت نیست اما معلولان ایرانی برای هر چیز، از زندگی روزمره که برای خیلی ها عادی است تا تردد در شهر و پیدا کردن شغل، دچار محدودیت هستند. علی رغم وعده هایی که همیشه شهرداری ها می دهند کمتر امکانات شهری را می بینیم که برای این گروه از مردم مناسب سازی شده باشد. سوار اتوبوس و مترو شدن، دانشگاه رفتن، رد شدن از خیابان ها با مانع هایی که برای ویلچرها دارند یا جوی هایی که در ساخت شان نگاهی به نابینایان و معلولان نشده و حتی تفریحاتی مانند رفتن به پارک و سینما و تئاتر برای معلولان یک چالش بزرگ است. اما محدودیت فقط این نیست. بسیاری از آنها با وجود توانایی و تحصیلات کافی برای پیدا کردن شغل با مشکل مواجهند چون کمتر کسی به توانایی هایشان اعتماد می کند شاید چون یاد نگرفتهاند چطور باید با یک معلول رفتار کنند. علاوه بر این برخوردهای بد عده ای از مردم و لبخندها و تمسخرها یا نگاههای ترحمآمیز معلولان را رنج میدهد. کمکهایی که رنگ و بوی ترحم دارند.
اما با همه اینها معلولان سعی می کنند زندگی کنند و نگذارند این ندیدن ها و بی توجهی ها زندگی شان را تلخ کند. برای آنها معلولیت محدودیت نیست.
مهدیه معلولیت ذهنی و جسمی دارد. معلولیتی که میشد با فیزیوتراپی درست و بهموقع کمتر یا حتی درمان شود
شاید خیلیها به پیادهروهایی که با وسایل مغازهها پر شده عادت کرده باشند اما سهیلا که نابیناست میگوید وسایلی که مغازهها در پیادهروها میگذارند رفتوآمد را برای او بسیار سخت کرده است
رضا ۴۰ سال دارد و به دلیل فلج اطفال سالهاست نیاز به امکاناتی برای رفتوآمدش دارد. اما ایستگاههای مترو معمولا این امکانات را ندارند. نبود پلهبرقی یا آسانسور در بسیاری از ایستگاهها باعث شده او برای استفاده از مترو به سختی پلهها را طی کند و دچار مشکل شود
پژمان ۱۴ ساله معلولیت جسمی و ذهنی دارد و نابیناست و بیشتر اوقات روی تخت خوابیده و با پرده کنار تختش بازی میکند. کودکان معلولان نیاز به همراهی و حضور خانوادههایشان دارند و متوجه حضور و محبت پدر و مادرشان میشوند
مشکلی که پارسای ۱۴ ساله دارد شبیه مشکل بسیاری از معلولان حرکتی ایرانی است. یک سالی است که آسانسور پل عابر نزدیک خانه آنها خراب شده و به همین دلیل او به سختی رفت و آمد میکند. زندگی آنها با کمکهزینهای که بهزیستی پرداخت میکند به سختی میگذرد
یلدای ۱۲ ساله تا چند سال پیش مانند بسیاری از بچههای همسن و سالش زندگی میکرد اما ضربهای که به سرش خورد همه چیز را برایش عوض کرد. مادرش زمانی که ناراحت بود یلدا را هل داد و سرش آسیب دید و ۲۴ ساعت را بدون کمک پزشکی در کما گذراند. یلدا مشکل بلع غذا دارد و حالا لولهای در معدهاش گذاشته شده تا غذا به بدنش برسد
زهرا ناشنوا است و از برخوردهای مردم گله دارد و میگوید: "وقتی در خیابان با ناشنوای دیگری صحبت میکنیم بعصیها با خنده از کنارمان رد میشوند و ما را مسخره میکنند." زهرا معتقد است در جامعه فرهنگ سازی کافی برای برخورد با ناشنوایان صورت نگرفته
فاطمه ۱۱ ساله است اما به دلیل معلولیت ذهنی زندگیاش با ۱۱ سالههای دیگر متفاوت است. او دنیای خودش را دارد و ارتباطی با دیگران برقرار نمیکند
شهناز مربی شنای نابینایان است. او بارها با موتورهایی که در پیادهروها پارک میکنند برخورد کرده و آسیب دیده است
زهرای خندهرو و ۱۵ ساله زندگیاش با فلج مغزی به شکلی میگذرد که شاید تصورش برای ما سخت باشد. او همه چیز را درک میکند و میداند اما تنها راه ارتباطیاش با دیگران چشم و اشاره است
اسماعیل که معلولیت جسمی و حرکتی شدید دارد از مشکلی میگوید که بسیاری از معلولان ایرانی دارند. نامناسب بودن وسایل حملونقل عمومی برای معلولان باعث شده آنها نتوانند از این وسایل استفاده کنند. او میگوید: "فاصله بین اتوبوس و ایستگاهها زیاد است و بارها در این فاصله افتادهام و آسیب جدی دیدهام"
سارا ۶ ساله است و هم کمی معلولیت جسمی دارد و هم بیشفعال است. او حالا به پیشدبستانی میرود و مدام از مددکارها میپرسد که پدرش کیست و کجاست
حسین نابیناست و میگوید: "خیلیوقتها هنگاه راه رفتن در پیادهرو به تیر چراغ برق یا دیواری میخورم که قبلا آنجا نبوده. بارها شده در جوی آبی افتادهام که پل نداشته و صدمه دیدهام"
محمدعلی ۹ ساله معلول حرکتی است و یک آرزوی بزرگ دارد. اینکه کاملا خوب شود و راه برود
امید فاطمه ۳۵ ساله که معلولیت جسمی و ذهنی دارد سالها به پدربزرگی بود که به او سر میزد. حالا یک سال است که از پدربزرگ خبری نیست و کسی هم اطلاعی از او ندارد
سهیلا ناشنوا و آموزگار بازنشسته است. او مانند بسیاری از مردم دوست دارد تلویزیون تماشا کند اما بیشتر برنامههای تلویزیون رابط ناشنوایان یا زیرنویس ندارد. سهیلا به همین دلیل معمولا باید از تفریحی که دوست دارد بگذرد
محمدامین ۱۶ ساله مشکلی طاقتفرسا دارد. او معلول جسمی و ذهنی است که مدام دچار خشکی چشم میشود. چندین بار چشمش دوخته شده و هنگام خواب چشمهایش باز میشوند
بچهها معمولا یاد نمیگیرند که چگونه باید با بچههای معلول همسن و سال خودشان رفتار کنند. شقایق ۸ ساله است و وقتی به مدرسه رفت بیتوجهی و رفتار بد بچهها آزارش داد اما او حالا روحیه خوبی دارد و درس میخواند
منصور نابیناست و او هم از اینکه شهر برای آنها مناسبسازی نشده گلایه دارد. حداقل امکاناتی که باید برای معلولان در نظر گرفته شود تا آنها به زندگی روزمره بپردازند. او میگوید در مسیر رفتوامد بارها به بنبست خورده است
ماهان ۵ ساله با معلولیت جسمی و حرکتی برای رفتوآمد در شهر مشکلات زیادی دارد چون حتی ساختمانها و مجتمعهای تجاری جدید هم معمولا برای معلولان مناسبسازی نشده است. او دوست دارد روزی پزشک شود
در واگنهای مترو جایگاه اختصاصی برای معلولان وجود دارد اما بسیاری از مردم به این مساله بیتوجهی میکنند و در این چایگاهها مینشینند و جایی برای معلولان نمیماند. معلولان مجبور میشوند در ساعتهای شلوغ مترو بایستند و فشار جمعیت معمولا به آنها آسیب میزند