به گزارش خبرنگار مهر، رمان «اولیس» مشهورترین رمان جیمز جویس و مشهورترین رمان قرن بیستم است که نزدیک به صدسال از انتشار آن میگذرد اما هنوز ترجمه کاملی از آن به فارسی منتشر نشده است. در نمایشگاه کتاب امسال در اردیبهشت ۹۸ سرانجام انتظارات به پایان رسید و ترجمه اولین جلد از این رمان با ترجمه فرید قدمی و توسط انتشارات مانیاهنر منتشر شد. استقبال گسترده مخاطبان از این رمان – که به دلیل شهرت بسیار این اثر و همچنین آشنا بودن مخاطبان با قلم مترجم، طبیعی و قابل پیش بینی هم بود – موجب شد که با گذشت دو ماه از انتشار اثر این کتاب به چاپ سوم برسد و همه در انتظار انتشار جلد دوم از این رمان بودند که حالا فرید قدمی از بهانهتراشیهای وزارت ارشاد درباره چاپ جلد دوم این رمان سخن میگوید.
فرید قدمی، نویسنده و مترجم، در اینباره گفت: رمان اولیس جویس بیش از هر چیز رمانی است در نقد بیرحمانه استعمار انگلستان، سلطه کلیسا و ملیگرایی. من این رمان را دهها بار خواندهام و سالها پیش تصمیم به ترجمهاش گرفتم. از همان روز اول خیلیها میگفتند که این رمان در ایران مجوز انتشار نمیگیرد و از هر که این را میگفت میپرسیدم که مگر او رمان را خوانده است میگفت نه! هیچ چیزی در این رمان وجود ندارد که بنابر قوانین ایران مانع از انتشارش بشود مگر اینکه نقد استعمار، نقد کلیسا و نقد ملیگرایی در این مملکت جرم محسوب شود!
رمان اولیس جویس بیش از هر چیز رمانی است در نقد بیرحمانه استعمار انگلستان، سلطه کلیسا و ملیگرایی. من این رمان را دهها بار خواندهام و سالها پیش تصمیم به ترجمهاش گرفتم وی افزود: ترجمه این رمان اما کار سخت و دشواری است و برای همین کسی سمتش نمیرود. من تصمیم گرفتم در پروژهای دو ساله این رمان را ترجمه کنم و از همه ناشران ایرانی خواستم که بیایند دو سال حقوق ثابتی به من بدهند برای ترجمه این رمان و بعد از چاپ آن این مبلغ از حق ترجمه من کسر شود، حتی یک ناشر هم از پیشنهادم استقبال نکرد. تصمیم گرفتم رمان را در چهار جلد منتشر کنم تا بتوانم در چهار دوره شش ماهه کتاب را چاپ کنم و حق ترجمهاش را بگیرم و بهلحاظ مالی بتوانم به کارم ادامه دهم. ترجمه کتاب را هم به ناشری کوچک و مطلقاً مستقل دادم که مدیرش، مازیار نیستانی، از دوستان قدیمی من است. در کمتر از دو هفته رمان مجوز انتشار گرفت. روی جلدش هم نوشته شده بود جلد اول، توی خود کتاب هم نوشته شده جلد اول، در مقدمه هم توضیح داده بودم که کتاب قرار است در چهار جلد منتشر شود. جلد دوم را هم حدود دو ماه پیش به وزارت ارشاد فرستادیم، در هشتم آبان ۹۸. انتظار داشتم این جلد هم بی هیچ مشکلی مجوز انتشار بگیرد اما خبری از ارشاد نشد که نشد.
قدمی ادامه داد: بعد از انتشار جلد اول این رمان حملات عجیبغریبی به من شد. بهویژه تلویزیونها و رسانههای خارجی شروع کردند به گفتن این حرف که کسی در ایران حق انتشار این رمان را ندارد و انتشارش باید در انحصار خارجنشینها باشد، چراکه این رمان پر از موارد سانسوری است! در این مدت اخیر چیزهایی از رسانههای سلطنتطلبان درباره این رمان شنیدهام که فکر میکنم خود جویس هم اگر بشنود دوباره از خنده میمیرد! واضح بود که اینها هم رمان را نخواندهاند و تنها مسألهشان مسأله کاسبی سانسور است. عدهای در خارج از ایران تمایلشان این است که هیچ کتابی در ایران منتشر نشود و آنها هم آنور آب به تنها صدای ادبیات و روشنفکری ایران بدل شوند! حالا هم گویی وزارت ارشاد تصمیم گرفته به تصمیمات و پندارهای همین سلطنتطلبان بیسواد گوش بسپارد که طیف تخصصشان از نقد زیباییشناسانه لباس شب فلان بازیگر دوزاری هالیوودی شروع میشود تا رمان اولیس جویس!
این مترجم درباره وضعیت انتشار جلد دوم رمان «اولیس» گفت: جلد دوم هیچ مشکلی از نظر سانسوری ندارد، اتفاقاً مایلم بخشی از آن را هم برای انتشار در اختیار شما بگذارم. همانطور که جلدهای بعدی هم هیچ مشکلی نخواهند داشت. کسانی که در وزارت ارشاد مسئول صدور مجوز برای انتشار این کتاباند میگویند بله، این جلد مشکلی ندارد، اما از کجا معلوم جلدهای بعدی مشکلی نداشته باشند؟ این استدلال را ببینید! مرغ پخته هم خندهاش میگیرد. خب اگر این جلد مشکلی ندارد مجوزش را بدهید، اگر جلد بعدی مشکل داشت مجوزش را ندهید!
بعد از انتشار جلد اول این رمان حملات عجیبغریبی به من شد. بهویژه تلویزیونها و رسانههای خارجی شروع کردند به گفتن این حرف که کسی در ایران حق انتشار این رمان را ندارد و انتشارش باید در انحصار خارجنشینها باشد، چراکه این رمان پر از موارد سانسوری است! مترجم «اولیس» در ادامه به درخواست خارج از قانون و عرف دفتر توسعه کتاب و کتابخوانی وزارت ارشاد اشاره کرد: میگویند باید کل کتاب را به ارشاد بدهم تا آنها برای کل کتاب مجوز بدهند! میترسم چند وقت بگویند کلاً کتابی از فرید قدمی نباید در ایران منتشر شود چون ممکن است سی سال بعد کتابی بنویسد که مجوز انتشار نگیرد. لابد باید همه کارهام را نگه دارم تا بعد از مرگم با هم برایشان مجوز انتشار صادر شود! این را چرا زمان اعطای مجوز برای جلد اول رمان نگفتند؟ خب، آن موقع هنوز سلطنتطلبان برنامههای تلویزیونی علیه این رمان پخش نکرده بودند! به همین سادگی! سه چهار سال پیش هم کتابی از منوچهر بدیعی منتشر شد با عنوان «عصارهی اولیس» که خلاصهای تحلیلی از کل رمان است. توصیه میکنم بروید بخوانید و ببینید «اولیس» چه رمانی است!
وی اضافه کرد: حرف من این است؛ اگر انتشار رمانهای چند جلدی در مملکت ممنوع است، چرا اولاً به جلد اول این رمان اجازه انتشار دادند؟ یا به صدها و هزاران کتاب چند جلدی دیگری که در این سالیان اخیر منتشر شده، مثل رمان مشهور مارسل پروست، «در جستوجوی زمان از دست رفته»، یا رمان «سرخ و سیاه» استاندال، یا کارهای تالکین، یا کتابهای هری پاتر یا صدها کتاب دیگر. اگر هم این نیست، پس مجوز انتشار جلد دوم این رمان را بدهند، یا اگر نمیدهند دقیقاً بگویند که مشکلاش چیست و کجاست؟ من نمیدانم رئیس اداره کتاب و یا وزیر فرهنگ و ارشاد از این روندها مطلعاند یا نه. که بعید میدانم مطلع باشند اما با این مصاحبه قطعاً مطلع خواهند شد. اگر مسأله فقط هیاهوی کاسبان سانسور در آنطرف آبهاست، خب، خیال ما را راحت کنند و بگویند از این به بعد اول اجازه چاپ کتابهامان در ایران را از سلطنتطلبان اروپانشین بگیریم و بعد برویم سراغ وزارت ارشاد که مشکلی پیش نیاید.
فرید قدمی نویسنده و مترجمی پرکار در ادبیات ایران است که انتشار بیش از چهل اثر را در کارنامه خود دارد که از آن میان میتوان به ترجمههایی در حوزه ادبیات مقاومت فلسطین اشاره کرد: «وضعیت محاصره» از محمود درویش و «پاسپورت» از سمیح القاسم و دیگر شاعران فلسطینی از جمله این کتابهایند. او که برای نخستینبار نویسندگان و شاعران نسل بیت از جمله جک کروآک، ویلیام باروز و آلن گینزبرگ را به فارسیزبانان معرفی کرده است، یک دهه پیش با ترجمه شعر بلند «یکی امریکا را به باد داد» از شاعر مسلمان امریکایی امیری باراکا برای نخستین بار در ایران از اسنادی پیرامون دستداشتن دولت جرج بوش و دولت اسرائیل در حملات یازده سپتامبر در امریکا سخن گفت.
بخشی از جلد دوم رمان «اولیس» جیمز جویس با ترجمه فرید قدمی
آقای لئوپولد بلوم (۱) با لذتی وافر امعا و احشای چارپایان و ماکیان را میخورد. سوپِ غلیظ دل و جگر دوست داشت، سنگدانِ طعم آجیلی، دلِ کبابیِ شکمپُر، تکههای جگر سرخ شده با خرده نانِ کوبیده، اشپلِ سرخ شدهی ماده کادماهی (۲). بیشتر از همه عاشق قلوهی بریان گوسفند بود که به کامِ دهانش مزهی تُندِ شگرفِ بولِ اندکی معطر را میداد.
قلوهها توی ذهنش بودند وقتی نرمنرمک در آشپزخانه اینور و آنور میرفت، در کار تدارک مخلفاتِ صبحانهی زن بر روی سینیِ قوزی. در آشپزخانه نور و هوای سرد بود اما آن بیرون همهجا صبح تابستانیای لطیف. کمی احساس گرسنگی بهش داد. زغالها داشتند سرخ میشدند.
برش دیگری نان و کره: سه، چهار: خوب است. زن دوست نداشت بشقابش پُر باشد. خوب است. بیخیالِ سینی شد، کتری را از منقلِ شومینه (۳) برداشت و یکوری گذاشت روی آتش. کتری نشست آنجا، چاق و چمباتمه، لولهاش بههوا (۴). فنجانی چای عنقریب. خوب است. دهانی که خشک. گربه شقورق دور یکی از پایههای میز گام زد، دُماش بالا.
مکگناو.
آقای بلوم که سرش را از آتش برمیگرداند، گفت: آه، تو اینجایی.
گربه در پاسخ میومیویی کرد و دوباره شقورق دور پایهی میز خرامید، میوکنان. ببین، چطور این مادهگربه بهگردِ میزتحریر من میخرامد. پرر. سرم را بخاران. پرر.
آقای بلوم کنجکاو و مهربانانه هیأتِ سیاهِ ترکهای گربه را تماشا کرد. پاک برای دیدن: جلایِ پوستِ صیقلیاش، دکمهی سفید زیر کپل و دُمش، چشمهای سبز درخشانش. دستها روی زانوها، خم شد به رویش گفت: شیر برای پیشی.
گربه نالید که: مرکگناو (۵).
میگویند این جانورها احمقاند. اینها که فهمشان از حرفهای ما بهتر از فهم ما نسبت به آنهاست. این گربهخانوم هر چیزی را که میخواهد میفهمد .(۶) کینهتوز هم. راستی من برایش چه شکلیام؟ به ارتفاع یک برج؟ نه، میتواند بپرد روم.
با تمسخر گفت: از جوجهها میترسد. از مرغهای خانگی هم. هیچوقت همچی پیشیِ احمقی ندیدهام مثل این پیشی. بیرحم. طبیعتاش. موشهای کنجکاو هیچگاه جیغ نمیکشند. انگار خوششان میآید.
گربه با صدای بلند گفت: مرکرگناو.
از چشمانِ شرمبسته مشتاقاش بهچشمکی به بالا نگاه کرد، با میومیویی محزون و طولانی، با نشان دادنِ دندانهای شیری رنگاش به او. آقای بلوم چشمچاکهای تیرهاش را تماشا میکرد که از طمع باریک و باریکتر میشد تا آنکه به سنگهایی سبز بدل شد. بعد سراغ قفسهی آشپزخانه رفت، پارچی را که شیرفروشِ هانلن (۷) تازه برایش پُر کرده بود برداشت، شیر حبابدارِ گرم را ریخت توی نعلبکی و آرام گذاشت کف زمین.
شتابان به جانب لیسزدن، گربه فریاد زد: گررهر (۸).
تماشایش کرد که موهایِ سیخشدهی سیموارش در آن نورِ سُست میدرخشیدند وقتی که گربهخانوم سه بار سرش را خم کرد و نرم نرمکان لیسید. واقعاً درست میگویند که اگر پشمشان را بزنی دیگر نمیتوانند موش بگیرند؟ چرا؟ شاید چون موهاشان در تاریکی میدرخشد، نوکِ موهاشان. یا شاید هم یکجور حسگر باشد توی تاریکی.
به صدایِ لیسهای لیساناش گوش داد. ران خوک و تخممرغ. نه. با این خشکی دهان تخممرغ خوب نیست. آب شیرین ناب میخواهم. پنجشنبه: روز خوبی هم برای قلوهی گوسفندیِ باکلی (۹) نیست. با کره سرخ کنی، کمی فلفل. قلوهی خوک دلاگچ (۱۰) بهتر است. حالا که کتری جوش است. گربه حالا آرامتر لیس میزد، بعد شروع کرد به زبانزدن و تهِ نعلبکی را لیسیدن و درآوردن (۱۱). چرا زبانشان اینقدر زبر است؟ برای لیسیدنِ بهتر، همهی آن حفرههای متخلخل. هیچ چی نمیتواند بخورد؟ آقای بلوم به اطرافش نگاه کرد. نه.
با چکمههای غژغژی نرم نرمک از پلهها رفت بالا تا هال، جلوی در اتاق خواب متوقف شد. باید از چیزی خوشمزه خوشاش بیاید. صبحها نان نازک و کره دوست دارد .(۱۲) هنوز هم شاید: گهگداری.
در هالِ خالی بهنرمی گفت:
یک تُکِپا میروم سر خیابان. یک دقیقهای برگشتهام.
و وقتی صدای خودش را که این را گفته بود شنید، اضافه کرد:
تو چیزی برای صبحانه نمیخواهی؟
نالهای نرم و خوابآلود پاسخ داد:
اومن .(۱۳)
بخشی از جلد اول رمان «اولیس» جیمز جویس با ترجمه فرید قدمی
استیون با رنجشی عبوس گفت: تو در من نمونهی مهیبی از تفکر آزاد را میبینی.
همچنان که پیش میرفت، در انتظارِ بهحرف گرفتهشدن، عصای زبانگنجشکاش را نیز در کنارش میکشید. پاشنهی عصا سبکروانه از پی او میآمد، جیغکشان کنار پاهایش. آشنای من، از پی من، صدا میکند استییییییییییون. خطی لرزان در امتداد مسیر. امشب آنها رویش راه خواهند رفت، میآیند اینجا توی تاریکی. او آن کلید را میخواهد. این کلید مال من است، من کرایه را دادم. حالا من نان نمکیاش را میخورم. (۱۴) کلید را هم بهش میدهم. همین. میخواهدش. از چشمهاش میخوانم.
هینس شروع کرد: با وجود این...
استیون برگشت سمت او و دید که آن نگاه سردی که او را سنجیده بود آنقدرها هم نامهربان نبود.
با وجود این، من فکر میکنم شما میتوانید خودتان را آزاد کنید. بهنظرم شما ارباب خودتاناید.
استیون گفت: من خادم دو اربابم، یکی انگلیسی، یکی ایتالیایی.
هینس گفت: ایتالیایی؟
در این مدت اخیر چیزهایی از رسانههای سلطنتطلبان درباره این رمان شنیدهام که فکر میکنم خود جویس هم اگر بشنود دوباره از خنده میمیرد! واضح بود که اینها هم رمان را نخواندهاند و تنها مسألهشان مسأله کاسبی سانسور استملکهای کودن، پیر و حسود. در برابرم زانو بزن .(۱۵)
استیون گفت: و ارباب سومی که ازم میخواهد کارهای عجیب بکنم.
هینس دوباره گفت: ایتالیایی؟ منظورت چیست؟
استیون، که چهرهاش داشت گُر میگرفت، پاسخ داد: دولت امپراتوری بریتانیا، و کلیسای پاپمحور کاتولیکِ مقدس رُم.
هینس قبل از آنکه حرف بزند چند پر توتون را از لب پاییناش برداشت.
خونسردانه گفت: کاملاً میتوانم حرفت را بفهمم. بهجرأت میگویم که یک ایرلندی باید هم همینطور فکر کند. ما در انگلستان احساسمان این است که با شما نسبتاً ناعادلانه رفتار کردهایم. بهگمانم تاریخ قابل سرزنش است.
عناوینِ متکبرانهی نیرومند در حافظهی استیون ناقوسهای برنجی پیروزیشان را بهصدا درآوردند: و یکی کلیسای پاپمحور کاتولیکِ مقدس (۱۶): رشد آهسته و تغییر مناسک و مرام همچون افکار نادر خود او، شیمیِ ستارهها. اعتقادنامه حواریون (۱۷) در عشای ربانی برای پاپ مارسلوس (۱۸)، صداهایی آمیخته، تکخوانان بلند بهتأکید: و پشت آوازشان فرشتهی نگهبان کلیسا ستیزهجو بدعتگذاران را خلع سلاح و ارعاب میکرد .(۱۹) دستهای از بدعتگذاران با تاجهای اُسقفی یکوریشان میگریزند: فوتیوس (۲۰) و جوجههای طنازش، که یکیش مالِگِن باشد، و آریوس (۲۱)، که زندگیاش را بر سر اتحادِ پسر و پدر باخت، و ولنتاین (۲۲)، که جسمِ زمینی مسیح را منکر شد، و آن بدعتگذار آفریقایی زیرک سابلیوس (۲۳) که میگفت پدر خودش پسر خویش است. حرفهایی که مالِگِن یک دقیقه پیش بهمسخره به این غریبه (۲۴) زده بود. تمسخر بیهوده. بیشک، بیهودگی در انتظار همه آنهایی است که باد میبافند: تهدید، خلع سلاح و شکست از فرشتگان جنگجوی کلیسا. سپاهِ میکائیل (۲۵)، که هماره از او دفاع کرده بهوقت کشمکش با نیزهها و سپرهایش.
پینوشتها
۱. Mr Leopold Bloom
۲. hencods' roesجویس بهجای cod (ماهی کاد) از hencod (مرغماهیِ کاد) استفاده میکند تا شاید بر ماده بودنِ آن تأکید کند. ماهی کاد گونهای ماهی است که میتواند هم در آبهای شور زندگی کند و هم شیرین. ماهی کاد دو نوع دارد. ماهی کاد ساکن که در نزدیکی بستر دریا در آبهای کمعمق یافت میشود و کاد مهاجر که در نزدیکی سطح آب شنا میکند. این ماهی با بدن محکم و کشیده خود شناخته میشود. خط سفید منحنی متمایزکنندهای روی سطح بدن ماهی کاد دیده میشود. این ماهی سه بالهی پشتی بسیار نزدیک و آروارهای نوکتیز در فک پایینی خود دارد. رنگ ماهی کاد تعیین کننده محیط زندگی این ماهی است: ماهی کادِ آبهای کمعمق رنگی مایل به قرمز، قهوهای یا سبز زیتونی با نقاط تیره دارد. در محیط زیست عمیق رنگ آن روشنتر و در اغلب مواقع متمایل به خاکستری است. عمر این ماهی میتواند به بیش از ۴۰ سال برسد. طولی برابر با ۲۰۰ سانتیمتر دارد و وزن آن میتواند به بیش از ۶۰ کیلوگرم برسد. ماهی کاد در سراسر دنیا به عنوان غذایی سالم مورد توجه است، با مقدار چربی کمتر از ۳ درصد وفقدان هر گونه کربوهیدرات؛ ۹۶ درصد از کالری ماهی کاد از پروتئین تأمین میشود. اَشپَل به تخم ماهی یا دیگر جانوران دریایی گفته میشود.
۳. hobظرف یا منقلی که پشت آتشدان یا شومینه میگذاشتند تا چیزها را درش گرم نگه دارند.
۴. dull and squat, its spout stuck outبرخی از شارحان جویس میگویند که بلوم احتمالاً با دیدن کتری یاد ترانهای کودکانه افتاده است که بعدها بهسال ۱۹۳۹ در امریکا منتشر شد، اما اصل و منشأ آن قدیمیتر بوده: I'm a Little Teapot: «من یه قوری کوچولوام / چاق و کوتولهم / این دستهمه / این هم لولهم.» (I'm a little teapot,/ Short and stout./ Here is my handle,/Here is my spout.)
۵. Mrkgnao
۶. بلوم در اینجا متأثر از میشل دومونتنی (۱۵۹۲-۱۵۳۳)، فیلسوف فرانسوی دوران رنسانس، است که در کتاب «عذرخواهی برای ریمون سبون» (Apology for Raymond Sebond) مینویسد که زبان و هوش انسانها آنقدری که خودشان تصور میکنند خارقالعاده نیست: «چگونه آدمی، با قدرت فراستاش، تکانههای باطنیِ مخفیِ حیوانات را میفهمد؟ با کدام مقایسه بین ما و آنها آدمی حماقتی را استنتاج میکند که به آنها نسبتاش میدهد؟ وقتی من با گربهام بازی میکنم، چه کسی میتواند بگوید که این من نیستم که بیشتر اسباب سرگرمیِ اویم تا اینکه او برای من؟»
۷. Hanlonدر این فصل، جویس به مشاغل متعددی در دابلین شرقی اشاره میکند که بهاستثنای مقصد نهایی بلوم (قصابیِ دلاگچ) تمام آنها واقعاً وجود داشتند. لبنیاتیِ هانلن در شمارهی ۲۶ خیابان دورست پایین (Dorset Street Lower) قرار داشت.
۸. Gurrhr
۹. Buckleyدر زمان وقوع رمان، مغازهی باکلی در شمارهی ۴۸ خیابان دورست (Dorset Street Upper) است.
۱۰. Dlugaczمغازهی دلاگچ نیز در خیابان دورست در پلاک ۵۵ آ (۵۵A) قرار دارد، نام واقعی قصاب مایکل برانتن بوده.
۱۱. licking the saucer cleanشاید اشارهای است به ترانهی کودکانهی مشهور انگلیسی، جک اسپرات (Jack Sprat): «جک اسپرات نمیتونست چرب بخوره / زنش هم که قلمی دوست نداشت / اما هر دوشون با هم لیس میزدن / تا تهِ دیس رو با هم دربیارن.» (Jack Sprat could eat no fat./ His wife could eat no lean./ But, together both,/ They licked the platter clean.)
۱۲. Thin bread and butter: شاید پژواک ترانهی کودکانهی مشهور دیگری در انگلستان باشد که بهسال ۱۷۴۴ برای نخستینبار منتشر شده است: تامی تاکر کوچولو (Little Tommy Tucker): تامی کوچولو، تامی تاکره / برای شامش آواز میخونه./ بهش چی باید بدیم آخه؟ / نون سفید میدیم و کره./ چطوری نون ببره / بدون کارد؟ / چطور ازدواج کنه/ بدون زن؟» (Little Tommy Tucker/ Sings for his supper./ What shall we give him?/ Brown bread and butter./ How shall he cut it/ Without a knife?/ How will he be married/ Without a wife?)
۱۳. شاید بتوان میان خُرخُر خوابآلودهی مالی بلوم در اینجا (Mn: اومن) با دیالوگهای گربه (مکگناو: Mkgnao)، که جویس با ضمیرِ She از او نام میبرد، تعمدی جویسانه یافت.
۱۴. اشارهای است به پیشگوییِ نیای دانته، کاچاگویدا (Cacciaguida)، در «کمدی الهی» که تبعید او را از فلورانس پیشبینی میکند. در «بهشت» کاچاگویدا به دانته میگوید که او از شهر زادگاهش تبعید خواهد شد و «هر آن چیزِ دلفروزی را که دوست میداری / پشت سر وامینهی / و این همانا خدنگِ نخستی است / که از کمانِ تبعید تو را نشانه خواهد رفت./ خواهی فهمید که نانِ دیگری چقدر پُرنمک است / و چه دشوار است / بالا و پایین رفتن از پلههای خانهی کسی دیگر.» استیون در اینجا تحویل دادن کلید برج به مالگن را بهمعنای اخراج از برج میبیند و خودش را با دانته همداستان میبیند که در نتیجهی تصفیهی پاپ به دو سال تبعید از فلورانس و چهل روز بعد به زنده زنده سوزانده شدن در آتش محکوم شد: در نتیجهی این حکم دانته فلورانس را ترک کرد و تا پایان عمر در تبعید زیست. جیمز جویس نیز همیشه خود را نویسندهای تبعیدی دانسته است، و تنها نمایشنامهاش نیز «تبعیدیها» نام دارد. پس از انتشار نقد جویس بر آثار نمایشی ایبسن (درام نوی ایبسن، ۱۹۰۰)، هنریک ایبسن جویس را، که آن روزها نویسندهای جوان و ناشناس بود، به کنارهگیری از همتایانش تشویق میکند. اِلمان مینویسد: «پیش از نامهی ایبسن جویس ایرلندی بود و پس از آن اُروپایی شد.»
۱۵. این ملکهی کودن و پیر، ارباب سومی که میخواهد استیون در برابرش زانو بزند، ایرلند است؛ نه ملکه ویکتوریا، چراکه ویکتوریا در زمان وقوع رمان دیگر مرده بود.
۱۶. در متن اصلی به لاتین: et unam sanctam catholicam et apostolicam ecclesiam
۱۷. Symbol of the apostles: اعتقادنامهی حواریون، که به اعتقادنامهی رسولان نیز شهره است، سندی است دوازده بندی که پیروان کاتولیک معتقدند هر یک از دوازده بند آن را یکی از حواریون دیکته کرده است: «۱- من ایمان دارم به خدای پدر قادر مطلق، خالق آسمان و زمین، ۲- و به پسر یگانهی او، خداوند ما عیسی مسیح. ۳- ایمان دارم به اینکه او بهواسطهی روحالقدس در رحم قرار گرفت و از مریم باکره متولد شد. ۴- او در حکومت پونتیوس پیلاطس رنج کشید و مصلوب شده، مرد و مدفون شد. ۵- و به عالم مرد گان نزول فرمود و در روز سوم از میان مردگان برخاست. ۶- و به آسمان صعود کرده، به دست راست خدای پدر قادر مطلق نشسته است. ۷- و از آنجا برای داوری زندگان و مردگان بازخواهد گشت. ۸- من ایمان دارم به روحالقدس، ۹- و به کلیسای مقدس جامع و به شراکت مقدسین، ۱۰- و به آمرزش گناهان، ۱۱- و به رستاخیز بدنها، ۱۲- و به حیات جاودان.» بهلحاظ تاریخی، اعتقادنامهی حواریون واکنش رسمی کلیسای کاتولیک به بدعتگذاران و بهویژه گنوسیها بود.
۱۸. mass for pope Marcellus: از مهمترین دستاوردهای موسیقی مذهبی در دوران رنسانس که بین سالهای ۱۵۶۲ و ۱۵۶۳ میلادی ساخته شد و سازندهی آن جووانّی پییرلوئیجی داپالسترینا، آهنگساز ایتالیایی، بود. پالسترینا در عین حال که در موسیقی چندصدایی یا پلیفونیک خلاقیتی چشمگیر داشت، از حمایت کلیسای کاتولیک مقتدر و تکصدا نیز برخوردار بود. آثار موسیقی پالسترینا شامل ۱۰۴ مس (عشای ربانی: Mass) و حدود ۴۵۰ اثر مذهبی دیگر است؛ مسِ پاپ مارسلوس ساختاری پلیفونیک دارد و به پاپ مارسلوس دوم، که برای مدتی کوتاه در ۱۵۵۵ به زمامداری رسید، تقدیم شده است.
۱۹. استیون همزمان بر چندصدایی موسیقی پالسترینا (صداهایی آمیخته) و اقتدارِ تکصدایِ پشت آن (فرشتهی نگهبان کلیسا) تأکید میکند.
۲۰. Photius: اسقف فوتیوس (۸۹۵-۸۲۰) سراسقف قسطنطنیه بود که پاپ نیکلاس اول بهخاطر عقاید بدعتگذارانهاش او را از مقام خود خلع کرد و بدینترتیب زمینهساز جدایی مسیحیت شرق و غرب بهسال ۱۰۵۴ میلادی شد. در کلیسای ارتدوکس شرقی فوتیوس با نام «قدیس فوتیوس بزرگ» خطاب میشود.
۲۱. Arius: آریوس (۳۳۶-۲۵۰/۲۵۶) از نخستین بزرگان مسیحیت بود که به الحاد محکوم شد. او معتقد بود که عیسی مسیح با خداوند همجوهر نیست و در مقامی پایینتر از خداوند قرار دارد. آریوس در سال ۳۳۶ میلادی بهطرز عجیبی درگذشت؛ بهنحوی که ناگهان کبد، طحال و بخشی از رودهی خود را بالا آورد. بسیاری از پدران کلیسا مرگ او را معجزهای به دلیل اعتقادات الحادی او خواندند. برخی محققین مرگ او را ناشی از مسمومیتش توسط مخالفینش میدانند.
۲۲. Valentine: قدیسی که، بنا به شرح آکویناس، معتقد بود عیسی مسیح تن زمینی، همچون سایر انسانها، نداشت.
۲۳. Sabellius: کشیش و متأله قرن سوم میلادی که اهل شمال آفریقا بود و بسیاری او را لیبیایی میدانند. او معتقد بود که خداوند ذاتی لایتجزا (غیر قابل تقسیم) است که متناوباً در سه نقش یا صورت اساسی ظاهر میشود: پدر (آفریدگار و قانونگذار)، پسر (نجاتدهنده)، و روحالقدس (مبدع حیات و ساحت الهی در وجود انسان)؛ که این عقیده منجر به تکفیر او از جانب کلیسا شد.
۲۴. ایرلندیها انگلیسیها را از جمله «غریبه» (stranger) نیز میخوانند.
۲۵. Michael: بنا به آنچه در مکاشفات یوحنا آمده است، جنگی در بهشت بین فرشتگانی به سرکردگی شیطان، اژدهای سرخ، و فرشتگانی بهرهبری میکائیل درمیگیرد که در آن نیروهای شیطان شکست خورده و به زمین تبعید میشوند.