خبرگزای مهر، گروه بینالملل: رهبران ناتو در سی امین نشست خود در لندن که پس از خروج آمریکا و روسیه از توافق منع بکار گیری موشکهای هستهای میان برد موسوم به INF، صورت گرفت، با بر شمردن تهدیدهای آتی، جهان را دوباره به دو قطب نظامی شرق و غرب تقسیم کردند.
ناتو در تدوین راهبرد امنیتی در این نشست، همچنان روسیه را مانند دوران جنگ سرد تهدیدی برای امنیت منطقه آتلانتیک و یورو محسوب کرد و عملیات سایبری، تروریسم و سایر بازیگران موثر دولتی و غیر دولتیِ غیرهمسو را به عنوان عواملی که نظم جهانی را به چالش کشیدهاند، مستحق برخورد دانست.
عملکرد ناتو نشان میدهد که موجودیت این پیمان با جنگ گره خورده و حوزه فعالیتهای نظارتی و عملیات نظامی ناتو در دو قوس امنیتی در نیم کره شمالی و جنوبی تعریف شده است راهبرد ناتو از سطح نگرانیهای امنیتی با روسیه و چالشهای جهانی به سطح آمادگی برای برخورد نظامی احتمالی ارتقاء یافته و در صدد فراهمکردن زمینه و امکانات لازم برای بازدارندگی بیشتر، دفاع سریعتر و افزایش توانمندیهای نیروهای واکنش سریع برای مقابله با تعرضات احتمالی به ویژه در حوزه تروریسم و سایبر تروریسم، است.
هر چند که ناتو در نشست اخیر از پیمان آتلانتیک شمالی، به عنوان یک ائتلاف دفاعی نام برد که تهدیدی برای هیچ کشوری نیست، اما حوزه فعالیت و عملکرد ناتو نشان میدهد که موجودیت این پیمان با جنگ گره خورده و حوزه فعالیتهای نظارتی و عملیات نظامی ناتو در دو قوس امنیتی در نیم کره شمالی و جنوبی تعریف شده است.
قوس اول امنیتی و عملیاتی ناتو با عبور از کانادا، ایالات متحده و اقیانوس اطلس، وارد اروپا و در امتداد آن با گذر از تنگه جبلالطارق وارد مدیترانه شده و شاخه دیگر قوس اول با ورود به کانال سوئز و باب المندب، از طریق اقیانوس هند و دریای عمان وارد تنگه هرمز و خلیج فارس میشود.
قوس دوم، ادامه مسیر ناتو بدون حضور سایر اعضای اروپایی است که توسط نیروهای آمریکایی با مرکزیت جزیره دیه گو گارسیا تا فیلیپین، ژاپن، کره جنوبی و استرالیا ادامه مییابد. این دو کمان امنیتی، دو نیم کره شمالی و جنوبی را در محاصره خود دارد.
شاخه ناتو در مدیترانه معمر قذافی را سرنگون و لیبی را ویران کرد و به بهانه مبارزه با تروریسم در چارچوب کمک به مخالفین دولت سوریه، همچنان با این کشور در حال جنگ است. ناتو همچنین با عبور از کانال سوئز، در دریای سرخ با سودان، سومالی و یمن هم درگیر است.
شاخه ناتو در خلیج فارس، در ۳ ژوئیه ۱۹۸۸ با شلیک موشک از ناو وینسنس آمریکا، هواپیمای مسافربری ایران را با ۲۹۰ سرنشین سرنگون و طی ۸ سال جنگ تحمیلی از صدام حمایت کرد و در نهایت آمریکا علیه ایران به نفع صدام وارد جنگ شد.
ناتو همچنین طی دو جنگ در سالهای ۱۹۹۱ و ۲۰۰۳ علیه عراق، رژیم صدام را با کشتن صدها هزار غیر نظامی ساقط کرد.
ناتو بعد از حادثه تروریستی ۱۱ سپتامبر در سال ۲۰۰۱ به افغانستان حمله کرد و بعد از سرنگونی طالبان حدود دو دهه است که در این کشور مستقر و به ساختن پایگاههای نظامی مشغول است.
ناتو در افغانستان به جنوب روسیه و شمال هند نزدیکتر و با چین هم مرز شده است. در حال حاضر ناتو از طریق ترکیه، عراق، خلیج فارس و افغانستان با ایران نیز هم مرز شده است.
در شرق حوزه ناتو، فشار مستمر بر روسیه منجر به جنگ گرجستان و اوستیای جنوبی در سال ۲۰۰۸ و همچنین مداخله نظامی روسیه در سال ۲۰۱۴ در اوکراین و اشغال شبه جزیره کریمه شد و جنگ در منطقه «دنباس» بیش از ده هزار کشته بر جای گذاشت.
نوار دوم امنیتی ناتو از حوزه بالتیک شروع و به بالکان و دریای سیاه ختم میشود. محوری که به جنگ سرد دامن زد و منجر به فروپاشی شوروی، آلمان شرقی و یوگسلاوی شد. این محور در حال حاضر خطرناکتر از دوران گذشته محور زورآزماییهای ناتو و روسیه شده و دو طرف طی ۳ سال اخیر در مرزهای شمال شرق لهستان و نوار مرزی لیتوانی در منطقه کالینگراد، در آمادهباش نظامی به سر میبرند و حتی شدیدتر از دوران جنگ سرد توان بازدارندگی خود را برای تفهیم به نابودی کامل طرف مقابل با مدرن سازی تسلیحات اتمی و پیشرفتهترین سلاحهای کشتار جمعی به رخ می کشند.
اقدامات ناتو به ویژه در جنگهایی علیه عراق، افغانستان، یمن، سوریه و لیبی و بررسی واقعیتهای تاریخی اثبات میکند که این پیمان نامه امنیتی، برای بقا و حفظ موجودیت خود نیاز به جنگ دارد و طی ۳ دهه اخیر فاصله زمانی جنگها را در کشورهای غرب آسیا کمتر کرده است به گونهای که حدود ۴۰ سال است که رسماً درگیر جنگ در غرب آسیا است.
دستاوردها و تهدیدهای ناتو برای اروپا
ناتو نقشی اساسی در ایجاد دمکراسی مسلحانه در اروپا دارد و البته تهدیدی جدی برای امنیت این قاره نیز محسوب میشود.
آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم که کاپیتالیسم و کمونیسم دو تفکر غالب و مسلط بر روابط بینالملل بودند، با چشمداشت به ذخائر علمی و صنعتی قاره سبز، وارد اروپای خسته از جنگهای ویران کننده شد و با پروژه مارشال، این قاره را به عنوان متحد استراتژیک خود برای مقابله با اتحاد جماهیر شوروی سابق برگزید.
از آنجا که شرط همکاریهای راهبردی، امنیت پایدار است، در کنار طرح مارشال تنها استراتژی «دمکراسی مسلحانه» تحت پوشش ناتو میتوانست متضمن امنیت پایدار برای همکاریهای راهبردی بلند مدت میان آمریکا و اروپا باشد.
آمریکا با تحمیل این نوع دمکراسی به اروپا که در قالب حفظ ارزشها، احترام و منافع متقابل صورت گرفت به رهبران و ملتهای اروپا آموخت که برای رسیدن به اهداف ملی و منطقهای از دشمنی با یکدیگر دست بردارند و در همکاری با آمریکا به اهداف جهانی و مقابله با کمونیسم تحت رهبری آمریکا بیندیشند.
هدف راهبردی آمریکا از این سیاست، ارتقاء فهم عمومی در اروپا و حمایت از سیاست و نهادهایی بود که بتواند از یک طرف امنیت و صلح را در اروپا تضمین کرده و از طرف دیگر گرایش ملتهای اروپا به همکاریهای بین المللی و فراملی با آمریکا را در گستره نظم جدید جهانی پس از جنگ، تبیین و تقویت کند.
دمکراسی مسلحانه ارمغان ناتو به کشورهای اروپایی بود و تا به امروز به اندازهای موفق عمل کرده که کشورهای جنایتکار و بیرحم دیروز اروپا، امروز دوستان و مدافعان سرسخت حقوق بشر و محیط زیست شدهاند در فرآیند تقویت ناتو اما؛ حاکمیت این نوع دمکراسی، همسو با اهداف نظامی ناتو در اروپای چپگرا گسترش یافت، مردم اروپا به آرامی با صندوقهای رای آشنا شدند و با برخورداری از منافع مشترک در نظام اقتصادی کاپیتالیسم و نئو لیبرال، به رقابت تسلیحاتی با نظام کمونیستی شوروی رضایت دادند، به گونهای که در روند تحولات و روابط ترانس آتلانتیک معجزهای بزرگ رخ داد و دشمنان خونی دیروز تبدیل به دوستان امروز و شرکای راهبردی شدند.
در واقع؛ دمکراسی مسلحانه ارمغان ناتو به کشورهای اروپایی بود و تا به امروز به اندازهای موفق عمل کرده که کشورهای جنایتکار و بیرحم دیروز اروپا، امروز دوستان و مدافعان سرسخت حقوق بشر و محیط زیست شدهاند!
این مسئله آنگاه روشنتر خواهد بود که بدانیم میانگین جنگها در بین کشورهای اروپایی تا قبل از جنگ جهانی دوم و پیدایش ناتو ۵ سال بوده است. این جنگهای خونین چهره واقعی اروپا را که مزین به جنایت، بیرحمی و خصومت با یکدیگر است ترسیم میکند.
لنینیسم و استالینیسم، برتری نژادی، فاشیسم، آپارتاید، نسل کشی، کورههای آدم سوزی و کشتار بیرحمانه در استعمار آفریقا و هند و همچنین وقایع ننگین در جنگهای جهانی اول و دوم و کشتارهای بی رحمانه و نسل کشی در سربرنیتسا و بوسنی تنها بخشی از تاریخ سیاه اروپا را تشکیل میدهد.
اینکه چگونه دشمنان، دوستان یکدیگر شدند حکایت خود را دارد، اما کلیت ماجرا اینگونه بود که پس از جنگ جهانی دوم، ابتدا کشورهای انگلیس، فرانسه، بلژیک، هلند و لوکزامبورگ در سال ۱۹۴۸ با امضای معاهده بروکسل، «اتحادیه دفاع جمعی» را در پاسخ به توسعه طلبیهای شوروی سابق در کشورهای اروپای شرقی و مرکزی و تهدیدات احتمالی آلمان تشکیل دادند.
دولت آمریکا نیز که از کنگره در پاسخ به دخالت شوروی در کودتای چکسلواکی، اجازه پذیرفتن تعهدات نظامی در خارج از مرزهای خود را کسب کرده بود، همراه با کانادا در ۴ آوریل ۱۹۴۹، به معاهده بروکسل پیوست و همراه با ۱۱ کشور دیگر اروپا «سازمان پیمان آتلانتیک شمالی» را در واشنگتن در مقابل روسیه و آلمان پایه گذاری کردند.
با شکست فرانسه در جریان نبرد «دین بین فو» در ویتنام، شوروی که آلمان را دشمن اروپایی و منطقهای خود میدانست، با توجه به شکنندگی ثبات قاره سبز از فرصت استفاده کرد و در سال ۱۹۵۴، طرح «پیمان امنیت جمعی اروپا» را با هدف منزوی کردن آلمان، به آمریکا، انگلیس و فرانسه ارائه و خواستار عضویت در ناتو شد که البته چنانچه پیش بینی میشد، با مخالفت هر سه کشور مواجه گردید.
چند ماه بعد از پاسخ منفی ناتو به شوروی، به دلیل ممانعت از بهرهبرداری مسکو از تضادهای سیاسی و امنیتی اروپا و ادامه راهبرد دشمنی با مسکو، ناتو ایتالیا را در ۴ آوریل ۱۹۴۹ و آلمان را در ۹ ماه می ۱۹۵۵ به عضویت پذیرفت و دشمنان دیروز دوستان امروز شدند.
با ورود آلمان به ناتو، شوروی ۵ روز بعد «پیمان نظامی ورشو» را با امکانات نظامی کشورهای شرق اروپا بنیان گذاشت که عملاً آغازگر جنگ سرد شد.
مسکو پس از فروپاشی شوروی در زمان «بوریس یلتسین» هم در تاریخ ۲۱ دسامبر ۱۹۹۱ طی نامهای به دبیرکل ناتو، خواستار عضویت در پیمان آتلانتیک شمالی شد که دوباره با پاسخ منفی ناتو مواجه شد و همچنان دشمن ناتو باقی ماند.
امنیت پایدار، دستاورد تهدید پایدار
تهدید جدی در بخش امنیت پایدار در اروپا از این جنبه قابل بررسی است که طی نیم قرن اخیر کشورهای اروپایی در حفظ و ایجاد امنیت پایدار نقش تعیین کنندهای نداشتند و بیشتر تحت تاثیر منافع امنیت ایجاد شده توسط آمریکا و ناتو به این سطح از امنیت دست یافتهاند.
در واقع، کشورهای اروپایی در چارچوب دولتها و وابستگیهای متقابل با یکدیگر شراکت راهبردی دارند، اما در نگاه به تاریخ، اگر ملتهای اروپا دشمنان یکدیگر نباشند، مطمئناً دوستان یکدیگر هم نخواهند شد کشورهای اروپایی از دوران جنگ سرد، قربانیان خط مقدم نزاع احتمالی هستهای میان آمریکا و روسیه هستند، لذا با توجه به خروج آمریکا و روسیه از توافق INF و استقرار موشکهای جدید اتمی این دو کشور در قاره سبز، در این تنش فزاینده جدید، باز هم اروپای غربی قربانی و هدف اول در نزاع اتمی احتمالی میان آمریکا و روسیه به شمار میرود.
به عبارتی، امنیت کشورهای اروپایی در گرو عدم نزاع آمریکا و روسیه تضمین و تامین میشود که برای اروپا در کنار امنیت پایدار یک تهدید پایدار نیز محسوب میشود.
بیشتر کشورهای اروپایی در لابلای حجم گسترده تعهدات به ناتو و روابط ترانس آتلانتیک، اگر بدون حمایت ناتو در مقابل قدرت نظامی تهدید کننده روسیه قرار گیرند، به دلیل فقدان ارتش حرفهای ناتوان هستند و در صورت جدا شدن اروپا از آمریکا، حتی اگر بیش از سهم پرداختی در ناتو برای بودجه نظامی خود هم هزینه کنند، باز هم نمیتوانند ارتشی را ایجاد کنند که توان بازدارنگی داشته باشد.
در واقع، کشورهای اروپایی در چارچوب دولتها و وابستگیهای متقابل با یکدیگر شراکت راهبردی دارند، اما در نگاه به تاریخ، اگر ملتهای اروپا دشمنان یکدیگر نباشند، مطمئناً دوستان یکدیگر هم نخواهند شد.
اکنون اروپا نزدیک به ۵ دهه است که پیگیر ایجاد ارتش مستقل برای دفاع از خود است، اما اختلافات سیاسی میان کشورهای اروپایی اجازه این کار را نمیدهد و این درد مزمن اروپا همچنان پابرجاست.