خبرگزاری مهر، گروه جامعه - مسعود بُربُر: طرح اخبار متناقض درباره جابهجایی یوزهای پردیسان به قصد تکثیر در اسارت (یا نیمهاسارت) و عدم اطلاعرسانی شفاف در این زمینه از سوی متولیان، باعث شده کارشناسان نسبت به این طرح که هنوز نه محل آن و نه جزییاتش مشخص نشده است، واکنش نشان بدهند. برخی مخالفان، این طرح را موجب بیتوجهی به زیستگاه میدانند و برخی دیگر از نبود امکانات ضروری برای مراقبت از یوزها در صورت انتقال به خارج از تهران سخن میگویند. اما مدافعان طرح شرایط بحرانی یوز و تعداد بسیار کم باقیمانده را یادآور میشوند و میگویند برای نجات یوزپلنگ راهی به جز این باقی نمانده است. درباره این موضوع و مسائل و حواشی مرتبط با آن با محمدصادق فرهادی نیا، محقق پسادکتری جانورشناسی، گفتگو کردیم. بخش نخست این گفتگو را در ادامه میخوانید.
برخی میگویند تکثیر در اسارت تنها راه برون رفت از وضعیت یوز در ایران است، در مقابل عدهای دیگر استدلال میکنند که به جای تکثیر در اسارت باید روی حفاظت زیستگاه سرمایه گذاری شود. بالاخره برای یوز چه باید کرد؟ تکثیر یوز در اسارت یا حفظ زیستگاه؟
به نظر من این سوال اساساً نادرست است. من نمیدانم چرا طرفداران هر دیدگاه، یعنی موافقین تکثیر در اسارت یا حفظ زیستگاه، درباره یک سوال نادرست بحث میکنند.
چرا این سوال نادرست است؟
ما محیط زیستیها به شدت علاقمند به ایجاد دوگانه هستیم. مثلاً موافقان / مخالفان شکار تروفه، موافقان / مخالفان کنترل سگها، موافقان / مخالفان باغ وحشها و حالا هم دوگانه جدید: موافقان / مخالفان تکثیر یوز در اسارت. بعد هم کاری میکنیم که حتماً یا باید جزو موافقان باشید یا مخالفان، و هیچ راه سومی برای مخاطب نمیگذاریم.
دوگانهای درست شده که تکثیر یوز در اسارت «یا» حفظ زیستگاه. درحالیکه از ابتدا اساساً چنین طرحی وجود نداشته است. مثلاً پروژه یوزپلنگ سازمان محیط زیست سه «برنامه عمل» طی سه سال گذشته تدوین کرده و اتفاقاً هر کدام توسط یک تیم مجزا بوده است، جالب آنکه در همه آنها حفظ زیستگاه به اضافه تکثیر در اسارت پیشبینی شده است.
این برای نخستین بار در مصاحبههای اخیر کارشناسان بود که ما با مفهوم جدیدی روبرو میشویم: تکثیر در اسارت «یا» حفظ زیستگاه. درحالیکه قبلاً اساساً چنین چیزی مطرح نبوده است و در هیچیک از برنامههای عمل هم چنین چیزی پیشنهاد نشده است.
یعنی شما میگوئید که هیچیک نباید جایگزین دیگری شود؟
دقیقاً همینطور است، برنامههای عمل یوز هم همین مفهوم را مورد تاکید قرار دادهاند. در مصاحبههایی که در هفتههای گذشته صورت گرفته، به نظرم بدون توجه به برنامهها و گفتگوهای موجود، خیلی دوگانهسازی شده است. مثلاً گفته شده، «بجای تکثیر در اسارت، هزینه آن صرف حفظ زیستگاه شود»، مگر یکی جایگزین دیگری است؟ آنها لازم و ملزوم هم هستند، هرکدام با کارکرد متفاوت، نه جایگزین.
خاطرم هست که چهار سال پیش در سازمان محیط زیست به مناسبت روز یوز، در یک سخنرانی عرض کردم اگر بخواهیم برای یوز کاری کنیم، برنامه ما باید تمام این چهار بخش را داشته باشد: اول، افزایش قابل توجه نیرو و امکانات حفاظتی زیستگاههای زادآور یوز، دوم، کنترل سگهای گله و آزادسازی میاندشت و توران از دامهای اهلی، سوم، تکثیر یوز در اسارت و چهارم، رهاسازی و پایش یوزها در طبیعت. بعد از ۴ سال، هنوز هم فکر میکنم هر راه حلی بدون اینها برای یوز دشوار خواهد بود.
از سال ۲۰۱۴، رویکردی در دنیا مطرح شده بنام «رویکرد یکطرح The One Plan Approach». یعنی همه اقدامات حفظ زیستگاه، مداخله در زیستگاه و تکثیر در اسارت، همه زیر چتر یک طرح بیایند که اهداف و اثرات یکدیگر را تقویت کنند، نه اینکه هر کدام جداگانه ساز خودشان را بزنند.
وضعیت یوز ما مانند یک بیمار بدخیم است، سالهاست کارشناسان بجای آنکه اقدام مناسبی بکنند بحث میکنند که شیمیدرمانی کنیم یا رادیوتراپی؟ درحالیکه شانس بقای مریض با هر دوی این دو روش تضمین میشود، چرا باید درباره انتخاب روشها بحث کنیم وقتی هر دو روش نیاز است؟
دنیا به دنبال تلفیق رویکردهاست و ما هنوز دنبال دوگانه درست کردن و جداکردن رویکردها. ما برای یوز ایرانی نیازمند «رویکرد یکطرح The One Plan Approach» هستیم که هم حفظ زیستگاه را داشته باشد و هم تکثیر در اسارت. ولی هنوز دعوا میکنیم که رویکردها را تلفیق کنیم یا جدا کنیم؟ خوب باید دید دنیا چهکار میکند، اصلاً چرا ما اینقدر دنبال افتراق و انشقاق درست کردن هستیم بهجای تلفیق و اتحاد؟
عدهای معتقدند شانس موفقیت تکثیر در اسارت بیش از اندازه پایین است و در صورت موفقیت هم موالید حاصل امکان بازگشت به طبیعت را ندارند اما در مقابل عدهای دیگر از تجربههای موفق کشورهایی در این زمینه صحبت میکنند.
طبیعتاً هر کاری ریسکی دارد، همین که از خانه خارج شویم تا به محل کار برویم هم همراه با ریسک و خطر است. در محیط زیست که کارها ریسک بالاتری دارند، چون بسیاری از عوامل خارج از کنترل ما هستند.
یکی از ویژگیهای ما علاقمندان به طبیعت آن است که هر کاری را مملو از ریسک و مخاطرات نشان دهیم، درحالیکه رویکرد جهانی آن است که ریسکها به تفکیک شناسایی شوند و راهکارهای احتمالی هم ارائه شوند. اگر ریسکها جدی بود و فاقد راهکار هم بودند، میتوان از انجام آن کار صرف نظر کرد. قرار نیست که به هر قیمتی یک کار انجام شود، ولی با بمباران ریسک و خطر یا خوشبینی بیش از حد، فقط ترس و نگرانی یا خوشخیالی درست میشود و فرایند تصمیمگیری منطقی نابود میشود.
من اگر جای مخالفان و موافقان این دوگانه (که از اساس اصلاً وجود ندارد)، بودم، ریسکهای جدی این کار را دسته بندی میکردم، نه اینکه جامعه نگران یوز را با حجم زیادی از اعداد و حدسیات، بمباران کنیم، اتفاقی که الان افتاده و جامعه محیط زیست شدیداً دوقطبی و سردرگم شده است.
ریسکهای تکثیر در اسارت چه هستند؟ چگونه میتوان آنها را دسته بندی کرد؟
حدود ۴۰ مصاحبه در موافقت و مخالفت تکثیر یوز در ماههای اخیر انجام شده است. از خواندن آنها میتوان در سه فاز این نگرانیها را دستهبندی کرد، طبیعتاً بزرگان ارزیابی محیط زیستی خیلی بهتر از من میتوانند در این زمینه ارزیابی ریسک کنند.
اول، نگرانیهای پیش از اجرا شامل مخاطره آمیز بودن زندهگیری از جمعیتهای یوز وقتی اطلاعات به روزی از جمعیت یوزها نداریم؛ دوم، نگرانیهای حین اجرا شامل پرت شدن حواس مدیران از حفظ طبیعت وقتی تکثیر در اسارت راه بیفتد که درنتیجه آن باعث میشود هزینههای حفظ زیستگاه، بهجای حفظ زیستگاه برای تکثیر در اسارت هزینه شود؛ سوم، نگرانیهای پس از عملیات اجرا شامل موفقیتآمیز نبودن بازگرداندن زادهها به طبیعت.
این نگرانی مطرح میشود که بخشهای اندکی از کل وسعت زیستگاههای یوز در ایران بررسی شده، و نمیتوان تنها براساس این درصد اندک درباره کل زیستگاهها و وضعیت یوزها قضاوت کرد.
این نگرانی که مربوط به مرحله نخست از مراحل سهگانه است، کاملاً بجاست. گفته میشود ما نمیدانیم جمعیت یوزها در چه وضعیتی هستند و تا زمانیکه ندانیم وضعیت به چه صورت است، پس نمیتوان در آنها مداخله کرد. راه حلی که برای این نگرانی مطرح میکنند، انجام مطالعات بیشتر در زیستگاههای یوز است. از سوی دیگر موافقان تکثیر یوز در اسارت معتقدند اطلاعات موجود از زیستگاهها آنقدر هست که نشان از وخامت وضع یوز بدهد.
یکی از علتهای اختلاف این دو گروه آن است که براساس دو فرضیه متفاوت استدلال میکنند. سرشماری یا نمونهبرداری. سرشماری زمانی انجام میشود که امکان شمارش تمامی افراد جمعیت در کلیه بخشهای زیستگاه را داشته باشیم، همان کاری که مرکز آمار ایران هر ۱۰ سال برای جمعیت نفوس و مسکن انجام میدهد.
در مقابل آن، نمونهبرداری است، یعنی زمانی که همه افراد یا همه مناطق قابل دسترس نیست، پس لاجرم بخشهایی به عنوان نمونه از کل جمعیت / زیستگاه بررسی میشود. این دو مفهوم محل یکی از اختلافات دو گروه است.
همه میدانیم امکان سرشماری برای یوز وجود ندارد، نمیدانیم کجا هستند که برویم همانجا بشماریم. پس لاجرم ناچاریم بخشهایی از وسعت عظیم بالقوه حضور یوز در ایران را به عنوان نمونه درنظر بگیریم، این روشی بود که سالها پیش که محققان سوئیسی به ایران آمدند، براساس تجربهشان روی سیاهگوش به ایران پیشنهاد کردند.
حالا همین که نمونهها کجا باشند هم مساله اساسی است. ما حدود ۲۰ منطقه داریم که یوزها در آن ثبت شدهاند، نمیتوان با دیدن فقط دو سه تای آنها، مثلاً زادآورترین آنها، فرض کنیم که همه جا اینطوری است. نکتهای که در مصاحبهها باید دقت کرد آن است که من کارشناس اصلاً چقدر دانش بهروز از بیشتر این زیستگاهها دارم؟ مثلاً تصور کنید من فقط توران بروم، منطقهای که بیشترین زادآوری یوز در آن ثبت شده است، ولی ۱۹ منطقه دیگر را نبینم. طبیعی است این تصور پیش بیاید که همه جا مثل توران است، حتماً همه جا یوز و تولهها حضور دارند و زادآوری میکنند. چنین قضاوتی مانند این میماند که من به یک منطقه خاص از شمال شهر تهران بروم و ماشینهای گرانقیمت و مردمی که به راحتی میلیونها تومان در رستورانهای پر زرق و برق خرج میکنند را ببینم و بعد قضاوت کنم که این نشاندهنده وضعیت مردم ایران است. خیر، نمیشود بدون دیدن بخشهای کمتر برخوردار شهر، تصویر کاملی از وضعیت مردم داشته باشیم. آیا کسی این قضاوت را از ما میپذیرد؟ واقعیت آن است که توران و شرایط زادآوری یوز در آن، لزوماً در سایر مناطق نیست.
این نمونهها کجا هستند؟ چند تا از مهمترین زیستگاههای یوز در ایران مانند توران، دره انجیر، بافق، میاندشت، نای بندان و غیره. ترکیب همه اینهاست که تصویر قابل اتکایی از یوز در ایران میدهد، نه فقط تمرکز روی یکی از آنها.
کسی دنبال دانستن تعداد یوزها نیست، چون سرشماری که نمیتوان کرد، بلکه دنبال درک روند جمعیت یوزها هستیم. متأسفانه روند نشان از نزول جمعیت در این نمونهها دارد.
چه اسناد و شواهدی دال بر نزولی بودن روند جمعیت یوز در ایران داریم؟
شاید ۱۰ مورد را بتوان مثال زد، ولی چند مورد مهم آن را من ذکر میکنم:
-
تعداد افراد شناسایی شده: در دهه ۱۳۸۰، ۸۰ فرد یوزپلنگ با نسبت جنسی ۵۰:۵۰ توسط دوربینهای تلهای در ایران ثبت شدند. در دهه ۱۳۹۰، علی رغم افزایش چند برابری تعداد دوربینهای تلهای و کارشناسان مجرب در این زمینه، تا این لحظه تعداد یوزهای مصور شده به زحمت به ۳۰ فرد میرسد که اکثراً نر هستند
-
کاهش پارامترهای تولیدمثلی: در دهه ۱۳۸۰، سالیانه ۲ تا ۴ خانواده یوز در مناطق مختلف توسط محیط بانان رؤیت میشد درحالیکه در دهه ۱۳۹۰ این تعداد به نصف دهه قبل کاهش یافته است
-
تلفات: برخلاف دهه ۱۳۸۰، درسالهای اخیر بیشتر یوزهای تلف شده قبلاً شناسنامه داشتهاند، یعنی تعداد یوزهای مانده آنقدر محدود شدهاند که حتی تلفات هم فرد جدیدی را به ما نشان نمیدهد
-
میزان صید بالا و صیدمجدد پایین: در دهه ۱۳۸۰، با وجود تعداد اندک دوربینهای تلهای، میزان ثبت افراد جدید یوز بالا ولی به ندرت یک یوز در تصاویر دوربینهای تلهای تکرار میشد. حال آنکه در دهه ۱۳۹۰ این دو عامل دقیقاً روند معکوس دوره قبل را طی کرده و میزان صید افراد جدید بهشدت کاهش و میزان صیدمجدد افراد شدیداً افزایش یافت که میتواند با کاهش جمعیت و بستهبودن آن رابطه داشته باشد.
-
سالخوردگی جمعیت: در دهه ۱۳۸۰، بیش از ۸۰ یوز در ایران عکسبرداری شد، با یک ویژگی جالب: یوزهایی که بیش از ۳ سال در تصاویر تکرار شوند، بسیار کم بود. نه اینکه بعد از ۳ سال بمیرند، بلکه مدت کوتاهی ثبت میشدند. درمقابل، در دهه ۱۳۹۰ بسیاری از یوزها بیش از ۳ سال در تصاویر تکرار میشدند و یوز جدید کمتر ثبت میشد. به تدریج، از یوزهای متنوع با حضور کوتاهمدت کاستهشده و به یوزهای کم با حضور طولانیمدت افزوده میشد
این پنج شاخص، درکنار قضاوتهای محیطبانان و کارشناسان، گواه بر وضعیتی میدهند که نسبت به دهه ۱۳۸۰، حتی یکسان نیست، در واقع جمعیت یوز در ایران نه تنها روند افزایشی یا پایدار نسبت به دو دهه پیش ندارد، بلکه مجموع این شاخصها دال بر روند نزولی آن است.
خوب با این روند نزولی چه باید کرد؟
اینجاست که دو پیشنهاد مطرح میشود، موافقان تکثیر در اسارت میگویند باید درکنار حفظ زیستگاه، نظر به روند نزولی آن، اقدامات تکمیلی مانند تکثیر یوز هم انجام گیرد. مخالفان معتقدند که باید همچنان روند گذشته را حفظ کرد و درعین حال مطالعات بیشتری کرد که بتوان آثاری از یوزها را پیدا کرد.
من شخصاً متقاعد نشدهام که چرا در چنین شرایط بحرانی و خطیری، در کمبود منابع مالی و انسانی، بعد از ۲۰ سال حفاظت از یوزپلنگ، بهجای آنکه اقدام عاجلی کنیم، زمان و بودجه خودمان را برای مطالعات بیشتر اختصاص دهیم. چرا باید بودجههای محدود را بجای حفظ زیستگاه صرف مطالعه و پژوهش کنیم؟ آن وقت روزی میرسد که شاید یوزمان را بهتر بشناسیم، ولی یوزی که عملاً وجود ندارد.
عدهای معتقدند که جمع این دو رویکرد ممکن نیست چون روشهایی همچون تکثیر در اسارت همه توجهات و البته منابع را به خود جلب میکند و زیستگاه را به حاشیه میراند.
این دقیقاً دومین نگرانی است که در بالا به آن اشاره شد، اینکه اگر زمان و بودجه را صرف تکثیر یوز در اسارت کنیم، بودجهای برای حفظ زیستگاه نخواهیم گذاشت و نهایتاً زیستگاه از بین خواهد رفت. این یک نگرانی کلی است که نیاز است اطلاعات و ارقام درست دراختیار مردم قرار دهیم تا بتوانند با چشم باز تصمیم بگیرند.
خوب است ببینیم در چنین شرایطی دولتها چه میکنند. مثلاً شاید بد نباشد از ایران مثالهایی بزنیم.
یک مثال گورخر است، سال ۱۳۷۶ برنامه تکثیر در اسارت گورخر توسط محیط زیست یزد آغاز شد، در آن سال کل جمعیت گورخر در ایران شاید حدود ۴۰۰ تا بود. از آن برنامه تکثیر در اسارت، تعدادی در کالمند رهاسازی شدند، تعدادی به سیاهکوه و پارک ملی کویر برده شدند که آنجا رهاسازی شوند. امروز وضعیت چگونه است؟ امروز جمعیت گور در طبیعت ایران ۳ برابر شده و در عین حال سه منطقه جدید بخاطر تکثیر در اسارت به زیستگاههای یوز به گستره حضور گور در ایران اضافه شده است. خوب اگر تکثیر در اسارت میخواست توجه دولت را از گور در طبیعت برگرداند، طبیعتاً ما نباید امروز ۳ برابر گور و تعدادی جمعیت جدید داشته باشیم.
ولی مثال عدم موفقیت هم هست، مانند گوزن زرد. گوزنهای زرد را در دهه ۱۳۴۰ از محدوده دز و کرخه زنده گیری و به دشت ناز منتقل کردند. بعد از آن عملاً زیستگاه گوزن زرد در دز و کرخه کاهش یافت و امروز هرچه گوزن مانده در اسارت است. ولی یک نکته را باید در مورد گوزن زرد دقت کرد، زیستگاه دز و کرخه ۸ سال در محدوده جنگ با عراق بوده و اگر گوزنها از طبیعت گرفته و به اسارت منتقل نشده بودند، امروز احتمالاً از گوزن زرد فقط اسم مانده بود نه این چندصدتایی که در اسارت ماندهاند. بنابراین، اینکه تکثیر در اسارت برای گوزن زرد درست بوده یا نه، شکی در درستی آن نیست. بدشانسی گوزن زرد آن بود که زیستگاه آن تحت فشار شدید جمعیت و مسائل جنگ بود وگرنه احتمالاً سرنوشت متفاوتی میداشت.
مثال دیگر یوزپلنگ در میاندشت است. کوشکی یوز معروف سالها در یک محدوده محصور در میاندشت زندگی میکرد. آن زمان هم برای بردن کوشکی به آنجا همین نگرانی را مطرح میکردند که حضور این یوز باعث میشود حفاظت در منطقه به حاشیه رانده شود یا بودجههایی که برای حفاظت نیاز است، برای کوشکی مصرف شود. جالب است بدانید در واقعیت اتفاق متفاوتی افتاد. زمانیکه کوشکی را به میاندشت بردند، حدود ۳۵۰ آهو در میاندشت بود، وقتی کوشکی را از میاندشت مجدداً به پردیسان آوردند آهوان به بیش از دو برابر و نیم افزایش پیدا کرده بودند. در همین مدت، دوربین گذاریها نشان از حضور و به دنیا آمدن ۹ یوز مختلف داشتند، ۹ یوز در یک منطقه طی چند سال، با توجه به شرایط فعلی یوزها در ایران، برای ما به آرزوی دور از دسترس تبدیل شده است. خوب شاید بپرسید چرا جمعیت آهو و یوز زیاد شد؟ علت آن بود که توجه به میاندشت زیاد شد، بازدید از این منطقه بالا رفت و مدیر و کارشناسان مختلف به آنجا سرکشی میکردند، منطقه میان مردم ارج و قرب پیدا کرد و همه باعث شد که برخلاف نگرانی که حضور کوشکی میاندشت را از بین خواهد برد، اتفاقاً در زمان حضور کوشکی، با تلاش محیط بانان منطقه، جمعیت یوز و آهو زیاد شد.
غیر از این سه مثال، حتماً موارد دیگری نیز هست که برخی همراه با موفقیت و برخی با شکست همراه بودهاند. اگر به منابع خارجی رجوع کنیم که موارد موفقیت آمیز تکثیر جانور در اسارت، حفظ زیستگاه و بازگشت زادهها به طبیعت متعدد است. نکته مهم اینجا آن است که موفقیت آمیز کردن این روند، اتفاق پیچیده و عجیبی نیست. این خوب است که این نگرانی که مراقب باشیم تکثیر در اسارت باعث عدم توجه به زیستگاه نشود را درنظر داشته باشیم، ولی تجربیات ایران، از علفخوار گرفته تا گوشتخوار، نشان میدهد که حتی در همین شرایط دشوار و کم تجربه خودمان احتمال اینکه این نگرانی تبدیل به یک معضل بشود کم است، هرچند که باید مراقبت کرد که زیاد نشود.
عدهای معتقدند شانس موفقیت تکثیر در اسارت بیش از اندازه پایین است و در صورت موفقیت هم موالید حاصل امکان بازگشت به طبیعت را ندارند اما در مقابل عدهای دیگر از تجربههای موفق کشورهایی در این زمینه صحبت میکنند. مثلاً در مصاحبهای از ۳% شانس بازگشت نام برده شده است. با این نگرانی چه باید کرد؟
این نگرانی درست بوده و بازگرداندن پستانداران بزرگ به طبیعت ساده نیست. در واقع در دسته بندی نگرانیها، این مورد مربوط به نگرانیهای فاز پس از اجراست که باید حتماً همه جوانب این سختی ترسیم شود تا تصمیم گیران بتوانند درست قضاوت کنند و تصمیم بگیرند
اول، اینکه "هیچ کشوری تابحال موفق نشده یوز را در اسارت تکثیر و به طبیعت بازگرداند"، کامل درست است. ولی علت چه بوده؟ خیلی ساده است، چون هیچ کشوری نیازمند چنین اقدامی نبوده است. همه کشورهایی که در آفریقا یوز دارند، وضعیتشان به مراتب از ما بهتر است، پس چرا باید یوز را تکثیر میکردند، درحالیکه یوزهایشان در طبیعت درحال زادآوری هستند؟ از آن فراتر، در برخی کشورها، تکثیر یوز در اسارت غیرقانونی است، مانند نامیبیا، چون آنقدر یوز زیاد دارند که کسی اجازه ندارد یوزها را در اسارت تکثیر کنند. بنابراین، اینکه بگوییم تکثیر یوز در اسارت و بازگرداندن آن به طبیعت "غیرممکن" بوده که هیچ کشوری سراغ آن نرفته است، اساساً داده درستی نیست که به جامعه داده میشود، بلکه اینکه سراغ آن نرفتهاند چون نیازی نداشتهاند وارد چنین پروسه دشواری شوند.
دوم، اطلاعاتی درباره عدم موفقیت بازگرداندن یوزها به طبیعت در مصاحبهها مطرح شده است. مهمترین آماری که در رسانهها مطرح شد آن بود که در کتابی درباره یوزها، ذکر شده که که «حداقل ۷۲۷ فرد یوز بین سالهای ۱۹۶۵ تا ۲۰۱۰ به ۶۴ منطقه در آفریقای جنوبی معرفی شدند که از مجموع این ۶۴ مورد، شش مورد آن را میتوان موفق در نظر گرفت». بعد هم در مصاحبهها این طور نتیجه گیری شده است: «یعنی در واقع در ۵۸ مورد یوزهای معرفیشده قبل از به اتمام رسیدن سال اول بعد از رهاسازی تلف شدهاند!»
در نگاه نخست این آمار خودش گواه آن است که از پیش باید تکثیر در اسارت را یک تلاش شکست خورده دانست و نباید اصلاً سراغ آن رفت. ولی برای من نکتهای عجیب بود، چنین درصدی از شکست خیلی بالاست، پس چرا در آفریقای جنوبی یک پروسه شکست خورده را به مدت نیم قرن ادامه دادند؟ چرا تغییر استراتژی ندادند؟ آفریقای جنوبی، کشور موفقی در زمینه مدیریت حیات وحش است و ادامه یک روند شکست خورده به مدت نیم قرن، دور از منطق است.
برای یافتن پاسخ، سراغ همان کتاب رفتم. آماری که گفته شده را پیدا کردم، ولی نکته قابل توجهی دیده شد. در همان صفحه که آن آمار مطرح شده، چند خط بعد، گفته شده «اگر پایش این رهاسازیها صورت میگرفت، حتماً موفقیتهای بیشتری ثبت میشد. در واقع در سال ۲۰۱۶، ۷۱% مناطقی که یوزها به آنها معرفی شده بودند، دارای جمعیتهای زادآور یوز بوده اند».
من نمیدانم چرا مصاحبه کنندگان فقط بخشی از متن را اطلاع رسانی کرده بودند، در واقع بخش نگران کننده را درحالیکه در ادامه گفته ۷۰% این نقل و انتقالات منجر به ایجاد جمعیت زادآور یوز شده است. ۳ درصد تقطیع شدهای که در رسانهها منعکس شده کجا و ۷۰% که در عمل رخ داده کجا؟ البته این اطلاع رسانی تقطیع شده حتماً ناخواسته بوده است، ولی همین چند خط ببینید چقدر میتواند امید ما را آینده را عوض کند؟ ۳ یا ۷۰؟
در بخش دیگری از همان کتاب آمده که موارد متعددی بوده از یوزهایی که در تولگی از طبیعت جدا شده و پس از چند سال اسارت، مجدداً به طبیعت بازگشتهاند. به عنوان مثال، بیش از ۷۰% از ۲۰ یوزی که در از زمان تولگی در اسارت بزرگ شده و در جنوب آفریقا به طبیعت بازگردانده شدهاند، تا ۴ ماهگی پس از رهاسازی زنده بودند، که این بدان معناست که در شکارکردن و اجتناب از انسان موفق بودهاند، این درصد موفقیت بالایی است.
ما باید سعی کنیم دادهها و حقایق را به صورت واقعی و صادقانه به مردم اطلاع رسانی کنیم و اجازه دهیم جامعه خودش، بر اساس ارزیابی ریسک و مخاطراتی که ما ترسیم میکنیم، تصمیم بگیرد، ولی شرط آن رعایت انصاف و صداقت در بیان آمار و ارقام و اجتناب از آمار مخدوش و تقطیع شده است. هر کاری ریسک خودش دارد، ولی باید ریسک را واقعی نشان داد نه به صورت اغراق شده.
(ادامه این گفتگو را در بخش دوم بخوانید)