اکنون جمهوری اسلامی ایران علیرغم همه مشکلات و مصائب در آغاز دهه پنجم وضع تازه ای در عالم پیدا کرده و شهادت حاج قاسم سلیمانی از این موقعیت جدید پرده برداشته است.

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه-محمدحسین نظری: ۱) مبارزه شانزده ساله مردم ایران از قیام ۱۳۴۱ تا بهمن ۱۳۵۷ اگر چه ظاهراً مبارزه علیه رژیم شاه بود، اما اساساً ماهیتی ضد آمریکایی داشت. پهلوی دوم با نظر و تأیید آمریکا بر سر کار آمد و آنگاه که در جریان قیام مردم در نهضت ملی شدن صنعت نفت تا خلع از تاج و تخت سلطنت پیش رفت، بار دیگر مورد تفقد آمریکا قرار گرفت و به واسطه یک کودتای ضد ایرانی قدرت از دست رفته خویش را بازیافت. پس از پیروزی کودتا سیطره آمریکا بر کشور فزونی یافت و با تصویب کاپیتولاسیون در مجلس نمایندگان به اوج رسید، اما خروش امام خمینی بر این ذلت و حقارت پرده از حقیقت ماجرا برداشت و تشت رسوایی آمریکا را از بام انداخت. اگر چه این افشاگری و پس از آن ایستادگی گرفتاری‌هایی را به دنبال داشت، اما مجاهدت مردم ایران به رهبری امام خمینی (ره) سرانجام به پیروزی رسید و سال‌ها سلطه صاحبان زور و قدرت بر فکر و فرهنگ و به تبع آن بر عرصه سیاسی کشور پایان یافت.

با این حال پس از گذشت سال‌ها همچنان این پرسش بنیادین مطرح است که هدف از این مبارزه و قیام چه بود؟ امام و تابعین او از مبارزه با آمریکا چه هدفی داشتند و ضرورت این مبارزه چه بود که اینها سالیانی مجاهدت کردند و حبس و شکنجه و تبعید را به جان خریدند؟ پاسخ به این پرسش در بیانات امام راحل اینطور آمده است که ما حکومت «الله» را می‌خواهیم و رأی فردی، حزبی و گروهی را نمی‌توانیم بپذیریم. پیداست که حکومت آمریکا حکومت رأی فردی، حزبی و گروهی و از آنجا حکومت استکبار است. استکبار عبارتست از خودبینی و خودبزرگ بینی در برابر حق و همین طور موضوعیت انانی و نفسانی و شیطانی. اساساً شیطان از درگاه حق رانده شد برای اینکه «إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبی ‏ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِری ن»،بنابراین حکومت استکبار حکومت شیطانی است و مادامی که استکبار و شیطان در کار باشد حکومت الله محقق شدنی نیست. کمتر از یک سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی سفارت آمریکا در تهران به دست تعدادی دانشجو تسخیر و در ادامه مشخص شد که اگر چه نایب و نماینده آمریکا از ایران بیرون رفت اما هنوز دست شیطان کار می‌کرد. از این جهت، زمانی که خبر تسخیر لانه جاسوسی به امام رسید، او این حرکت را انقلاب دوم نامید، چرا؟ چون اساساً انقلاب اسلامی انقلاب علیه استکبار است که از سال‌ها پیش در آمریکا تعین یافته است. اگر در ۲۲ بهمن ۵۷، نهضت اسلامی بر نایب و دست نشانده آمریکا غلبه کرد و انقلاب اسلامی پیدا شد، در ۱۳ آبان ۵۸ پرده از ماهیت استکبار زمان افتاد و انقلاب اسلامی سنگر بزرگ‌تری را فتح کرد.

بنابراین در طرح انقلاب اسلامی مسئله مهم واساسی مبارزه با آمریکا و از آنجا مبارزه با استکبار و برچیدن حکومت شیطان بود تا مقدمه‌ای برای برقراری حکومت «الله» باشد. با این حال اگر چه با این دو حرکت مجاهدانه استیلای سیاسی آمریکا بر ایران شکسته شد، اما آثاری از فکر و فرهنگ آمریکایی همچنان در جامعه ایران باقی ماند. این فکر در گرماگرم انقلاب و در آغاز راه حداقلی بود، به خصوص در بحبوحه دفاع مقدس که کشور عرصه ظهور اسماً و صفات الهی و فضائل انسانی و گذشتن از نفسانیت، استکبار و خود رأیی بود و جز جهاد فی سبیل الله موضوعی مطرح نبود. اما با اتمام جنگ سودای غربی شدن و غلبه فکر آمریکایی تا حدودی به تبعیت از جهت گیری و حرکت کلی عالم در تمنای جهانی شدن، تحقق تام و تمام حکومت الهی را به تعویق انداخت. چنانکه برای برخی این تلقی پیدا شد که قطار انقلاب اسلامی از حرکت بازایستاده و یا از مسیر خود-یعنی همان جاری شدن احکام الهی- خارج شده است.

۲) در اینجا اشاره به مطلبی ضروری به نظر می رسد. اگر چه بحث از وحدت ملل و اقوام و موضوع جهانی شدن در آثار فلسفی و فرهنگی قدیم مطرح بوده اما آنچه در حدود نیم قرن اخیر در آثار و اقوال مختلف از جهانی شدن گفته می‌شود ماده و مضمونی غیر از ماده و مضمون اتحادهای سابق دارد. طرح جدید جهانی شدن با کانت و هگل قوام یافت و از قرن هجدهم به این سو تمدن غربی آخرین تمدن مطلق تلقی شد که می‌بایست در همه جهان انتشار یابد و همه اقوام و ملل به آن بپیوندند. پایه‌های این تلقی اگر چه در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، به خصوص با ظهور پست مدرنیسم و دیگر نظریه‌های انتقادی متزلزل شد و بار دیگر سایر فرهنگ‌ها در کنار فرهنگ و تمدن غربی مطرح شدند اما از اواخر قرن بیستم با فروپاشی شوروی و به دنبال آن طرح نظریه پایان تاریخ و اخذ برخی استراتژی‌های سیاسی از طرف زورمندان، زوال تمدن غربی و فروپاشی طرح اتحاد جهانی با مرکزیت فکری و سیاسی اروپا و آمریکای شمالی به تعویق افتاد و بار دیگر تمنای توسعه یافتگی و سودای جهانی شدن در جهان توسعه نیافته احیا شد. اما این بار جهانی شدن مستمسک اهداف و اغراض سیاسی صاحبان ثروت و قدرت قرار گرفت تا با نشان دادن افقی وهمی از عالم و آدم بهره کشی کنند.

در ایران نیز این اندیشه نخستین بار در بحبوحه جنبش مشروطه خواهی و با ورود غربی مابان از فرنگ برگشته به این جریان، پا به عرصه فکر و فرهنگ گذاشت و صورت‌های مبتذلی از جهانی شدن و اتحاد غربی به وسیله قدرت و زور سیاسی به جامعه ایران وارد شد. در ادامه این صورت‌های مبتذل اگر چه از ناپختگی عبور کرد و مقداری در فکر و فرهنگ کشور ریشه دواند، اما به نظر می‌رسد ازآنجا که جان ایرانی مناسبتی با حقایق داشت وهمیات تازه را به رسمیت نشناخت. از این حیث انقلاب اسلامی در حقیقت ظهور باطن الهی مردم ایران بود که بر باطن شیطانی و طاغوتی فرهنگ و تمدن غربی پیروز شد. اما گفتیم که اندیشه جهانی شدن و تمنای توسعه یافتگی به مرکزیت اروپا و امریکا در زمان پهلوی یک توفق نسبی یافته بود و این با پیروزی انقلاب اگر چه به حاشیه رانده شد اما از بین نرفت و مورد سو استفاده اغراض سیاست‌های بین المللی قرار گرفت.

۳) پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با ظهور برخی اشکالات طبیعی ناشی از تغییر نظام سیاسی و تحمیل جنگی ناجوانمردانه از طرف زورمندان سیلی خورده از حرکت الهی مردم ایران، از گوشه و کنار زمزمه‌هایی برای تغییر مسیر و عبور از برخی خواسته‌های اساسی انقلاب اسلامی برخاست. با آغاز دهه ۱۳۷۰، دلبستگان تحصیل کرده و دانشگاهی تمدن و توسعه غربی به کمک برخی نیروهای سیاسی وابسته پروژه استحاله انقلاب را کلید زدند و با استناد به برخی اشکالات موجود تلاش کردند تا فکر و فرهنگ طاغوتی غرب را بار دیگر از حاشیه به متن بیاورند. چرا می‌گوئیم این فکر و فرهنگ در حاشیه بود؟ همانطور که تذکر داده شد، پیروزی انقلاب اسلامی با وصفی که در تاریخ آمده به معنای مرزبندی محکم و قاطع جان ایرانی با طاغوت است.

بنابراین تلاش برخی برای تغییر ارزشهای انقلابی مصداق از حاشیه به متن آوردن فکر شیطانی و طاغوتی است که متأسفانه موفقیت نسبی به دنبال داشت، با تذکر به اینکه این توفیق به تبعیت از حوادث جهانی و به واسطه سیطره و هژمونی سیاسی آمریکا و توابع او تحقق یافت. در واقع فکر و فرهنگ غربی به مدد سیاست احیا شد و در ایران نیز قدرت سیاسی و رسانه‌ای آمریکا بود که یاری رسان غربی مابان و امریکوفیل ها شد. سال‌ها با سو استفاده از برخی ضعف‌ها در حکمرانی به خصوص در بخش اقتصادی این گزاره به مردم القا شد که آمریکا یکه تاز و یگانه قدرت جهانی و کدخدای بلامنازع جهان است و این قدرت هم به پشتوانه تمدن، فرهنگ و فکر غربی پیدا شده و ما نیز برای سامان بخشی به امور و گذار از مصائب و مشکلات تنها باید راهی را برویم که آنها رفته اند و به حسب دلسوزی و خیرخواهی ما را نیز به آن راه فرامی خوانند.

به مدد دستگاه‌های عریض و طویل استکبار جهانی، سال‌ها ضعف آنها به عنوان قوت به مردم مخابره شد و میل به آمریکایی شدن را با سراب توسعه یافتگی و جهانی شدن در جامعه افزون کرد. در واقع سال‌ها سیطره سیاسی و رسانه‌ای آمریکا بر جهان مانع از افشای ماهیت استکباری و تناقضات باطنی و درونی آنها شد و اطلاع از زوال و فروبستگی فرهنگ و تمدن غرب را به تأخیر انداخت. این خاصیت شیطان و استکبار است که عده‌ای را فریب داده و بر آنها مسلط می‌شود و این سیطره و تسلط ممکن است به جایی برسد که انسان با اختیار مسیر اشتباه را انتخاب کند و به مرور بر این مسیر غلط مداومت کند، چنان که امروز عده‌ای در داخل با همین وضع مواجهند.

۴) سیاست راهبر و راهنمای فکر و فرهنگ نیست، بلکه تابع آنهاست. با این حال سیاست جدید آنچنان با فکر و فرهنگ و سایر شئون انسانی درآمیخته که تفکیک هر امری از سیاست دشوار به نظر می‌رسد. در جهان امروز مناسبات سیاسی از بین رفته و ماکیاولیسم و سیاست زدگی راه شناخت حقیقت را پوشیده و آن را به ظلمات و تاریکی افکنده است. از این حیث زوال سیاسی و شکست هژمونی و سیطره آمریکا می‌تواند منجر به افشای ذات و باطن غربی شده و زمینه شکست همه جانبه آنها را فراهم کند. گفتیم که در ایران با تلاش برخی افراد و جریان‌ها از ابتدای دهه ۷۰، سودای امریکایی شدن فزونی یافت و توسعه یافتگی مادی و اقتصادی به عنوان ارزش در نزد عده‌ای پذیرفته شد و غربی مابی بار دیگر از حاشیه به متن آمد.

این طور به نظر می‌رسد که اگر در ایران نیز حکومتی با ارزش‌های مطلق مادی امور را اداره می‌کرد، ما نیز مانند اغلب کشورها در نظام جهانی مستحیل شده و ارزش‌های مورد نظر آمریکا را بی کم و کاست می‌پذیرفتیم، چنانکه تا قبل از انقلاب مسیر حرکت چنین سمت و سویی داشت. اما از آنجا که جان ایرانی مناسباتی داشت و انقلاب اسلامی نیز اساساً قیام علیه طاغوت و استکبار بود، با وجود همه مساعی هیپچگاه امریکنسم در همه شئون بر جان ایرانی غلبه نکرد. وجود ارزش‌ها و عناصر غیرمادی نظیر اعتقاد به ولایت و شهادت سبب شد که پس از اتمام جنگ تحمیلی نیز مردم بر عقاید خویش پایدار بمانند و علی رغم کاستی‌هایی که وجود داشت بر مبارزه و مقابله با آمریکا ایستادگی کنند. تقابل و زورناپذیری اگر چه با دشواری همراه بود اما مقدمات شکست استیلای طاغوتی امریکا و پیروزی جبهه حق را فراهم کرد. این غلبه و پیروزی جبهه حق یقیناً نتیجه دیپلماسی‌های منفعلانه و مذاکرات سازشکارانه نیست، بلکه به دنبال مجاهدت همه جانبه و مستمراهل یقین پیدا شده است. مجاهدت نه فقط درعرصه سیاست به معنای فعل و اقدام سیاسی بلکه در تمام جنبه‌های اجتماعی مربوط به انسان که وضع جدید را برای عالم رقم زده است، چنانکه امروز از میان ظلمات استکبار و کین توزیی نوری پیدا شده است.

۵) نهضت اسلامی از ابتدا قیام علیه خود رأیی، استکبار و موضوعیت انانی و نفسانی در شئون مختلف بوده که از حدود یکصد سال پیش مظهر اتم همه اینها آمریکا بوده است. پس از ۲۲ بهمن ۵۷ و ۱۳ آبان ۵۸ که دو پرده از انقلاب مردم ایران علیه استکبار بود و با مبارزه مداوم و مجاهدت همه جانبه محقق شد، اکنون به نظر می‌رسد که با آغاز شکست سیاسی آمریکا و زوال قدرت نظامی او سومین پرده از انقلاب ضد استکباری با همراهی جبهه مقاومت رقم خورده است.

اکنون جمهوری اسلامی ایران علیرغم همه مشکلات و مصائب در آغاز دهه پنجم وضع تازه ای در عالم پیدا کرده و شهادت حاج قاسم سلیمانی از این موقعیت جدید پرده برداشته است. در حادثه ترور این سردار بی نظیر ایران و اسلام همه عالم اوج خباثت آمریکا را دیدند و ذات و ماهیت غیر انسانی و زورگوی او برای همه آشکار شد. تا پیش از حادثه اخیر کسانی دنبال این بودند که مخالفت با آمریکا را سیاسی، حکومتی، بی وجه و منحصر به خواسته عده‌ای معدود جلوه داده و خواسته‌های مردم را خلاف این مشی نشان دهند، اما جمعیت چند ده میلیونی در تشییع پیکر پاک شهید سلیمانی و دیگر شهدای همراه او و اعتراضات گسترده و میلیونی نسبت به اقدام تروریستی آمریکا در سراسر جهان نشان داد که افکار عمومی در ایران و در سراسر عالم نسبت به باطن آمریکا آگاه شده است. از شواهد و قرائن پیداست که این حضور میلیونی مردم تنها به معنای ابراز تأسف و تالم و عزاداری برای شهدای مدافع میهن نبود، بلکه اعلام بیزاری گسترده از ذات آمریکایی بود.

به نظر می‌رسد اینکه در یک تشییع جنازه میلیونها نفر از سلایق و علایق مختلف فکری و فرهنگی شرکت کرده و علیه سیاست‌های آمریکا متحد شوند نحوه‌ای اعلام برائت از کینه جویی، خود رأیی، زورتوزی و استعمار عالم و آدم است. مسئله‌ای که اساس انقلاب اسلامی بود و امروز این اتحاد سراسری علیه آمریکا و ذات آمریکایی نشان می‌دهد که انقلاب اسلامی گام بزرگ و تازه ای علیه استکبار برداشته و به اهداف اساسی خود نزدیک تر شده است. شکست سیاسی و نظامی آمریکا به واسطه سال‌ها مجاهدت امثال حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس رقم خورد که خود محصول مجاهدت در جبهه جهاد اکبر و اصغر بودند. اکنون به واسطه وضع جدیدی که از حادثه شهادت این مجاهدان الهی در عالم پیدا شده وقت آن رسیده که در سایر عرصه‌ها و شئون اجتماعی و انسانی نیز حرکت‌های تازه ای انجام شود تا شکست جامع فکری و فرهنگی آمریکا و تابعین او فراهم شود. اگر چه مقدمات این امر با حادثه شهادت شهید سلیمانی به خوبی فراهم شده است، اما شکست کامل استکبار در همه شئون انسانی یک هدف سهل الوصول نیست، بلکه احتمالاً بسیار دشوار و مستلزم مجاهدتی ژرف و فراگیر است.