فتح الله بی نیاز در گفتگو با خبرنگار مهر با بیان این مطلب افزود : نقد در کل به مفهوم اکتشاف یک اثر است ، یعنی منتقد اثر را از لحاظ فرم و ساختار و از نقطه نظر محتوا تحلیل می کند. منتقد در تحلیل یک اثر به مسائل مختلفی می پردازد. او به فرم و شخصیت (از بعد روان شناختی و وجه جامعه شناختی) نظر دارد. همچنین نقد به صورت های مجزا یعنی نقد جامعه شناسانه ، نقد ساختارگرا و نقد روانشناختی هم صورت می گیرد.
وی اضافه کرد: امروز در مقوله نقد با مبحث نقد نو روبرو هستیم. منتقد در کار خود بررسی وجوه یک اثر یا پدیده را به یک عرصه محدود نمی کند و مولفه های مختلفی را تاویل می کند. اساسا نقدها دیگر معطوف به نویسنده نیستند و دوره هر گونه دخالت دادن شخصیت و روان پریشی های نویسنده به اثر تمام شده است؛ چرا که یک داستان را اگر فردی ننویسد ، فرد دیگری پیدا می شود که آن را خلق کند. نویسندگان بزرگ هم به همین مسئله اعقتاد دارند. به کافکا گفتند که کسی مشغول نوشتن داستانی شبیه داستان مسخ است و او در جواب گفت که خیر، او کار خودش را می نویسد.
این منتقد ادبی ادامه داد: ضمیر ناخودآگاه بشر مشترک است و ضمیر خودآگاه نویسنده تنها در بازنویسی اثر دخالت می کند. بنابراین نقد باید معطوف به اثر باشد، نه نویسنده و تمام وجوه از جمله روان شناسی ، زبان شناسی و جامعه شناسی و غیره باید در نقد مورد توجه باشد. هر چند یک اثر بازنمایی و انعکاس تجربه و دانش نویسنده است ولی ضمیر ناخود آگاه مشترک انسان ها با ویژگی های خاص زندگی مثلا اشراف زادگی و... یک اثر را پدید می آورد. پس هر کس به جای ناباکوف بود، اثری مثل آثار او خلق می کرد.
بی نیاز در پایان گفت: مثلا از گوستاو فلوبر می پرسند ، " مادام بوواری چه کسی است؟ " و او می گوید " خود من، اما قوه تخیل افراد با شخصیت وی کاملا متفاوت است. به مدد تخیل است که دنیای دیگری می سازم. این ضمیر ناخود آگاه کل بشریت است که باعث ساخته شدن چنین شخصیت هایی در داستانم می شود."