کتاب «پاریس زیرزمینی» با وجود همه واقعیت‌های تاریخی و مسائل انسانی درون خود، با قلم دشمنی با آلمان‌ها نوشته شده و دربردارنده فرازهای زیادی در جانبداری صریح فرانسوی‌ها و محکومیت آلمان‌هاست.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: کتاب «پاریس زیرزمینی» خاطرات زنی آمریکایی به‌نام اتا شایبر را از سال‌های اشغال پاریس به‌دست آلمان نازی شامل می‌شود. شایبر هنگام اشغال پاریس ۶۲ سال داشته و ۳ سال پس از پایان جنگ جهانی دوم یعنی سال ۱۹۴۸ درگذشت. پس از پایان جنگ، فیلمی سینمایی با اقتباس از کتاب خاطرات وی، با همین نام ساخته شد. کتاب موردنظر هم در سال‌های ۱۹۸۸ و ۲۰۰۷ دوباره به چاپ رسید.

ترجمه فارسی این کتاب چندی پیش به قلم شهلا طهماسبی توسط نشر چشمه به چاپ رسید. کار مهمی که اتا شایبر در طول اشغال پاریس انجام داد، همدستی با دوستش کیتی برای فراری دادن ۱۵۰ سرباز متفقین از خاک فرانسه بود. نویسنده که به‌علت مشکلات قلبی و فشارخون بیمار بوده، موفق شده پیش از مرگ خود، خاطراتش را مکتوب و تبدیل به سندی تاریخی کند. او در این راه به‌دلایلی امنیتی، نام بسیاری از اشخاص را تغییر داده است. همچنین کتابش را به دوستش کیتی تقدیم کرده است.

نکته مهمی که مطالعه این کتاب به ذهن مخاطب متبادر می‌کند، این است که بین همه تصاویر غیرانسانی و خشونت‌باری که فرهنگ و تمدن غرب در تاریخ بشر رقم زد، می‌توان تصاویر و گوشه‌های انسانی هم دید. نمونه بارزش راه‌آهن زیرزمینی‌ای است که پیش از جنگ داخلی آمریکا برای فرار برده‌ها به ایالت‌های آزاد (غیربرده‌داری) ساخته شده بود و یا همین‌سازمان‌های زیرزمینی که در اروپای جنگ جهانی دوم، سربازهای بی‌پناه را به مناطق اشغال‌نشده فراری می‌دادند و یا ادیت کاوِل پرستاری که در جنگ جهانی اول، جان عده زیادی از سربازان دوطرف را نجات داد و به فرار حدود ۲۰۰ سرباز از بلژیک که در اشغال آلمان بود، کمک کرد. سازمانی که کیتی و اتا شایبر بنیان‌گذارش بودند و ۱۵۰ سرباز جوان را از طریقش فراری دادند، هم ریشه‌گرفته از عواطف انسانی و مادرانه بوده است. یکی از ریشه‌های مهم فعالیت خطرناکی که این دو زن بانی‌اش بوده‌اند، اعتقاد به خدا بوده که در ادامه مطلب، بیشتر به آن می‌پردازیم. اما پیش از آن، بحث دیدگاه انسانی را با یک‌اشاره تکمیل کنیم. شخصیت کیتی برای اشاره به سربازانی که قرار است فراری دهد، از لفظ «پسرها» یا «پسرهامون» استفاده می‌کند که بیانگر دیدگاه مادرانه و انسانی او نسبت به سربازان مجروح و ترسیده از جنگ است.

پوستر و لحظه‌ای از فیلم سینمایی «پاریس زیرزمینی»

به‌هرحال یکی از مفاهیم مهم و کلیدواژه‌های کتاب «پاریس زیرزمینی»، میل به نجات آدم‌هاست که در روزگار اشغال پاریس به دست آلمان نازی، به‌نوعی مانند یک میل به گناه یا کار ممنوعه بوده است. این مفهوم و کلیدواژه، خود را در فرازهایی از کتاب نشان می‌دهد که مانند این نمونه هستند: «با تحسین و در عین حال ترس، به کیتی که آن‌طور آرام حرف می‌زد نگاه کردم. چند روز بیش‌تر نبود که ویلیام گری به سلامت رفته بود و …» توضیح آن‌که ویلیام گری اولین سرباز انگلیسی بوده که کیتی و اتا فراری می‌دهند. عمده مطالب کتاب هم درباره فرار سربازان آواره دانکرک است که البته از نظر تاریخی، برهه‌ای مشکوک و مرموز در جنگ جهانی دوم است. چون در حالی که حدود ۳۰۰ هزار سرباز انگلیسی در معرض خطر نابودی قطعی بودند، به‌علتی که مشخص نیست، به فرمانده آلمانی دستور توقف پیش‌روی تانک‌ها و تعقیب این سربازهای شکست‌خورده داده شد. این اتفاق تاریخی به معجزه دانکرک معروف شد. حادثه مذکور باعث شد بسیاری از سربازان انگلیسی از منطقه دانکرک فرار کرده و به‌قول شخصیت‌های کتاب «پاریس زیرزمینی» مانند حیوان در جنگل‌ها و غارهای شمال فرانسه گرسنه و سرگردان بمانند.

کاری که اتا شایبر و دوستش کیتی انجام دادند، فراری دادن این سربازان به مناطق اشغال‌نشده توسط آلمان‌ها بود، چنین‌کاری: «بامزه نیست که آدم توی روزنامه‌ای که آلمان‌ها دست خودشون گرفته‌ند، برای فرار سربازهای انگلیسی آگهی بده؟»

*۱- اعتقاد مؤلف به خدا و معجزه

راوی کتاب «پاریس زیرزمینی» بارها و بارها در طول کتاب و روایت خاطراتش، از پشتیبانی خداوند و اعتقادش به او صحبت کرده است. یک نمونه جالب و پرتکرارش هم جایی است که می‌گوید: «گفتم: کیتی نترس. خدا از ما حمایت می‌کنه.» چنین‌اعتقادی را در شخصیت کیتی هم می‌توان دید؛ مثلاً در فرازی از فصل «آن‌ها این‌جا هستند» وقتی دو زن موفق می‌شوند سربازان گشتاپو را دست‌به‌سر کنند، «کیتی با تمام اعتقاد گفت "اتا این جز معجزه هیچی نیست."»

اشاره به معجزه باز هم خود را در کلام شخصیت کیتی نشان می‌دهد، مثلاً جایی از کتاب که راوی می‌گوید: «کیتی موقعی که ماجرا را برای من تعریف می‌کرد، به این‌جا که رسید، گفت "اتا، وقتی که اون این حرف رو زد دیدم شانس معجزه‌آسایی که تا اون موقع آورده بودیم باز هم با ماست و اطمینان پیدا کردم که نیرویی از ما حمایت می‌کنه! …"» خود راوی نیز در فرازی دیگر که مشابه این فراز است، می‌گوید: «احساس می‌کنم که یه فرشته محافظ بالای سرمون بود.»

توضیح این نکته لازم است که دو زن یادشده، ابتدا با احتیاط زیاد و نگرانی ناشی از لورفتن توسط گشتاپو، دست به فراری‌دادن سربازان انگلیسی یا فرانسوی زدند اما پس از مدتی ترس‌شان ریخته و جسورانه‌تر و در قالبی سازمان‌یافته اقدام به این کار می‌کنند. شخصیت کیتی اعتقادات جالبی دارد و با وجود توانایی‌اش در فراری‌دادن سربازان، خود را مسئول می‌داند. او پس از جسورشدن در زمینه فراری‌دادن سربازان می‌گوید: «الان راه فرار از منطقه اشغال‌شده رو یاد گرفته‌یم. این کار خدا بوده. اگه تا جایی که می‌تونیم امثال این‌ها رو نجات ندیم مرتکب گناه و جرم شده‌یم.» (صفحه ۹۶) از طرفی، کیتی نسبت به اتا، شخصیتی بی‌باک و نترس‌تر است و اصطلاحاً سر پرسودایی دارد. بنابراین رویه‌ای که نگارنده خاطرات یعنی اتا شایبر در پیش گرفته، همواره روحی از ترس و نگرانی را با خود دارد؛ نگرانی از لو رفتن و دستگیری توسط پلیس مخفی آلمان نازی که البته از جایی، این نگرانی بدل به واقعیت شده و راوی، خاطرات بازداشت و زندانی‌شدن را روایت می‌کند.

اتا شایبر نویسنده و راوی خاطرات کتاب

وقتی راوی داستان دستگیر شده و در مقطعی از دوران زندانش، در یک‌سلول با ۳ زن دیگر همراه می‌شود، به زنی که برای آلمان‌ها جاسوسی می‌کند، می‌گوید: «باید از آخرت و مجازات خدا بترسی. از ایفای نقش جلاد که باعث می‌شه روز جزا با بار سنگین گناه ظاهر بشی، چی عایدت می‌شه؛ پول؟» یک‌نکته مهم در جذابیت خاطرات کتاب «پاریس زیرزمینی» به ترکیب اضطراب و یاد خدا برمی‌گردد. در واقع اتا شایبر با نظم‌وترتیب دادن خاطره وقایعی که فاصله زمانی زیادی هم با رخ‌دادنشان نداشته، توانسته از این‌دوعامل متضاد، به‌خوبی در کتاب خاطراتش بهره‌برداری کند. یکی از فرازهای اضطراب که بناست با یاد خدا و معجزه تاثیرش را از دست بدهد، صفحه ۱۶۸ است که نویسنده در آن می‌گوید: «… اما این بحث بود یا خواست خدا؟.... یاد یکی از سخنان ایوب افتادم؛ او کارهایی می‌کند که از قوه فهم آدمی خارج است.» یا مثلاً در صفحه ۱۷۴ مخاطب به این جمله برمی‌خورد: «خدا دوباره به یاری‌مان آمد.»

در مقطعی از سیر حوادث مستند، زمانی می‌رسد که نیروهای آلمانی اعلام می‌کنند اگر رابطه کسی با فراری‌دادن سربازان مشخص شود، به اعدام محکوم خواهد شد. اتا شایبر در تعریف آن برهه می‌گوید اثر حکم مرگ برای یاری‌دهندگان به سربازان فراری، باعث رونق و تبدیل فراری‌دادن سربازان به یک‌صنعت پررونق شد. به‌نظر می‌رسد این پدیده را می‌توان با علم روانشناسی تحلیل کرد. یعنی انسانی که از حیث خطرپذیری، به‌طور رسمی خود را در دهان اژدهای مرگبار گشتاپوی مرموز و حیله‌گر آلمانی افکنده، دیگر آب را از سرگذشته می‌پندارد و به‌جای کاهش و تخفیف فعالیت‌های خطرناک، بیشتر در کام اژدها فرو می‌رود. به‌نظر، چنین‌رفتاری، یک مکانیزم واکشنی است که از همان‌اعتقاد به خدا و جهان پس از مرگ، تغذیه می‌شود. به‌هرحال در ادامه همین‌روند، وقتی راوی داستان دستگیر شده و در مقطعی از دوران زندانش، در یک‌سلول با ۳ زن دیگر همراه می‌شود، به زنی که برای آلمان‌ها جاسوسی می‌کند، می‌گوید: «باید از آخرت و مجازات خدا بترسی. از ایفای نقش جلاد که باعث می‌شه روز جزا با بار سنگین گناه ظاهر بشی، چی عایدت می‌شه؛ پول؟» از طرفی، یکی از شخصیت‌های مهم و مؤثر داستان، پدر کریستیان، کشیش فرانسوی است که از ابتدای داستان در کار فراری‌دادن سربازان، به کیتی و اتا شایبر کمک می‌کند و به‌عنوان متهم، در دادگاه می‌گوید: «اما می‌دونم که سرانجام عدل الهی تفوق می‌یابه و حکم خدا اعلام می‌شه.» همین‌پدر کریستیان، بعدتر به راوی کتاب می‌گوید: «سرنوشت همه ما در دست خداست و مشیت اون بر ما پوشیده نیست.» اتا شایبر هم در فرازهای پایانی خاطراتش می‌گوید: «من به عدل الهی، حتی در این دنیای مبتنی بر مادیات اعتقاد دارم اما می‌دانم که این فقط به اهتمام انسان‌ها تحقق می‌یابد.» (صفحه ۴۰۸)

نتیجه‌گیری کلی از این بخش مطلب، این است که در دنیای آشوب‌زده و پرقتل‌وجنایت اروپای جنگ جهانی دوم هم انسان‌هایی بوده‌اند که برای رضای خدا و موضوعات انسان‌دوستانه، فعالیت کنند و در پی منفعت مادی نباشند.

*۲- لحن یک‌سویه و جانبدارانه راوی _ آلمانی‌های بد، فرانسوی‌های خوب

با وجود مسائل انسان‌دوستانه و لحن خداپرستانه راوی کتاب «پاریس زیرزمینی» می‌توان یک‌سویه‌بودن و جانبداری اتا شایبر را نسبت به آلمانی‌ها شاهد بود. نگارنده مطلب، با توجه به این واقعیت، ویژگی موردنظر قلم نویسنده کتاب را یادآور می‌شود که فرانسوی‌ها در طول تاریخ، در قبال آلمان‌ها کم مرتکب ظلم و جنایت نشدند. اما نویسنده کتاب که یک زن آمریکایی است و به‌واسطه عشق به پاریس و زندگی طولانی‌اش در این شهر دیگر یک پاریسی محسوب می‌شود، صحنه رژه پیروزمندانه سربازان آلمان در پاریس (۱۳ ژوئن ۱۹۴۰) را با جملات مغرضانه و جانبدارانه‌ای روایت می‌کند؛ مثلاً در فرازی از این روایت می‌گوید «همه مردم به‌قدری پریشان به نظر می‌رسیدند که بعید بود بخواهند در پاریس تحت اشغال آلمانی‌ها زندگی کنند.» البته نگارنده در پی طرفداری از آلمان‌ها نیست اما سخن کلی این است که اگر آلمان‌ها، ظالمانه و فاتحانه پاریس را اشغال کردند، فرانسوی‌ها هم در دهه‌ها و سده‌های گذشته، آلمانی‌ها را کم نکوبیدند.

به‌هرحال یکی از نکات جالب و تاریخی درباره اشغال پاریس و فرانسه به‌دست آلمان نازی، رفتار پریشان و اصطلاحاً جهان‌سومی فرانسوی‌های متمدن است: «همه یک‌وجب یک‌وجب پیش می‌رفتند. چند پلیس با استیصال سعی داشتند جلوِ هرج و مرج را بگیرند.» (صفحه ۲۵) یا در جای دیگری از همان‌صفحه می‌خوانیم: «راننده‌ها بی‌محابا برای جلویی‌های‌شان بوق می‌زدند و کسانی که بوق نداشتند با تمام توان فریاد می‌کشیدند. تا راه یک‌سانت باز می‌شد، همه هجوم می‌بردند که معمولاً باعث می‌شد ترافیک بیش‌تر گره بخورد.» یکی دیگر از وجوه رفتاری جهان‌سومی و حیوان‌صفتی مردم پاریس در روزگار اشغال و قحطی، مربوط به شکل‌گیری بازار سیاه برای اجناس و کالاهای مختلف است. اتا شایبر در این‌باره نوشته است: «قیمت یک قوطی ساردین در بازار سیاه وحشتناک بود و پنیر که فقط با دفترچه جیره‌بندی می‌توانستیم تهیه‌اش کنیم به نفری صد گرم در ماه محدود شده بود…»

همان‌طور که آلمان‌ها، موجودات بدِ کتاب «پاریس زیرزمینی» هستند، فرانسوی‌ها خوب و مرتب‌اند: «آپارتمان او مثل خانه همه فرانسوی‌ها بسیار تمیز و مرتب بود.» (صفحه ۶۵) از طرف دیگر، درباره واقعیت اشغالگری آلمان‌ها در فرانسه [که نباید فراموش کنیم، تلافی رفتار گذشته فرانسوی‌ها بوده]، شایبر در صفحه ۷۶، به این واقعیت اشاره می‌کند: «آلمان‌ها می‌خواستند اشخاص غیرنظامی سر کار و زندگی‌شان برگردند تا فرانسه تولید را به نفع آن‌ها از سر بگیرد.» اما با برگشت به بحث جانبداری و جهت‌گیری قلم نویسنده، به‌جایی می‌رسیم که روح فرانسوی‌دوستی اتا شایبر خود را به‌طور صریح نشان می‌دهد؛ یعنی این فراز از کتاب: «اولین‌بار بود که یک دهقان فرانسوی را می‌دیدم. بعد از صحبت با او احساس احترام عمیقی به این مردمان ساده و صریح و سالم پیدا کردم و به نظرم آمد شخصیت قرص و محکمش یک خصیصه کاملاً فرانسوی است.» (صفحه ۱۶۴) در تقابل با چنین توصیفاتی درباره فرانسوی‌ها، راوی خاطرات «پاریس زیرزمینی» درباره آلمانی‌ها، چنین رویکردی دارد: «آلمان‌ها نه دغدغه‌های زیبایی‌شناسی فرانسوی‌ها را داشتند نه آمریکایی‌ها را.» (صفحه ۲۷۶) یا مثلاً «آدم با یک‌نگاه می‌فهمید که آلمانی‌اند، حتی اگر یونیفرم تن‌شان نبود، چون پرسروصدا، متفرعن و خشن، از خودراضی، گستاخ و پول‌دار بودند.» اما همان‌طور که اشاره کردیم و همان‌طور که آلمان‌ها، موجودات بدِ کتاب «پاریس زیرزمینی» هستند، فرانسوی‌ها خوب و مرتب‌اند: «آپارتمان او مثل خانه همه فرانسوی‌ها بسیار تمیز و مرتب بود.» (صفحه ۶۵) از طرف دیگر، درباره واقعیت اشغالگری آلمان‌ها در فرانسه [که نباید فراموش کنیم، تلافی رفتار گذشته فرانسوی‌ها بوده]، شایبر در صفحه ۷۶، به این واقعیت اشاره می‌کند: «آلمان‌ها می‌خواستند اشخاص غیرنظامی سر کار و زندگی‌شان برگردند تا فرانسه تولید را به نفع آن‌ها از سر بگیرد.» و لازم است نگارنده این یادآوری را داشته باشد که پس از جنگ جهانی اول، شکست آلمان و پذیرش صلح‌نامه ورسای، بیشتر تولید آلمان به‌نفع کشورهایی مثل فرانسه مصادره شده بود. بحث تقابل فرهنگی و جنگ تاریخی آلمان و فرانسه را می‌توانیم در فرازی از جلسه دادگاه متهمین فرار سربازهای جنگی هم مشاهده کنیم. جایی که مربوط به سخنان رئیس آلمانی دادگاه است: «قاضی با استهزا گفت "خب، چه‌جالب! در این کشور که به سوادش می‌نازه، مردی که طبق اسناد و مدارک سه‌بار پشت سرهم شهردار محل زندگیش شده، امضا نداره! پس ببین بقیه چه‌قدر جاهلند! تعجبی نداره که کشوری که بی‌سوادها رو برای اداره‌اش انتخاب می‌کنه نتونه از خودش دفاع کنه! موسیو تیزیه، فکر نمی‌کنید باید توی فرانسه مدارسی باشه که به شهردارها خوندن و نوشتن یاد بده؟ "» از طرف دیگر، طبق روایت اتا شایبر، آلمانی‌های اشغالگر خود را ناجی مردم فرانسه می‌دانستند و یکی از آن‌ها در کتاب می‌گوید: «ما اومده‌ایم از انحطاط و سقوط نجات‌شون بدیم.» که منظورش مردم فرانسه است. عکس‌العمل و واکنشی هم که شایبر برای مردم پایس اشغال‌شده روایت می‌کند، این‌چنین است: «فرانسوی‌ها ساکت بودند و در خیابان‌های خودشان طوری راه می‌رفتند که گویی عزادارند و در گورستان راه می‌روند.

هیتلر در پاریس اشغال‌شده

بخشی از مطالب ضدآلمانی اتا شایبر در کتاب «پاریس زیرزمینی» درباره رفتار نازی‌ها در زندان است. او جایی از خاطراتش می‌گوید در زندان آلمان‌ها بیش از همه احساس خفت و خواری به زندانی دست می‌داد. شایبر همچنین می‌گوید می‌دانسته که سخاوت آلمان‌ها در تنبیه و تادیب حدومرز ندارد. از طرفی دوباره رویکرد قیاس فرانسوی_آلمانی را در فرازهای مربوط به حضورش در دفتر رئیس زندان به‌کار می‌گیرد: «او مرا به دفتر رئیس زندان برد؛ همان دفتری که زمانی پیرمرد فرانسویِ خوش‌رو، رئیس قبلی زندان، ما را در آن پذیرفته بود. جای او را یک افسر آلمانی گرفته بود، یکی از کسانی که چشم‌هاشان چنان سرد و بی‌احساس و صورت‌هاشان چنان بی‌حرکت و ثابت است که گویی از چوب تراشیده شده‌اند.»

شایبر در فرازهایی هم دست به روانشناسی سربازهای سفت‌وسخت آلمانی می‌پردازد که نظم‌وانضباطشان در دنیا بی‌نظیر بوده است. یک‌نمونه بارز پرداختن به این‌نظم‌وانضباط و فرمان‌پذیری نظامی را می‌توان در این جملات شاهد بود: «او جواب داد: شما سرباز آلمانی رو نمی‌شناسید، برای اون انضباط یعنی همه‌چی. اون یا حاضر می‌شه به قایقی زنجیرش کنند که به سوی مرگی وحشتناک می‌ره یا این‌که خودکشی می‌کنه تا کارش راحت‌تر تموم بشه، اما شورش نمی‌کنه.» علاوه بر این مساله، شایبر سربازان اشغالگر آلمانی را بی‌انگیزه و افسرده توصیف می‌کند. مثلاً درباره سربازهایی که پاریس را اشغال کرده بودند، می‌گوید: «معلوم نبود افسردگی را از کشور خودشان آورده بودند یا محیط خصمانه دور و برشان این حالت را در آن‌ها به وجود آورده بود.» یا مثلاً در جایی به رواج خودکشی بین سربازان آلمانی اشاره می‌شود که البته منکر واقعیتش نیستیم اما از کاربردش در کتاب هم غافل نیستیم: «یکی از جالب‌ترین چیزهایی که دکتر واندل گفت، رواج یافتن خودکشی در میان سربازان آلمانی بود. باورش دشوار بود؛ چون ارتش آلمان در همه‌جا پیروز شده بود.» (صفحه ۱۷۱) البته اتا شایبر در جایی از روایتش در کتاب، مثال نقض هم برای نظم‌پذیری آلمان‌ها دارد که طبق آن می‌توان با پول و رشوه، فسادناپذیری آلمان‌ها را زیر سوال برد.

درمجموع، اگر بخواهیم مثال بارزی از رویکرد نویسنده کتاب «پاریس زیرزمینی» درباره آلمانی‌های اشغالگر و فرانسوی‌های اشغال‌زده بیاوریم، می‌توانیم به توصیف رئیس دادگاه آلمانی و یکی از متهمان (محکومان) فرانسوی دادگاه اشاره کنیم. او رئیس دادگاه را این‌گونه توصیف می‌کند: «حدود پنجاه سال داشت و کلنل بود. چشم‌های آبی بی‌احساس و سردی داشت و صورتش را انگار از سنگ گرانیت تراشیده بود.» (صفحه ۳۱۱) و یکی از محکومان دادگاه را هم این‌گونه: «به‌نظر من او معرف فرانسه بود، شکست‌خورده و تاراج‌شده.» به‌هرحال همه فرانسویانی که در روایت این کتاب حضور دارند، از علاقه‌مندان آمریکایی‌ها هستند که بناست در لباس نیروهای آزادی‌بخش، روزی فرانسه را از دست آلمان‌ها آزاد کنند. چنین جملاتی که «ما منتظر آمریکایی‌ها هستیم» چندین مرتبه توسط شخصیت‌های فرانسوی کتاب به راوی آنکه یک‌زن آمریکایی است، گفته می‌شوند.

*۳- فضاسازی حضور آلمان‌ها _ وحشت

فضاسازی اتا شایبر از حضور آلمان‌ها یا سایه حضورشان، خود را از صفحات ابتدایی کتاب با تزریق حس وحشت و اضطراب نشان می‌دهد: «وقتی اولین‌ماشین‌ها رسیدند، سرنشینان‌شان فریاد کشیدند: "برگردید! برگردید! آلمان‌ها پشت سرمونند! " یا مثلاً با چنین‌جملاتی: «اطراف ما سکوت هولناکی حاکم بود.» در همین‌زمینه، صحنه ورود نیروهای آلمانی به حومه پاریس، جالب توجه است. آلمان‌ها ضمن این‌که بارها در کتاب پیش‌رو، «بوش» خوانده می‌شوند [که لقب توهین‌آمیز فرانسوی‌ها برای آن‌ها بوده] در صفحه ۳۴ هم به آدم‌آهنی‌های خشکی تشبیه می‌شوند که بی‌جان و بی‌احساس از کنار فرانسوی‌ها عبور می‌کنند و به سمت پاریس می‌روند. عاملی که باعث وحشت و اضطراب مردم فرانسه و پاریس شده‌اند، به‌روایت اتا شایبر چنین موجوداتی بوده‌اند: «مجسمه‌ها سیخ و بی‌حرکت.»

صحنه ورود نیروهای آلمانی به حومه پاریس، جالب توجه است. آلمان‌ها ضمن این‌که بارها در کتاب پیش‌رو، «بوش» خوانده می‌شوند [که لقب توهین‌آمیز فرانسوی‌ها برای آن‌ها بوده] در صفحه ۳۴ هم به آدم‌آهنی‌های خشکی تشبیه می‌شوند که بی‌جان و بی‌احساس از کنار فرانسوی‌ها عبور می‌کنند و به سمت پاریس می‌روند. جالب است که همان‌مردم متمدن پاریس که هراس حضور آلمان‌ها، آن‌ها را تبدیل به مردمی جهان‌سومی و خودخواه تبدیل کرده، با رسیدن آلمان‌ها مسیر حرکت را تغییر داده و دوباره به سمت شهر برمی‌گردند؛ اما این بار بدون عجله. چون دیگر کار از کار گذشته و آلمان‌ها رسیده بوده‌اند. بنابراین فرار از پاریس دیگر معنایی نداشته است. اتا و کیتی هم که سعی داشته‌اند با یک‌اتومبیل از پاریس خارج شوند، همراه با مردم متواری از پاریس، به شهر برمی‌گردند. تصویرسازی راوی از ورودشان به پاریس در صفحه ۴۴، این‌چنین است: «بالای برج ایفل جای پرچم سه‌رنگ جمهوری فرانسه را که همیشه با غرور در باد در اهتزاز بود، بیرق نازی‌ها با نقش صلیب شکسته گرفته بود. قلب من فشرده شد.» همان‌طور که اشاره شد، حس اضطراب و ترس را به‌دلیل ذات و اساس کاری که دو زن مرتکبش می‌شده‌اند، در جای‌جای کتاب وجود دارد. این القای اضطراب و هراس را اتا شایبر در فرازهایی به‌خوبی به‌کار گرفته است. مثلاً در صفحه ۱۰۰ جایی که سازمان زیرزمینی‌شان در فراری‌دادن سربازان لو می‌رود، مخاطب به این جملات می‌رسد: «احساس کردم اتفاق بدی افتاده است....» و «بی‌مقدمه گفت: سه‌فینی، گشتاپو تشکیلات رو کشف کرد.»

در نتیجه لو رفتن تشکیلات زیرزمینی فراری‌دادن سربازان، اتا شایبر، خود و دوستش کیتی را در نقطه ابتدایی یعنی همان بلاتکلیفی و بیچارگی فراری‌دادن سرباز اول می‌بیند و ضمن بیان چنین‌جملاتی «فضای خانه ماتم‌زده بود. برگشته بودیم به همان نقطه‌ای که ویلیام گری را مخفی کرده بودیم و راهی برای فراری دادنش به فکرمان نمی‌رسید.» از لفظ «سکوت کشنده» استفاده می‌کند: «در آن سکوت کشنده از آشپزخانه صدای زمزمه مارگوت به گوش می‌رسید…»

رژه سربازان آلمانی در پاریس اشغال‌شده

همان‌طور که به تضاد و تناقض اضطراب و آرامش ناشی از یاد خدا اشاره کردیم، باید بر کاربرد تضاد رفتاری اتا و کیتی در ساخت روایت و جذاب‌ترشدن تاکید کنیم. شخصیت اتا به‌دلیل ترسوتر بودن و اضطرابی که به‌خاطر فراری‌دادن سربازان دارد، چندین‌بار خواب دستگیری و مجازات را می‌بیند. او ضمن این‌که با عامل پلیس مخفی یعنی گشتاپو، مخاطب نوشته‌هایش را در تعلیق نگه می‌دارد («آدم‌های گشتاپو همه‌جا پرند، فقط یک‌کلمه کافیه که ما رو نابود کنه.» صفحه ۱۴۵)، از چنین جملاتی استفاده می‌کند: «احساس کردم قلبم از حرکت ایستاده است. صحنه‌ای که در خواب دیده بودم داشت واقعیت پیدا می‌کرد.» یا «من صدای تپش قلب کیتی را به‌وضوح می‌شنیدم..... قلب من تالاپ‌تالاپ می‌تپید.» در مجموع، اتا شایبر، پس از ۵ ماه انتظار برای رویارویی با صحنه واقعی دستگیری‌اش، بالاخره با آن روبرو می‌شود.

*۴- ساختار کتاب

کتاب با فصل «فرار از اروپا» شروع می‌شود و ساختارش به‌گونه‌ای است که انتهای داستان، ابتدای کتاب بیان می‌شود؛ یعنی مبادله اتا شایبر با یک جاسوس آلمانی. شایبر هم پس از مبادله و آزادی، بناست با کشتی از لسیبون به آمریکا برود. او ابتدا با قطار از آلمان به پرتغال منتقل شده و بناست به آمریکا برده شود. صحنه مسافرت با کشتی به آمریکا مربوط به زمانی است که اقیانوس اطلس یا آتلانتیک درگیر نبرد بزرگ آتلانتیک بوده؛ یعنی زمانی که کشتی‌های جنگی، زیردریایی‌ها و هواپیماهای آلمان و متفقین به‌شدت درگیر بودند. اوضاع و احوال اقیانوس آتلانتیک در آن روزگار، توسط اتا شایبر این‌گونه توصیف می‌شود: «فهمیدم چرا فقط ما جرئت داشتیم با چراغ‌های روشن از کنار کشتی‌های جنگی و زیردریایی‌ها و هواپیماها عبور کنیم.»

امنیت کشتی‌ای که شایبر سوار آن بوده، به‌دلیل دیپلمات‌بودنش از جانب دوطرف جنگ تضمین شده بوده است. شایبر، در همان‌ابتدای کتاب هنگام روایت ورودش به خاک اسپانیاست که احساس آزادی‌اش را اعلام می‌کند. تعلیق ابتدایی کتاب هم در صفحه ۱۶ به کار گرفته می‌شود؛ زمانی‌که یکی از کارمندهای کنسولگری آمریکا در لیسبون، در کشتی با او حرف می‌زند و می‌گوید خودت را از بقیه قایم نکن! «وزارت امور خارجه خیلی‌خوب می‌دونه که شما تو پاریس چه‌کار کرده‌ید.» بنابراین، بناست در صفحات پیش‌رو، مخاطب ماجراهایی را که راوی در پاریس از سر گذرانده، بخواند؛ ماجرایی شبیه به ماجراهای ادیت کاوِل، که ابتدای مطلب به او اشاره کردیم. با توجه به این‌که سرنوشت کیتی در پایان کتاب مشخص نمی‌شود، پایان‌بندی «پاریس زیرزمینی» هم تعلیق دارد.

کتاب «پاریس زیرزمینی»

اتا شایبر در فصل آخر کتاب با نام «آخرین روزها در پاریس» دوباره به فصل اول برمی‌گردد. نوشته‌ها و خاطرات شایبر ساختار یک داستان و رمان را دارند. خودش هم در پایان کتاب، می‌گوید: «به‌این‌ترتیب به پایان داستانم می‌رسم.» بیشتر داستانش هم در جایی شکل می‌گیرد که درباره‌اش می‌نویسد: «جایی رو نمی‌شناسم که به اندازه پاریس، توی اون گذشته این‌قدر در آینده تنیده باشه.» (صفحه ۲۳۲) شایبر، آمریکا _ کشور خودش را هم که از نظر مکانی در کتاب غایب است، این‌گونه توصیف می‌کند: «کشوری که گرچه در جنگ بود، نه طعم جنگ را چشیده بود نه مفهوم جنگ را می‌دانست.» نکته مهم درباره آمریکا، این است که اتا شایبر بین مردم این کشور، آسوده‌خاطری و بی‌غمی می‌بیند و می‌گوید این‌همه بی‌اعتنایی همگانی او را می‌ترساند.

راوی و نویسنده کتاب «پاریس زیرزمینی» همان‌طور که به قابلیت داستان و رمان‌بودن کتابش اشاره کردیم، خود در فرازهای ابتدایی کتاب می‌نویسد: «گزارشی که از این پس می‌خوانید تنها داستان من نیست. بسیار بیش از این‌ها، این داستان کیتی بورپو است.» او کتاب را هم به شخصیت کیتی تقدیم کرده است. در مجموع، از فصل دوم است که قصه، از ابتدا تعریف می‌شود؛ از مقطع اشغال پاریس و فرار شهروندان، بلبشو، ترافیک و قیامت موجود در بزرگراه جنوبی پاریس تا شروع سازوکار فراری‌دادن سربازان جنگی، دستگیری و سپس مبادله و بازگشت نهایی به آمریکا. پایان فصل دوم یعنی صفحه ۴۱ است که پس از نقشه فراری‌دادن سرباز (خلبان) انگلیسی، کلیت داستان کتاب، بیان می‌شود: «و به‌این‌ترتیب در مسیر ماجراجویانه‌ای افتادیم که یک‌هفته‌پیش خیالی محال بود. اما طبیعتاً آن لحظه هیچ‌کدام‌مان تشخیص نمی‌دادیم که خود را در راهی انداخته‌ایم که از آن پس قادر به راهی از آن نخواهیم بود.»

*۵- زبان مترجم

شهلا طهماسبی، در مقام مترجم کتاب، ترجمه روان و زنده‌ای دارد. او برای انتقال معنی و مفاهیم کتاب، از واژه‌های امروزی فارسی استفاده کرده است. بد نیست در این فراز از مطلب، به برخی جملات جالب‌توجه این مترجم در کتاب «پاریس زیرزمینی» اشاره کنیم:

«اگه همین امشب غیبت بِرکه تابلو شد، …»، «کیتی گفت: کار نیکو کردن از پر کردن است. یادته بار اول چه‌قدر هیجان داشتیم و می‌ترسیدیم؟ من این بار یه ذره هم نترسیدم.»، «تابلو می‌شه که فرانسوی نیستیم.»، «در قسمت روباز جایگاه راننده نشاندند که عبوس و بی‌احساس، صُم‌بکم کنار من نشسته بود.»، «یک‌خروار سند و مدرک جلوِ خود کود کرد»، «بدون کلی‌بافی و بدون جر و منجر! اون‌ها حق ندارند اثبات جزئیات اعمال ننگین شون رو از ما بخوان.»، «شاید هم لوییز پُر بی‌راه نمی‌گفت.» و «از آن به بعد ما دوباره در اجتماع مشترک‌الحرارت‌مان پنج نفر بودیم.»

*۶- نکات تاریخی و قابل توجه

همان‌طور که اشاراتی کنایی به اروپا و فرانسه متمدن و درعین‌حال جهان‌سومی دوران جنگ جهانی دوم داشتیم، بد نیست به این حقیقت هم اشاره کنیم که در آن دوران، در اروپای متمدن و پیشروی دهه‌های میانی قرن بیستم، بحث و چالش بر سر نژادهای آنگولاساکسون، آریایی، باوارایی‌ها و پروسی بوده است. هرکدام از این نژادها نمایندگانی داشته‌اند که سنگ خود را به سینه می‌زده اما هنگامی که شرایط سخت جنگی پیش می‌آمده، مسائلی از این دست فراموش شده و بازار سیاه بوده که در جایگاه برتر قرار داشته است.

در آن دوران، اجناس بازار سیاه را رانندگان کامیون از طریق فروشندگان غیرقانونی تامین می‌کردند و نصف هر محموله را هم باید به افسران آلمانی تحویل می‌دادند که به نوبه خود مسئولیت تامین گازوئیل و بنزینِ راننده‌ها را بر عهده داشتند تا کارشان ادامه پیدا کند. قیمت مواد غذایی که همین‌رانندگان کامیون برای مردم عادی و مخاطبان بازار سیاه می‌آوردند، بین ۱۰ تا ۲۰ برابر تعرفه‌ای بود که مقامات رسمی و دولتی تعیین کرده بودند. اتا شایبر درباره چنین‌وضعیتی در پاریس نوشته «گاهی این تعرفه منطقی بود اما اجناسی که این قیمت را داشتند گیر نمی‌آمدند و هرچه این تعرفه پایین‌تر می‌آمد، انگیزه ورود مواد غذایی به بازار سیاه بیش‌تر می‌شد.» (صفحه ۱۷۶) شایبر معتقد است در چنان‌اوضاعی، آدم‌های خوشبخت کسانی بودند که در روستا جایی را داشتند و در آن غذا انبار می‌کردند. برای بقیه آدم‌ها، تنها راه بازار سیاه بود که کار و بارش اصطلاحاً سکه بوده است. و بازار سیاه مورد اشاره، در مترقی‌ترین جوامع قرن بیستم، بازاری بوده که به قول شایبر، «هیچ‌کس در آن شکایتی نداشت؛ یعنی کسی جزئت شکایت نداشت.»

شایبر هم در تکمیل وضعیت نکبت‌بار پاریس در زمان اشغال، به مسافرکش‌هایی اشاره می‌کند که مثل هند و چین، با گاری و دوچرخه، مسافرهای خود را جابه‌جا می‌کردند: «این‌ها مرا یاد حمال‌های چینی و ریکشاهاشان می‌انداخت. از این‌که می‌دیدم اروپایی‌ها، یعنی پاریسی‌ها، به این شکل جان می‌کنند تنم می‌لرزید.» پیش‌تر در مطلبی که مربوط به نقد کتاب «مرگ کسب و کار من است» (اینجا) منتشر کردیم، اشاره داشتیم که پیش از شروع جنگ جهانی دوم، قیمت هر دلار آمریکا حدود چندهزار میلیارد فرانک آلمان رسیده بوده است. اما جالب است که چرخ روزگار برای آلمانی‌ها طوری چرخیده بوده که در روزگار اشغال پاریس، هردلار، ۴۰ فرانک ارزش داشته است. به‌هرحال آلمانی‌های فاتح و اشغالگر پس از اشغال پاریس، از تمهید جالبی برای صرفه‌جویی و جیره‌بندی سوخت استفاده کردند؛ کارت سوخت. و اتا شایبر می‌گوید با وجود سهمیه‌بندی مذکور، هیچ جای پاریس به‌طور کامل برای فرانسوی‌ها گرم نمی‌شد. روزگار نکبت در پاریس، به‌قدری سخت بوده که به قول این زن آمریکایی، «سوزن خیاطی چنان بهایی پیدا کرده بود که حتی زن‌های بسیار سخاوتمند حاضر نبودند آن را به نزدیک‌ترین دوستان‌شان هم قرض بدهند.»

به‌هرحال دیدگاه‌های اومانیستی غرب که روزی خود را در قالب کمونیسم نشان دادند، روزی در قالب کاپیتالیسم و روزهای دیگر در قالب‌های مختلف دیگر، باعث شدند در روزگار اشغال پاریس به دست آلمان‌ها، کالاهایی که زمانی دسترسی به آن‌ها بسیار معمولی تلقی می‌شد، به کالاهای تجملی و دسترس‌ناپذیر تبدیل شوند. شایبر هم در تکمیل وضعیت نکبت‌بار پاریس در زمان اشغال، به مسافرکش‌هایی اشاره می‌کند که مثل هند و چین، با گاری و دوچرخه، مسافرهای خود را جابه‌جا می‌کردند: «این‌ها مرا یاد حمال‌های چینی و ریکشاهاشان می‌انداخت. از این‌که می‌دیدم اروپایی‌ها، یعنی پاریسی‌ها، به این شکل جان می‌کنند تنم می‌لرزید.» (صفحه ۲۷۶)

یکی از صحنه‌های جالبی که شایبر در کتاب روایت کرده، مربوط به زمان هراس از بمباران انگلیسی‌ها در پاریس است که مردم به پناهگاه‌ها می‌رفته‌اند. در این شرایط، مردم پاریس حالت دوگانه و متناقضی داشته‌اند؛ به‌این‌ترتیب که با وجود این‌که حمله انگلیسی‌ها امکان داشت به مرگ‌شان ختم شود، از هجوم به شهرشان که در اشغال آلمانی‌ها بود، اظهار خوشحالی می‌کردند: «مردم انگار جان می‌گرفتند و روح می‌یافتند. گویی متوجه نبودند که چه‌بسا خودشان زخمی یا کشته شوند؛ بس که از حمله به دشمن خوشحال بودند.» و مساله جالب دیگر، مساله پوسترهای تبلیغاتی آلمان‌هاست که در دومین قسمت نقد کتاب «نبرد من» (اینجا) اشاره کردیم، پاره‌کردنشان در لهستان به قیمت جان ۲ زن تمام شد. اما در پاریس، به‌علت این‌که پاریسی‌ها، پوسترهای تبلیغاتی آلمان را پاره یا دست‌کاری می‌کردند، سربازهای آلمانی، پوسترها را بالاتر از حد معمول نصب کردند تا در دسترس مردم نباشند. در نتیجه پوسترها دیگر کلاً در معرض دید هم نبودند.

در پایان بد نیست به ۳ نکته دیگر از نکات جالب کتاب «پاریس زیرزمینی» اشاره کنیم. اولین‌نکته یکی از حرف‌های مهم و واقعی اتا شایبر است که می‌گوید: «ترس هنگام برخورد با حادثه، از زمانی که انسان فکر می‌کند که کی و چگونه اتفاق می‌افتد، به مراتب کم‌تر است.» این حرف ناشی از این درک و دریافت است که فکر یک‌اتفاق ترسناک، وحشتناک‌تر از رویارویی مستقیم با آن است. نکته جالب دیگر هم حرفی است که کیتی پس از محکومیت در دادگاه و صدور حکم مرگ به اتا می‌گوید: «یادت باشه که من بازنده نبودم و صدوپنجاه به یک، از آلمانی‌ها بردم.» و نکته سوم هم، بحث امید و آرزوی ادامه زندگی در این کتاب است. یعنی در زندان مخوف هم آمدن بهار، به معنی بیداری، تازگی و تولد دوباره است و هر فرد ناامید از جمله اتا شایبر را به زندگی و ادامه راه امیدوار می‌کند.