خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ: وحید میهن پرست
متنی که در ادامه میخوانید ترجمه وحید میهنپرست است از مقالهای به قلم اسلاوی ژیژک، فیلسوف شهیر اسلوونیایی. این مقاله در نشریه دی ولت به تاریخ ۱۲/۰۲/۲۰۲۰ منتشر شده است که میتوانید اصل آن را از اینجا ببینید. نقد ژیژک از کنش ایرج حریرچی، معاون وزیر بهداشت ایران و همچنین ارجاع به یکی از سخنان او در این مقاله بسیار جالب است. ترجمه مقاله ژیژک را در ادامه بخوانید:
«گسترش کنونی ویروس کرونا یک اپیدمی گسترده از ویروسهای ایدئولوژیکی را نیز به جریان انداخته که در جوامع ما نهفته بودهاند: اخبار کذب، تئوریهای توطئه پارانویائی، انفجارهای نژادپرستی و… نیاز بهداشتی معقول به قرنطینهها در فشار ایدئولوژیکی برای برقراری مرزهای واضح و قرنطینه کردن دشمنانی که تهدیدی برای هویتمان ایجاد میکنند موافقت مییابد. اما شاید ویروس ایدئولوژیکی دیگری و بسیار سودمندتری شایع شود و امیدوار باشیم که ما را دچار خود کند: ویروس اندیشیدن یک جامعه جایگزین، جامعهای ورای دولت- ملت، جامعهای که خود را در اشکال همکاری و همبستگی جهانی متحقق میسازد.
امروزه اغلب گمانهپردازیهایی شنیده میشود مبنی بر اینکه ویروس کرونا ممکن است به سقوط حاکمیت کمونیستی در چین ختم شود یعنی به همان طریقی که (همانطور که خود گورباچوف پذیرفته است) فاجعه چرنوبیل واقعهای بود که پایان کمونیسم شوروی را به جریان انداخت. اما در اینجا یک تناقض وجود دارد: ویروس کرونا همچنین ما را وادار میکند که کمونیسمی را مجدداً ابداع کنیم که بر پایه اعتماد به مردم و به علم است. در صحنه نهایی فیلم «بیل را بکش ۲» اثر تارنتینو، بئاتریکس بیل شرور را از پا درمیآورد و با «تکنیک پنجه پنج نقطهکوب منفجر کننده قلب» یعنی مرگبارترین ضربه در کل هنرهای رزمی به او ضربه میزند. این حرکت از ترکیب پنج ضربه با نوک انگشتان به پنج نقطه فشار متفاوت بر روی بدن هدف ضربه تشکیل شده است – بعد از اینکه هدف ضربه راه میرود و پنج گام برمیدارد قلبش در بدنش منفجر میشود و نقش بر زمین میشود. (چنین حملهای بخشی از اسطوره شناسی هنرهای رزمی است اما در نبردهای تن به تن واقعی امکانپذیر نیست.)
گسترش کنونی ویروس کرونا یک اپیدمی گسترده از ویروسهای ایدئولوژیکی را نیز به جریان انداخته که در جوامع ما نهفته بودهاند: اخبار کذب، تئوریهای توطئه پارانویائی، انفجارهای نژادپرستی خب برگردیم به فیلم، بعد از اینکه بئاتریکس آن ضربه را میزند بیل با آرامش با او صلح میکند، پنج گام برمیدارد و میمیرد… آنچه که این حمله را تا این حد جذاب میسازد زمان بین ضربه خوردن و لحظه مرگ است: من میتوانم مادامی که با آرامش نشستهام یک گفتوگوی خوب داشته باشم اما من در کل این زمان آگاه هستم که لحظهای که شروع به قدم زدن کنم قلبم منفجر خواهد شد و من بیجان نقش بر زمین میشوم. بر این اساس آیا ایده آنهایی که درباره این گمانهپردازی میکنند که چگونه ویروس کرونا به سقوط حاکمیت کمونیستی در چین میشود این نیست که اپیدمی ویروس کرونا همچون نوعی حمله «تکنیک پنجه پنج نقطهکوب منفجر کننده قلب» اجتماعی بر رژیم کمونیستی چینی عمل میکند: آنها میتوانند بنشینند، بررسی کنند و اقدامات معمول قرنطیه و غیره را طبق برنامه انجام دهند، اما هر تغییر واقعیای در نظم اجتماعی (مانند اعتمادکردن واقعی به مردم) سقوطشان را به بار خواهد آورد… معتدلترین عقیده من در این زمینه بسیار رادیکالتر از این ایده است: اپیدمی ویروس کرونا نوعی حمله با «تکنیک پنجه پنج نقطهکوب منفجر کننده قلب» بر نظام سرمایهداری جهانی است- علامتی مبنی بر اینکه ما نمیتوانیم مسیری که تا به حال آن را انجام میدادیم را ادامه دهیم، اینکه یک تغییر رادیکال ضروری است.
سالها پیش فردریک جیمسون توجهات را به پتانسیل یوتوپیایی در فیلمهای دارای مضمون فاجعه کیهانی جلب کرد (یک شهاب سنگ زندگی بر روی زمین را تهدید میکند، یک ویروس بشریت را میکشد…): چنین تهدید جهانیای باعث ایجاد همبستگی جهانی میشود، تفاوتهای کوچک ما بیاهمیت میشوند، ما همه با هم کار میکنیم تا یک راهحل بیابیم- و ما امروز در زندگی واقعی در اینجا هستیم. نکته اساسی ما در اینجا لذت بردن سادیستیک از رنجبری شیوع یافته تا بدانجا که به آرمانمان کمک میکند، نیست- برعکس این نکته عبارت است از تأمل بر واقعیتی حزنانگیز مبنی براینکه ما نیاز به یکفاجعه داریم تا ما را قادر سازد که خود مشخصات بنیانی جامعهای که در آن زندگی میکنیم را بازاندیشی کنیم.
نخستین مدل مبهم یک چنین همکاری جهانیای سازمان بهداشت جهانی است که ما از آن درحال گرفتن هشدارهای پیچیده بروکراتیک معمول اما دقیق هستیم که بدون واهمه اعلام میشوند. به چنین سازمانهایی باید قدرت اجرایی بیشتری داده شود.
در ساحت واقعیت مجازی و اینترنت ما باید به خودمان یادآوری کنیم که در دهههای اخیر اصطلاحات «ویروس» و «ویروسی» عمدتاً برای ترسیم ویروسهای دیجیتال به کار رفتهاند که فضای شبکهمان را آلوده کردهاند و ما از آنها باخبر نبودهایم برنی سندرز به خاطر طرفداریاش از یک بیمه سلامت همگانی در آمریکا مورد تمسخر شکاکان نسبت به ایدههایش واقع شد- آیا درس اپیدمی ویروس کرونا این نیست که حتی بیشتر از این لازم است یعنی اینکه ما باید زمینه را برای نوعی شبکه بیمه سلامت جهانی مهیا کنیم؟ یک روز بعد از اینکه ایرج حریرچی معاون وزیر بهداشت ایران در یک کنفرانس مطبوعاتی حاضر شد تا گسترش ویروس کرونا را کم اهمیت جلوه دهد و تأکید کند که قرنطینههای تودهای لازم نیستند، او یک بیانیه کوتاه بیرون داد که در آن میپذیرد که به ویروس کرونا مبتلا شده است و خودش را از دیگران جدا کرده است (پیش از آن در خلال نخستین حضور تلویزیونیاش او ناگهان نشانههای تب و ضعف را بروز داده بود.) در بیانه مذکور حریرچی افزود: «این ویروس دموکراتیک است و بین فقیر و غنی یا بین دولت مرد و یک شهروند عادی تمایز قائل نمیشود.»
در این زمینه او عمیقاً محق است- ما همگی در کشتی واحدی هستیم. این مشکل است که ریشخند اعلای این واقعیت را از قلم بیاندازیم که آنچه که همه ما را در کنار هم قرار داده است و ما را به طرف همبستگی جهانی سوق میدهد خودش را در سطح زندگی روزمره در قالب فرمانهای سفت و سخت برای اجتناب از تماسهای نزدیک با دیگران و حتی به انزوا بردن خود نمود مییابد. علاوه بر این ما تنها با تهدیدهای ویروسی مواجه نیستیم دیگر فجایع درانتظارمان نشستهاند یا از قبل در حال رخ دادن هستند: خشکسالیها، امواج گرمایی، طوفانهای عظیم و غیره. در کل این موارد پاسخ به آنها دهشت نیست بلکه کار سخت و فوری برای برقراری نوعی همکاری جهانی موثر است. نخستین تصور خلاف واقع که باید از آن خلاص شویم تصوری است که توسط ترامپ در خلال بازدیدش از هند صورت بندی شد: این اپیدمی به سرعت فروکش خواهد کرد ما تنها باید منتظر اوج پیش از افت آن باشیم و پس از آن است که زندگی به روند نرمال بازمیگردد...
چین از قبل برای این لحظه آماده شده است: رسانههای آنها اعلام کردهاند که وقتی این اپیدمی به پایان برسد مردم شنبهها و یکشنبهها برای جبران مافات کار خواهند کرد… برخلاف این امیدهای بیش از حد ساده نخستین چیزی که باید پذیرفت این است که تهدید اینجاست تا بماند: حتی اگر این موج فروکش کند آن تهدید در اشکال جدید و شاید حتی خطرناکتر مجدداً ظهور مییابد. به همین خاطر ما میتوانیم انتظار داشته باشیم که اپیدمیهای ویروسی ابتداییترین تعاملاتمان با دیگر افراد و اشیاء اطرافمان که بدنهای خودمان هم جزئی از آنها هستند را تحت تأثیر قرار خواهد داد: از لمس کردن چیزها که ممکن است (به نحوی نامشهود) «کثیف» باشند اجتناب کنید، به گیرهها دست نزنید، روی توالتهای عمومی یا روی نیمکتها در مکانهای عمومی ننشینید، از بغل کردن دیگران و دست دادن با آنها اجتناب کنید… و حتی درباره این مواظب باشید که چگونه بدنتان و حرکات غیرارادیتان را کنترل میکنید. مواظب باشید: به دماغتان دست نزنید یا چشمهایتان را نمالید- به طور خلاصه با خودتان ور نروید. بنابراین این تنها دولت یا دیگر عوامل و سازمانها نیستند که ما را کنترل میکنند ما باید یاد بگیریم که خودمان را کنترل و منضبط کنیم! شاید تنها واقعیت مجازی امن تلقی شود و به طور آزادانه در یک فضای باز حرکت کردن به جزیرههایی که در تملک افراد خرپول هستند اختصاص یابد.
یک روز بعد از اینکه ایرج حریرچی معاون وزیر بهداشت ایران در یک کنفرانس مطبوعاتی حاضر شد تا گسترش ویروس کرونا را کم اهمیت جلوه دهد و تأکید کند که قرنطینههای تودهای لازم نیستند، او یک بیانیه کوتاه بیرون داد که در آن میپذیرد که به ویروس کرونا مبتلا شده اما حتی اینجا در ساحت واقعیت مجازی و اینترنت ما باید به خودمان یادآوری کنیم که در دهههای اخیر اصطلاحات «ویروس» و «ویروسی» عمدتاً برای ترسیم ویروسهای دیجیتال به کار رفتهاند که فضای شبکهمان را آلوده کردهاند و ما از آنها باخبر نبودهایم، حداقل تا زمانیکه قدرت مخربشان (یعنی نابود کردن اطلاعات دیجیتال یا هارد- درایوهای ما) نمودار میشود. آنچه که ما اکنون با وجود کرونا میبینیم بازگشت عظیمی به معنای تحتاللفظی آغازین این اصطلاح است: آلودگیهای ویروسی دست در دست یکدیگر در دو بعد عمل میکنند یعنی بعد واقعی و بعد مجازی.
پدیده غریب دیگری که ما میتوانیم مشاهده کنیم بازگشت پیروزمندانه آنیمیسم (جانمندانگاری) سرمایهدارانه است، ما شاهد تلقی پدیدارهای اجتماعی همانند بازارها و سرمایه اقتصادی به عنوان موجوداتی جاندارهستیم. اگر رسانههای بزرگمان مورد خوانش قرار گیرند این برداشت به دست میآیدکه آنچه ما باید واقعاً دربارهشان نگران باشیم هزاران نفری نیستند که قبلاً مردهاند (و هزاران نفر بیشتری که خواهند مرد) بلکه این واقعیت است که «بازارها دارند عصبی میشوند» - ویروس کرونا بیش از پیش درحال برآشفتن عملکرد ملایم و یکنواخت بازار جهانی است و همانطور که میشنویم رشد ممکن است تا دو یا سه درصد سقوط کند … آیا همه این قضایا به روشنی نشان دهنده نیاز فوری برای سازماندهی مجدد اقتصاد جهانی نیست که دیگر کاملاً در دست مکانیزمهای بازار نخواهد بود؟
بدیهی است که ما در اینجا درباره کمونیسم سبک قدیمی صحبت نمیکنیم بلکه درباره نوعی سازمان جهانی صحبت میکنیم که میتواند اقتصاد را کنترل و تنظیم کند و همچنین حاکمیت دولت – ملتها را هنگامی که لازم است محدود کند. در گذشته کشورها قادر بودند این کار را در شرایط جنگ انجام دهند و حال همه ما عملاً درحال نزدیک شدن به وضعیت جنگ بهداشتی هستیم. علاوه بر این ما نباید از اشاره به یکی از عوارض جانبی به طور بالقوه سودمند این اپیدمی نیز هراس داشته باشیم. یکی از نمادهای اپیدمی مسافرانی هستند که بر روی کشتیهای قاره پیمای بزرگ گیر کردهاند (قرنطینه شدهاند) - من وسوسه میشوم که بگویم که این یک خلاصی خوب از وقاحت چنین کشتیهایی است. (ما تنها باید مواظب باشیم که سفر به جزایر تکافتاده و دیگر پاتوقهای اختصاصی دوباره به حق انحصاری چند پولدار بدل نشود، یعنی همانطور که دههها پیش درمورد پرواز کردن شاهد آن بودیم). تولید خودرو به طور جدی تحت تأثیر این اپیدمی قرار گرفته است- خوب است چنین چیزی ممکن است ما را وادار کند تا درباره جایگزینهایی برای وسواسمان نسبت به وسایل نقلیه شخصی بیاندیشیم … این لیست میتواند به اراده خودتان طولانیتر شود. نخست وزیر مجارستان ویکتور اوربان اخیراً در یک سخنرانی گفته است: «چیزی به عنوان یک لیبرال وجود ندارد. یک لیبرال چیزی بیش از یک کمونیست با یک دیپلم نیست.»
اگر عکس این گفته درست باشد چه؟ یعنی اگر ما آنهایی را که به آزادیهایمان توجه میکنند با عنوان «لیبرال» مشخص کنیم و آنهایی را با عنوان «کمونیست» ترسیم کنیم که آگاه هستند که ما میتوانیم این آزادیها را تنها با تغییرات رادیکال نجات دهیم چون سرمایهداری جهانی درحال نزدیک شدن به یک بحران است. بنابراین ما باید بگوییم که امروزه آنهایی که هنوز خودشان را به عنوان کمونیستها بازشناسی میکنند لیبرالهایی با یک دیپلم هستند، لیبرالهایی که به طور جدی مطالعه کردهاند که چرا ارزشهای لیبرالمان در معرض تهدید هستند و آگاه شدهاند که تنها یک تغییر رادیکال میتواند آنها را نجات دهد.»