به گزارش خبرگزاری مهر، متن زیر با عنوان ملاحظاتی درباره تربیت فلسفی جوانان نوشته حمیدرضا آیتاللهی استاد بازنشسته فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی است که متن کامل آن در مجموعه مقالات منتخب سیزدهمین همایش حکیم ملاصدرا (اول خرداد ماه ۱۳۸۸ - تهران) با عنوان تربیت فلسفی و فلسفه تربیت منتشر شده است:
تربیت فلسفی معمولاً در آموزش فلسفه به جوانان خلاصه میشود، در حالی که تربیت فلسفی بسیار فراتر از یاددادن دیدگاههای فیلسوفان است. آن چه تا کنون به این عنوان انجام شده است، معمولاً ناظر به آموزش فلسفه بوده است، نه ساختن و تربیت اشخاصی که روحیه فلسفه ورزیدن داشته باشند. امید است بتوان به جامعهای رسید که در آن جوانانِ جویای اندیشه ورزی، قدرت فلسفه ورزیدن و تعمق در مسائل را داشته باشند. فلسفه ورزیدن تأثیر بسیاری بر رو بناهای اجتماعی در سطح جامعه، سیاست، اقتصاد و مسائل دیگر خواهد داشت.
در اینجا مختصراً به دو نوع تربیت فلسفی اشاره خواهم کرد: ۱. تربیت عام فلسفی جوانان ۲. تربیت خاص فلسفی جوانان. گاهی تربیت فلسفی، برای هر جوانی با هر نگاهی و در هر اندیشهیی و در هر کاری لزوم پیدا میکند که این را تربیت فلسفی عام یا تربیت عام فلسفی میتوان نامید؛ و زمانی تربیت را برای گروه خاصی مدّ نظر قرار میدهیم که آنها بتوانند نیازهای فلسفی جامعه را برطرف کنند که این نوع دیگری از تربیت است بنام تربیت خاص فلسفی.
متأسفانه برای تربیت فلسفی جوانان این برداشت کوته نظرانه غالب است که آنان باید آرا فلسفی فیلسوفان را بدانند و بتوانند آنها را بازگو کنند که معمولاً هم نمیدانند چرا یک فیلسوف به چنین اندیشه فلسفی رسیده است. اما اگر بخواهیم برای تفکر فلسفی عموم جوانان برنامه ریزی داشته باشیم لازم است چند نوع فعالیت را که مغفول واقع شده است در برنامه خود قرار دهیم:
۱- ارتقا تفکر منطقی و انتقادی:
یکی از مهمترین کارهایی که در تربیت فلسفی عموم جوانان باید انجام داد این است که بگونه ای جوان را در معرض تربیت قرار دهیم که ذهن او بتواند با نگاه منطقی و دقیق به مسائل نگاه داشته باشد؛ و فکرپروری هدف اصلی این فعالیت باشد. او باید با آسیبهایی که تفکر با آن مواجه میشود و کژتابیهایی که تفکر خواهد داشت آشنا بوده و قدرت تشخیص آنها را داشته باشد. اگر بتوان جوانان را به گونهای تربیت کرد که به این قدرت برسند در آن صورت این نوع مواجهه منطقی میتواند در کلیه افراد جامعه و در مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فنی و هرگونه مسئلهای تأثیر ثمربخشی را داشته باشد. اگر بتوان تربیت فلسفی مؤثری در این زمینه داشت دیگر جوانان میتوانند رهزنهای فکری که بوسیله اندیشههای متفاوت دچارش میشوند، بخوبی تشخیص دهند. این نوع تربیت فلسفی تأثیر عمیقی بر کلیه اندیشه و رفتار اجتماعی جوانان خواهد داشت.
از این رو من تأکید میکنم نه منطق، بلکه تربیت منطقی یکی از ضرورتهای بنیادینی است که برای تربیت فلسفی مورد نیاز است. برای تربیت منطقی نیز شناخت و قدرت تشخیص مغالطات و کژتابیهای اندیشه اهمیت مییابد. به تجربه در تدریسهای دانشگاهی دیدهام، بمحض اینکه دانشجویان را با مغالطات آشنا میکنیم و تشخیص آنها را تمرین میکنیم، بعد از چند جلسه، خیلی از دانشجویان مثل این که از خواب بیدار شده اند متوجه بسیاری از کژاندیشیهای خود میشوند. متوجه میشوند که تا حالا نمیدانستند که چقدر انحرافهای فکری. انحراف بمعنای اینکه درست نیندیشیدنهای فکری در اندیشههای آنها وجود داشته است. به همین جهت از آن به بعد احتیاطهای فکری بیشتری را میکنند و بهداشت اندیشهای بیشتری را رعایت میکنند. به این جهت باید اولین اقدام تربیتی ما برای عموم جوانان این گونه ارتقا قدرت اندیشه ورزی باشد.
۲- ارتقا تشخیص ارزشها در قضاوتها:
دومین مسئلهیی که برای تربیت فلسفی عموم جوانان اهمیت دارد، درک مبانی ارزشی کارهاست. ما رفتارهای بسیاری داریم که براساس مجموعهای اصول ارزشی جهت گیری میشود و بر مبنای آن ارزشها، تصمیم میگیریم. این نوع تربیت بگونه ای تربیت اخلاقی است؛ یعنی جوان باید بگونه ای تربیت شود که بتواند ارزشهای بنیادین و تجزیه و تحلیل آنها را تشخیص دهد. این نوع تربیت یکی از وظایف بزرگ تربیت فلسفی جوانان است.
برای قدرت تشخیص ارزشها میتوان این مثال را زد که اگر شخصی با یک لباس خاص بیرون میآید باید بتواند تجزیه و تحلیل کند که براساس چه ارزشهایی چنین تصمیمی را گرفته است و این ارزشها چقدر قابل نقد و بررسی است. این یکی از مهمترین نکاتی است که ما باید در تربیت فلسفی جوانان مورد توجه قرار دهیم که بنظر من هنوز هم در جامعه ما انجام نشده است.
۳- ارتقا توان پرسشگری:
سومین مسئلهیی که در تربیت عام فلسفی جوانان باید مورد توجه قرار گیرد هنر سوال کردن است. یعنی افراد را عادت دهیم که بتوانند هم سوال کنند و هم خوب سوال کنند و سوالهای ارزشمندی را مطرح کنند و به ثمره حل مسالههای خود واقف شوند. خوب سوال کردن بسیار اهمیت دارد. وقتی به برخی از جوانان گفته میشود که چه سوالها و مسائلی را در ذهن خود دارد، سؤالهایی مطرح میکند که نشان از سطح فکر پایین آنها دارد. وقتی که حضرت علی علیه السلام میفرمایند از من سوال کنید، سعد وقاص -رئیس ستاد لشگر اسلام در حمله به ایران و فاتح ایران- از حضرت علی (ع) می پرسد: آقا تعداد ریشهای من چند تاست. یعنی نه تنها سوال کردن را هنوز بلد نیست بلکه از این سطح فکر پایین برخوردار است. بعضی اوقات از من سؤالهایی میپرسند مثل این که اول عالم چه خبر بوده، ورای عالم چه خبراست؛ در جواب می گویم، حالا برفرض دانستید چه فایده برای شما دارد. میگوید نه میخواهم بدانم. نه میخواهم بدانم سوال نیست. سوال واقعی و مؤثر سؤالی است که بتواند در اندیشه و زندگی انسان تأثیر بگذارد. سوال کردن و مساله داشتن از آن ویژگیهاست که با آن فلسفه آغاز میشود.
۴- مهارت حل مساله با تجزیه و تحلیل آن:
چهارمین مسئلهیی که ما در تربیت فلسفی جوانان خودمان بشدّت در تمام رشتهها و تمام کارها به آن نیاز داریم آشنایی با انواع روشهای حل مساله است که مبتنی بر قدرت سوال کردن و تجزیه و تحلیل پرسش است. بکرات دیده ایم در مصاحبههای رادیویی و تلویزیونی وقتی از یک نفر سوال میشود و مسألهای مطرح میشود، برخی مردم پاسخهایی میدهند که نشان دهنده آن است بسیاری از مردم نه تنها قدرت تجزیه و تحلیل مسئله را ندارند بلکه اصلاً از درک محتوای اصلی سوال ناتوانند. پاسخهای آنها هم نشان میدهد که روشهای حل مسأله را بلد نیست در نتیجه پاسخها نمیتواند تأثیری داشته باشد و روشنگری بوجود نمیآورد. جوانان ما باید با این مهارت پرورش یابند تا در مواجهه با انواع مسائل زندگی قدرت مواجهه و حل مساله را داشته باشند. این یکی از ویژگیهایی است که باید در تربیت عام فلسفی مورد توجه قرار گیرد.
۵- پرهیز از درگیر ساختن عموم جوانان با تشتت دیدگاههای فلسفی:
من این چهار ویژگی را بعنوان ویژگیهایی که در تربیت فلسفی نه آموزش فلسفه باید مورد توجه و اقدام باشد مهم می دانم. اما در تربیت فلسفی عموم جوانان باید توجه داشت که برخی اقدامهای مخرب نیز نباید انجام شود. از مشکلات دیگر یا نبایدهایی که برای عموم جوانان، برای تربیت عام آنها مهم است این است که او را نباید گرفتار آرا متشتت و متنوع فلسفی کرد که اصلاً در زندگی اش نیازی به آنها ندارد. آموزش اندیشههای متنوع فلسفی، جوانان را گرفتار میکند. اگر چنانچه به جای تربیت فلسفی جوان، به او آموزش اندیشههای فلسفی را بدهیم، میبینیم او را دچار مشکلاتی کرده ایم که بیشتر به سردرگمی او میافزاید و درگیر تشتتهای فکری میشود. این نوع فعالیت نه تنها تربیت نیست بلکه انحراف است و ایجاد دل نگرانی. متأسفانه این افراد خیال میکنند با بازگو کردن برخی اصطلاحات فلسف خیلی چیزها را میدانند درحالی که طوطی وار برخی اصطلاحات را یاد گرفته اند و نمیتوانند از آنها در مواقع نیازشان بهرهای ببرند.
تربیت خاص فلسفی
تربیت خاص فلسفی، یعنی تربیت کردن افرادی که میخواهند در فلسفه متخصص شوند و بطور تخصصی اندیشه ورزی فلسفی را بیاموزند. این نوع جوانان لازم است که خودشان بتوانند قدرت بررسی و تفکر کردن را یاد بگیرند نه آن که تلنباری از نظریات فلسفی را در ذهن خود جای دهند. در آموزش رانندگی با یاددادن امور نظری کاری پیش نمیرود. بلکه مبتدی باید پشت ماشین بنشیند دنده عوض کند و در چاله و چوله بیفتد تا بتواند مهارت رانندگی را کسب کند. به همین صورت است تربیت خاص فلسفی جوانان علاقمند به فلسفه که باید با تمرین زیاد، روش فلسفیدن را یاد بگیرد. متأسفانه در دانشگاههای ما، اغلب دانشجویان صرفاً مطالبی را که فیلسوفان گفتهاند، یاد میگیرند و حفظ میکنند و آخر ترم هم تحویل میدهند. آفت بسیار بزرگی که در دانشگاههای ما برای تربیت فلسفی جوانان درگیر مباحث فلسفی پیش آمده این است که فقط میتوانند نظریات فلسفی را بازگو کنند. وقتی به یک نفر میگوئیم که چرا افلاطون قائل به عالم مُثُل شده است در صورتی که ارسطو عالم مُثل را قبول ندارد، میگوید خوب دیدگاه افلاطون آن است و دیدگاه ارسطو این.
اگر از این نظر کانت که ما دسترسی به نومن نداریم و هرچه داریم فنومن است پرسیده شود که چرا کانت باید چنین نظری را داشته باشد؟ میگوید کانت نظرش این است و این هم یک نظر است. این نوع مواجهه دانشجویان یک نوع تکثرگرایی بی مبناست. این نوع تکثرگرایی ناشی از ندانستن ماست. بعضی مواقع که افراد را با خودشان درگیر میکنیم تازه متوجه میشوند مبنایی برای درک دیدگاهی فلسفی ندارند. من در کلاس درس بعضی اوقات مطرح میکنم اینکه شما یک جایی، یک عالَمی بنام مُثل داشته باشید آیا این حرف عاقلانه است؟ این که برای مثال اسب یا مثال انسان در آن عالم، یک جایی وجود داشته باشد بنظر عاقلانه نمیآید. خوب شما چرا میپذیرید، میگویند نظر افلاطون است. آن وقت زود تمثیل غار را مطرح میکنند. آخر چرا افلاطون این مسئله را بیان میکند. بعد که تمامی شواهدی که افلاطون را مجبور به ارائه نظریه مُثُل کرده است نشان میدهیم متوجه میشوند که راه حلی بهتر از این کاری که افلاطون کرد وجود نداشته است.
با مفهوم و اندیشه فلسفی باید بصورت یک سوال و پرسش مواجه شد، فلسفه، هنرِ پرسیدن است. تربیت فلسفی نیز عادت دادن جوانان است به پرسیدن؛ پرسیدنی که اندیشه شما و اندیشه ما را عمیق کند و تعمیق بدهد. امّا متأسفانه در دانشگاههایمان کمتر از این بهره بردهایم و با اندیشههای فلسفی کمتر درگیری وجود دارد.
شخصی پیش من آمد و گفت میخواهم فلسفه یاد بگیرم. گفتم برای چه؟ گفت: میخواهم بعضی از شبهات از ذهنم زدوده شود و راه حلی برای متزلزل بودن بسیاری اندیشههایم بیابم و از نااستواری اندیشه به استواری و پایداری فکری برسم. درست و اساسی اینها را بفهمم و دیگر خیالم راحت بشود. بعد مدل هم ارائه میکرد و آن اینکه از اولِ فلسفه دیدگاههای فلسفی را بخوانم تا ببینم آخر فلسفه چه گفته شده است. یعنی فکر میکرد هرچه به دوران معاصر نزدیکتر بشویم استواری بیشتری را پیدا میکنیم. در حالی که در فلسفه این گونه نیست. به او گفتم که چند پرسش فلسفی داری گفت مثلاً پنجاه تا. گفتم اگر به رشته فلسفه بیایی و آموزش فلسفه ببینی، لیسانس که بگیری پنجاه تای آن میشود پانصد تا، فوق لیسانس بگیری میشود دو هزار تا، دکترا بگیری میشود بیست هزار تا. یعنی این توقع از فلسفه درست نیست که ما در فلسفه صرفاً به دنبال یک بنیاد فکری استوار باشیم. بلکه تربیت خاص فلسفی یعنی اینکه یاد بگیریم افراد مختلف با مسائل و پرسشها چگونه مواجه شدند و چه راه حلی برای مواجهه با آن داشتند و چگونه میتوان دامنه درک خود را از عالم بسط داد.
از اینرو، یکی از مسائلی که در تربیت خاص فلسفی هست این است که ما افراد را به نحوی در کارگاههای تربیتی، در تمرینات فلسفی قرار دهیم تا، عادت به فلسفیدن پیدا کنند و این کار با آموزش فلسفه انجامشدنی نیست و آموزش فلسفه حتی مانعی برای رسیدن به این روحیه فلسفهورزی خواهد بود.