به گزارش خبرنگار مهر، از مجموعه راهنمایی برای سرگشتگان کتاب افلاطون نوشته جرالد ا.پرس با ترجمه ایرج آذرفزا توسط انتشارات علمی و فرهنگی در زمستان ۱۳۹۸ منتشر شده است.
متنِ پیشرو برگرفته از مقدمۀ مترجم است:
«راهنمایی برای سرگشتگان» [۱] مجموعهای است با بیش از سی مجلد که انتشاراتِ کونتینیوم [۲] در دو دهۀ اخیر به زبان انگلیسی منتشر کرده است. هر مجلد از این مجموعه به یکی از فیلسوفانِ برجسته یا یکی از مکاتبِ فلسفی _از دوران کلاسیک تا دورانِ معاصر_ میپردازد. نامِ این مجموعه از نامِ کتابِ مشهورِ ابنمیمون، دلالةالحائرین [۳]، گرفته شده است. چنانکه پیداست، قرار بوده هر کدام از این مجلدات دلالت یا راهنمایی باشد برای دانشجویان و پژوهشگرانی که در مواجهه با هر یک از این فیلسوفان یا مکاتبِ فلسفی دچار حیرانی یا سرگشتگی میشوند. تأکید بر مسائل و چالشهایی که در مواجهه با این فیلسوفان پدید میآید، کوشش در توضیحِ مفاهیم و اصطلاحاتِ کلیدیِ ایشان بهزبانی فنی و درعینِ حال متناسب برای خوانندگانِ مبتدی، و نهایتاً معرفیِ شروح مهم در هر مورد به این مجموعه جایگاهی ویژه بخشیده است.
نویسندۀ هر مجلد از میان برجستهترین دانشوران در آن زمینه برگزیده شده است. ترجمۀ افلاطون، در کنارِ ترجمۀ هابز و کیرکگور نخستین مجلدات از مجموعۀ «راهنمایی برای سرگشتگان» است که بههمت انتشاراتِ علمیوفرهنگی به زیورِ طبع آراسته میشود. از این مجموعه، ترجمۀ سقراط، ارسطو، دکارت، لاک، اسپینوزا، هگل، راسل، هوسرل، هایدگر، سارتر، گادامر، مرلوپونتی و همچنین تجربهگرایی و نسبیگرایی نیز بهزودی منتشر خواهند شد.
نویسندۀ کتاب پیشِ رو، جرالد ا. پْرِس، هماکنون استاد فلسفه در کالجِ هانترِ دانشگاهِ شهریِ نیویورک [۴] است. حوزۀ پژوهشهای وی بیشتر به فلسفۀ یونانِ باستان و بهویژه فلسفۀ افلاطون اختصاص دارد. ازجمله آثار وی میتوان به پیدایشِ ایدۀ تاریخ در دورانِ باستان (۱۹۸۸) [۵] در مقامِ نویسنده، و سخنگوی افلاطون کیست؟ (۲۰۰۰) [۶] و راهنمایِ کونتینیوم به افلاطون (۲۰۱۲) [۷] در مقامِ ویراستار اشاره کرد. اما در این میان کتابِ پیشرو، افلاطون؛ راهنمایی برای سرگشتگان (۲۰۰۷)، شاید مهمترین اثر وی باشد. پْرِس در این کتاب، آخرین دستاوردهای افلاطونپژوهانِ معاصر را به زبانی ساده و گیرا و همزمان فنی و دقیق در چارچوبی تازه قرار میدهد. اگرچه در ظاهر مخاطبِ اصلیِ این اثر دانشجویان و خوانندگانِ مبتدیِ دیالوگهای افلاطون هستند،
اما آنچه این اثر را از کتابی مقدماتی به سطح پژوهشهای دانشورانه برمیکشد رهیافتِ تازهای است که پْرِس برای خوانش، فهم و تفسیر دیالوگهای افلاطون ارائه میکند. پْرِس نهتنها تلویحاً رهیافتهای حاکم بر افلاطونپژوهی در سدۀ گذشته را در خوانش و طبقهبندیِ دیالوگهای افلاطون رد میکند _رهیافتهایی نظیرِ تکوینگرایی، وحدتگرایی و باطنیگرایی_ بلکه میکوشد با تأکید بر شیوۀ نگارشِ ویژۀ افلاطون، یعنی دیالوگ، و تحلیلِ عناصر اصلیِ برسازندۀ آن تا حد ممکن مفروضاتِ مدرن دربارۀ فلسفۀ افلاطون را مُعلق کند و افلاطون را نه بهتر از خودِ افلاطون بلکه تا حد ممکن همانطور که افلاطون میخواسته فهمیده شود بفهمد. این کوشش برای نزدیک شدن به قصدِ افلاطون، از نگاهِ پْرِس، به معنای بیتوجهی به معانیِ گوناگونی که متنِ افلاطون، همچون هر اَبَرمتنِ دیگری، در همامتنهای گوناگونِ تاریخی میتوانسته افاده کند نخواهد بود.
آنچه در شیوۀ خوانشِ پْرِس از افلاطون چشمگیر است کنار گذاشتنِ یکی از برجستهترین رهیافتهای معاصر در خوانشِ افلاطون است: رهیافتِ تکوینگرایانه. مبتنی بر این رهیافت، اغلبِ تعارضهای موجود در دیالوگهای گوناگونِ افلاطون به این «واقعیت» بازمیگردد که آرا و آموزههای افلاطون در طول زمان تغییر کرده و هر دیالوگ به یکی از ادوارِ فکریِ افلاطون اختصاص دارد. اصلیترین نمایندگان چنین رهیافتی، در آغاز کلاسیکپژوهانی چون بِرنت و تایلور، و سپس کورنفورد، گاتری و ولاستوس بودند. بر اساس رهیافت تکوینگرایانه، نهتنها میتوانیم حضور و غیاب یا گاه تردید در آموزههای اصلیِ افلاطون همچون آموزۀ مُثُل، یادآوری یا فیلسوف-فرمانروا را در دیالوگهای مختلف توضیح دهیم؛ بلکه حضور و غیاب یا سکوتِ سقراط در دیالوگهایی همچون سوفیست و مردِ سیاسی، پارمنیدس، و قوانین نیز توضیحپذیر خواهد بود.
دیالوگهای کوچکتر که اغلب به تعریفِ یکی از فضایلِ سنتی میپردازند و در نهایت بینتیجه به پایان میرسند بیشتر بیانگر اندیشههای سقراطِ تاریخیاند؛ این دیالوگها را معمولاً «دیالوگهای متقدم» مینامند. دیالوگهایی که در آن آشکارا آموزۀ مُثُل، یادآوری یا فیلسوف-فرمانروا مطرح میشود بیانگر اندیشههای خودِ افلاطون هستند؛ این دیالوگها معمولاً «دیالوگهای میانی» خوانده میشوند. «دیالوگهای متأخر» نیز دیالوگهایی خواهند بود که افلاطون در اواخرِ عمرش به رشتۀ تحریر درآورده؛ در این دیالوگها آشکارا آموزۀ مُثُل، یادآوری یا فیلسوف-فرمانروا کنار گذاشته میشود یا مورد تردید قرار میگیرد.
شاخصِ محوری در تعیینِ تقدم و تأخر دیالوگها «سبکسنجی بود، یعنی تحلیلِ آماریِ متغیرهای عناصرِ ناخودآگاهِ سبکِ نویسنده برگرفته از آخرین اثرش». همانطور که پْرِس در همین کتاب اشاره میکند «با ظهور رایانهها، پژوهشگران توانستند به جای اتکا به شمارشهای دستی، به سرعت و به طورِ خودکار به متنِ کل مجموعه آثار افلاطونی نظر بیندازند. متأسفانه تحلیلهای آماریِ رایانهمحور سبکسنجیِ [پیشین] را بیاثر کرد؛ زیرا از تقسیمِ شستهورُفتۀ [دیالوگها] به سه دورۀ [متقدم، میانی، و متأخر] پشتیبانی نمیکرد».
اما ایرادِ مهمتر اینکه تکوینگرایان در تفسیر و فهمِ دیالوگهای افلاطون مهمترین و درعینِ حال پیشِ پاافتادهترین مسئله را در خوانشِ دیالوگهای افلاطون نادیده میگرفتند. قالبِ نوشتاریِ افلاطون «رساله» نیست، بلکه «دیالوگ» است. افلاطون در هیچ دیالوگی حضور ندارد؛ و در تنها دیالوگی که حاضر است نیز مستقیماً سخنی نمیگوید (Apology ۳۸b). سخنگوی راهبر اغلبِ دیالوگهای افلاطون سقراط است. بهرغمِ اینکه نمیتوان به سادگی سقراطِ افلاطون را سخنگوی آرا و اندیشههای افلاطون دانست، حتی اگر چنین باشد، مشکلِ دیگری سربرمیآورد: «سقراط شُهره به آیرونی است».
پْرِس تلویحاً نشان میدهد که دیالوگهای افلاطون تکرارِ آیرونیِ سقراطی در سطحِ نوشتار است. به عبارتِ دیگر، آیرونی در دیالوگهای افلاطون صرفاً صنعتی ادبی نیست، بلکه مبنای قالبِ نوشتاریِ نوینی به نام «دیالوگ» است که ریشه در فهمِ عمیقِ سقراطی-افلاطونی از حقیقت و تربیتِ فلسفی دارد. براین اساس، تعارضهای موجود در دیالوگها بیش از آنکه بیانگر تغییر نظر افلاطون در ادوار مختلف فکریاش باشد، بیانگر فهمِ آیرونیک و دیالکتیکیِ افلاطون از خودِ فراروند فلسفهورزی به معنای سقراطیِ کلمه است. تمامیِ استدلالهای مطروحه در دیالوگهای افلاطون در چارچوب درام، در زمان و مکانی معین، از زبانِ شخصیتهای نمایشیای مشخص اقامه میشوند.
جدا کردنِ استدلالهای هر دیالوگ از درامی که محملِ آن است پیشاپیش امکانِ فهمِ دقیقِ خود استدلالها را منتفی میکند. از اینروست که پْرِس در «درآمد» همین کتاب مینویسد: در «دیالوگها درام صورتی از استدلال است و استدلال صورتی از درام. دیالوگها پیام فلسفی خود را به اجرا درمیآورند، نه اینکه همچون دیگر فیلسوفان، فقط آن را مستقیماً مستدل کنند.»
اگرچه پْرِس در این کتاب نامی از لئو اشتراوس و شاگردانش نمیبرد [۸]، اما نباید از یاد برد کسی که به روشنی بر قالبِ دراماتیکِ دیالوگهای افلاطون تأکید کرد و از دو سطح تِماتیک و دراماتیکِ دیالوگهای افلاطون خوانش و تفسیری همهجانبهتر و فراگیرتر ارائه داد نخست لئو اشتراوس و سپس شاگردانش بودند. [۹] این اشتراوس و شاگردانش بودند که با تأکید بر «سخن و عملِ» دیالوگها خوانشی دراماتیک از استدلالها و همزمان خوانشی مستدل از درامِ جاری در دیالوگهای افلاطون به دست دادند. اشتراوس در صفحاتِ آغازین تفسیرِ خود از جمهوریِ افلاطون در کتابِ شهر و انسان بهروشنی شیوۀ تفسیریِ خود را تبیین میکند.
ردِ شیوۀ خوانشِ تکوینگرایانه از سوی پْرِس به معنای پذیرشِ موضعِ مقابل آن، یعنی «وحدتگرایی» نیز نیست. بر اساسِ رهیافتِ وحدتگرایانه، پسِ پشتِ همۀ تفاوتها و تعارضهای موجود میانِ دیالوگها فلسفهای جامع و واحد و نظاممند درکار است. بنابراین کارِ پژوهشگر آن است که آن نظامِ جامعِ هستیشناسیک، شناختشناسیک، سیاسی و زیباییشناسیکِ افلاطون را از دلِ مجموعۀ دیالوگهای افلاطونی استخراج کند.
کلاسیکپژوهانی همچون پُل شوری، راجر جونز و فردریک ه. چِرنیس از برجستهترین نمایندگانِ رهیافتِ وحدتگرایانه بودند. [۱۰] اگرچه پْرِس همچون وحدتگرایان وحدتی را پسِ پشتِ همۀ دیالوگهای افلاطونی تشخیص میدهد اما رهیافتِ آنان را به دلیلِ جزمیسازی از فلسفۀ افلاطون و بیتوجهی به قالبِ دراماتیک دیالوگها کنار میگذارد. بااینهمه، نفی رهیافتهای تکوینگرایانه و وحدتگرایانه که در پی آموزههای افلاطون در متنِ دیالوگها هستند، از نگاهِ پْرِس، نباید به معنای پذیرش رهیافتِ باطنیگرایانه قلمداد شود.
مبتنی بر رهیافتِ باطنیگرایانه که به «مکتبِ توبینگن» نیز نامبُردار است، آموزههای حقیقیِ افلاطون را نه در متنِ دیالوگها، بلکه در آموزههای شفاهیای که در طی سدهها از آکادمیِ افلاطون به ما رسیده باید جُست. کُنراد گایسر [۱۱]، هانس یوآخیم کرِمر [۱۲] توماس الکساندر اِسْلهزاک [۱۳] از برجستهترین نمایندگان رهیافت باطنیگرایانه هستند. به باورِ پْرِس، بهرغمِ دستاوردهای مهم و برجستۀ این رهیافت بهویژه در آثار اسلهزاک، نمیتوان آثاری را که افلاطون با این دقت و وسواس و ظرافت به رشتۀ تحریر درآورده به نفع آموزههای شفاهی وی کنار گذاشت.
گذشته از این، بررسیِ عمیقِ خودِ دیالوگها نشان میدهد که برگزیدنِ قالبِ نوشتاریِ دیالوگ نوعی باطنیگرایی است. پیداست که افلاطون عامدانه از انتقالِ مستقیم هرگونه آموزه به مخاطبانش پرهیز کرده، چه اگر میخواست میتوانست همچون بسیاری از همروزگارانش از قالبِ رساله استفاده کند. بهنظر میرسد فهمِ ویژۀ افلاطون از فلسفه او را به انتخاب و بلکه ابداعِ این قالبِ نوشتاریِ ویژه واداشته است.
انکار همۀ رهیافتهایی که میکوشند بهنحوی به آموزههای حقیقیِ افلاطون دست یابند، به معنای پذیرش خوانشِ شکاکانه از افلاطون از جانب پْرِس نیز نیست. بهباورِ پْرِس، تحلیلِ دیالوگهای افلاطون نشان میدهد افلاطون با موضعِ شکاکان که در آرای بسیاری از سوفیستهای همروزگارش بازتاب مییافت نیز همراه نبوده است. به نظر میرسد افلاطون برخلافِ شکاکان امکانِ شناخت را به طور کلی منتفی نمیدانسته. فهمِ غیرجزمی افلاطون بیش از آنکه به شکاکیت تن دهد، به نوعی جستوجوی مدام و همیشگی دربارۀ مهمترین مسائل، به فلسفه به منزلۀ دوستاریِ حکمت، دلالت میکند. پْرِس این فهمِ غیرجزمی-غیرشکاکانۀ افلاطون را در نوعی «بینش» ویژه به جهان صورتبندی میکند که در پسِ پشتِ تمامی دیالوگهای افلاطون در کار است.
به باورِ وی، دیالوگهای افلاطون در تحلیلِ نهایی همین فهمِ «گشوده» از انسان و جهان را در قالب درام «به اجرا میگذارند». در این شیوۀ خوانش هم وجوهِ متغیر و دراماتیکِ دیالوگهای افلاطون را پیشِ چشم خواهیم داشت هم وجوهِ ثابت و بینشمحورِ آن را. از همینروست که پْرِس پربرگترین بخشهای کتاب (بخشهای دوم و سوم) را به ترتیب به وجوهِ متغیر و وجوهِ ثابت دیالوگهای افلاطون اختصاص میدهد. در این خوانش کلیتِ دیالوگهای افلاطون بر اساسِ تاریخِ دراماتیک آنها و نه تاریخِ احتمالیِ نگارشِ آنها، از پارمنیدس تا فایدون، مرتب میشود. آنچه به چنین خوانشی انسجام میبخشد ماجرایِ فکریِ پهلوانِ افلاطون، سقراط، از جوانی تا لحظۀ مرگ است.
و اما چند کلمهای دربارۀ اهمیت ترجمۀ این اثر به فارسی. شناختِ سنتِ فلسفۀ اسلامی از یکسو، و شناختِ فلسفۀ مدرن از سوی دیگر، پژوهش دربارۀ فلسفۀ افلاطون را ضروری میکند. امروز که پاسخهای سنتی به مسائل فلسفی بیش از پیش متزلزل و مسئلهگون به نظر میرسد بازگشت به سرآغازهای این سنت، و درنتیجه افلاطون بهعنوانِ بنیانگذار آن، نیازی مبرم است. درآمیختگیِ افلاطون در سنتِ فلسفۀ اسلامی برای بسیاری از اهلِ نظر این تصور را پدید آورده که دیگر نیازی به رجوعِ مستقیم به افلاطون نیست.
با این همه، همین درآمیختگی، ما را بیش از پیش از فهمِ افلاطون از یک سو، و فهمِ مواجهۀ عمیقِ فیلسوفانِ مسلمان با وی از سوی دیگر، دور کرده است. از این جهت، شناختِ خودِ افلاطون، افلاطونِ غیرافلاطونی، از رهگذر مواجهۀ مستقیم با آثارِ وی نیازی موجه است. از منظری کلیتر، اینکه بیشینۀ فیلسوفانِ پسامدرن برای شناخت، ارزیابی، و حتی فراروی از فلسفۀ مدرن به افلاطون بازمیگردند نشان از اهمیتِ افلاطون در زمانۀ ما دارد.
افلاطونپژوهی در زبانِ فارسی گامهای نخستین و لرزانِ خویش را برمیدارد. نهتنها امروز بیش از هر زمان دیگر نیاز به ترجمۀ آثار افلاطون از زبانِ یونانی حس میشود، افزون بر آن ضرورتِ آشنایی با آخرین دستاوردهای پژوهشی در این زمینه نیز آشکار شده است. ترجمۀ افلاطون؛ راهنمایی برای سرگشتگان گامی است کوچک در این راستا. بهگمان ما، آنچه این گامِ کوچک را در مسیرِ افلاطونپژوهی به زبانِ فارسی تعیینکننده و تأثیرگذار میکند این است که با برداشتنِ این گام افقِ تازهای برای خوانش، تفسیر و فهمِ دیالوگهای افلاطون پیشاروی چشم خواننده پدیدار میشود.
تا پیش از این، افلاطون بیشتر از رهگذر کلاسیکپژوهان و تاریخِ فلسفهنویسانی چون یِگر [۱۴]، گاتری [۱۵]، کاپلستون [۱۶]، گمپرتس [۱۷] به فارسیزبانان معرفی شده بود. تمامیِ آنان در خوانشِ افلاطون مستقیم یا غیرمستقیم تحتِ تأثیر رهیافتِ تکوینگرایانه بودند. اگرچه اخیراً ترجمۀ آثار دیگر افلاطونپژوهان زمینه را برای آشنایی دانشجویان و پژوهشگرانِ فارسیزبان با رهیافتهای تفسیریِ دیگر فراهم کرده، اما هنوز هیچ اثری به صورتبندی و ارزیابی رهیافتهای گوناگون و ارائۀ رهیافتی جایگزین در مواجهه با دیالوگهای افلاطون نپرداخته است. از این جهت، بیراه نخواهد بود اگر ترجمۀ این کتاب را نقطۀ عطفی در مسیرِ افلاطونپژوهی به زبانِ فارسی بدانیم.
از مجموعه راهنمایی برای سرگشتگان کتاب افلاطون نوشته جرالد ا.پرس با ترجمه ایرج آذرفزا توسط انتشارات علمی و فرهنگی در زمستان ۱۳۹۸ به بهای ۴۰,۰۰۰ تومان منتشر شده است.
[۱] A Guide for The Perplexed
[۲] Continuum International Publishing Group؛ انتشارات کونتینیوم در سال ۲۰۱۱ به انتشاراتِ بلومزبری ( Bloomsbury Publishing) واگذار شد. از سپتامبر ۲۰۱۲ بدین سو، تمامی عناوینِ کتابهای منتشر شده توسط کونتینیوم با نام انتشاراتِ بلومزبری بازنشر شده است.
[۳] دلالةالحائرین (عبری: موره نِووخیم؛ English: The Guide for The Perplexed) مهمترین اثرِ فلسفیِ فیلسوفِ یهودی، ابنمیمون (۱۱۳۵- ۱۲۰۴)، است. او در این کتاب میکوشد اختلافها و تعارضهایی را که میان متنِ مقدس (عهد عتیق) و فلسفۀ یونانی وجود دارد برطرف کند. دلالةالحائرین همچون بسیاری دیگر از آثار علمای یهودی در سدههای میانی به عبری-عربی (زبانِ عربی با الفبای عبری) نوشته شده است. اخیراً شیریندخت دقیقیان این کتاب را با نام راهنمای سرگشتگان برای نخستین بار به فارسی ترجمه کرده و شرح مفصلی نیز بدان افزوده است. این کتاب را بنیاد ایرانیِ هارامبام در ۴ مجلد در سال ۲۰۱۱ منتشر کرد.
[۴] Hunter College in City University of New York
[۵] The Development of the Idea of History in Antiquity (McGill-Queens University Press, ۱۹۸۲; reprinted ۲۰۰۳)
[۶] Who Speaks for Plato? Studies in Platonic Anonymity (Roman & Littlefield, ۲۰۰۰)
[۷] The Continuum Guide to Plato (Continuum International Publishers, ۲۰۱۲)
[۸] پرس در کتاب راهنمای کونتینیوم به افلاطون یک درآیند را به شیوۀ تفسیر اشتراوس و شاگردانش اختصاص میدهد. این درآیند با عنوان «خوانشهای اشتراوسی از افلاطون» بهقلم کثرین زوکرت، یکی از شاگردان اشتراوس، نوشته شده است (The Continuum Guide to Plato, pp. ۲۹۸-۳۰۰)
[۹] تفسیرِ اشتراوس از جمهوری افلاطون در شهر و انسان (ترجمۀ رسولِ نمازی، انتشارات آگه، ۱۳۹۲)، و ضیافتِ افلاطون در ضیافتِ افلاطون بهنزدِ لئو اشتراوس (ترجمۀ ایرج آذرفزا، انتشارات علمیوفرهنگی، ۱۳۹۶)، همچنین تفسیر سِث بنردتی و استنلی روزن از جمهوری بهترتیب در دریانوردیِ دومِ سقراط(Socrates’ Second Sailing, University of Chicago Press, ۱۹۸۹ ) و جمهوریِ افلاطون (Plato’s Republic, Yale University Press, ۲۰۰۵) برجستهترین نمونهها از خوانش اشتراوس و شاگردانش از دیالوگهای افلاطون است. در این میان کتاب پربرگ و درخشانِ کثرین زوکرت با نام فیلسوفانِ افلاطون؛ انسجامِ دیالوگهای افلاطون (Plato’s Philosophers; The Coherence of Plato’s Dialogues, University of Chicago Press, ۲۰۰۹) نیز بیانِ روشنی از این شیوۀ خوانش به دست میدهد. زوکرت در این کتاب شیوۀ خوانشِ اشتراوسی را در برابر خوانشها و تفسیرهای بدیل به بوتۀ آزمون میگذارد، و با اطلاقِ آن بر کلِ مجوعه دیالوگهای افلاطونی میکوشد به انسجامِ درونیِ دیالوگهای افلاطون دست یابد.
[۱۰] یکی از مهمترین آثاری که با رهیافتِ وحدتگرایانه دیالوگهای افلاطون را نحلیل کرده است کتاب وحدتِ اندیشۀ افلاطون نوشتۀ پُل شوری است:
The Unity of Plato's Thought, Chicago Press, ۱۹۰۳
[۱۱]. Konrad Gaiser
[۱۲]. Hans Joachim Krämer
[۱۳]. Thomas Alexander Szlezák: متولد ۱۹۴۰ در بوداپست، فیلولوژیست و کلاسیکپژوهِ آلمانی و رئیسِ آرشیوِ افلاطون در دانشگاه اِبرهارد کالزِ توبینگن است. اخیراً کتابِ مشهور وی خوانشِ افلاطون (Reading Plato) با ترجمۀ عباس جمالی به همتِ انتشاراتِ نگاه معاصر به چاپ رسیده است.
[۱۴] پایدیا (سه مجلد)، نوشتۀ وِرنر یگر، ترجمۀ محمدحسن لطفی، انتشاراتِ خوارزمی، ۱۳۷۶.
[۱۵] تاریخِ فلسفۀ یونان (۱۸ مجلد)، نوشتۀ و.ک. چ گاثری، ترجمۀ مهدی قوام صفری و حسن فتحی، انتشارات فکر روز، ۱۳۷۵- ۱۳۷۷.
[۱۶] تاریخ فلسفۀ یونان و روم، نوشتۀ فریدریک کاپلستون، ترجمۀ جلالالدین مجتبوی، انتشارات علمیوفرهنگی، ۱۳۶۲.
[۱۷] متفکرانِ یونانی (سه مجلد)، نوشتۀ تئودور گمپرتس، ترجمۀ محمد حسن لطفی، انتشارات خوارزمی، ۱۳۷۵.