حجتالاسلام سید مجید پورطباطبایی، نویسنده کتاب «ابوطالب، تجلی ایمان» و عضو شورای علمی گروه علوم قرآن پژوهشکده فرهنگ و معارف قرآن قم پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در گفتگو با خبرنگار مهر، به مناسبت ۲۶ رجب وفات عموی بزرگوار پیامبر (ص) حضرت ابوطالب (ع) درباره علت نگارش کتاب «ابوطالب، تجلی ایمان» گفت: سال ۱۳۶۲ بود و دو سال از آمدن بنده و تعدادی از دوستان که نوعاً از دانشگاههای مختلف بودند به قم گذشته بود، از آنجایی که مباحث ادبی و منطق و اصول حوزه به تنهایی ما را راضی نمیکرد و ما فکرمان این بود که نباید فقط دنبال فراگیری علوم حوزوی و مهارتهای خطابه خواندن باشیم، بنابراین به دنبال یافتن اهداف و آرمانیهای اصیل اسلامی بودیم که در دانشگاهها پیدا نمیشد. در اینجا لازم است ذکر کنم که بنده در دانشگاه رشته زبان انگلیسی میخواندم که وارد حوزه شدم. چون این آموزههای اسلامی و اعتقادات فرهنگی را در دانشگاه پیدا نمیکردیم وارد حوزه شدیم. بر این اساس خدمت مرحوم علی صفایی حائری معروف به عین- صاد رسیدیم و از ایشان راهنمایی خواستیم. در جلسهای که با ایشان داشتیم نظر ایشان این بود که به موضوع تاریخ بپردازیم و قرار شد هر کدام از دوستان بخشی را به عهده بگیرند، قسمت بنده هم بحث اعتقاد به وحدانیت حضرت حق از جانب پدر و پدران و اطرافیان رسول الله بود.
وی افزود: در مرحله اول، اولین چیزی که ذهن من را مشغول کرد این بود که در مفاتیح الجنان مرحوم مقدس قمی در زیارت رسول خدا (ص) از راه دور خطاب به دو عموهای پیامبر آمده بود: السلام علی عمک عباس، السلام علیک علی عمک و کفیلک ابی طالب. این قید کفیل ذهن من را به خود مشغول کرد که چرا در این زیارت کفیل آمده است. با توجه به اینکه مرحوم شیخ عباس قمی تلاش کرده که زیارتهایی را در این کتاب بیاورد که معتبر باشند و منابع این زیارتها قابل استناد است. بنابراین سند این زیارت خدشه پذیر نیست. (این را هم بگویم که آقای شفیعی خوانساری سال ۸۹ بعد از ۷ سال تحقیق موفق شده که مفاتیح الجنان مستند را تألیف کند که انتشارات اسوه آن را منتشر کرده است. ایشان در این مفاتیح الجناب مستند تمامی اجزای مفاتیح الجنان را بررسی کرده و براساس ۲۲۰ یا ۲۳۰ کتاب استنادات مطالبی که مرحوم شیخ عباس آورده را بررسی کرده است.)
این محقق و نویسنده کشورمان اظهار کرد: در این زیارت اطلاق صفت کفیل به حضرت ابوطالب ذهن بنده را مشغول کرد و برای جلسهای که آن موقع تشکیل شد این نکته را بیان کردم که مورد توجه حاضرین قرار گرفت و با تشویق مرحوم (ع ص) تحقیقات خودم را شروع کردم، این تحقیقات در سال ۷۳ منجر به انتشار کتاب ابوطالب تجلی ایمان شد که سه بار هم تجدید چاپ شده است. حضرت ابوطالب نیازی به اظهار ایمان نداشت ایشان مؤمن بود و خودش وصی خدا بود و کسی که وصی خدا است نیازی به شهادت به وحدانیت خدا ندارد و وقتی که حضرت رسول بعثت را علنی کرد مأموریت حضرت ابوطالب تمام شد
پورطباطبایی تصریح کرد: درباره شخصیت ایشان مرحوم علامه امینی در الغدیر به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد ۱۴، صفحه ۸۴ این اشعار را از امیرالمومنین علی (ع) نقل کرده است:
دلم بر آن پرندگان دیرگاه شب سوخت که آوازخوانان
یک بار دیگر مرا به یاد اندوه دردناکم انداختند
اندوه فقدان ابوطالب، پناه فقرا و بخشنده،
بخشندهای که عازم اموری بودند که به او روی آورده بود
قریش از وفاتش شادمان شدند
وی اضافه کرد: مرحوم آیت الله حاج شیخ عباس صفایی حائری ره (پدر مرحوم عین صاد قدس سره) در کتاب دو جلدی تحت شخصیت و زندگی رسول الله (ص) جملهای راجع به حضرت ابوطالب (ع) دارند که جمله جالبی است ایشان میفرماید: گناه ابوطالب (ع) این بود که پدر علی (ع) بود، در واقع دلیل دشمنیهای عمدهای که در طول تاریخ با حضرت ابوطالب از طرف دشمنان و مخالفان ایشان به عمل آمده این است که مخالف امیرالمومنین علی (ع) بودند و دشمنی با علی (ع) را این گونه به منصه ظهور میرساندند.
این قرآن پژوه تصریح کرد: ابوطالب (ع) در ضمن آنکه به رسولالله ایمان آورده بود از اظهار علنی اسلام خویش تا مدتها خویشتنداری میکرد و بنابر برخی از اقوال تا لحظات سکرات موت به تأخیر انداخت، احادیث معتبری از ائمه اطهار (ع) درباره ایمان ابوطالب (ع) نقل شده است از جمله حدیثی از امیرالمومنین (ع) که ابوالحسن فتوحی، مؤلف کتاب ضیاءالعالمین نوشته است: روایت شده است از امیر مؤمنان (ع) که پرسیدند آخرین وصی قبل پیامبر (ص) که بود، امام (ع) فرمود، پدرم. مرحوم کلینی نقل کرده است که علامه امینی در جلد هفتم کتاب الغدیر، صفحه ۳۹۴ آورده است که از امام کاظم (ع) سؤال کردند: آیا ابوطالب (ع) بر پیامبر خدا مقام حجیت داشت، حضرت موسی بن جعفر (ع) فرمود: نه ولی وصایای الهی در نزد اوست که به ودیعت نهاده شده بود و آن را به حضرت رسول تحویل داد، پرسیدند: آیا تحویل این وصایا به این علت نبود که ابوطالب حجت بر پیامبر به شمار میرفت، امام کاظم (ع) فرمود: اگر ابوطالب بر پیامبر مقام و سمت حجیت داشت این وصایا را به ایشان تحویل نمیداد.
وی تأکید کرد: مرحوم علامه امینی نیز در کتاب گرانسنگ الغدیر روایت مرسلی نقل میکند که سند آن تقطیع شده: در این روایت از حضرت امام موسی بن جعفر (ع) نقل کرده که فرمود: در زمان فترت بین رسل، زمین از حجت خالی نبود و پیامبران و حجتهای الهی که مأمور به مناطق خاصی بودند در زمین از طرف خدا حجت بودند. امام کاظم (ع) در ادامه میفرماید که حضرت عبدالمطلب و ابوطالب از اوصیای خداوند بودند در زمین در زمان فترت بین رسل.
ابوطالب (ع) در دفاع از رسول (ص) آنجا که قدرت داشت از شمشیرش استفاده میکرد، آن جایی که میتوانست از کلام استفاده میکرد و آنجا که میتوانست افرادی مانند حمزه (ع) را تشویق میکرد و در جایی که نمیتوانست و به لحاظ قدرت به ضعف افتاده بود از دشمن استفاده میکرد
این کارشناس در ادامه سخنانش گفت: علاوه بر اینکه اگر ابوطالب (ع) از ابتدا ایمان آوردن خویش را مطرح کرده بود زمینه دفاع از رسولالله از بین میرفت و با توجه به اینکه سید و رهبر قریش بود در مواضع مختلف نیز در اشعاری که از ایشان نقل شده، دفاع خود را از حضرت رسول (ص) مشخص کرده بود. حضرت ابوطالب نیازی به اظهار ایمان نداشت ایشان مؤمن بود و خودش وصی خدا بود و کسی که وصی خدا است نیازی به شهادت به وحدانیت خدا ندارد و وقتی که حضرت رسول بعثت را علنی کرد مأموریت حضرت ابوطالب تمام شد. اگر بگوییم که ابوطالب ایمانش را به پیامبر (ص) اعلام نکرد مثل این است که بگوییم چرا حضرت عیسی (ع) ایمان خود را به پیامبر خاتم (ص) اعلام نکرد، یعنی لزومی در اقرار به ایمان وجود ندارد چون حضرت ابوطالب موحد بود. همین اعلام نکردن ایمان به خاطر این بود که ایشان امین قریش بود و میخواست نفوذش را در قریش از دست ندهد و بتواند از پیامبر حمایت کند.
وی افزود: ابن اثیر نقل میکند که حضرت حمزه در سال دوم هجری به پیامبر ایمان آورد اما با تدبیر حضرت ابوطالب ایمانش را اعلام نمیکرد اما وقتی که در آن ماجرای معروف از شکار برمی گشت دید که با رسول خدا آن طور برخورد کردهاند و او را آزار دادهاند از عصبانیت نتوانست جلوی خود را بگیرد آنجا ایمان خود را علنی کرد نه اینکه در آنجا ایمان بیاورد، حتی آن مرحوم معتقد است که عباس هم از همان آغاز ایمان آورده بود ولی با تدبیر ابوطالب ایمانش را علنی نمیکرد. اگر بخواهیم در چند جمله کوتاه راجع به شخصیت حضرت ابوطالب صحبت کنیم باید بگوییم به تعبیری قوام و استحکام دین اسلام پیوند جدی با شخصیت حضرت ابوطالب دارد. داستان مشهوری هست که در هفت سالگی رسول خدا، در مکه قحطی آمد به اشاره حضرت عبدالمطلب، حضرت ابوطالب نماز باران خواند و خدا را قسم داد به حق این کودک که قحطی را از مکه ببرد و باران ببارد، یعنی آنجا حضرت رسول را شفیع قرار داد. در ماجرای ازدواج حضرت رسول (ص) با حضرت خدیجه (ع) ایشان خطبهای میخواند و در آنجا به الله اشاره میکند.
وی با اشاره به اینکه حضرت ابوطالب (ع) حمایتش را از رسول خدا (ص) در جمیع جهات رعایت کرده، افزود: از جمله یک بار حضرت رسول از مکه بیرون رفته بود و این شایعه به گوش حضرت ابوطالب رسید که قریش رسول خدا را به قتل رساندهاند، ابوطالب هاشمیان را جمع کرد و گفت شمشیر و تیر و کمان دست بگیرند و زیر لباس پنهان کنند و در کنار کعبه آمدند که سران قریش را از پا در بیاورند که ناگهان یکی از مسلمانان متوجه قضیه شد و خود را به رسول خدا رساند و به ایشان گفت که حضرت ابوطالب چه قصدی دارد. حضرت رسول سراسیمه خود را به حضرت ابوطاب رساند و درست لحظهای که ابوطالب میخواست فرمان حمله را اعلام کند رسول الله را دید و در آغوش گرفت. در این هنگام یکی از سران قریش به ایشان عرض کرد: اگر محمد را نمیدیدی چه میکردی، حضرت ابوطالب قسم خورد که همه شما را از دم تیغ میگذراندم. این قضیه مربوط به زمان قدرت ایشان است. ابوطالب (ع) در دفاع از رسول (ص) آنجا که قدرت داشت از شمشیرش استفاده میکرد، آن جایی که میتوانست از کلام استفاده میکرد و آنجا که میتوانست افرادی مانند حمزه (ع) را تشویق میکرد و در جایی که نمیتوانست و به لحاظ قدرت به ضعف افتاده بود از دشمن استفاده میکرد.
از حضرت امام موسی بن جعفر (ع) نقل شده که فرمود: در زمان فترت بین رسل، زمین از حجت خالی نبود و پیامبران و حجتهای الهی که مأمور به مناطق خاصی بودند در زمین از طرف خدا حجت بودند. امام کاظم (ع) در ادامه میفرماید که حضرت عبدالمطلب و ابوطالب از اوصیای خداوند بودند در زمین در زمان فترت بین رسل
وی افزود: مشهور است بار دیگر قریش تصمیم گرفتند که پیامبر (ص) را به قتل برسانند. به این فکر رسیدند که ابوجهل ممکن است در این قتل شرکت نکند. با ام جمیل همسر ابوجهل هماهنگ کردند که ام جمیل شراب زیادی به ابوجهل بدهد و او را مست کند که نتواند از خانه بیرون بیاید. ابوطالب که نمیتوانست کاری کند به حضرت علی عرض کرد به در خانه ابوجهل میروی و اگر در را باز نکرد در را می شکنی و به ابوجهل میگویی کسی که عمویش بزرگ قریش باشد، ذلیل و خوار نمیشود. این در واقع اشاره ابوطالب به خودش است ولی به کنایه به ابوجهل میگوید. حضرت علی به در خانه ابوجهل میرود و وقتی کسی در را باز نمیکند در را می شکند و وارد خانه میشود. وقتی نگاه ابوجهل به حضرت علی میافتد میگوید برادرزاده چه شده است که این طور وارد شدی و در را شکستی؟ علی (ع) میگوید؛ پدرم فرمود کسی که عمویش بزرگ قریش باشد ذلیل و خوار نمیشود. ابوجهل گفت: درست گفتی چه اتفاقی افتاده است؟ حضرت علی عرض کرد تو به باده گساری مشغولی در حالی که قریش در صدد قتل حضرت رسول هستند. ابوجهل شمشیرش را بر میدارد و از خانه بیرون میآید ام جمیل جلوی او را میگیرد در این حال ابوجهل چنان با قبضه شمشیر به صورت ام جمیل میزند که ام جمیل تا آخر عمرش یکی از چشمهایش معیوب است. ابوجهل میآید و درست لحظهای که قریش تصمیم به حمله به جانب رسول خدا دارد وارد کعبه میشود و شمشیرش را در میآورد و با عصبانیت میگوید من آمدهام مسلمان شوم. سران قریش به او میگویند چه شده است؟ او شروع به فحاشی میکند و میگوید من از مخالفین محمد هستم ولی شما میخواهید از غفلت من سو استفاده کنید و محمد را بکشید؟ میگویند تو آرام باش ما چشم زخمی به محمد نمی زنیم.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی گفت: مرحوم آیت الله حاج شیخ عباس صفایی حائری میگوید «من از درایت ابوطالب در شگفتم که وقتی که خودش در موضع ضعف نشسته چگونه با این جمله و این طراحی از ابوجهل که دشمن رسول خدا است برای حفظ جان رسول خدا استفاده میکند.» از دیگر مواردی که نشان دهنده حمایت بی دریغ ابوطالب از پیامبر اکرم (ص) است، در قضیه شعب ابی طالب است، روایت شده وقتی بنی هاشم در اثر فشار قریش در سال هفتم هجرت مجبور شدند به شعب ابی طالب بروند، علی نقل میکند که شبها ابوطالب از اینکه نگران جان حضرت رسول بود هنگام شب جای چادر محل خواب حضرت رسول را عوض میکرد اگر شب در یک چادر میخوابید در صبح جای چادر حضرت رسول عوض شده بود. حتی امیرالمومنین (ع) نقل میکند که در برخی شبها چند بار جای خواب حضرت رسول (ص) را عوض میکرد و این نشان دهنده علاقه و حمایت شدید ایشان از رسول خدا (ص) و از اسلام است.