به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «ضیافت افلاطون بهنزد لئو اشتراوس» تألیف لئو اشتراوس با ویراستاری سث بنردتی و ترجمه ایرج آذرفزا به همت انتشارات علمی و فرهنگی در زمستان ۱۳۹۸ به چاپ دوم رسید. کتاب پیشرو مجموعه درسگفتارهایی است که لئو اشتراوس در سال ۱۹۵۹ در دانشگاه شیکاگو ارائه کرده است.
در ادامه یادداشتِ مترجم بر ویراستِ دوم این اثر را با هم میخوانیم:
بسیار خوشوقتم که در فاصلۀ نسبتاً کوتاهی ترجمۀ فارسیِ ضیافتِ افلاطون بهنزدِ لئو اشتراوس به چاپ دوم رسید. همچنان گمان میکنم تفسیرِ اشتراوس از ضیافت، بهرغمِ آنکه در قالبِ کتابی مستقل توسط خودِ اشتراوس به چاپ نرسید، برای ورود به جهانِ فکریِ اشتراوس از اهمیت بهسزایی برخوردار است.
اشتراوس این مجموعه درسگفتارها را بر روی ضیافت در سال ۱۹۵۹ ارائه میکند_ درست یک سال پس از مجموعه درسگفتارهایی با عنوان «خاستگاههای علمِ سیاسی و مسئلۀ سقراط» در اکتبر ۱۹۵۸. در این درسگفتارهای اخیر است که اشتراوس برای نخستین بار «مسئلۀ سقراط» را در راستای «مسئلۀ فلسفۀ سیاسی» مطرح میکند.
پیش از اشتراوس نیچه از «مسئلۀ سقراط» یا دقیقتر مسئلهگونگیِ سقراط برای ما سخن گفته بود: سقراط بهمنزلۀ بنیانگذارِ سنتِ درازدامنِ عقلگرایی برای ما مسئلهگون است زیرا خودِ عقلگرایی، یعنی آنچه سقراط مظهر آن است، در زمانۀ ما بداهتِ سنتیِ خویش را از دست داده است.
اشتراوس طرحِ نیچه از «مسئلۀ سقراط» را در چارچوب فلسفۀ سیاسی قرار میدهد: سقراط بهمنزلۀ بنیانگذارِ فلسفۀ سیاسی برای ما مسئلهگون است زیرا در زمانۀ ما فلسفۀ سیاسی ممتنع اعلام شده است. از نظرِ اشتراوس مسئلهگونگیِ عقلگرایی در تحلیلِ نهایی به مسئلهگونگیِ فلسفۀ سیاسی در زمانۀ ما بازمیگردد. طبیعتاً برای طرح «مسئلۀ سقراط» ناگزیر از بازگشت به سقراط هستیم. اما «سقراط هرگز ننوشت».
برای شناختِ سقراط ناگزیر از مراجعه به سه منبع هستیم: ابرهای آریستوفانس، نوشتههای سقراطیِ کسنوفون، و دیالوگهای افلاطون. از نظرِ اشتراوس آنچه این سه منبعِ بهظاهر متفاوت و بلکه متضاد را انسجام میبخشد «گشتِ سقراط» است: سقراطِ جوان یا پیشاگشت را در آریستوفانس میبینیم؛ و سقراطِ پساگشت را در کسنوفون و افلاطون. «گشتِ سقراط» را میتوان نقطۀ کانونی وجه فلسفی و وجه تاریخیِ «مسئلۀ سقراط» دانست: بهنظر میرسد حملۀ آریستوفانس به سقراط زمینۀ گشتِ سقراط را فراهم میآورد_گشتی که نهایتاً به بنیانگذاریِ عقلگرایی و / یا فلسفۀ سیاسی میانجامد.
بهرغمِ اینکه پژوهشهای اشتراوس بر روی کمدیهای آریستوفانس در سقراط و آریستوفانس (۱۹۶۶) و نوشتههای سقراطیِ کسنوفون در گفتارِ سقراطیِ کسنوفون (۱۹۷۰) و سقراطِ کسنوفون (۱۹۷۲) دو منبع از سه منبع برای شناختِ سقراط را دربرمیگیرند، اشتراوس هیچ اثر مستقلی را به دیالوگهای افلاطون اختصاص نمیدهد_بهویژه به سه دیالوگی که «گشتِ سقراط» را تلویحاً روایت میکنند: فایدون، پارمنیدس، و ضیافت.
در فایدون سقراط پیش از «دریانوردی دوم» و روی آوردن به ایدهها از شورِ جوانسالانهاش برای طبیعتپژوهی میگوید. در پارمنیدس با سقراطِ جوانی مواجهیم که به تازگی به ایدهها روی آورده است اما هنوز توان دفاع از آن را در برابر پارمنیدس ندارد. در ضیافت، در آخرین مرحله از «گشتِ سقراط»، دیوتیما نظرِ سقراط را دربارۀ اروس تصحیح میکند. از این جهت، ضیافتِ افلاطون بهنزدِ لئو اشتراوس میتواند بخشی از پروژۀ ناتمامِ اشتراوس را برای طرح «گشتِ سقراط» و درنتیجه «مسئلۀ سقراط» کامل کند.