به گزارش خبرنگار مهر، نسرین ارتجایی، داستان نویس کاشانی است که این روزها به دلیل شیوع کرونا وضعیت شهرش قرمز شده است. عمده آثار او در حوزه دفاع مقدس است. از میان کتابهای منتشر شده او میتوان به این موارد اشاره کرد: «کنار رود ماین»، «سوکیاس»، «آهای صلاح … جات امنه؟! و داستانهای دیگر» و… ارتجایی دبیر چند جشنواره داستان نویسی نیز بود که آثار برگزیده این جشنوارهها به کوشش او در مجلداتی منتشر شدند که از میان آنها میتوان به «واهای کانو»، «کارنامه رنگی» و… اشاره کرد. یادداشت او درباره کرونا در کاشان را در ادامه بخوانید:
دوستام، راحله رفت به بیمارستان. عیدی است متفاوت برای او و تمام کادر درمانی کشور و بعد از آن هفتاد درصد از مردم ایران، نه آن عده از ناقلان و مقتولان در سفر. راحله بیهوشی خوانده است و حالا مشغول رسیدگی به بیماران کرونایی بیمارستان بهشتی کاشان است. او و من در شاعرانهترین و تاریخیترین کتابخانه شهر با هم آشنا شدهایم. راحله شیفته نویسندگی من شد و من شیفته اخلاق عالی او. بعدها بین ما، تا مدتی فاصلهای بوجود آمد. آن هم به خاطر افتادن در دوران عجیب درگیری ذهنی من با درس و نوشتن و گم شدنام. راحله بیهوشی خوانده است، اما حالا در چند قدمی بیمارهای کرونایی، از نوع خطریاش است.
راحله میگوید نمیدانی که اینجا چه خبر است! نمیدانی با چه موجود خطرناک و تیزی روبرو هستیم. باید اینجا باشی تا بفهمی! نباید بگذاریم حجلههای کرونایی شهر زیاد و زیادتر شوند. راحله میگوید دلم بدجوری میسوزد برای مردم شهر! حالا که شهر را تعطیل نمیکنند چرا همه با هم در خانهها پناه نمیگیرند؟!؟ راحله میگوید دلم بدجوری میسوزد برای پزشکانی که بستریاند و دو همکارم را که کرونا گرفت، آقای خادم و خانم دهقانیان. راحله میگوید نمیدانی چقدر خوشحالم که آن زن حاملهی حال خیلی خراب، برگشت به دنیا. راحله میگوید در پایان هر شیفت و در وقت استراحتام، وجدانام عذاب سختی میگیرد. انگار که مقصر مرگ هر کدام از آنها، من هستم. انگار که کم کاری کرده باشم! راحله میگوید یک جنگ واقعی است. قاتلی بی سرو صدا افتاده است به جان آدمها. چرا مردم، همه با هم فرار نمیکنند از او و نمینشینند در خانهها؟!؟ راحله میگوید شهر با وضعیت قرمزتر از قرمز ما را تعطیل نکردهاند، اما من تا پایان گم و گور شدن کرونا، در کنار مردمام و در بیمارستان میمانم و هر چه میخواهد به سرم بیاید، بیاید!
دوستام، راحله رفت به بیمارستان. عیدی است متفاوت برای او و تمام کادر درمانی کشور و بعد از آن هفتاد درصد از مردم ایران. نه برای آن عده از ناقلان و مقتولان کرونایی در سفر. نود و هشت تاریخی ایران گذشت. بالاخره از فضای کتاب عزاداران بیل غلامحسین ساعدی آمدیم به بیرون انگار! از سرنوشت محتوم آدمهای همواره در رنج و عذاب آن. دیگر تم اصلی داستان زندگی ما، استرس و دلهره و مرگ نخواهد بود. از قاتل زنجیرهای که چالش بزرگ جهان و ایران و کاشان من شده است و اسم زیبا و دلفریب کرونا را دارد، فرار میکنیم و حالا که شهر را تعطیل نکردهاند، در خانههامان پنهان میشویم.