حجت الاسلام محمدحسن وکیلی، استاد حوزه علمیه در پاسخ به مدعیات عبدالکریم سروش گفت: در الهیات اسلامی از فلسفه وجود شرّ بسیار بحث شده است و عجیب است که سروش از این مباحث اطلاعی ندارد.

خبرگزاری مهر، گروه دین واندیشه_سیدجواد نقوی: عبدالکریم سروش مدتی است در مصاحبه و سخنان خود تأکید بر خرافه پرداز بودن حوزه‌های علمیه و رواج دینداری معیشت اندیش خالی از معرفت و تجربه می‌نماید و اخیراً نیز دوباره به بهانه ویروس کرونا چنین تحلیلی را از فضای الهیات شیعی و حوزه‌های علمیه ارائه داده است.

به این بهانه گفتگویی انجام داده‌ایم با حجت‌الاسلام محمدحسن وکیلی، استاد حوزه علمیه که در ادامه می‌خوانید؛

*می‌خواستیم در چند دقیقه‌ای مروری بر مصاحبه اخیر عبدالکریم سروش داشته باشیم و ببینیم آیا این ادعای وی دربارۀ روحانیون شیعه و جمهوری اسلامی صحیح است یا نه؟

فکر می‌کنم جا دارد اول درباره معنای خرافه و معیشت اندیش درنگی کنیم تا برسیم به قضاوت درباره وضعیت عالمان شیعی و حوزه‌های علمیه. در معاجم عربی خرافه را به القول الکذب المستملح یعنی سخن دروغ نمکین و جالب تعریف می‌کنند و در میان فارسی زبانان گویا معنایی عام‌تر برای آن در نظر گرفته می‌شود و هر سخن بی اصل و اساس را که رواج یافته یا قابل رواج است و شواهد بر خلاف آن یافت می‌شود خرافه می‌نامند؛ چه دروغ بودنش قطعی باشد و چه نباشد. در اینکه در همه جا حق و باطل در کنار هم هست؛ و راست و دروغ در هم می‌آمیزد سخنی نیست و طبیعةً در تحصیل‌کردگان حوزه هم گاهی به شخصیت‌های درجه سه و چهاری بر می‌خوریم که ادعاهای بی اساسی را مطرح نموده و از آن دفاع می‌نمایند؛ و چه بسا در دانشگاه‌ها وضع به همین شکل بلکه بدتر باشد، ولی آنچه آقای سروش در سخنان خود ادعا کرده و سعی در اشاعه و ترویجش دارد بی‌شک بی اساس بوده و به تعبیر دیگر یکی از خرافات عصر حاضر است.

در معاجم عربی خرافه را به القول الکذب المستملح یعنی سخن دروغ نمکین و جالب تعریف می‌کنند و در میان فارسی زبانان گویا معنایی عام‌تر برای آن در نظر گرفته می‌شود و هر سخن بی اصل و اساس را که رواج یافته یا قابل رواج است و شواهد بر خلاف آن یافت می‌شود خرافه می‌نامند؛ چه دروغ بودنش قطعی باشد و چه نباشد

*یعنی شما با این بیان می‌خواهید آقای سروش را متهم به خرافه سازی کنید؟ اگر ممکن است کمی نمونه ارائه نموده و استدلال هایتان را ارائه کنید؟

بله دقیقاً همینطور است. اگر بخواهم فهرستی از مطالب غیر واقعی و بی دلیل ایشان در این مصاحبه کوتاه عرض کنم بحثی طولانی و مفصل می‌شود. فقط در حد فرصت مواردی را بیان می‌کنم تا معلوم شود ایشان چطور وقتی وارد عرصه نقد علمی می‌شوند، هیچ‌کدام از موازین ابتدایی یک گفتگوی علمی را مراعات نمی‌کنند. در آغاز، مصاحبه گر از ایشان می‌پرسد: آقای دکتر،........ بگذارید از همین‌جا شروع کنیم. به نظر شما چرا قم قرنطینه نشد؟ ایشان می‌گوید: بدیهی است که در آنجا زور روحانیان و مدّاحان بر سیاستمداران و بر مسئولان بهداشت کشور چربید و متأسفانه اینان نتوانستند قم را از چنگال اداره و تدبیر آنها بیرون بکشند و در دست خود بگیرند ولذا فاجعه افزون‌تر و انبوه‌تر شد.

سوال ما از آقای سروش این است که اینکه می‌گویند: «بدیهی است» این کدام یک از اقسام بدیهیات منطقی است؟ بدیهی اولی یا وجدانی و تجربی که نیست؛ لابد منظورشان بدیهی متواتر است!!

آقای سروش آن موقع که در ایران و در قم نبودند؛ چه طور قضاوت می‌کنند که علت قرنطینه نشدن قم، زور روحانیون بود؟ چه منبع متواتری چنین گزارشی به ایشان داده است؟ آیا ایشان با خودش کمی فکر نمی‌کند که به فرض، قم به خاطر زور روحانیون قرنطینه نشد، تهران چرا قرنطینه نشد؟ گیلان و اصفهان و شیراز و سمنان چرا قرنطینه نشد؟ چرا مشهد مقدس که حتی حرم امام رضا (ع) را با فشار وزارت بهداشت و تصمیم آن‌ها بستند، قرنطینه نشد؟ توقع ما از آدمی که ادعای علم و دانش می‌کند این است که اینگونه حرف نزند. درباره مطلبی که کاملاً نیاز به گزارش‌های میدانی دارد، از هزاران کیلومتر فاصله بگوید: «بدیهی است که قرنطینه نشدن قم به خاطر زور روحانیون بود»؟!

با وجود اینکه روحانیون از روز اول اعلام کردند که ما نسبت به تشخیص‌های ستاد ملی مبارزه با کرونا و وزارت بهداشت و امثال این‌ها همراهیم، کدام روحانی را شما سراغ دارید که با قرنطینه کردن شهر قم یا شهرهای دیگر مخالف بوده باشد؟ اتفاقاً روحانیون با همه شبهات فقهی و اشکالاتی که بود، خیلی زودتر از دیگران مناسک مذهبی را تعطیل کردند؛ در حالی که هنوز دورهمی‌ها و جشن‌ها، پاساژها و هایپرمارکت‌ها مشغول به فعالیت بودند و تا مدتی بعد انواع تجمعات در سطح کشور انجام می‌شد و مسئولین مملکتی و در رأس آن‌ها رئیس جمهور با بستن راه‌ها و تعطیلی مراکز و ادارات مخالفت می‌کردند.

*آقای سروش پرسیده است که امامان اگر قدرت بر شفا دادن داشتند چرا خودشان به طبیب مراجعه می‌کردند. می‌گوید: امامان در زمان حیات خود برای درمان دردهاشان به طبّ زمانه و طبیبان دوران مراجعه می‌کردند. پس معلوم می‌شود ایشان نمی‌توانند شفا دهند و وجهی ندارد که افراد برای درمان به آن‌ها مراجعه کنند.

روایات فراوانی هم داریم که ائمه با اطبا مناظره و احتجاج کرده و علم ایشان را ناقص شمرده و اشکالات ایشان را تذکر داده‌اند و در برخی از آنها افرادی را که گمان کرده‌اند انبیا و اوصیاء علم طب را نمی‌دانند، تخطئه و توبیخ فرموده‌اند. البته اگر این مسأله در تاریخ هم آمده بود و ایشان به طبیب مراجعه می‌فرمودند باز هم دلیل بر این نبود که خودشان طب نمی‌دانند و نمی‌توانند شفا بدهند؛ چون آنها گاهی در عالم ظاهر مأمور به مراعات ظاهرند؛ ولی در هر حال این نسبت از نظر تاریخی واقعیت ندارد و اگر موارد محدودی هم در نقل‌های غیر معتبر آمده باشد جدا از اینکه توان مقابله با آن همه روایت را ندارد، منشأ آنها جهل به درمان نیست، بلکه مراعات قواعد عالم ظاهر است؛ از قضا اهل بیت علیهم‌السّلام برای خود در بسیاری از مسائل روش درمانی خاص داشته‌اند که با مراجعه به روایات معلوم می‌شود. ای کاش آقای سروش قبل از این اظهارنظرهای ناپخته لااقل مراجعه به معاجم موضوعی روایات می‌کردند و به خود زحمت می‌دادند لااقل یک جستجوی نرم افزاری انجام دهند.

آقای دکتر در ادامه می‌گوید: کجا در حکایات و روایات شرعی آمده است که مردم بر در خانه پیامبر یا امامان صف می‌کشیدند تا امراضشان را شفا دهند؟ اگر منظور صف کشیدن است بنده هم در تاریخ جایی یاد ندارم که مردم صف کشیده باشند، اما اگر منظور این است که مردم برای مداوا به ایشان مراجعه نمی‌کردند این سخن هم باز سخنی بی اساس است؛ شاید بیش از ۵۰ مورد فقط در تاریخ پیامبر از مراجعات افراد و شفا گرفتن آن‌ها داریم و در تاریخ اهل بیت هم موارد متعددی از امامان مختلف داریم که افراد دردهای لاعلاج را خدمت امیرالمومنین و سایر امامان عرضه کردند و تقاضای شفا نمودند و ایشان هم گاه با نسخه‌های طبی و گاه با اعجاز و کرامت افراد را شفا دادند. انصاف این است که تاریخ را تحریف نکنیم. یک مراجعه ساده به روایات طبی یا ابواب اطعمه و اشربه بحارالانوار یا مراجعه به کلماتی چون شفاء و طب و طبیب در معاجم موضوعی انسان را به راحتی به دهها نمونه از این روایات می‌رساند.

دکتر سروش در ادامه بحث گفته‌اند: وقتی امام علی را ضربت زدند جرّاحی یهودی را بر بالینش آوردند تا او را علاج کند. نه علی نه حسن و نه حسین هیچکدام دست به معجزه نبردند بلکه شفای علیّ را از یک یهودی خواستند. این هم باز ادعای خلاف واقع است. ما هیچ جا در تاریخ نداریم که امام حسن یا امام حسین علیهم‌السّلام شفای امام علی علیه‌السّلام را از یهودی بخواهند. گرچه اگر هم بود اشکالی نداشت چون عرض شد امام (ع) در زندگی ظاهری در خیلی از موارد بر همین جهات ظاهری عمل می‌کنند و علم خودشان را ابراز نمی‌کنند؛ اما ما چنین چیزی در تاریخ نداریم، آن چیزی که در تاریخ هست و در متون مختلف آمده دارد که: «جُمِع الاطباء لعلیٍّ» اطبا برای امیرالمؤمنین گرد آورده شدند یا «جمعوا الاطباء لعلی» دیگرانی از اصحاب و مردم شهر اطبا را جمع کردند، برای امیرالمؤمنین و داخل منزل فرستادند و در بین آن‌ها یک نفر بود که تسلطش به این مشکل و جراحت و زخم بیشتر بود و آمد و گفت این زخم درمان ندارد. خلاصه ایشان تلاش دارد با مستندات تاریخی غیرواقعی و غیرصادقانه ادعای خود را اثبات کند.

*از این مسأله بگذریم. این روزها زیاد می‌گویند که در روایات آمده که قم همیشه از فتنه‌ها در امان است و وقتی بلا آمد به قم پناه ببرید، ولی امروز دیدیم که بلا از خود قم شروع شده و این روایات هم خطا بود. آقای سروش هم بعد از اینکه تطبیق این حوادث را با علامات ظهور مسخره می‌کند می‌گوید: روحانیون یاوه‌هایی از این دست فراوان گفتند و غافل بودند از این‌که در همین روایات آمده است که وقتی این بلایا به سرتان آمد به قم پناهنده شوید و اکنون می‌بینیم که نقیض آن رخ داده و قم خود کانون و سرچشمه این بیماری مرگبار شده است. از قضا سرکنگبین صفرا فزود!

این هم باز یک مطلب خلاف واقع دیگر است. اتفاقی که الان افتاده با آن چیزی که در روایات است هیچ تناقضی ندارد. البته این روایات در منابع دست اول شیعی نیست ولی در کتبی چون رجال کشی و تاریخ قم نقل شده و در کتب حدیثی جوامع گرد آوری شده و مرحوم علامه مجلسی بسیاری از آن را در جلد پنجاه و هفت بحار آورده‌اند. به هر حال آنچه در روایات است چند نکته است: اولاً دارد که هیچ ظالمی نمی‌تواند قم را نابود کند و از ریشه از بین ببرد و تا قیام امام زمان علیه‌السّلام قم پابرجاست و آباد می‌شود و بناءهای فراوان در آن می‌سازند و در ایام نزدیک ظهور حضرت قم به مرکز تبلیغ دین اسلام تبدیل شده و از آنجا معارف منتشر می‌شود که این پیشگوئی‌ها کاملاً حق بوده و این شهر تا به امروز به همین شکل باقی مانده است.

ثانیاً در برخی روایات دارد که در حوادث قیام‌های عصر بنی العباس قم و کوفه امن و امان است و شیعیان به این شهرها بروند که این مسأله‌ای موقت و مربوط به دوره‌ای خاص است.

ثالثاً در برخی از روایات دارد که در آینده هم زمانی که حوادث آخر الزمان که موجب مرگ گسترده می‌شود همه جا را فرا گرفت و احساس می‌کنید در هر جایی هستید، ناامن است آن موقع شهر قم از این مرگ‌های فراگیر امن است.

رابعاً فرمودند در همین قم هم به واسطه اشتباهات و خطاهای عده‌ای بلا می‌آید و جمعی می‌میرند و همه این وعده‌ها تا وقتی است که «لم یخونوا اخوانهم و لم یحولوا احوالهم».

حال بر فرض این روایات را بپذیریم کدام یک از اینها الآن نقیضش اتفاق افتاده است؟ بگذریم که مسلماً شیوع این مریضی از قم نبوده و گزارش‌های دقیق چیز دیگری می‌گوید؛ ولی کجای حوادث اخیر در تقابل با این روایات است؟ آیا مرگ مثلاً هزار نفر در شهر دو میلیون نفری قم به حسب فرض آن هم قبل از اینکه بلایای آخر الزمان در دنیا فراگیر شود اصلاً ارتباطی با این روایات دارد؟ اگر حوادث آخرالزمان رقم خورد و مرگ‌های میلیونی و بیشتر در جهان اتفاق افتاد، آن وقت است که باید این روایات را بررسی کرد که آیا قم از این بلایا در امان است یا نه؟
بنده در مقام دفاع کردن از این روایات نیستم، می‌خواهم عرض کنم کسی که نقد کند باید انصاف داشته باشد و سعی کند واقعیت را گزارش کند. گزارش‌های دروغین ارائه دادن از محتوای دینی و بعداً به نقد کشیدن کار منصفانه و صادقانه‌ای نیست.

*یک موضوع دیگر که آقای سروش در این مصاحبه بر آن تأکید می‌کند این است که حوزه‌های علمیه با هر چیزی که از غرب بیاید مخالفند و این هم دلیل بر خرافی اندیش و معیشت اندیشی حوزیان است؟ آیا این نسبت صحیح است؟ ایشان می‌گوید: اینها بهترین نشانه است که راه را غلط رفته‌ایم و ضدیت با غرب باعث شده است که حتی نیکویی‌ها و پیشرفت‌های علمی و تمدنی غرب را هم پس بزنیم و نادیده بگیریم و جاهلانه مورد انکار قرار دهیم.

اگر منظور ایشان این است که جریان عمومی حوزه است که یقیناً این سخن هم کذب است؛ و اگر می‌خواهد بگوید در حوزه هم چنین افکاری گوشه و کنار یافت می‌شود و افراطهائی هست بله همه جا چنین است و اختصاص به حوزه ندارد، اما کدام یک از مراجع یا رهبری یا اساتید مبرز یا پژوهشگاه‌های حوزوی چنین گفته‌اند که ایشان آن را به رخ جامعه کشیده و از آن سو استفاده کنند؟ یکی از بحث‌های داغ از دهه‌های اخیر در کشور بحث علم دینی است. اختلافی شده که آیا علم دینی داریم یا نداریم و هر کس از صاحب نظران چیزی در این باب گفته‌اند. تا به حال به احدی از اهل اندیشه برخورد نکرده‌ام که گفته باشد هر چیزی از غرب یا علم تجربی آمده است را باید انکار کنیم.

هستند افرادی که می‌گویند علم دینی نداریم، ولی کسی که بگوید علم تجربی نداریم و باید محصول تجربه را انکار کرد یا هر چه از غرب آمده است تجربه باطل است و باید همه را از ریشه کنار گذاشت یقیناً وجود ندارد

هستند افرادی که می‌گویند علم دینی نداریم، ولی کسی که بگوید علم تجربی نداریم و باید محصول تجربه را انکار کرد یا هر چه از غرب آمده است تجربه باطل است و باید همه را از ریشه کنار گذاشت یقیناً وجود ندارد. آنچه که در حوزه‌های علمیه مطرح بوده فقط و فقط این بوده که همان طور که از تجربه به عنوان یکی از منابع معرفتی بشری استفاده می‌کردیم و می‌کنیم که اختصاصی هم به امروز ندارد؛ از منابع معرفتی وحیانی و شهودی هم استفاده کنیم. دین به عنوان یک منبع معتبر معرفتی که حکایت گر بخشی از واقعیات عالم هستی است باید داخل در منابع معرفتی باشد و انسان از یک چنین منبع معرفتی غفلت نکند و به منبع تجربه به تنهایی بسنده نکند.

کجا در کدام کتاب و مقاله و سخنرانی کدام دانشمند شیعی آمده ادعا کرده که ما باید تمام نیکوئی‌های غرب را کنار بگذاریم تمام تجربیات غرب را کنار بگذاریم؟ همه را انکار کنیم؟ در باب طب اسلامی هم برخی افراط کرده‌اند ولی نگاه آنها نگاه رایج حوزه‌های علمیه نیست. آنچه در حوزه‌های علمیه طرفدار دارد این است که در پارادایم دینی و در دستور العمل‌های دینی نکاتی برای درمان وجود دارد که فراوان است و نباید مورد غفلت قرار گیرد.

*اگر نکته دیگری در موارد نسبت‌های خلاف واقع و گزارش‌های غلط آقای سروش در این مصاحبه ندارید چون سخن به درازا کشیده شده من فقط سؤالی را درباره دو حکایت که ایشان نقل کرده و رد نموده مطرح کنم؟

یک نمونه دیگر که الآن در خاطر دارم که آن هم خیلی عجیب است این عبارت ایشان است: «من تنها امیدی که دارم که امید ضعیفی هم هست، این است که مساله «شّر» در الهیات اسلامی به‌طور کلی و در ایران جدی گرفته بشود. چون فلسفۀ اسلامی به مسالۀ شرّ کما هو حقه نپرداخته است. الان ما از رنسانس اروپا سخن گفتیم، یکی از مهم‌ترین مولفه‌ها در رنسانس اروپا قصۀ شرور بود و اینکه ما باید از نو ارتباط خود را با خدا تعریف بکنیم. حادثۀ لیسبون، یعنی آن زلزله که در پایتخت پرتغال رخ داد، خیلی وجدان مردم را تکان داد. و می‌دانید که کتاب کاندید ول‌تر هم در این زمینه نوشته شد و چیزهای دیگر. مسالۀ شرور در الهیات مسیحی از آن به‌بعد بسیار جدی گرفته شد. فیلسوفان ما چنانکه باید و شاید به شرور نپرداختند و حداکثر سخنشان این بود که شرّیک امر سلبی‌ست، یعنی نقصان و فقدان یک کمال است، همین و بس. چیزی فراتر از این نگفته‌اند. اگر ما بتوانیم از این حادثۀ تلخ یک میوۀ شیرین بیرون بکشیم این است که بحث شرور را خیلی جدی بگیریم و آن را وارد عالم معرفت شناسی دینی کنیم.»

این عبارات ایشان هم برای حقیر به شدت عجیب است چون مبحث شرّ از مباحثی است که از یونان باستان مطرح بود و فلاسفه اسلامی کاملاً به آن پرداخته‌اند و بحث شرور در کتاب‌های حکمت مشاء و حکمت متعالیه مطرح شده و جواب‌های گوناگون به آن دادند. هر طلبه‌ای که چند صباحی کتاب‌های ابتدایی فلاسفه اسلامی را خوانده باشد این مطلب را می‌داند که در باب شرّ لااقل تا ۴۰۰ سال پیش چهار تا جواب معروف وجود دارد. این بحث در آثار پیشینیان هم بوده و مرحوم ملاصدرا هم در جلد ۷ اسفار بحث کرده‌اند و محشیان آن هم در آنجا بحث‌های خوبی دارند. بعضی از شرور را گفتند، حیثیت عدمی دارد. بعضی‌ها را گفتند: حیثیت نسبی دارد که خود این سه تفسیر دارد و بعضی‌ها را گفتند: شرّ قلیل است در برابر خیر کثیر.

این‌ها در کتاب‌های فلسفی کاملاً آمده و انسان تعجب می‌کند آقای سروش این قدر بی اطلاعند که با این ادبیات صحبت می‌کنند که فیلسوفان ما چنان که باید و شاید به شرور نپرداختند و می‌گوید: حداکثر سخنان‌شان این بود که شرّ یک امر سلبی است همین و بس و چیزی فراتر از این نگفته‌اند!!

الهیات اسلامی و به خصوص شیعی خیلی از فلسفه وجود شرّ در عالم صحبت کرده و خوب هم بحث را پیش برده است، انسان تعجب می‌کند آقای سروش این قدر بی اطلاعند که با این ادبیات صحبت می‌کنند که فیلسوفان ما چنان که باید و شاید به شرور نپرداختند

یا اینکه ایشان این‌ها را خواندند و کلاً فراموش کردند یا اینکه عمداً می‌خواهند واقعیات را انکار کنند. عجیب‌تر اینکه ایشان در ادامه می‌گویند: یادم می‌آید آقای جوادی آملی که رفته بود به دیدار گورباچف، همان ایام زلزله‌ای در شوروی رخ داده بود و سی هزار نفر زیر آوار کشته شده بودند. آقای جوادی آملی وقتی که بر می‌گشت، یکی از همراهان روسی ایشان، که لابد از مترجمان بوده، از آقای جوادی آملی پرسیده بود که خداوند چرا زلزله فرستاد که سی هزار نفر بینوا و بی‌گناه این‌چنین کشته بشوند؟ واقعاً ایشان پاسخی برای این پرسش نداشت. یعنی معلوم بود که فکر این حرف‌ها را نکرده است. تازه این یکی از روحانیان ارشد است و فیلسوف ست. دیگران که جای خود دارند.

این جمله هم خیلی عجیب است چون به خصوص مبحث زلزله جز مثال‌های بسیار معروف مبحث شرّ است و حضرت آیت الله جوادی موقعی که به روسیه رفتند و این سوال بیان شده بارها این مسأله را در کتاب‌های فلسفی تدریس کردند. واقعاً ظالمانه است که ایشان بگوید: ایشان معلوم بود که فکر این حرف‌ها را نکرده بودند.

الهیات اسلامی و به خصوص شیعی خیلی از فلسفه وجود شرّ در عالم صحبت کرده و خوب هم بحث را پیش برده است؛ بله یک موقع می‌گوئیم این زلزله‌ای که این دفعه آمد بخصوص فلسفه‌اش چه بود؟ این ربطی به فلسفه ندارد.

* سروش همانطور که عرض شد داستان‌هایی از قول بزرگان شیعه آورده و آنها را شاهد بر خرافی بودن بزرگان حوزه قرار داده است؛ به نظر شما آیا واقعاً این انتقادات به این بزرگان وارد است؟

ایشان می‌گوید: قصه بسیار عجیبی را شبکۀ سوم صدا و سیمای جمهوری اسلامی پخش کرد، از چهار تن، به چهار بیان، و آن قصه این بود که در زمان میرزای شیرازی، از مراجع شیعه در نجف، وبایی آمد و ایشان پیغام داد گفت من مجتهدم من نیک‌خواهم و سخن از سر گزافه نمی‌گویم. شیعیان بروند و زیارت عاشورا بخوانند تا شرّ وبا کاسته شود. شیعیان رفتند و زیارت عاشورا خواندند و پس از آن شیعیان از وبا مصون ماندند، اما اهل سنت یکی پس از دیگری قالب تهی می‌کردند و جان می‌سپردند. من کاری به راست و دروغ این حادثه ندارم،...

در همین موضوع، منقولات هم با همدیگر تعارض دارد. یکی می‌گوید آیت الله فشارکی در محضر آقای شیرازی این را گفت، یکی دیگر می‌گوید میرزای شیرازی این را گفت و فشارکی در آنجا حاضر بود. خود این تعارض منقولات هم آدمی را به تردید می‌افکند ولی من فرض را بر این می‌گذارم که واقعاً آقای شیرازی چنین چیزی را گفته باشد، که بعید هم نیست. اما این تفسیرهای بعدی که شیعیان از این وبا نجات پیدا کردند، سنّی‌ها نکردند و بعدها سنیان می‌آمدند از شیعیان سوال می‌کردند که چرا شما سالمید و ما چرا بیماریم، این‌ها دیگروالله افزونه‌هایی‌ست که قطعاً نمی‌توان باور کرد و ذهن عامی خرافه‌پرستان آن را به این حادثه افزوده است.

ایشان می‌گوید این مطالب را خرافه‌پرستان ساخته‌اند و قطعاً دروغ است. می‌گوئیم چرا؟ این طور می‌گوید: قطعاً دروغ است ولی دروغ داریم تا دروغ. این دروغ تفرقه‌افکن است. دروغی است که به ما می‌گوید خداوند شیعیان را بیشتر از سنّی‌ها دوست دارد. یک خداپرستی بسیار خودخواهانه و قبیله‌گرایانه‌ای درون این قصه نهفته است که گویا بندگان خدا برای او فرق دارند. به کمک این یکی می‌رود ولی به کمک آن یکی نمی‌رود، ولله این گونه دینداری، دینداری قابل تأییدی نیست. یعنی باز هم تاریخ را با مبانی الهیاتی خود و برداشتی واژگون از متن نقد نماید. ایشان پنداشته این داستان می‌گوید خدا شیعیان را بیشتر از سنیان دوست دارد و این یک خداپرستی خودخواهانه است؟!! ولی اگر کسی چند لحظه در این حکایت درنگ کند یقین می‌کند اصلاً ماجرا به آنچه آقای سروش می‌گوید اصلاً ربطی ندارد. دقیقاً داستان این است که وبا در عراق آمده و شیعه و سنی هم نمی‌شناسد و همه را می‌برد.

مرحوم آیت الله فشارکی چون می‌داند توسل به اهل بیت علیهم‌السّلام موجب دفع بلا است حکم می‌فرماید که شیعیان سامرا هر روز زیارت عاشورا به نیابت از حضرت نرجس خاتون سلام‌الله‌علیها بخوانند و ایشان را نزد حضرت حجت ارواحنافداه شفیع قرار دهند تا بلا دفع شود و بلا از شیعیان که این توسل را بجا می‌آورند دفع می‌شود.

کجای این ماجرا الهیات قبیلگی است؟ تمام ماجرا این است که وبا شیعه و سنی نمی‌شناسد و توسل به اولیا خدا اثر دارد و اتفاقاً در برخی از نقل‌ها دارد سنیان نیز وقتی توسل می‌کردند و زیارت عاشورا می‌خواندند وبا از ایشان برطرف می‌شود. این ماجرا از قطعیات تاریخ است؛ کسانی که این ماجرا را نقل کردند، افراد عادی نیستند که ما بخواهیم به آن‌ها نسبت کذب یا بدفهمی بدهیم، مرحوم آیت الله حاج سید احمد زنجانی که در تقوا و دقت در نقل کم نظیر بودند در الکلام یجر الکلام و نیز مرحوم آیت الله شیخ مرتضی حائری و آیت الله فرید گلپایگانی و دیگرانی از این مسأله را از مرحوم آیت الله شیخ عبد الکریم حائری مؤسس حوزه قم نقل کرده‌اند و ایشان می‌فرماید من در سامرا بودم و گشتیم فقط یک مرد این اتفاق را دیدم و می‌فرماید؛ آیت الله حائری بزرگ نقل کردند. مرحوم آیت الله حائری بزرگ هم می‌گویند من در سامرا بودم و این مسأله را مشاهده کردم. ایشان می‌گوید: ما دقت کردیم و هیچ شیعه‌ای نمرد مگر یک پاره دوز و آن پاره دوز هم معلوم نشد که زیارت می‌خواند مرد یا نمی‌خواند؟ و اصلاً با وبا مرد یا علت مرگ چیز دیگری بود. آیا ممکن است در نقل عینی شخصی مثل مرحوم آیت الله حائری تردید کنیم و بگوئیم ایشان نعوذ بالله ذهنی خرافاتی داشته‌اند؟

خلاصه آقای سروش ماجرا را کاملاً بد فهمیده و بد نقل کرده و آن وقت بر اساس مبانی فکری خود آن را نقد نموده و خرافه خوانده و جسارت و بی‌ادبی کرده است. واقعاً عجیب است این شخص با این سطح از سواد و دقت درباره علمای دین و به قول وی روحانیون می‌گوید: واقعیت این است که کسانی که به نام دین سخن می‌گویند و خرافه می‌پراکنند و مرید جمع می‌کنند و به سرکوب اندیشه‌ها می‌پردازند و با علم می‌ستیزند و دیانت را ابزار قدرت و ثروت کرده‌اند؛ که همین روحانیان باشند، بلی ما آب‌مان با این‌ها در یک جو نمی‌رود. ایشان یک مصاحبه کرده تقریباً بیست مورد دروغ و جعلیات و ادعاهای بی دلیل و بی ربط در آن وجود دارد. مطالب تاریخی گذشته و مسائل جاری کشور و عقاید شیعی و … همه را جابجا نقل نموده است و هتاکی نموده و به عالمان بزرگ و متقی و اهل دقت و علم و دانش و تعقل می‌گوید معیشت اندیش و خرافه پرست و...

حال شما قضاوت کنید خرافه پرست و خرافه پرداز و خرافه اندیش و معیشت اندیش کیست؟ و قضاوت کنید چرا آب ایشان با عالمان دینی در یک جوی نمی‌رود. چند دهه است ایشان حرفهای نسنجیده و بی اساس می‌گوید و با سخنان باطلش رشته محبت و ولایت خدا و اولیا خدا در قلب انسان‌ها می‌برد و آنها را از وادی نور جدا می‌نماید و نتیجه‌اش این شده که امروزه حتی مسائل ساده‌ای را که افراد عادی می‌فهمند نمی‌فهمد یا می‌فهمد و کتمان می‌کند و کارش به انکار وجود حضرت حجت ارواحنا فداه و جسارت به اولیا ایشان کشیده است. ایشان بزرگ روشن‌فکران این دیار است و می‌خواهند با این اوضاع و احوال برای اصلاح جامعه اسلامی ما هم قدم بردارند و همیشه مدعی و طلبکار هم هستند. خداوند عاقبت همه ما را بخیر گرداند.