خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ:
کرونا به عنوان یک کنشگر فعلاً در وجوه مختلفی از نظامهای معناییِ کلانروایتهای فرهنگ، سیاست، جامعه و اقتصاد تأثیر گذاشته است. این کنشگر حداقل به صورت موقت وجوهی از کلان روایتهای ذهنی و ایدئولوژیک افراد را شکست. بسیاری ولو به صورت موقت با این شکستن کنار آمده و آن را مرحلهای گذرا میدانند و بسیاری دیگر نیز در مقابل آن مقاومت کرده و میکنند. پاندومی کرونا باعث شده تا بیشتر جوامع و فرهنگها با این مساله درگیر باشند. کرونا در هنگامه شیوع تصاویر هولناکی را بر جای گذاشت و هنوز هم میگذارد. از عدم امکان سوگواری برای از دست رفتگان، تا برخی راهزنیها در خرید تجهیزات پزشکی (چه توسط دولتها و چه توسط مردم) و… آیا این تصاویر سپهر نشانهای تازهای را در عرصه فرهنگ تولید خواهد کرد؟ پاسخ به این سوال شاید ما را به مختصات فرهنگ در عصر پساکرونا هم رهنمون کند. متفکران مهمی چون ژیژک، کلاین، چامسکی و… درباره عصر پساکرونا صحبت کردهاند و این نشان میدهد که تأثیر این ویروس خاص بوده و باید درباره آن اندیشهورزی کرد. در گفتوگو با نظام بهرامی کمیل به بررسی زندگی جدید و فرهنگ در جهان پساکرونا نشستیم.
بهرامی کمیل دارای مدرک دکتری جامعه شناسی سیاسی از دانشگاه علامه طباطبایی است. «گونه شناسی روشنفکران ایرانی»، «نظریه رسانهها: جامعه شناسی ارتباطات»، «نام باوری: باور به قدرت جادویی نامها»، «بازخوانی امنیت در فرهنگ با تمرکز بر رسانههای اجتماعی»، «بینشها و نظریههای جامعه شناسی»، «بررسی نسبت فرهنگ با تغییرات جمعیتی»، «اقتصاد مقاومتی در ایران»، «فرهنگ، جامعه و خودبنیادی» و… از دیگر کتابهای منتشر شده این جامعه شناس معاصر است.
کرونا بسیاری از کلان روایتهای ایران را به بازی گرفت. از اقتصاد گرفته تا مناسک دینی و کنشهای اخلاقی و اجتماعی. به نحوی که جامعه را به یک آنومی کشاند. هرچند میتوان گفت که این آنومی پیشتر بر آن سرپوش گذاشته میشد اما اکنون که کرونا پای دو گانه «مرگ» و «زندگی» را به میان کشید، دیگر پردهها برافتاد. نظر شما در این باره چیست؟ کرونا خود باعث آنومی شد یا آنومی را عیان کرد و شدت بخشید؟
کلیت جواب من این است که در دوران پساکرونا اتفاق ساختاری عظیم، بزرگ و یا خارق العاده و به بیان شما آنومی شدیدی رخ نخواهد داد. بهویژه در حوزه اقتصاد من بعید میدانم تغییرات ساختاری در روابط بین کشورها و ساختار اقتصادی تولید جهانی شاهد باشیم. اما در حوزه سیاست و کمی بیشتر در حوزه فرهنگ تغییراتی را شاهد خواهیم بود.
به نظر میرسد در حوزه سیاست در کوتاه مدت جریانهای ملی گرایانه، محافظه کارانه، دست راستی و حتی پوپولیستی رشد خواهند داشت. البته قدرت گرفتن این جریانها آن چنان نخواهد بود که عرصه سیاست در کل جهان را تغییر دهد، اما به هر حال این جریانها مقداری تقویت میشوند. از نظر من این وضعیت احتمالاً با مشخص شدن عملکرد شک و شبهه برانگیز چین تقویت میشود، چرا که کشورهای دیگر و مردم آنها به دلیل کرونا جان و مالشان در معرض خطر قرار گرفته و آسیب دیده اند و این باعث میشود تا آنها مقداری علیه روندهای جهانی شدن بدون حساب و کتاب موضع گیری کنند و نسبت به چشم پوشی شرکتهای بین المللی از خطاهای دولتها به دلیل منافع خودشان حساس شوند. بنابراین جریانهای ملی گرایانه و پوپولیستی که در شرایط احساسی توانایی بیشتری دارند رشد خواهند داشت.
این میان وضعیت فرهنگ چه میشود؟
در حوزه فرهنگ این تغییرات بیشتر از دو حوزه قبل است. من برای توضیح این تأثیرات باید ابتدا فرهنگ را به دو بخش تقسیم کنم. نخست تعریف عام از فرهنگ است که شامل آداب و رسوم و ارزشها و هنجارها و… میشود و دیگری فرهنگ به معنی خاص یعنی آن چیزی که کالاهای فرهنگی مثل کتاب بویژه رمان، موسیقی، فیلم، هنرهای تجسمی، و هنرهای نمایشی و را شامل میشود. یعنی فرهنگی که هنرمندان و نویسندگان و اهالی فرهنگ احساسات و افکار و عواطفشان را از طریق آنها به اشتراک میگذارند.
به نظر میرسد پس از کرونا در حوزه سیاست در کوتاه مدت جریانهای ملی گرایانه، محافظه کارانه، دست راستی و حتی پوپولیستی رشد خواهند داشت. البته قدرت گرفتن این جریانها آن چنان نخواهد بود که عرصه سیاست در کل جهان را تغییر دهد در حوزه فرهنگ به معنی خاص حدس من این است که تا یک دوره کوتاه مدت چهار پنج ساله آثار فرهنگی و هنری با محتوای مرگ، فاجعه و ناامیدی بیشتر تولید شوند. البته به شرط اینکه متغیر جدیدی وارد نشود و کمابیش شرایط همین گونه باقی بماند. یکی از دلایلی که فکر میکنم خلق آثار با این موضوعات در دوران پساکرونا بیشتر میشود این است که بویژه در جوامع بسته که به دلیل خط قرمزها نمیتوان به راحتی حرف زد، هنرمندان سعی میکنند آثارشان را در شرایط استثنایی مطرح کنند و در شرایط استثنایی به خلق تولیدات و احساسات و اندیشهشان بپردازند و این راهی است برای گذشتن از خط قرمزها. بر این اساس طبیعی است که تولیدات فرهنگی در عصر پساکرونا در آن دسته از جوامعی که حاکمیت ایدئولوژیک دارند شرایط استثنایی را زمینه کار قرار میدهند و احساس و افکارشان را تجسم میبخشند. البته این روند برای آن بخش از تولیدات هنری و ادبی است که احتیاج به مجوز دولتی دارند. آن بخشی که این محدودیت را ندارند احتمال دغدغه سانسور را ندارند و نیازی ندارند الزاماً در زمینه و فضای شرایط استثنایی حرفشان را بزنند پس فرصت بیشتری دارند تا به مرگ و فاجعه و ناامیدی و تغییر در تعاملات انسانی از پنجرههای جدید بنگرند و احتمالاً خلاقیت بیشتری در آثارشان وجود خواهد داشت.
اشاره شد که کرونا، مناسک و دین مناسکی را نیز به چالش کشیده است. عقلای قوم دستور به تعطیلی نماز جمعه و بستن زیارتگاهها دادند، هرچند که بسیاری از مناسکیها (چه مسلمانان، چه مسیحیان و چه یهودیان) با آن به مخالفت پرداخته و تلاش کردند تا با اعمالی مانند لیس زدن ضریح، حضور بدون پروتکل بهداشتی در زیارتگاهها و معابد و… پایبند به مناسک باشند و سویه نجات را در مناسک بجویند. نظر شما در این باره چیست؟ آیا جهان پساکرونا شاهد یک اصلاح در فرهنگ دینی خواهد بود؟ آیا معرفت دینی جدیدی شکل خواهد گرفت؟
برخلاف بسیاری از تحلیلهای ارائه شده به نظر من در ایران اصلاح و تغییرات ساختاری و بنیادی چندانی رخ نخواهد داد. من با این دسته از تحلیلها مخالفم که پیامدهای کرونا را مانند پیامدهای طاعون و وبا در اروپا میدانند که در قرون ۱۳ و ۱۵ رخ داد و باعث شکلگیری عصر روشنگری در قرون ۱۶ و ۱۷ شد.
دلیلم این است که مردم ایران پیش از کرونا هم ارتدوکس و خشک مذهب نبوده و گرایشان افراطی گری در دین شیعه و در ایران غالب نیست. به جز اقلیت ۵ یا ۶ درصدی از دینداران که رفتارشان را در مواجهه با تعطیلی زیارتگاهها و امکان مقدس دیدیم. میتوان گفت که بسیاری بر اساس منطق سنگ مفت گنجشک هم مفت، خود را ملتزم به آموزههای دینی میدانند. این اکثریت بعد از کرونا نیز همان سبک دینداریشان را ادامه خواهند داد، منتها در کوتاه مدت کمی تساهل و تسامح بیشتری به خرج خواهند داد. بویژه در برخی آداب و رسوم و آداب و تجمعات مذهبی مثل مراسم کفن و دفن و مراسمهای سوم و هفتم ترحیم و… پافشاری نخواهند کرد.
اما آن اقلیت افراطی هم به نظرم تغییر چندانی در وجودشان پدید نخواهد آمد چون آنها نوعی دینداریشان هویتی است و کمتر کسی میتواند به راحتی یا به صورت ناگهانی در هویتش تشکیک کند یا آن را به کناری بگذارد. این اقلیت کمابیش ترجیح میدهند مثل گذشته دینداری خودشان را حفظ کنند. البته در بازتولید پیروان و هوادارانشان با مشکلات بیشتری روبهرو خواهند شد.
جوامعی که پیش از کرونا التزامی به فرهنگ دینی نداشتهاند، چه تغییراتی را شاهد خواهند بود؟
یک نکته مهم که در رفتار دینداران در عصر پساکرونا که در همین اوضاع شیوع قابل مشاهده است، حرکت پاندولی در جوامع است که به ویژه در شرایط درماندگی و ناامیدی دیده میشود و ما نباید آن از نظر دور نگه داریم. ببینید احتمال آنکه یک پزشک متخصص در آخرین لحظات عمر که از علم برای درمان بیماری لاعلاجش ناامید شده به درمانهای غیر علمی رو بیاورد زیادتر از زمانی است که علم کارایی دارد. برعکس این هم در رفتار یک جادوگر و رمال دیده میشود و او در یک قدمی مرگ که از وردهای خودش ناامید شده ممکن است به تیغ جراحان پناه ببرد درحالی که در حالت طبیعی چنین کاری نمیکرد. به همین ترتیب جوامعی مانند ایتالیا که در آنها باورهای مذهبی و دینداری مناسکی بیشتر از کشورهای دیگر است، وقتی با چنین بحرانهایی روبهرو شوند، ممکن است به سمت سکولاریسم و کنار گذاشتن برخی باورهای دینی گرایش پیدا کنند. شاید در کشور ما هم این اتفاق در مقیاس کم رخ دهد. با این اوصاف اما کشورهایی که مانند کشورهای اسکاندیناوی که سکولارند و تظاهرات دینی در آنها کمتر مشاهده میشود، وضعیت برعکس خواهد شد. شاهد هستیم که در شرایط بحران کرونا مقداری در این جوامع تظاهرات دیندارانه و خداباورانه بیشتر شده است و البته کوتاه مدت است.
در حوزه فرهنگ به معنی خاص حدس من این است که تا یک دوره کوتاه مدت چهار پنج ساله آثار فرهنگی و هنری با محتوای مرگ، فاجعه و ناامیدی بیشتر تولید شوند. البته به شرط اینکه متغیر جدیدی وارد نشود و کمابیش شرایط همین گونه باقی بماند این روند به این اصل باز میگردد که انسان در شرایط درماندگی به هر چیزی چنگ میزند. کرونا یک حالت درماندگی در جوامع ایجاد کرده است. از آن طرف پیروان جوامع غیرمذهبی هم خواهند دید که علم پاسخی برای کرونا ندارد و نمیتواند دارویی برای آن تولید کند. بنابراین آنها هم ممکن است در جهان پساکرونا مذهبیتر شوند. این حرکت پاندولی و موقتی را همیشه باید مدنظر قرار داد.
در این مدت تحلیلهای درباره جهان پساکرونا توسط اندیشمندان منتشر شده که در آن نابودی نئولیبرالیسم و فرهنگ سرمایه داری را پیشبینی کردهاند. نظر شما در این باره چیست، هرچند اشاره کردید که مناسبات اقتصادی تغییر چندانی نخواهد کرد.
بیشتر تحلیلهایی که اکنون در رسانهها و شبکههای اجتماعی بویژه تلگرام و اینستاگرام دیده میشود، متعلق به اندیشمندان چپ اروپایی و آمریکایی است. تا دلتان بخواهد از شخصیتهایی چون نوام چامسکی، اسلاوی ژیژک، دیوید هاروی، نائومی کلاین، دیوید رانی، جورجیو آگامبن و… درباره شرایط پساکرونا تحلیل منتشر شده است. البته برخی از این مباحث نکات خوبی دارد و منکرش نمیشوم.
اما برجسته کردن این تحلیلها دو آسیب دارد: نخست اینکه اکثر این تحلیلها پیشگویانه است و در آنها مدام از افول و انحطاط نئولیبرالیسم، آمریکا، سقوط ترامپ، سقوط سرمایه داری غرب و… صحبت شده است. در اصل این تحلیلها ریشه در همان نظریه معروف انحطاط غرب دارند که توسط اسوالد اشپنگلر ارائه شد و در دهه چهل و پنجاه خورشیدی عدهای از روشنفکران ایرانی مانند فردید و شاگردانش و جلال و شادمان و شایگان و نصر و… خیلی آن را جدی گرفته بودند. اگر به تاریخ این تحلیلها دقت کنیم متوجه خواهیم شد که آنها از بیش از ۱۰۰ سال پیش تا به امروز دارند مدام این ایده و این پیشگویی را تکرار میکنند. در برههای میگفتند که سرمایه داری به زودی نابود میشود. برههای دیگر سخن از این میگفتند که سرمایه داری به مرحله صنعتی رفته و سرمایه داری صنعتی آخرین مرحله است و پس از آن نابود میشود. بعد این ایده مطرح شد که سرمایه داری تجاری آخرین مرحله است و بعد پای سرمایه داری مالی را به میان کشیدند و بعد گفتند سرمایه داری جهانی یا همان امپریالیسم آخرین برگ سرمایه داری برای ادامه حیاتش هست در ادامه دیدند که این سرمایه داری لعنتی نابود نشد، بحث سرمایه داری گلخانهای را پیش کشیدند و بعد گفتند که ما وارد سرمایه داری قماری شدیم و دیگر این آخرین مرحله است.
این روزها نیز نائومی کلاین درباره کرونا و سرمایه داری یادداشتی نوشته و ادعا کرده این ویروس «سرمایه داری فاجعه» را به ما نشان داد و ما اکنون در این مرحله هستیم و این یکی دیگر آخرین مرحله سرمایه داری است. سخن من این است که ما باید این سنخ از پیشگوییها را کنار بگذاریم. در این یک قرن و نیم مشخص شده است خوابهایی که چپها مدام برای جهان میبینند، تعبیر پیدا نمیکند و سرمایه داری تا زمانی که حداقلیهایی از لیبرالیسم و آزادی را به رسمیت بشمارند میتواند خود را اصلاح و بازآفرینی کند.
من با این دسته از تحلیلها مخالفم که پیامدهای کرونا را مانند پیامدهای طاعون و وبا در اروپا میدانند که در قرون ۱۳ و ۱۵ رخ داد و باعث شکلگیری عصر روشنگری در قرون ۱۶ و ۱۷ شد دومین آسیب این تحلیلها که اتفاقاً از نخستین آسیب بسیار مهمتر است این است که؛ این دوستان و این بزرگان که تحلیلهای چپهای غربی را در شیپور میگذارند توجه نمیکنند که آن اساتید تحلیلهایشان را بر اساس اولویت و شرایط جهان غرب ارائه میدهند، در صورتی که ممکن است اولویت جوامع دیگر چیزهای متفاوتی باشد. اولویت بسیاری از کشورهای آفریقایی سیر کردن شکم و تهیه آب آشامیدنی سالم است نه نئولیبرالیسم و آسیبهای آن.
به همین ترتیب آیا میتوان گفت که اولویت کشورهایی مانند کره شمالی، ترکمنستان، افغانستان، عربستان یا برمه بحث نئولیبرالیسم است؟ هنوز دموکراسی و ابتداییترین حقوق شهروندی در این کشورها به رسمیت شناخته نشده، پس چطور میتوان درباره نئولیبرالیسم در این کشورها صحبت کرد؟ مشکل اصلی آنها دموکراسی و حقوق بشر است نه نئولیبرالیسم.
بنابراین به نظر من تاکید بر نئولیبرالیسم و آسیبهای آن در جوامع توسعه نیافته آدرس غلط دادن است و اتفاقاً خود اندیشمندان بزرگ چپ هم به این نکته توجه دارند. یادم هست که از هابرماس در ایران و چامسکی (به گمانم در مصاحبه با یک رسانه چینی) پرسیده بودند که در رابطه با نقض حقوق شهروندی در آمریکا شما چه انتقادی دارید؟ هر دوی این اندیشمندان پاسخ دادند که ما انتقاد از آمریکا را در خود آمریکا مطرح میکنیم. شما در جامعه خودتان مشکلات عدیدهای دارید و بهتر است که به آنها بپردازید و بحثهای ما در نقد آمریکا برای شما کارآیی ندارد. اما متأسفانه کسانی که محو در اندیشههای چپ جهانی هستند، توجهی به این نکته مهم ندارند. حاضرند صدتا نقد و تحلیل درباره خیابان وال استریت و شانزه لیزه و سیاستهای بانک جهانی منتشر کنند اما دو تحلیل در مورد خیابان انقلاب یا مؤسسات اعتباری وطنی ندارند. امیدوارم ناراحت نشوند اما رفتار آنها با عملکرد حزب توده که تحلیلهای لنین و کائوتسکی و پلخانف و دستورات مسکو را قرقره میکردند چندان تفاوتی ندارد.