به گزارش خبرگزاری مهر، حجت الاسلام محمدصادق ابوالحسنی، رئیس دفتر نشر آراء و آثار ابوالحسنی (منذر) و فرزند وی، در هشتمین نشست از سلسله نشستهای «روایت حجره» به تبیین سیره، افکار و تجربیات ابوالحسنی منذر پرداخت.
ابوالحسنی (منذر) کیست؟
حجت الاسلام محمدصادق ابوالحسنی در ابتدا با طرح این نکته که امروز میخواهیم سنّت فکری و سیره رفتاری منذر (ره) را بازخوانی کنیم، بحث خود را با این جملات آغاز کرد: ۹ سال پیش در سوم اسفندماه ۱۳۹۰، مورخی خبیر و متفکری بصیر، روی از جهان برگرفت که به باور بسیاری از بزرگان حوزه و دانشگاه، در شناخت اسرار تاریخ ایران، بی بدیل بود. ابوالحسنی (مُنذِر) از سلسله جنبانان مواجهه با انحرافات فکری و سیاسی در دوران معاصر به شمار می رفت که همواره در رصدخانه معرفت مستقر بود و همچون دیده بانی بیدار، به پایشِ اوضاع جامعه می پرداخت و با هوشمندی، مسائل روز را تجزیه و تحلیل میکرد.
این پژوهشگر افزود: منذر یک شخصیت جَوشکن و جریان ساز بود که ضمن رصد کردن جریانهای انحرافی، به ویژه «وهابیت»، «بهاییت»، «فُرقانیسم»، «غربزدگی»، «باستان زدگی» و «تاریخ نگاری سکولار»، به مواجهه علمی با آنها می پرداخت و با تکیه بر دستاوردهای تاریخی ایران و تشیّع، پادزهر آنان را تولید می کرد. او در این مسیر، بیش از همه به مصاف «تاریخ نگاری سکولار» رفت و طلسمِ آن را در هم شکست و در برابر آن «مکتب بازنگری و بازنگاری تاریخ معاصر» را بنیان نهاد.
رئیس دفتر نشر آراء و آثار ابوالحسنی (منذر) گفت: ابوالحسنی از خصلت های ممتازی چون «ژرف نگری»، «زمان آگاهی»، «دشمن شناسی»، «جریان شناسی»، «نوآوری»، «جامعیّت علمی» و «اجتهاد در تاریخ پژوهی» برخوردار بود که این امتیازات او را به یکی از «سرمایه های بزرگ تاریخنگاری ایران» تبدیل کرد و توانست در طول عمر کوتاه و پُربارش، قریب به ۵۰ کتاب و بیش از ۳۰۰ مقاله را در رشته های گوناگون علمی سامان دهد که موضوعات بسیار مهم آن عبارتند از: تاریخ تحولات ایران و جهان، تاریخ نهضت های اسلامی، ادبیات ایران اسلامی و ذوق لطیف ایرانی، تبیین سیاست های استعماری، رمز اسلام و تشیع ایرانیان، نقد کلامی و تاریخی فرقه های ضالّه، تئوریزه کردن رفتار مرجعیت شیعه، فرهنگ واژگان اسلامی و مقامات و شعائر اهل بیت (ع).
وی بیان کرد: ابوالحسنی، همواره، پیشینۀ درخشان هویتی ایران را ارج می نهاد و برای فرهنگ و تمدن عظیم این دیار، و نقش آن در رشد و تعالی فرهنگ بشر، جایگاه بلندی قائل بود. از نگاه او، «ایرانِ بعد از اسلام» ادامه، اصلاح و تکمیلِ منطقی «ایرانِ پیش از اسلام» است و مردم شریف و هوشمند این دیار، نه از سر ترس و طمع، که از روی عشق و بصیرت به پیشواز اسلام شتافتند. پس شایسته است که به جای دمیدن در تنورِ «تقابل اسلام و ایران»، کارنامهای درخشان از «خدمات متقابل» آن دو به یکدیگر عرضه کنیم. آیین اسلام نیز کاملترین دین الهی و زدایندة زنگار تحریفاتی است که در طول زمان، بر جسم و جان ادیان از جمله آیین زرتشت نشسته است. با وجود چنین نگرشی بود که فقید، تفکیک و تقابلِ مصنوعی بین ایران و اسلام را خطرناک ترین دسیسة استعمار برای انهدام قوّة پایداری و وحدت ملّی می دانست و با قلم شیوا و برهان استوار، در حد توان، این ترفندِ شیطانی را درهم می شکست.
هدف اصلی ابوالحسنی در تاریخنگاری
حجت الاسلام محمدصادق ابوالحسنی گفت: هدف اساسی ابوالحسنی، بازگرداندن دین به برداشتهای تاریخی بود. او همواره از موج گسترده دین ستیزی و غرب زدگی که به تاریخنگاری مشروطه و پسامشروطه راه یافته بود، رنج میبرد. از این روی، برای بازگرداندن جهانبینی دینی به تاریخ نویسی، همت گماشت و با تلاش فراوان و تحقیقات استخوان سوز خویش، به نقد مکاتب «لیبرالیستی»، «کمونیستی» و «ناسیونالیستی» در تاریخنگاری مبادرت ورزید و خدمات عظیمی به نحوه تاریخنویسی مستند، با نگاه ایرانی اسلامی انجام داد. در همین راستا بود که مشهورات بی بنیاد و کلیشههای ناصواب تاریخی را به نقد کشید و ضمن ارائه الگوی مطلوب در پژوهشهای تاریخی و بیان الزامات تاریخنگاری و نیز روش بازنگری در آثار تاریخی معاصر، به تبیین مشروطه مشروعه و آسیب شناسی مشروطه سکولار و نیز زدودن غبار از چهره آیت الله شیخ فضل الله نوری (ره) روی آورد.
رئیس دفتر نشر آراء و آثار ابوالحسنی (منذر) اظهار کرد: مرحوم ابوالحسنی به افشای اهداف پنهان استعمار و عوامل آن در ایران پرداخت که خشم فرقه های ضاله و جریانات انحرافی - مثل گروه فرقان، بانید سید مهدی هاشمی و بهائیان- را برانگیخت و بارها وی را در معرض تهدید، تخریب و ترور قرار دادند، ولی لحظه ای از تحقیق و روشنگری دست نشست و تا آخرین نفس در این مسیر ثابت قدم ماند. پیامهای تسلیت هفت تن از مراجع تقلید و بیانات مفاخر حوزه و دانشگاه، در تجلیل از ایشان، بسیار پرمحتوا و رشک برانگیز بود که جلوههایی از عظمت فقید را به نمایش گذاشت.
حجت الاسلام محمدصادق ابوالحسنی با طرح سئوالاتی مانند ابوالحسنی که بود؟ به چه میاندیشید؟ و زندگی اش دستخوش چه تحولاتی گردید؟ و اساساً چه عواملی در شکل گیری شخصیت و اندیشه وی دخیل بود؟، گفت: بررسی زندگی گذشتگان، بویژه تاریخ نگاران، اهمیت بسزایی دارد؛ زیرا روحیات یک تاریخنگار به قلم او نیز سرایت می کند و بر این اساس، اگر مورخی با انصاف، مستقل، حق بین و شجاع نباشد و یا بالعکس اگر از شخصیت و افکار والایی برخوردار باشد، قهراً از گفتار و نوشتارش تراوش میکند.
این تاریخ پژوه، حیات و هویت ابوالحسنی (منذر) را دارای ابعاد و لایههای گوناگونی برشمرد که می توان از چند جهت مورد بررسی قرار داد: از نظر «بینش»، «دانش»، «روش» و «منش». بنابراین باید به زوایای فکری، ابعاد علمی، آثار قلمی و امتیازات شخصیتی وی نظر کنیم.
وی خاطرنشان ساخت: در بررسی افکار و آثار آن فرزانه فقید، باید ابتدا به منظومه فکری و جغرافیای معرفتی ایشان پرداخت؛ چرا که «منذر» از یک هندسه منظم ذهنی برخوردار بود و برای زندگی تحقیقی خود یک نقشه راه داشت که هر کدام از آثارش، یک پازل از این مجموعه را تکمیل می کرد. روی این حساب، شناخت مبانی و بینش تاریخی (چه از منظر فلسفه نظری و چه فلسفه انتقادی تاریخ)، تبیین مبانی معرفت شناختی، کشف مؤلفه های اسلام شناسی و غرب شناسی ایشان و همچنین نوع نگاه وی به تکوین و تکوّن فرهنگ و تمدن ایران، ضروری است. علاوه بر این، کتاب شناسی، جریان شناسی و رویکردهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایشان در خور توجه است.
روحانیت و فرزانگی، میراث از نیاکان خویش
فرزند ابوالحسنی (منذر) اظهار داشت: خصوصیاتی در زندگی وجود دارد که آن را ممتاز می کند؛ برخی از آنها اکتسابی و برخی دیگر فضل الهی است.
وی با بیان اینکه مسلک روحانیت از اجداد ابوالحسنی به ایشان به ارث رسیده، خاطرنشان کرد: شیخ محمد و شیخ یدالله ابوالحسنی، به ترتیب پدر و جدّ ایشان هستند که هر دو از روحانیان وارسته، خداباور و خدوم بودند. جد ابوالحسنی دارای کرامات و متولی امامزاده زین العابدین (ع) بود.
این تاریخ پژوه ادامه داد: خاندان ابوالحسنی افراد برجسته ای بودند که گویا مناسبات خوبی با کریم خان زند داشتند و بعداً توسط قاجاریه از شیراز به روستایی در حوالی تهران (سمت ورامین) تبعید شدند. بدین جهت آن منطقه به «باغ خواص» شهرت یافت.
این محقق تاریخ معاصر با اشاره به اینکه پدر ابوالحسنی (منذر) یک شخصیت برجسته در سنگر تدریس و سخنوری بوده است، بیان کرد: پدر، علاوه بر ارتباط با آیت الله کاشانی، از دوستان مرحوم شیخ رجبعلی خیاط است؛ با مرحوم حاج سراج انصاری در جمعیت اتحادیه مسلمین تهران و با شهید نواب صفوی و آیت الله کاشانی در قضیه ملی کردن صنعت نفت همکاری داشته است. در اوایل ظهور جمعیت فدائیان اسلام، بحثی سه چهار ساعته در منزل خویش با شهید نواب صفوی و همرزمان وی داشت که با دلایل گوناگون، ثابت کرد که شیوۀ موجود آنان (ترور مسلّحانۀ برخی اشخاص و مسئولین) نهایتاً راه به جایی نمی برد و نخست باید دست به یک کار اصلاحی «فکری-فرهنگی-اجتماعی» دراز مدت زد و حرکت را نیز از «ایجاد تشکل و اتحاد میان هیئات مذهبی» و «اصلاح نواقص و تکمیل و تقویت محاسن آنها» شروع کرد و پس از اصلاح و تشکل این هستههای اصلی مبارزه، از موضع قدرت و پشتوانۀ عمیق و وسیع اجتماعی-دینی با حریف درافتاد. ایشان میگفت: چندین بار، مرحوم نواب به صحت این نظر گردن نهاد ولی چندی نگذشت که گلولۀ فدائیان اسلام صدا کرد و گذشت آنچه گذشت. رضوان الله علیهم.
وی افزود: ابوالحسنی در کودکی به همراه پدر به دیدار امام خمینی شتافت و ایشان را به عنوان مرجع خود برگزید و پیوسته می فرمود، پدرم مرا با امام، آشنا کرد و هنوز شیرینی آن نماز جماعتی که پشت سر امام خواندم، در کامم باقی است.
حجت الاسلام محمدصادق ابوالحسنی با اشاره به اینکه اولین جرقه های تاریخ نگاری در وجود ابوالحسنی منذر در کتابخانه پدر ایشان خورده است، بیان کرد: پدر ایشان از او می خواسته تا در دوران نوجوانی کتاب های تاریخی را در برابرش قرائت کند. عجیبتر اینکه در کودکی او را بر فراز منبر میبرده تا به تلاوت قرآن و بیان روایات بپردازد.
این تاریخ پژوه افزود: ابوالحسنی با ورود به دبستان و در مسجد لُرزاده آموختن زبان عربی را آغاز می کند و در سال سوم و پنجم دبستان کتاب های «منتهی الآمال» شیخ عباس قمی و «تتمه المنتهی» را می خواند.
ورود به دانشگاه و تشکیل پرونده در ساواک
این محقق تاریخ معاصر با اشاره به فارغ التحصیلی ابوالحسنی در خرداد ماه سال ۱۳۵۱ در رشته ماشین افزار، ادامه داد: پس از فارغ التحصیلی در اداره مخابرات استخدام و همزمان به تحصیل در هنرستان ادامه می دهد و در سال ۱۳۵۳ به دلیل جرائم سیاسی، مجبور به استعفا شده و پرونده ای برای او در ساواک باز می شود.
فرزند ابوالحسنی منذر با بیان اینکه ایشان با کسب رتبه بالا در کنکور سراسری در رشته مهندسی صنایع مشغول به تحصیل شد، گفت: اقامت ابوالحسنی در دانشگاه سه ماه بیش تر طول نکشید و با تشویق پدر و توصیه حجت الاسلام موسوی همدانی، راهی حوزه علمیه شد و به جای رخت مهندسی، ردای روحانیت پوشید.
وی با اشاره به اینکه ابوالحسنی در سال ۱۳۵۴ وارد مدرسه حقانی شد، عنوان کرد: در آن زمان سبک درسی خاصی در مدرسه حقانی حاکم بود و مرحوم شهید قدوسی نظارت ویژه روی آن داشت.
حجت الاسلام ابوالحسنی به آشنایی منذر با فضای حوزه علمیه قم و شخصیت های انقلابی در مدرسه حقانی اشاره کرد و افزود: در این مدرسه ایشان با مرحوم شهید میثمی، شهید ردانی پور، شهید شاهچراغی، شیخ کاظم صدیقی و دیگران دوست می شود، اما ارتباط او با شیخ علی اکبر میرسپاه نزدیک تر بود.
این محقق تاریخ معاصر با اشاره به حضور ابوالحسنی در مدرسه حقانی و حال و هوای ایشان در آن دوران، گفت: پدرم درس های طول روز را شبانه برای طلاب مدرسه بازگو می کرده و اشکالات درسی طلاب را پاسخ میداده است. ضمناً یکی از درسهای شیرین مدرسه حقانی درس آیت الله حائری شیرازی بود که طلاب بدون حضور و غیاب در آن حضور پیدا می کردند.
فرزند ابوالحسنی منذر با اشاره به اساتید ایشان، ابراز کرد: دروس اصلی و سنتی حوزه را در محضر اساتیدی مانند موسوی گرگانی، نیازی کرمانشاهی، مدرس افغانی، شب زنده دار، راستی کاشانی، وجدانی فخر، پایانی ستوده، سیدعلی محقق داماد، موسوی تهرانی و دروس خارج علمایی مانند حضرات آیات محمدباقر کمره ای، سید علی محقق داماد، فاضل لنکرانی، وحید خراسانی و میرزا جواد تبریزی فرا گرفت.
وی با بیان اینکه ابوالحسنی منذر در تفسیر، اصول عقاید، رجال و اخلاق، اساتیدی مانند حضرات آیات سبحانی، مرحوم خزعلی، شب زنده دار، شیخ جواد کربلایی، مصباح یزدی و حسین مظاهری داشته است، خاطر نشان کرد: امام خمینی، شیخ حسین لنکرانی، علامه عسکری، شیخ فضل الله نوری و مرحوم ادیب پیشاوری از جمله شخصیت های تأثیرگذار روی ابوالحسنی (منذر) بوده اند.
شیخ حسین لنکرانی؛ بزرگمرد دین و سیاست و اسوۀ ابوالحسنی
فرزند ابوالحسنی، پدرش را مرهون رهنمودهای آیت الله شیخ حسین لنکرانی دانست و افزود: مرحوم لنکرانی، یک خطیب، سیاستمدار، دین شناس، تاریخدان و از مجاهدان بزرگ معاصر است که از زمان شهید مدرس تا پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ همواره در کانون مبارزات بوده است.
این پژوهشگر به آشنایی ابوالحسنی و شیخ حسین لنکرانی اشاره کرد و ادامه داد: ابوالحسنی در جریان اصلاح کتاب «مظلومی گمشده در سقیفه» به واسطه دکتر شهید پاک نژاد با شیخ حسین لنکرانی آشنا می شود و ایشان را دریایی از علم می یابد.
این پژوهشگر تاریخ معاصر با اشاره به اهمیت خاندان شیخ حسین لنکرانی، بیان کرد: پدر شیخ حسین لنکرانی شاگرد شیخ فضل الله نوری و پدربزرگ ایشان شیخ فضل الله نوری، سید جمال الدین اسدآبادی، و سید عبدالله بهبهانی و آیت الله سید محمد طباطبایی بوده است.
فرزند ابوالحسنی با بیان اینکه ارتباطات خاندان لنکرانی و شیخ فضل الله نوری ریشه دار بوده است، گفت: بعد از اعدام شیخ فضل الله نوری بسیاری از مشروعه خواهان به خانه پدر شیخ حسین لنکرانی پناه بردند.
وی با بیان اینکه شیخ حسین لنکرانی قضایای مشروطه را در نوجوانی درک کرده است، عنوان کرد: ایشان درس آخوند خراسانی را در نجف دیده و روز اعدام شیخ فضل الله نوری را به خاطر داشت و سینهاش آکنده از اسرار تاریخ مشروطه و پهلوی بود؛ و این تجربیات گرانبها را به ابوالحسنی (منذر) منتقل ساخت.
این پژوهشگر با بیان اینکه شیخ حسین لنکرانی در طول حیات خود همواره در متن قضایای سیاسی قرار داشته است، اظهار داشت: ایشان قبل از شهید مدرس در مقابل قرداد ۱۹۱۹ و وثوق الدوله قیام می کند.
این محقق تاریخ معاصر، شیخ حسین لنکرانی را به عنوان «جعبه سیاه اطلاعات تاریخ معاصر» مطرح کرد و افزود: شیخ حسین لنکرانی در مجلس چهارم وارد مجلس شده و با آیت الله کاشانی، شهید مدرس و دکتر مصدق ارتباط می گیرد.
شیخ حسین لنکرانی و امام خمینی
فرزند ابوالحسنی با بیان اینکه پس از نوشتن کتاب کشف اسرار، توسط امام خمینی و دیدار با شیخ حسین لنکرانی زمینه آشنایی و دوستی آنها فراهم گردید، ابراز کرد: امام خمینی قبل از سال ۴۲ به باغ شیخ حسین لنکرانی در کرج می رفت و ارتباط بسیار نزدیکی بینشان برقرار بود؛ حتی یک بار در نامه ای به لنکرانی از عبارت «فدایت شوم» استفاده کرده است.
وی به اختلاف شیخ حسین لنکرانی و شهید آیت الله سعیدی در خصوص ابوالفضل برقعی اشاره کرد و خاطر نشان کرد: در این جریان امام خمینی در نامه ای از آیت الله سعیدی می خواهد از نظرات شیخ حسین لنکرانی استفاده کند.
حجت الاسلام ابوالحسنی به علاقه شدید شیخ حسین لنکرانی به امام خمینی اشاره کرد و افزود: شیخ حسین لنکرانی به فاصله ۵ روز بعد از رحلت امام خمینی، چنانچه مکرر هم می گفته است که من بعد از امام زنده نمی مانم، به علت شدت علاقه به ایشان دار فانی را وداع می گوید.
حجت الاسلام ابوالحسنی افزود: شیخ حسین لنکرانی برای مبارزه با رژیم شاه با شخصیت های مختلف مانند جلال آل احمد، شهید مطهری و آیت الله طالقانی تعامل دارد.
رابطه ایران و تشیع در نگاه شیخ حسین لنکرانی و ابوالحسنی
این پژوهشگر با اشاره به نگاه کلان آیت الله لنکرانی و منذر به رابطه ایران و تشیع، گفت:
استاد ابوالحسنی، پس از تحقیقات گسترده تاریخی، صاحب تئوری خاصی شده بود که ایران و ایرانیّت، را «ظرفِ» مذهب تشیّع و تشیّع را «مظروف» آن میدانست و مصونیّتِ مظروف را بسته به مصونیّت ظرف آن قلمداد میکرد. او معتقد بود که ایران، ظرف مذهب و ملیّت ماست؛ یعنی یکی از اجزاء مقوِّم «ملّیت ایرانی»، بویژه از عصر صفویه به بعد را «تشیع» تشکیل میدهد و تصریح میکرد که «ظرف» را برای حفظِ «مظروفِ» آن میخواهد و چنانچه مظروف بریزد، ظرف برای او بهای چندانی نخواهد داشت!
ایشان با همین نگرش فلسفه تاریخی، همچون خویش، آیت الله شیخ حسین لنکرانی معتقد بود که سقِّ استقلال سیاسی ایران و تمامیت ارضی آن را با تشیّع، به ویژه شعائر حسینی (ع) برداشتهاند؛ یعنی نه تنها حفاظت از مذهب شیعه، که وحدت ملی ایران نیز در گروی پاسداشتِ شعائر و آموزههای عاشوراست. از این رو، این بزرگواران با هرگونه اقدامی که موجب تضعیف سنتهای اصیل دینی و شعائر حسینی میشد، موافق نبودند و در یک کلام، حفظ استقلال و یکپارچگی این کشور را با خدشه در مبانی تشیع، ممکن نمیدانستند.
رئیس دفتر نشر آراء و آثار ابوالحسنی (منذر) در ادامه به معرفی برخی آثار مهم این تاریخ پژوه پرداخت و گفت: نویسندگی برای منذر، حکم تلاشِ معاش یا پرکردن ساعات فراغت را نداشت؛ بلکه فلسفه زندگی و خود زندگی بود و با موضوعات آثار خویش زندگی میکرد. از این رو، هرکدام از آثارش چونان گدازه های آتشفشان است که با شور و عشق، بر صحیفه دفتر فرو ریخته است. برخی از این آثار عبارتند از:
۱. پایداری تا پای دار؛ سیری در حیات پربار علمی، معنوی، اجتماعی و سیاسی شهید حاج شیخ فضلاللّه نوری (مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی نور، تهران، زمستان ۱۳۶۸)
۲. آینه دار طلعت یار؛ سیری در زندگانی و افکار ادیب پیشاوُری (چاپ و نشر بنیاد، متعلق به بنیاد مستضعفان و جانبازان، چ ۱، تهران، ۱۳۷۳)
۳. تراز سیاست؛ جلوه هایی از سیاست و مدیریت شیخ انصاری (موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران، بهار ۱۳۹۴)
۴. سیاهپوشی در سوگ ائمه نور (علیهم السلام)؛ ریشه های تاریخی-مبانی فقهی (موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چ ۳، تهران ۱۳۹۱)
۵. فراتر از روش آزمون و خطا؛ زمانه و کارنامه آیت الله العظمی آقا سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، صاحب عروه (مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چ ۳، تهران ۱۳۹۸)
۶. بوسه بر خاک پی حیدر (ع)؛ بحثی در ایمان و آرمان فردوسی و پرتوگیری شاهنامه از قرآن و احادیث معصومین (علیهم السلام) (سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چ ۱، تهران ۱۳۹۰)
۷. شیخ ابراهیم زنجانی، زمان، زندگی، خاطرات؛ به ضمیمه بحثی در ولایت تکوینی پیامبر و ائمه معصومین (علیهم السلام) (مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چ ۱، تهران ۱۳۸۴).
دوره هفت جلدی «شیخ فضل الله نوری و مشروطیت» از آثار ابوالحسنی
فرزند منذر به تلاش های پدرش در معرفی دقیق نهضت مشروطه و جایگاه و نقش شیخ فضل الله نوری پرداخت و گفت: این مجموعه گرانسنگ که به گوشههای پنهان و مهجور مشروطه و زندگی شیخ شهید (ره) میپردازد، توسط موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران منتشر گردید: ۱. آخرین آواز قو؛ بازکاوی شخصیت و عملکرد شیخ فضلاللّه نوری بر اساس «آخرین برگ» زندگی او، و «فرجامِ» مشروطه، ۲. اندیشۀ سبز، زندگی سرخ؛ زمان و زندگی شیخ فضلاللّه نوری، ۳. کارنامة شیخ فضل الله نوری پرسش ها و پاسخ ها، ۴. دیدهبان بیدار! دیدگاهها و مواضع سیاسی و فرهنگی شیخ فضل الله نوری، ۵. خانه، بر دامنه آتشفشان! شهادتنامه شیخ فضلاللّه نوری؛ به ضمیمه شهادتنامه و وصیتنامه منتشرنشده شیخ فضل الله نوری، ۶. ۶. کالبد شکافی چند شایعه در باره شیخ فضل الله نوری (فروش مدرسة چال به بانک استقراضی، رشوه گیری از شاه و امین السلطان، و…)، ۷. شیخ فضل الله نوری و مکتب تاریخ نگاری مشروطه.
محمدصادق ابوالحسنی، با اشاره به شکل گیری دفتر نشر آراء و آثار ابوالحسنی (منذر)، اظهار داشت: این دفتر، پس از رحلت ایشان فعالیت زیادی داشته و تاکنون ۷ کتاب و حدود ۴۰ مقاله از آثار ابوالحسنی و یا درباره ایشان منتشر گردیده است: ۱. جلوه هایی از ذوق لطیف ایرانی (پیش پرده)، ج ۱، ۱۳۹۱. ۲. جلوه هایی از ذوق لطیف ایرانی (لبخند علما)، ج ۲، ۱۳۹۱. ۳. جلوه هایی از ذوق لطیف ایرانی (خاطرات خوشمزه)، ج ۳، ۱۳۹۳. به همت کانون اندیشه جوان. ۴. تنهای شکیبا احوال، افکار و آثار شیخ فضل الله نوری، مؤسسۀ کتابشناسی شیعه، قم، ۱۳۹۴. ۵. میرزا حسن آقا مجتهد تبریزی، مؤسس و مصحح مشروطیت در آذربایجان، علی ابوالحسنی (منذر)، به کوشش محمدصادق ابوالحسنی، مؤسسه کتابشناسی شیعه، قم ۱۳۹۵. ۶. زمانه و کارنامه محمد مسعود، علی ابوالحسنی (منذر)، به کوشش محمدصادق ابوالحسنی، کانون اندیشه جوان، تهران ۱۳۹۷. ۷. دریای درآکند، جستاری در زندگی، روش تاریخنگاری و اندیشههای علی ابوالحسنی (منذر)، مجموعه مقالات، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران ۱۳۹۶.
محمدصادق ابوالحسنی در ادامه به یک اثر متفاوت از منذر (ره) پرداخت و گفت: یکی از آثار مشهور و بحث برانگیز، کتاب شهید مطهری، افشاگرِ توطئۀ تاویل «ظاهر» دیانت به «باطنِ» الحاد و مادّیّت است که به قول آقای رسول جعفریان، از یک کتاب معمول، فراتر رفت و در جامعۀ ایران، جریان ساز شد. این کتاب به تاریخ اردیبهشت ماه ۱۳۶۲، در ۴۴۰ صفحه، انتشار یافت و مورد استقبال گستردۀ مردم مسلمان و ولایی ایران مواجه شد. جامعه مدرسین حوزۀ علمیه قم و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ناشران کتاب و بانی چاپ آن نیز، مرحوم محمدرضا فاکر (ره) بود. بنا به استقبال گستردۀ خوانندگان، طی چند بار چاپ، کتاب مزبور، با تیراژ ۳۰۰۰۰ نسخه، راهی بازار شد و چنان مورد استقبال قرار گرفت که در برخی شهرها مردم و مخصوصاً طلاب علوم دینی، برای خرید آن، صف میکشیدند! و نسخههای کتاب به سرعت به اتمام میرسید.
رئیس دفتر نشر آراء و آثار ابوالحسنی افزود: از نقاط جالب این کتاب، نقد جریانهای التقاطی مثل جریان روشنفکری غربگرا و پروتستانتیسم، مارکسیسم و حزب توده، تاریخ نگاران سکولار، خاورشناسی سیاسی - تبشیری و موارد دیگری نظیر سیاست فراموشخانه و فراماسونری در ایران بود. از جمله قسمتهای جذاب و بکر آن، یادداشتهای منتشر نشدۀ شهید مطهری بود که در واقع نقدی بر اسلام شناسی دکتر شریعتی محسوب میشد.
فرزند ابوالحسنی منذر با بیان اینکه پروتستانتیسم اسلامی ظاهر دیانت را با باطن الحاد تفسیر می کند، ادامه داد: این جریان از زمان میرزا ملکم خان شروع و توسط کسروی ادامه پیدا کرد تا به دوران معاصر رسید.
ابوالحسنی خط اسلام فقاهتی را از اسلام روشن فکری جدا کرد
وی افزود: ابوالحسنی در فضایی که اسلام مطهری و شریعتی به عنوان یک اسلام واحد معرفی شده و دکتر شریعتی در کنار امام خمینی به عنوان معلم انقلاب شناخته می شد، خط اسلام فقاهتی را از اسلام روشنفکری تفکیک کرد. یکی از دستاوردهای ارزندۀ کتاب افشاگری، تغییر جوّ جامعه از گرایش به افکار دکتر شریعتی، به سوی اندیشههای شهید مطهری بود.
فرزند ابوالحسنی (منذر) به تبیین نظر ابوالحسنی در خصوص دکتر شریعتی پرداخت و اظهار داشت: دکتر شریعتی ادامه دهنده پروتستانتیسم اسلامی و امتداد منورالفکری سنتی بود؛ اندیشه او در اسلام شناسی، هرگز اصالت اندیشه امام خمینی را نداشت و خط اسلام فقاهتی در افکار شهید مطهری، با اسلام روشنفکریِ شریعتی مغایرت داشت.
وی با بیان اینکه با چاپ کتاب افشاگری، جبهه روشنفکری که نماد خود را دکتر شریعتی می دانست، احساس خطر کرد، ابراز داشت: این کتاب، موج عظیمی را در جامعه ایجاد کرد و بدین جهت، غربگرایان آن روز که موجودیت خود را در خطر می دیدند و ادعای هم خطی با امام و شهید مطهری را داشتند، با روشهای مختلف به میدان ستیز با آمدند؛ که بخشی از آن برخورد مطبوعاتی و قلمی بود، در حقیقت ملغمهای از برخورد ژورنالیستی، فشار روانی، ترور شخصیت، تهدید وحتی ترور فیزیکی؛ که البته این شیوهها در مقابل ایمان و توکل بیاثر بود.
رئیس دفتر نشر آراء و آثار ابوالحسنی در ادامه گفت: در وجه مکتوب، آقایان محسن آرمین در روزنامۀ کیهان، عمادالدین باقی (= به نحو آشکار در کتاب «کاوشی دربارۀ روحانیت» و نیز به صورت تلویحی در کتاب حزب «قاعدین زمان»)، حسن یوسفی اشکوری در کتاب «نقدی بر کتاب شهید مطهری افشاگر توطئه…» (سال ۱۳۶۴) علیه فقید وارد گود شدند. عدهای نیز به میدان خطابه آمدند، از آن جمله آقای عبدالکریم سروش - که تا آن زمان مکنونات قلبی خویش پیرامون دکتر شریعتی را آشکار نساخته بود - در مشهد علیه سخنرانی نمود که متن سخنرانی ایشان در کتاب «تفرّج صنع» آمده است.
وی گفت: روند تحولات کشور و موضع گیریهای این جریان به مرور نشان داد که ابوالحسنی آنچه از دوم خرداد ۱۳۷۷ تا جریانات سال ۱۳۸۸ به بعد در انقلاب اسلامی رخ داد را در اوایل دهۀ ۶۰ میدید و این حقیقت را با صدای رسا، در کتاب افشاگری فریاد کشید.
این تاریخ پژوه افزود: هشدار ابوالحسنی، نسبت به وجود جریان سکولار و غربگرا در درون کشور در طلیعۀ انقلاب، حالا مثل ضمیری که مرجعش را پیدا کند، اهلش را نشان داد و ماهیت اصلی اینگونه کسان در خلال ردیهها و میتینگهای تند بر ضد افشا شد. احساس خطر نسبت به جریانی که در امتداد همان خط پروتستانتیسم در صحنه حاضرند و با چهرۀ انقلابیِ نوگرا، در صفوف انقلابیون رخنه کرده و به دنبال مسخ معارف اصیل تشیع و اهداف انقلاب حرکت میکنند، دقیقاً نسبت به همین ها بود که امروز کاملاً هویدا شده است. طرفه اینکه، بعداً امثال دکتر سروش خودشان بانگ برداشتند که زمان عبور از دکتر شریعتی فرارسیده و بقیه روشنفکران نیز، اسلام مورد نظر شریعتی را به جهت رنگ و بوی ایدئولوژیک و انقلابی گونۀ آن به باد اعتراض گرفتند. به هر حال زمانه نیز عوض شده بود و قبله روشنفکران از مارکسیسم و انقلابی گری به سمت لیبرالیسم و پلورالیسم چرخیده بود و البته این مرام همیشگی روشنفکرنمایان است که هر روز تقلید از یک ایسم و ایست را می طلبند و تاریخ مصرف افکارشان زود تمام می شود. یک روز قبله شان شوروی و سوسیالیسم است و روز دیگر غرب و لیبرالیسم و تازه در تقلید کردن هم چندان به روز نیستند.
محمدصادق ابوالحسنی با اشاره به اولین دیدار منذر و دکتر فردید در منزل شیخ حسین لنکرانی، بیان داشت: نقل قول از ایشان و یا تمجید از او در زمینه فلسفه غرب، به معنای قبول داشتن تمامی دیدگاه های فردید نیست و میان و فردید عمدتاً در زمینه اثباتی آن، اختلاف نظر وجود دارد.
این محقق افزود: از نگاه ابوالحسنی، ۱. فردید آگاهیهای وسیع و عمیقی به تاریخ غرب و تطورات فکری و نحلههای فلسفی و سیاسی و حتی هنری آن (از یونان باستان تا دوران جدید پس از رنسانس) داشت و در این عرصه، بیاغراق باید گفت در نوع خود بینظیر بود. در واقع فردید را میتوان نقد کرد و حتی دشنام گفت، ولی انکار وی هرگز امکان پذیر نیست. ۲. مرحوم فردید، با همة «مثبتات» ش، جاذبهای در حداقل و دافعهای در حد اعلا داشت و این امر هرچند وی را از شائبه «مریدخواهی و مریدبازی»، مبرّا میداشت بسیاری کسان را میرمانید و مانع آن میشد که سخنان ژرف و دریافتهای بلندش مورد مداقه و شناسایی قرار گیرد و تأثیری بهتر و بیشتر بر اذهان حقجویان گذارد. از شما چه پنهان که توپخانة فردید گاه برخی از خودیها را نیز شدیداً آماج حمله قرار میداد که آشنایان با وی، از چندوچون آن بیخبر نیستند.
دیدگاههای منذر درباره شعائر حسینی، وحدت اسلامی و بهایی گری
این پژوهشگر ابوالحسنی را حنجره پاسخگوی زمان خود دانست و ابراز کرد: ایشان تنها یک مورخ نبود، بلکه کاوشگر قلمروهای ناکاویده بود.
حجت الاسلام ابوالحسنی با بیان اینکه با آغاز شدن زمزمه هایی در مورد تضعیف عزاداری در دهه ۱۳۷۰ ابوالحسنی کتاب «سیاهپوشی در سوگ ائمه نور (ع)» را نوشت، خاطر نشان کرد: ابوالحسنی در این کتاب ریشه های سیاهپوشی در اقوام و ملل گذشته، ایران باستان، ادیان و اسلام بررسی کرده و اثبات کرده که ریشه سیاهپوشی در اسلام به جنگ بدر و عزای حضرت حمزه سید الشهدا (س) برمیگردد.
این پژوهشگر ادامه داد: منذر به مواجهه علمی با بهائیت پرداخت و در این مبارزه تنها مبارزه تاریخی و پژوهشی را کافی نمی دانست بلکه معتقد به راه اندازی جریان مردمی بود.
این پژوهنده تاریخ معاصر با بیان اینکه شیخ حسین لنکرانی پیشگام عرصه تبیین اتحاد اسلامی بوده است، گفت: شیخ حسین لنکرانی در حدود سال ۱۳۰۰ جریده ای به نام «اتحاد اسلامی» را شکل داده و در آن به تبیین اتحاد اسلامی می پردازد.
فرزند ابوالحسنی منذر با اشاره به اینکه اتحاد اسلامی به معنای سانسور کردن حقایق تاریخ نیست، عنوان کرد: اتحاد در نگاه شیخ حسین لنکرانی و ابوالحسنی منذر، تشکیل جبهه واحد سیاسی و اجتماعی در برابر استعمار صلیب صهیون بر پایه اصول مشترک است و نباید به تعطیلی مباحث کلامی بین شیعه و سنی منجر شود. شیعه بیش از هر چیز نیاز به وحدت بین شیعیان دارد و باید به تولی و تبری نیز پایدار بماند.
گفتنی است سلسله نشستهای «روایت حجره» به همت انتشارات «راه یار» و واحد تاریخ شفاهی دفتر مطالعات جبهه فرهنگی قم با هدف آشنایی با زندگی، فعالیتها، افکار و تجربیات علما و شخصیتهای حوزوی معاصر در حسینیه هنر قم برگزار میشود. نشستهای گذشته «روایت حجره» به زندگی و اندیشهها و فعالیتهای آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی، آیت الله شهید سید محمدباقر صدر، آیت الله سید جعفر مرتضی عاملی، آیت الله حسینعلی منتظری، علامه سید محمدحسین فضل الله، آیت الله شیخ هاشم صالحی مدرس، علی صفایی حایری و علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی اختصاص یافته است.