خبرگزاری مهر گروه فرهنگ: شیوع کرونا باعث شد تا جهان به یکی از دشوارترین وضعیتهای پاندمیک خود دچار شود. کلیت جهان از همه کشورهای پیشرفته تا کشورهای موسوم جهان سوم درگیر این وضعیت شده و به تعلیق فرو رفتند. این تعلیق هراسی را در دل انسان ایجاد کرده و مهمترین نکته این هراس در این بود که نهاد دانش پاسخی برای این وضعیت نتوانست ارائه کند. حال سوال اینجاست که چگونه باید به فهم کرونا و در نتیجه فهم تاثیراتش بر جهان، پرداخت؟ این فهم مستلزم چه مولفههایی است؟ قطعاً برای داشتن یک چشم انداز از فرهنگ و زندگی پساکرونایی باید به توانایی فهم آن رسید. برای تحلیل این موضوع با بهمن نامورمطلق به گفتوگو نشستیم.
نامورمطلق اکنون یکی از چهرههای شناخته شده در حوزه نقد و نظریهپردازی فرهنگی است. او عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی است و هماکنون نیز سرپرستی دانشگاه استاد فرشچیان را بر عهده دارد. نامورمطلق پیشتر در سمت دبیر فرهنگستان هنر و معاونت صنایع دستی و هنرهای سنتی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، به خدمت اشتغال داشت برنامههای مهمی را نیز در جهت پویایی فرهنگ و هنر ایران به مرحله اجرا درآورد.
«اسطورهکاوی عشق در فرهنگ ایرانی»، «درآمدی بر اسطوره شناسی؛ نظریهها و کاربردها»، «درآمدی بر بینامتنیت»، «بینامتنیت: از ساختارگرایی تا پسامدرنیسم»، «اسطوره و اسطورهشناسی نزد ژرژ دو مزیل»، «اسطوره و اسطورهشناسی نزد نورتروپ فرای»، «اسطوره و اسطوره شناسی نزد ماکس مولر» و «اسطوره شهر اصفهان» عناوین شماری از مهمترین تالیفات بهمن نامورمطلق است.
در نظامهای اندیشگی عصر حاضر از مفهومی به نام «رخداد» صحبت شده است. به باور متفکرانی چون آلن بدیو، رخداد در ذات خود یک ویژگی دارد که برای محقق شدن باید در وضعیت موجود مداخله کند و قواعد آن وضعیت را تغییر دهد. در جامعه فعلی جهانی آیا کرونا یک «رخداد» است؟
قطعاً کرونا یکی از پنج رخداد بزرگ جهانی در ۱۰۰ سال اخیر است. شاید تنها از نظر ابعاد و تأثیرگذاری کرونا با جنگهای جهانی قابل مقایسه باشد. تازه این در صورتی است که کرونا به همین شکل باقی بماند. هیچ معلوم نیست که چه میشود و شاید کرونا اشکال دیگری گسترش پیدا کند. ما هنوز کرونا را به صورت کامل نشناختهایم. یکی از تفاوتهای کرونا با جنگ نیز در همین ناشناخته بودن آن است. ما در جنگها میدانستیم که مثلاً متفقین و متحدین با هم درگیرند، اما در مواجهه با کرونا تمام انسانها در مقابل یک ویروس قرار گرفتهاند و این وضعیت را متفاوت و مرموز میکند. و البته یک تجربه جدید مسئله مشترک میان انسانها را هم موجب شده است.
بنابراین تأثیری که کرونا بر سرنوشت انسانها میگذارد با تأثیرات جنگها متفاوت است؛ هرچند که شباهتهایی هم دارند. کامو در «طاعون» نوشته است که ویژگی مشترک طاعون با جنگ در غافلگیر کردن انسانهاست. کرونا از این دو بیشتر انسانها را غافلگیر کرده است، چرا که با یک پدیده تازه و ناشناختهای مواجه شدهاند که همه جهان را برایشان ناامن کرده است. زیگمونت باومن از مفهومی به نام «حس انحرافی» صحبت کرده است. این حس یعنی اینکه ما احساس کنیم که جهان برای ما ناامن شده است. جهان ناامن تأثیرات زیادی بر سلامت روان، روابط انسانها، نگاه، نگرش و اخلاق میگذارد و کرونا بیش از هر چیزی ما را دچار این حس ناامنی در جهان کرده است و این ناامنی جنبههای گوناگونی دارد. ناامنی نسبت به دیگری یکی از مهمترین آنهاست. ما نسبت به دیگری بی اعتماد شدهایم که نکند او ناقل باشد. بنابراین انسانها به حلقههای کوچکتر با به فردیت خودشان پناه برده و همه به دنبال پناهگاه خواهند بود. و این خود رویدادی سترگ است.
آلن بدیو بیش از هر فیلسوف دیگری درباره مفهوم رخداد کار کرده است. به زعم او رخداد چیزی است که میبرد و دچار گسست میکند. رخداد شکاف ایجاد میکند و آنقدر سهمگین است که باعث تغییرات اساسی میشود. به همین جهت جهان را به پیش و پس از خود تقسیم میکند. رخداد چیزی است که نگرشها را تغییر میدهد و تاریخ را به دو قسمت تقسیم میکند و پس از آن رخداد دیگر آدم، جامعه، جهان و یا سیاره قبلی وجود نخواهد داشت و همه اینها متحول میشوند.
اگر کرونا این تأثیر را گذاشته باشد که به زعم من گذاشته، یک رخداد بزرگ است. شاید ما هیچ رخداد بزرگی در این دهههای اخیر به گستردگی کرونا نداشتهایم. چرا که کرونا نه صرفاً درباره اشخاص یا شهرها، که دنیا را به پیش و پس از خود تقسیم کرده است. بنابراین کرونا یک ابررخداد است و جهان پس از کرونا کاملاً متفاوت خواهد بود. البته در این نظر من محتومیتی نیست. چرا که انسان میتواند این قسمت کرونایی را نادیده گرفته یا از حافظهاش پاک کند و همان جهان پیش از کرونا را ادامه دهد. اما قطعاً انسان عاقل و خردمند برای اینکه دوباره دچار کروناهای دیگر نشود، در بسیاری از مسائل خود تجدید نظر خواهد کرد.
کروناهای دیگر در راهند، چرا که فضای زندگی انسان بسیار متراکم شده و اگر یک گوشهای اتفاق کوچکی رخ دهد ممکن است در اندک فرصتی به کل جهان سرایت کند. کرونا همین روند را طی کرد. ما به یک جهان بهم پیوستهای تبدیل شدهایم و این پیوستگی از جهاتی خوب و از جهاتی مضر است. کرونا جنبه منفی این پیوستگی جهان بود و باعث شد که از یک اتفاق کوچک در یک گوشه کوچکی از جهان کل جهان ضرر ببیند. بنابراین باید جهان پساکرونایی را تغییر داد.
یعنی در جهان پساکرونا باید به فرهنگهای بومی و ملیگرایی توجه بیشتری کرد؟
دو سوال اینجا پیش میآید: چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ و چه اتفاقی باید رخ دهد؟ اینکه چه اتفاقی میافتد، بستگی به شعور انسانها و جوامع دارد. به احتمال زیاد انسانها در آینده به طرف فردگرایی بیشتر و در امتداد آن ملی گرایی بیشتر بروند.
کرونا نه صرفاً زندگی اشخاص که دنیا را به پیش و پس از خود تقسیم کرده است. بنابراین کرونا یک ابررخداد است و جهان پس از کرونا کاملاً متفاوت خواهد بود اما اینکه چه اتفاقی باید بی افتد، بحثش مفصلتر است. کرونا میتواند همانقدر که دیوارها را بلند کرد، به درهم شکستن آنها نیز بیانجامد. این شکستن دیوارها بستگی به شعور جوامع بویژه متفکران و مسئولان آنها دارد. باید دید چه الگوها و چه نظریههایی تولید میشود.
اگر ما بتوانیم چند نظریه پرداز خوب در سطح جهانی داشته باشیم تا به تشریح وضعیت بپردازند و توضیح دهند که چقدر سرنوشت انسانها به هم پیوند خورده، و چقدر مسیری که میرفتیم خطرناک بوده، بدون شک ما وارد عرصه تازهای از مسائل زیست محیطی، اجتماعی و ساختار سیاسی جهان میشویم. اگر این فرصت پیش نیاید و انسانها شعور زندگی سیارهای را درک نکنند، کرونا به طرف بلندتر کردن دیوارها خیز برخواهد داشت. اگر کرونا به سمت بلندتر کردن دیوارها برود آینده جهان بس خطرناکتر خواهد بود.
اکنون وقت آن است که انسانها ساختار تازهای را تجربه کنند. در این ساختار باید رنگ ملیگرایی کمتر شود. ملیگرایی به این شکل دیگر امکان پذیر نیست. در این جهان که کوچک شده همه اجزا به هم مرتبطند. به نظر من هیچگاه این نظر سعدی که میگوید «بنی آدم اعضای یک پیکرند» به اندازه امروز صادق نبوده است. کرونا این نظر سعدی را برای ما اثبات کرد.
بنابراین در جهان پساکرونا دیگر نمیتوان گفت که هر کسی یا ملتی در سرزمین خودش آزاد است که هرکاری که دلش میخواهد بکند. حتی اگر همه مردم یک کشوری هم تصمیم بگیرند که کاری غیرمعمول انجام دهند، دیگر نباید قدرت انجام آن را داشته باشند. اگر مردم چین بر اساس فرهنگ بومی خود تصمیم گرفتند که خفاش یا چیزهایی از این دست ماده غذاییشان باشند، دیگر این نوع ملیگرایی و بومیگرایی برای جامعه جهانی مضر است. چرا که همه انسانها به هم مرتبطند. نتایج هیچ تصمیمی در پشت مرزها محدود نمیماند.
دیگر هیچ ملتی نمیتواند بگوید که من خودم تصمیم گرفتم که این کار را انجام دهم و چهاردیواری اختیاری. دیگر چهاردیواری وجود ندارد. چه بخواهیم و چه نخواهیم در جهانی به سر میبریم که کوچکتر از دهکده مارشال مکلوهان است. در واقع، جهان بسیار کوچکتر و متراکمتر از آن چیزی است که مکلوهان فکرش را میکرد. پس فرهنگها دیگر حق تصمیم گیری مستقل را ندارند، چرا که ممکن است نتایجی مانند کرونا به دنبال داشته باشد.
در این جهان که کوچک شده همه اجزا به هم مرتبطند. به نظر من هیچگاه این نظر سعدی که میگوید «بنی آدم اعضای یک پیکرند» به اندازه امروز صادق نبوده است ملتها دیگر نمیتوانند بر اساس فرهنگ بومی و بدون توجه به فرهنگ جهانی و زندگی سیارهای تصمیم بگیرند. این نیاز به یک شعوری دارد که باید جامعه جهانی به آن برسد. اگر به این شعور برسد دیگر ملی گرایی به سبک جهان پیش از کرونا وجود نخواهد داشت و باید به دنبال صورتهای تازه برای ساختارهای سیاسی بود که اکنون من برای آن ایدهای ندارم و اندیشمندان باید روی آن فکر کنند.
به عبارتی کرونا به ما ثابت کرد که ادامه وضعیت فعلی امکان پذیر نیست. سوال اینجاست که چه باید کرد و کدام متغیرها باید عوض شوند؟
بله. چه کسی فکر میکرد یک نفر در گوشهای از جهان کاری بکند که کل جهان را با بحران مواجه کند. این همان نظریه اثر پروانهای است. بر اساس این نظریه بال زدن پروانهای در گوشهای از سیاره میتواند بدل به طوفانی شده و تمام کشورها را دربر بگیرد. هیچ زمانی به اندازه امروز نظریه بال پروانه صادق نبوده است. هیچ زمانی به اندازه امروز نظریه سعدی در پیکرهای بودن جامعه نمیتوانست روشنگر باشد و همچنین هیچگاه نظریه گایا تا این حد مورد بحث قرار نگرفته است.
ما پس از کرونا باید با درس گرفتن از کرونا به ساخت جهان تازه بیاندیشیم. اگر دوباره همان رفتارها را تکرار کنیم، باعث از بین رفتن خودمان و سیاره خواهیم شد. اکنون در یک موقعیت حساس بی سابقهای قرار گرفتهایم. متفکران و علمای جوامع باید پاسخهایی برای این وضعیت داشته باشند و بهترین پاسخ مورد پذیرش قرار بگیرد.
لازم است ایرانیها بتوانند آینده را تجزیه و تحلیل و پیشبینی کرده و بر اساس این آینده پژوهشی از اکنون اقداماتی را انجام دهند. آینده از آن ملتهایی خواهد بود که بتوانند بهترین پیش بینی را داشته باشند و بهترین اقدام را همین امروز انجام دهند. ما هم میتوانیم با اعمال برنامههایی سرنوشت آینده را رقم بزنیم. باید بررسی کنیم که آیا ما قابلیت آن را داریم که به عنوان یکی از کشورهای صاحب نظر در جهان پس از کرونا باشیم؟
ملتها دیگر نمیتوانند بر اساس فرهنگ بومی و بدون توجه به فرهنگ جهانی و زندگی سیارهای تصمیم بگیرند. این نیاز به یک شعوری دارد که باید جامعه جهانی به آن برسد این مستلزم آن است که ما تصور مناسبی از کرونای امروز داشته باشیم. آیا تجزیه و تحلیلی که ما از کرونا داریم بهتر و قویتر از تجزیه و تحلیل دیگران است؟ آیا فلاسفه، جامعهشناسان و روان شناسان ایرانی دور هم جمع شده و مشغول کارهای بدیع در این عرصه هستند؟ به نظرم ما توانایی سرمایهگذاری در همه جوانب را نداریم، هیچ کشوری این توانایی را ندارد. ما شاید زودتر از دیگر کشورهای غربی و شرقی به واکسن کرونا نرسیم. به جای صرف هزینههای موازی، باید در حوزههای فلسفه و علوم انسانی وارد شده و اندک اعتبارات را به این حوزهها بیاوریم. دنبال افتخارات ناچیز نباشیم. مهم این است که بتوانیم به تفکر آینده بشر اندیشه کنیم و آن را در اختیار بگیریم. البته که باید عرصه بهداشت را جدی بگیریم اما باید منابع را صرف نگهداری از بیماران و جلوگیری از بیماری صرف کنیم. بگذاریم دیگران در لابراتوارهایشان که بسیار از لابراتوارهای ما مجهزتر است به دنبال واکسنی برای کرونا باشند.
اکنون زمان آن است که هوش و نبوغ ایرانی را در این مقطع تاریخی به کار گرفته و به راهکارهایی برای صاحب نظر بودن در جهان آینده برسیم. نمیگویم که آینده باید از آن ما باشد. آینده باید برای همه انسانها باشد اما ما میتوانیم در این آیندهای که برای همه است نظر و نظریه داشته باشیم. نقشی فعالتر از پیش بازی کنیم. نظرها و ایدههای ما باید آنقدر منطقی باشد که جهان بپذیرد. ما نباید فقط به دنبال قانع کردن خودمان یا عمده محدودی در سطح جهان باشیم. باید بتوانیم در جهان پساکرونا برای تمامی مردم سخنان منطقی بگوییم.
پیوستگی جهان آنقدر زیاد است که اگر ما فقط به فکر قانع کردن خودمان باشیم در قانع کردن هیچکس توانا نخواهیم بود و حتی قدرت اقناع خودمان را نیز از دست خواهیم داد. در حوزه فرهنگ پیشتر ما مدام به فکر خودمان بودیم بنابراین نتوانستیم «دیگری» را قانع کنیم.
اشارهای به موضوع مهم «هراس از دیگری» داشتید. در وضعیت کرونا دیگری ممکن است ناقل باشد و ما را به ورطهای بی اندازد که دانش و دین برایش پاسخی ندارند. یعنی انسان در آن ورطه کاملاً بیسلاح است. ممکن است که این ترس از دیگری ادامه پیدا کند؟ با شکست علم در این بزنگاه، اعتماد به آن فرو ریخت و همین ممکن است باعث هراسی ادامه دار شود.
جهان دچار وحشت «پانیک» ی شده است. پانیک واژهای روانشناسانه است برای توصیف وحشت بسیار شدیدی است که بر اثر آن انسان دچار فلج شده و نمیتواند تکان بخورد. پانیک از پان میآید که یک اسطوره در تفکر یونان قدیم است. پان هیبت وحشتناکی داشت و نیمی حیوان بود و نیمی انسان. اما این هیبتش ترس چندانی به انسان وارد نمیکرد. آن چیزی که باعث ترس فلج کننده از او میشد غافلگیریاش بود. معمولاً پان پشت درختی پنهان شده و به ناگاه جلوی انسانی که بیخبر در مسیری حرکت میکرد سبز میشد و این حضور ناگهانی انسان را آن چنان دچار وحشت میکرد که دیگر نمیتوانست هیچ کاری انجام دهد.
به وحشت همراه با غافلگیری پانیک میگویند. اصل غافلگیری تأثیر وحشت و همچنین خوشحالی را چندین برابر زیاد میکند. ترس یک احساس است و تراکم احساسات باعث میشود که شخص نتواند بدنش را کنترل کند و مغز نتواند فرمان دهد. به عبارتی در این حالت احساس شدید شده و جلوی تفکر گرفته میشود و مغز دیگر به بدن دسترسی ندارد و نمیتواند به او بگوید که فرار کن.
جهان با کرونا دچار پانیک شده و برای برطرف شدن آن نیاز به زمان هست. جهان پانیک شده متوجه است که «دیگری» میتواند ناقل آن چیزی باشد که دیده نمیشود اما تهدید به مرگ میکند. «دیگری» میتواند ناقل مرگ یا چهره مرگ باشد و این باعث فرار از «دیگری» است. در یک آتش سوزی مادری چنان دچار پانیک شد که فقط توانست به بیرون فرار کند وقتی بیرون رسید و حالش جا آمد متوجه شد که فرزندش را در آتش جای گذاشته است. شکل پانیکی اینگونه است. بارها در این روزها شنیدهایم که مادری دچار کرونا شده و فرزندان به دیدارش نرفتهاند. مادر نزدیکترین «دیگری» به ماست که ما به واسطه او در این جهان هستیم، اما اکنون بدل به دیگری ترسناک یا دیگری مرگ آوری شده که باید از او فرار کرد.
این وضعیت پانیک چه تأثیری در آینده ما خواهد گذاشت؟
چند کار با ما میکند: نخست اینکه ما را به فردیت عادت میدهد. من عادت میکنم به اینکه توانایی زندگی به صورت انفرادی را دارم. این روند نیاز به «دیگری» را در ذهن من کم میکند. اگر این اتفاق رخ دهد «دیگری» به راحتی از زندگی اشخاص قابل حذف میشود، یا اینکه دیدار با او به واسطه فضای مجازی رخ خواهد داد. یعنی انسانها به یک استقلال فردی نسبت به «دیگری» خواهند رسید و این میتواند در آینده خطرناک باشد.
جهان پانیک شده متوجه است که «دیگری» میتواند ناقل آن چیزی باشد که دیده نمیشود اما تهدید به مرگ میکند. «دیگری» میتواند ناقل مرگ یا چهره مرگ باشد و این باعث فرار از «دیگری» است این وضعیت اجتماعات فردی ایجاد خواهد کرد. فردیتهایی که جمعیت شدنشان فقط به واسطه فضای مجازی ممکن است. اگر کرونا زیاد طول بکشد و کشتار بیشتری کند، قطعاً این فرار از دیگری یک عادت خواهد شد که من از آن با عنوان سندروم قرنطینه یاد میکنم. قرنطینه یعنی جای امنی که انسان فرار کرده از جهان ناامن در آن پناه میگیرد. گاهی این سرپناه به دلیل امنیتش آنقدر خوشایند میشود که دیگر اشخاص نسبت به بیرون رفتن فوبیا خواهند داشت. واژههای انسان هراسی یا انسان گریزی ممکن است به صورت جدی وارد اخبار و گفتگوها شوند. بنابراین دیگری در این وضعیت حامل مرگ است و دیگر پنجرهای برای ورود من به جهان تازه نیست. دیگری در این حالت داس فرشته مرگ است.
بنابراین قرنطینه به فرد مزه داده و او را وارد در جهان مجازی کرده است. اکنون نیز ما داریم وارد یک عصر مجازی میشویم. من دروس دانشگاهیام را به صورت مجازی دارم ارائه میکنم. این احتمال دارد که این روند آرام آرام به عادت بدل شود. دانشگاه ممکن است بگوید که چرا این همه هزینه کنیم، فضا بگیریم و حقوق کارمند بدهیم؟ میتوان همین روند را ادامه داد. برخی از دانشگاهها اکنون به این فکر افتادهاند که این روند آموزش مجازی چقدر خوب است. این همان سندروم قرنطینه است. دانشگاه این ادعا را هم دارد که آموزش برای دانشجویان هم خوب است و آنها به جای رفت و آمد از خانه به صورت آنلاین از استاد درس میگیرند.
نه تنها با دیگر، کرونا نسبت فرد با خودش را هم دچار مشکل میکند. بیماری «خود بیمار انگاری» را نیز شایع کرده است. یعنی من اکنون نمیدانم که کرونا گرفتهام یا خیر؟ بنابراین دیگر مانند سابق به جسم خود نگاه نمیکنم. از این زاویه نگاه میکنم که نکند جسم من هم تبدیل به ناقل مرگ شده است؟ نه کند سرفه من از کرونا باشد؟ یکی از تغییرات بزرگی که کرونا ایجاد کرده همین جدا کردن «من» از جسم و شکل گیری یک دوگانه است. یک من جسمانی درست شده و یک من ذهنی. من نسبت به خودم دارم آرام آرام به یک رابطه تازه میرسم. رابطه من با جسمم دیگر مثل سابق نیست. برخی مواقع آن قدر دستانم را میشویم که زخم میشود. کیست که دارد این شستن خون آلود را انجام میدهد؟ این سوژه-تندار هم به تن بیشتر میرسد و هم با آن محتاطتر است.
کرونا نسبت فرد با خودش را هم دچار مشکل میکند. بیماری «خود بیمار انگاری» را نیز شایع کرده است. یعنی من اکنون نمیدانم که کرونا گرفتهام یا خیر؟ بنابراین دیگر مانند سابق به جسم خود نگاه نمیکنم این خودبیماری انگاری تبعات روانی بسیاری بر ما خواهد داشت. اگر این شدت پیدا کند من در پناهگاه خودم نیز دیگر احساس امنیت نخواهم کرد. وسواس در پناهگاه باعث میشود که انسان همه چیزش را عاملی برای انتقال ویروس بداند. همچنین انسان که نمیتواند همه رابطهاش با بیرون را قطع کند. باید چیزی بخرد تا مصرف کند. این وسواس به عامل انتقال بودن آن اجناس هم میانجامد. بنابراین رابطه انسان با اشیا هم عوض میشود. رابطه من با فضا و با اشیایی که مرا احاطه کردهاند متفاوت شده است. به بخشهایی از آن نزدیکتر و به بخشهایی دیگر دورتر شده است.
بنابراین کرونا دارد نگاه ما را به جهان عوض میکند. پارادایم یعنی نگاه من به خودم، دیگری و جهان، و کرونا دارد این موارد را تغییر میدهد. کرونا نگاه ما را به سیاره عوض میکند. این عامل نشان داد که سیاره ما چقدر آسیب پذیر است و ما چقدر به آن آسیب زدهایم. سیاره دیگری جهان بیکرانی نیست که همه آسیبها را تحمل کند. نحیف است و هیچگاه در طول تاریخ زمین به شدت امروز نحیف جلوه نکرده بوده است.
کرونا در نسبت ما با تکنولوژی هم تغییری ایجاد خواهد کرد؟
کرونا در این حوزه مانند یک شتابنده عمل کرده است. ما آرام آرام در حال حرکت به سمت یک جهان کمابیش مجازی، اتوماتیک، رباتیک و آنلاین بودیم و کمی نسبت به این حرکت مقاومت میشد. حتی بسیاری از استادان دانشگاه از تکنولوژی فرار میکردند یا علاقه به آن نداشتند. حال این استادان مجبور شدند که کلاس آنلاین بگذارند. خانمها و البته آقایان مجبور شدند از لذت خریدن در بازار و فروشگاههای فیزیکی چشم پوشی کنند و آنلاین خرید کنند و… بسیاری از اتفاقاتی که قرار بود مثلاً در عرض ۱۰ سال رخ دهد، با کرونا در عرض یکسال رخ خواهد داد. کرونا ما را به جلو پرتاب کرد و ما باید از این فرصت استفاده کنیم تا حتی به جلوتر از دیگران پرتاب شویم. حال اینکه داس مرگ آمده و این پلیدیها را آورده باید با مطالعه آن حداقل به فرصتهایش برسیم.
واژه بحران به زبان چینی هم معنای فرصت و هم معنای تهدید نهفته است. این نشان میدهد که واژگان و زبان چقدر میتوانند مهم باشند. نوع نگاه و تصویر سازی و شمایل پردازی که ما از کرونا خواهیم داشت در چگونه شکل دادن جهان پساکرونایی ما اهمیت دارند واژه بحران به زبان چینی هم معنای فرصت و هم معنای تهدید نهفته است. این نشان میدهد که واژگان و زبان چقدر میتوانند مهم باشند. نوع نگاه و تصویر سازی و شمایل پردازی که ما از کرونا خواهیم داشت در چگونه شکل دادن جهان پساکرونایی ما اهمیت دارند. این استعاره سهام جالب است. امروز روز سرمایه گذاری و فردا روز برداشت از سهام است و ما باید ببینیم که چطور میتوانیم در آینده بیشترین سهم را در فرهنگ جهان داشته باشیم. احتمال دارد کارهای بیثمر کرده و همه چیز را از دست بدهیم و البته این احتمال هم وجود دارد که با هوشمندی و با استفاده از نظر هوشمندان یک سرمایه گذاری خوب بکنیم. و طرح خوبی برای آینده پیش بینی کنیم. برای این کار نیاز نیست همه جامعه هوشمند باشند اگر مسئولان از هوشمندان استفاده کنند و آینده پژوهی صورت گیرد ما میتوانیم در جهان آینده سهم خوبی داشته باشیم. نخستین قدم در این راه تغییر و ابداع واژههاست. ابداع واژگان برای این موقعیت یعنی فهمیدن رخداد و اگر توانایی ابداع واژه نداشته باشیم یعنی موقعیت را درک نکردهایم.
نحوه مواجهه ما با رخداد برای تولید کلمات چگونه باید باشد؟ به هر حال وقتی متون تولید خواهند شد که واژگان تولید شوند.
واژهها در گفتوگو و مباحثه ایجاد میشوند. در دل مباحثات و گفتوگوهای آزاد و مناظرهها میتوانیم واژهها را شکل دهیم. واژهها باید بجوشند و بروز کنند و شکل پیدا کنند. واژهها در گفتوگوهای میان افراد شکل میگیرد یا در یک حوضچه گفتوگویی و گفتوگومندی تجسم مییابند. واژهها در خلوت و یا در فرمایشات ساخته نمیشوند. آزادی، گفتوگو، تأمل و اندیشه ورزی واژگان را میسازد. ما اگر توانایی ساخت واژه پیدا کردیم آنگاه میتوانیم ادعا کنیم که کرونا را فهمیدهایم. پس از فهم کروناست که میتوان برایش راه حل پیدا کرد.
این واژگان هم باید ابداع و تألیف خودمان باشند نه ترجمه. پس ضرورت دارد که واژگان تازه برای این رخداد تازه ایجاد کنیم و اگر واژهها ابداع نشوند شاید بتوان گفت که رخداد هم شکل نگرفته و آن برش تاریخی ایجاد نشده است.
بسیاری از جوامع مشکلات عدیدهای را سپری کردند، اما تلاشی برای تغییر سرنوشت خود نکرده و در برهههای بعد خود و نسلهای بعدی دوباره آن مشکلات را تجربه کردند. تکرار مشکلات یعنی اینکه فهم درستی از مشکل شکل نگرفته است. ما برای اینکه دوباره به کرونا دچار نشده باید بتوانیم آن را ثبت کنیم. باید تاملات کلامی کرده و واژگان ابداع کنیم. البته ما مشکل بزرگ واژه خواری داریم. مدتهاست که واژه ساز نبودهایم و فقط از واژگان دیگران استفاده میکنیم. و واژه یعنی تفکر.