به گزارش خبرنگارمهر، متن زیر یادداشتی از سید جلال محمودی، استاد تاریخ اسلام و دانش آموخته دانشگاه مذاهب اسلامی است.
دانشگاه مذاهب اسلامی که زیر نظر مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی به فرمان مقام معظم رهبری تأسیس شده است و حداقل روی کاغذ، سالهاست تنها نهاد دانشگاهی مدعی و متولی امر تقریب علمی و معرفتی در کشور است. این دانشگاه از سال ۱۳۷۵ رسماً جذب دانشجو در مقطع کارشناسی داشته است و آلان در هر سه مقطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری در مرکز دانشجو میپذیرد و شعباتی هم در چند مرکز استان که ترکیب اهلسنت و شیعه دارند، راه انداخته است. بعد از دانشگاه مذاهب اسلامی، در سال ۱۳۸۴ دانشکده مذاهب اسلامی دانشکده ادیان و مذاهب قم جذب دانشجوی خود را در مقطع کارشناسی ارشد آغاز کرد. بنابراین، رقیبی جدی با یک قد و قوارۀ کاملاً دانشگاهی و مدیریتی کاربلد پیشِ پای دانشگاه مذاهبی سبز شد، دانشگاه مذاهبی که بیتوجه به دنیای اطراف، کورمال کورمال راه خود را میرفت.
دانشگاه مذاهب اسلامی که از هر جهت ظرفیتهایش از دانشکده مذاهب اسلامی دانشگاه ادیان و مذاهب قم بیشتر بود و پیش از آن کار خود را آغاز کرده بود، عرصه را به رقیب کم سنوسال خود واگذار کرد و هنوز چند سالی از ظهور دانشکده مذاهب نگذشته بود که تولیدات علمی آن محل رجوع بسیاری از اهل تحقیق در زمینه مذاهب و فرق اسلامی شد؛ در حالیکه دانشگاه مذاهب اسلامی حتی یک کتاب هم تا اواخر دهه هشتاد شمسی منتشر نکرد و آنچه هم به چاپ رساند تقریباً ارتباطی به مسأله فرق و مذاهب اسلامی نداشت! دانشکده مذاهب اسلامی دانشگاه ادیان و مذاهب قم، توجه داشته باشید «دانشکده» و نه «دانشگاه»، بهسرعت هیأت علمی خود را توسعه داد و کِشته خود را خیلی زود درو کرد. در مقابل دانشگاه مذاهب اسلامی، باز تا اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود شمسی هیچ اقدامی در جهت جذب هیأت علمی نکرد؟! هیچ دستگاهی نظارتی هم نیامد بگوید شما که دارید دانشجو میگیرد، قاعدتاً باید هیأت علمی به اندازۀ کافی و وافی داشته باشید و این از عجایب است که دانشگاهی که هیأت علمی کافی نداشت چگونه مجوز جذب دانشجو میگرفت؟! به نظر میرسد دستاندرکاران دانشگاه مذاهب اسلامی چه در اوایل و چه در اکنون هر جا از نظر قانونی و ضوابط دانشگاهی به مشکلی میخوردند بهجای ملزم کردن خود به رعایتِ مقتضیات قانونی رفع مشکل، با یک سلاح بسیار «کاری» و «اثرگذار» از روی آن عبور میکردند!؟ این سلاح گِره زدنِ اقدامات غیرکارشناسانه خود «امنیت کشور» بود!؟ آنها با این کار بسیاری از موانع قانونی بهحق سر راه خود را که میبایست ملزم به التزام به رعایت آنها بودند، پشت سر گذاشتند!؟ بهعنوان مثال بدون آنکه حتی کوچکترین زیرساختهای تأسیس شعبه را در مراکز استانی غیر از (کردستان و تا حدی زاهدان) داشته باشند، مجوز گرفتند و شروع به تأسیس شعبه کردند و همه این اقدامات را به نام حفظ امنیت کردند!؟ ظهور جریانهای افراطی را هم در خاورمیانه مستمسک قرار دادند. شعبههای که حداقل امکانات لازم را هم ندارند و حتی به صورت اسمی هم نمیتوان از آنها به شعبه تعبیر کرد! ساختمانهای فرسوده که عموماً از ادارات آموزش و پرورش اجاره و یا به مدت چند سال امانت گرفته شدهاند و حتی گاه به مشکلات حقوقی هم با مالکان حقوقی و گاه حقیقی آن برخوردهاند!
از سوی دیگر، دانشگاه مذاهب اسلامی، تنها فرصت خود را برای مقابله با رقبای تازه به دوران رسیده از دست داد یعنی جذب دانشآموختگان نخبه فارغالتحصیل خود. غالب دانشجویان ورودیهای اول دانشگاه مذاهب اسلامی پس از طی کردن مدارج عالیه در بهترین دانشگاههای کشور هیأت علمی شدند و عجیب است که دانشگاه مذاهب اسلامی هیچ ارادهای برای جذب آنها از خود نشان نداد!؟ این مسأله هنوز پرسش سر به مُهری است که روزی باید بدان پاسخ داده شود و دغدغه بسیاری از دلسوزان این دانشگاه است که چرا مدیریت دانشگاه حاضر نشد علیرغم ظرفیتها و توانمندیهای دانشآموختگان خود از آنها استفاده نماید؟! ممکن است پاسخ به این پرسش جدی به تأخیر بیفتد اما یک روزی همگان باید بدانند که چرا دانشگاه مذاهب اسلامی اینچنین سرمایههای انسانی خود را رها کرد و این کار باعث شد که این دانشگاه بسیاری از فرصتهای پیشِ رو را از دست بدهد و حتی گاه از مسیر اهداف و رسالت خود دور گردد و حتی درجا بزند. فرصتی که میتوانست هم موجب غنای فعالیتهای علمی و معرفتی تقریبی دانشگاهی شود و هم در مقابل مدعیان جدید، از آن دفاع کنند و به دلیل دلسوزی که نسبت به دانشگاه و رسالت آن داشتند مقابل جریانهای موازی تازه نفس، با بصیرت، واکنش نشان دهند.
باری، دانشگاه مذاهب خواهی نخواهی مجبور شد حضور رقیبی به نام دانشکده مذاهب اسلامی دانشگاه ادیان و مذاهب قم را در کنار خود بپذیرد. بهویژه آنکه فعالیت آن بیشتر بر مکاتب کلامی متمرکز بود و البته بسیار زیرکانه مدعی رتقِ و فتق امور تقریب نشد؛ رسالتی که دانشگاه مذاهب مدعی آن بود و درست به همین منظور تأسیس شده بود. اما ناگهان در کمال بُهت و حیرت در سال ۱۳۹۸ برای تقریب مذاهب اسلامی، یک صاحب سومی هم پیدا شد که اتفاقاً مدعی هم بود: دانشگاه آزاد!؟ دانشگاه آزاد در دوران مدیریت جدیدِ خود به جدیت آستینها را بالا زده است و به پشتوانۀ زیرساختهای خود در اقصی نقاط کشور از یک سو و نیز کم شدن تعداد متقاضیانش، اقدام به تأسیس دفتر و دبیرخانه و حتی این اواخر رشتههای مرتبط با تقریب مذاهب اسلامی کرده و یا در صدد راهاندازی آن است. نکته بسیار جالب اینجاست که دانشگاه آزاد قدمهای خود را بسیار محکم و معنادار برداشته است به این معنی که از دانشآموختگان نخبه دانشگاه مذاهب اسلامی که مورد بیمهری دانشگاه مذاهب اسلامی واقع شدند، استفاده میکند و این یعنی در کنار زیرساختهای خود سرمایه بادآورده و آماده را هم در اختیار دارد. بدون شک این اقدام اگر چه در نگاه نخست باعث خوشحالی بسیاری شد، اما زنگ خطری جدی برای دانشگاه مذاهب اسلامی و مجمع تقریب مذاهب اسلامی است. بالاخره، متولی تقریب معرفتی و علمی در این کشور کیست؟ دانشگاه مذاهب اسلامی یا دانشگاه آزاد؟! چرا موازیکاری؟ مگر طالبان تقریب چقدر هستند که دانشگاه آزاد هم احساس تکلیف کرده و بدین عرصه ورود کرده است؟!
بدون شک میبایست فکری اساسی برای این معضل شود؛ دانشکدۀ مذاهب اسلامی دانشگاه ادیان و مذاهب قم، با کمی تسامح، فعالیتهایش به گونهای مکمل دانشگاه مذاهب اسلامی و در راستای آنست، اما دانشگاه آزاد اسلامی با ورود خود به این عرصه در پی چیست؟! چرا این همه سال به فکر آن نیفتاده است و در دورانی که دانشگاه آزاد و همه دانشگاهها با مشکلات مالی دست و پنجه نرم میکنند، علاقهمند و دغدغهمند حوزۀ تقریب میان مذاهب اسلامی شده است؟ اینها به هیج وجه تعریض به دانشگاه آزاد نیست، بلکه حق بدهید که از انگیزهها و علل ورود دانشگاه آزاد به این عرصه پرسش شود. هر چند قبول داریم که دانشگاه مذاهب اسلامی بهعنوان بازوی علمی و معرفتی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، نقشی را که آن انتظار میرفت ایفا نکرد و تقریباً همه فرصتهای خود را سوزاند و ممکن است دانشگاه آزاد هم با آگاهی از خلأهای حکمرانی خوب در دانشگاه مذاهب اسلامی، پا به این عرصه گذارده باشد، اما کمکاری و گاه خروج آن از مسیر اهداف و رسالتش، نمیتواند دلایل قانعکننده و کافی برای ورود دانشگاه آزاد به این عرصه باشد. برخلاف ادعای بسیاری، بعید است دانشگاه آزاد نگاهی تجاری به مقوله تقریب داشته باشد. هر چه هست اقدامِ دانشگاه آزاد، دانشگاه مذاهب اسلامی را در مرکز و شعب با مشکلات جدی مواجه خواهد کرد، همانگونه که تأسیس شعب قارچوار، ر مراکز استانی، دانشگاه مذاهب اسلامی را در مرکز تضعیف کرد و بر خلاف تصور، آن را از رسالتش دور کرد، بدون شک اقدام دانشگاه آزاد هم بر مشکلات بهشدت انباشت شدۀ آن خواهد افزود. نگارنده بر این باور است با وجود حضور جدی و علمی دانشکدۀ مذاهب اسلامی دانشگاه ادیان و مذاهب قم و نیز خیز دانشگاه آزاد برای ورود به این عرصه، و با وجود مشکلات عدیدۀ دانشگاه مذاهب اسلامی، هنوز فرصت بازگرداندن آب رفته به جوی باقی است به شرط وجود ارادهای دلسوزانه. حداقل باید تلاش کرد سُکان تقریب علمی و معرفتی در دست صاحب اصلی آن یعنی دانشگاه مذاهب باشد و همو به عنوان اتاق فکر و مدیریت این حوزه تعیین گردد و دیگران به این پیشکسوتی احترام بگذارند.
بحث را با تکرار این پرسشهای بنیادی به پایان میبریم: «چه نسبتی میان تقریب مذاهب اسلامی و دانشگاه آزاد وجود دارد؟ دانشگاه آزاد بعد از این همه سال چرا باید به عرصهای ورود کند که متولی دارد؟ اگر احساس تکلیف است، آیا دانشگاه آزاد نمیتوانست توان و ظرفیتهای زیرساختی خود را حداقل در مراکز استانی که شُعب دانشگاه مذاهب اسلامی در آنجاها با مشکلات جدیای مواجهاند، در اختیار بگذارد تا در راستای رسالتش گامهای استوارتری بردارد؟! آیا میتوان با این سخن موافق بود که این کار دانشگاه آزاد نه تنها موازیکاری نیست، بلکه تکثر خدمت است و مطلوب و مشکور؟»، «دانشگاه آزاد چگونه توانسته است مجوزهای لازم، برای ورود به عرصه تقریب را کسب نماید؟»، «آیا حکایت ورود نهادها و دستگاههای مختلف به عرصه تقریب مصداق همان مثل معروف چندآشپزی نیست؟»، «حال که همه احساس تکلیف کردهاند، آیا نباید یک اتاق فکر مشترک برای سر و سامان دادنِ مسأله تقریب و حدود و ثغور ورود هریک از این علاقهمندان، شکل بگیرد؟!»، «دانشگاه مذاهب اسلامی بهعنوان قدیمیترین نهاد علمی در عرصه تقریب، چه گامهایی مقابل سایر نهادهای مدعی رسالتش، برداشته است؟» و...