همایون همتی، استاد ادیان و عرفان با بیان اینکه امروز الهیات کارکردهای متنوعی پیدا کرده است، گفت: تأسیس الهیات کاربردی و توجه به شاخه‌های آن از نیازهای فوری جامعۀ ما است.

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه_محمد بحرینی: دانش الهیات جدید برخلاف الهیات سنتی دانشی به روز شده است که تقریباً در تمامی عرصه‌های زندگی کاربرد دارد. از این جهت تعبیر الهیات کاربردی مطرح گردیده است. در این باره با همایون همتی، استاد ادیان و عرفان گفتگویی صورت دادیم که در ادامه می‌خوانید؛

*علم الهیات در روزگار کنونی چه جایگاهی دارد؟

الهیات در روزگار ما به یک علم بالنده و دامن گستر تبدیل شده که با «کلام سنتی» ما متفاوت است. از طرفی هنوز بدفهمی‌ها و کج فهمی‌هایی راجع به الهیات در جامعه ما وجود دارد. می‌دانید که ما در گذشته یک علم کلام داشته‌ایم که عهده دار دفاع از عقاید دینی و پاسخ به شبهات مخالفان دین بوده است البته حدود ۷ دلیل برای نامیدن آن به این اسم گفته شده است که اینجا مجالی برای توضیح این وجوه نامگذاری نیست. کلام اشعری، کلام معتزلی، کلام شیعه، کلام خوارج، کلام زیدیه، کلام مرجعه، کرامیه، ماتریدیه و …. علم کلام سنتی بیشتر صبغه دفاعی (Apologetic) داشت و بیشتر به دنبال دفع شبهات مخالفان و معاندان و منکران دین و دفاع از حقانیت دین بود. البته جای بحث است که در طول تاریخ این دفاعیه‌ها واقعاً چقدر کارآمدی داشته است، اما طبق تعریف علم کلام به طور عمده وظیفه توضیح و دفاع از عقاید دینی در برابر اشکالات و شبهات مخالفان دین را بر عهده داشت، اما علم الهیات یا تئولوژی از این جهت مقداری به «علم کلام سنتی» شبیه است.

طبق تعریف علم کلام به طور عمده وظیفه توضیح و دفاع از عقاید دینی در برابر اشکالات و شبهات مخالفان دین را بر عهده داشت

کتاب‌های زیادی هم در این زمینه در تاریخ تمدن اسلامی نوشته شده که شاید رشد و شکوفایی آن در قرن ۷ بوده است. مانند آثار خواجه نصیر و علامه حلی و بعدها در عصر صفوی کارهای ملأ محسن فیض کاشانی، ابن میثم بحرانی و عبدالرزاق لاهیجی و دیگر آثاری که در این زمینه وجود دارد. یک رکود چند قرنی هم بر علم کلام در جوامع اسلامی حاکم بوده و تقریباً الان هم وجود دارد. البته بعد از انقلاب اسلامی برخی از مدرسان و بزرگان حوزه‌های علمیه کارهایی انجام داده‌اند که بسیار ارزشمند است: مثل آیت الله شهید مطهری، آیت الله جوادی آملی، آیت الله مصباح یزدی و آیت الله سبحانی و آیت الله مکارم شیرازی و دیگر عالمان و فاضلان حوزه‌ها. برخی از این کارها البته ضعیف است و برخی قوی‌تر است برخی روزآمد نیست و کهنه و تاریخ گذشته است. به همین سبب ما هنوز در این زمینه‌ها کمبودهای جدی داریم و نیاز به جدّ و جهد و تلاش‌های مستمر علمی هست. البته به لحاظ فنّی و تخصصی محققان قائل به تفاوت‌هایی میان "علم کلام" و "دانش الهیات" هستند که جای تشریح و تبیین آن اینجا نیست. اجمالاً می‌توان گفت که علم کلام بیشتر صبغۀ دفاعیاتی داشت ولی دانش الهیات (تئولوژی) بیشتر صبغۀ تفسیری و تبیینی دارد و از حیث حوزه، گسترۀ مباحث، مسائل، روش‌ها و رویکردها نیزتفاوت‌هایی دارند.

با این توضیحات که آوردیم می‌توان دو نکته را پی برد: یکی اینکه الهیات، دانشی بازسازی شده، نوسازی شده، کارآمد و پاسخگو است که حوزه‌هاو عرصه‌های متنوع و متعددی را فرا می‌گیرد و با علوم مختلف پیوند یافته و دانشی بینارشته‌ای شده است. دیگر اینکه موقعیت الهیات در دین‌های مختلف کاملاً متفاوت است و نمی‌توان حکم واحدی برای تمامی ادیان صادر کرد.

*در مسیحیت وضعیت علم الهیات به چه ترتیب است؟

در مسیحیت به تبع ارسطو در کتاب "مابعدالطبیعه" دانشی به نام تئولوگیا ( Teología) به وجود آمد و بعدها بخشی از فلسفه شد. همچنین دانشی به نام " فلسفۀ اُولیꞌ " بود که دربارۀ "موجود بما هو موجود" بحث می‌کرد. این در واقع کل دارایی ما در این زمینه بود. اما در مسیحیت و دین یهود، الهیات و علم کلام گسترده‌تر و جامع‌تر بود. بعد از عصر رنسانس و "جنبش روشنگری" (The Enlightenment) در غرب، الهیات مسیر جدیدی را پیمود. عوامل زیادی در این زمینه دخیل بود. فلسفه‌های الحادی و نیهیلیستی که در جوامع غربی رویید موجب شد الهی‌دانان مسیحی به فکر افتادند و سعی کردند آموزه‌های دینی را نوسازی کنند و سیستم‌های جدیدی را به وجود آورند تا اینکه پاسخگوی نیازهای جدید باشند.

امروز الهیات نام دانشی است که بخش‌های مختلفی دارد و دچار تحولات زیادی شده است. رشد علوم تجربی، صنعتی شدن، تحولات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، پیدایش فرقه‌ها و … نیز از دیگر عواملی است که بر تحولات الهیاتی در جوامع غربی تأثیر نهاده است

امروز الهیات نام دانشی است که بخش‌های مختلفی دارد و دچار تحولات زیادی شده است. رشد علوم تجربی، صنعتی شدن، تحولات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، پیدایش فرقه‌ها و … نیز از دیگر عواملی است که بر تحولات الهیاتی در جوامع غربی تأثیر نهاده است.

برخی از الهیدان‌های مسیحی تلاش دارند تا الهیات بر فلسفه سنتی قدیم مبتنی نباشد و در طرح مباحث الهیاتی از مفاهیم فلسفی سنّتی استفاده نشود. الهیات در غرب چند دوره را طی کرده است. ابتدا موضوع محوری و اصلی آن در باب "برهان‌های اثبات وجود خدا" بود. از لحاظ لغوی هم تئولوژی (Theology) از تئوس و لوگوس تشکیل شده که تئوس به معنی خدا و لوگوس به معنی بحث و کاوش است. در نتیجه الهیات در آغاز بیشتر به "بحث دربارۀ خدا" محدود بود، اما بعدها در قرون وسطی مسائلی مانند "متن مقدس" (Scripture) مطرح شد و بعدها "ایمان" (Faith) و تفسیر ایمان موضوع محوری آن قرار گرفت و در روزگار ما مطالعه سیستماتیک "وحی" مطرح شد. در همان ۳، ۴ قرن اول پیدایش مسیحیت محور مباحث الهیاتی بحث از موجودات غیبی و لاهوتی مانند فرشتگان و خدا بود. در آن زمان این تلقی وجود داشت که الهیات ربطی به زندگی روزمره و واقعیت‌های روی زمین ندارد.

این تلقی از رنسانس به بعد از بین رفت. الآن دانش الهیات را برای مباحث متعدد و متنوعی به کار می‌گیرند و سعی می‌شود حتی مسائل زندگی روزمره را در پرتو الهیات مطالعه کنند. این نکته مهمی است که باید به آن توجه داشت. این طور نیست که الهیات صرفاً به موجودات لاهوتی مثل خدا و فرشتگان، آخرت، روح و … بپردازد و ارتباطی با زندگی روزمره نداشته باشد. امروز الهیات حقوق بشر، الهیات هنر (در مسیحیت به خصوص)، الهیات پوشاک، الهیات علم و… داریم و موضوعات زیادی را با رویکرد الهیاتی مطالعه می‌کنند. مقایسه‌های زیادی بین روش الهیات با روش‌های علمی انجام گرفته است مثل کتاب "علم و دین" باربور که رابطه علم و دین را بررسی می‌کنند و تئولوگ‌ها از مباحث مربوط به وجود خدا و وجود آخرت فراتر رفته‌اند و به مباحث علمی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و پرسش‌های جدید روی آورده‌اند.

*الهیات جدید چه کاربردهایی فراتر از کلام سنتی برای زندگی و اجتماع دارد؟

امروز الهیات کارکردهای متنوعی پیدا کرده است؛ مثلاً در کتاب‌های درسی که الان در رشته الهیات نوشته می‌شود چند کارکرد مهم برای الهیات مطرح می‌کنند. یکی از مهم‌ترین کارکردها فهم دین است که در گذشته این گونه نبوده است. موضوع فهم دین، کاملاً صبغۀ هرمنوتیکی و معرفت شناختی دارد که معمولاً از آن غفلت می‌شود. کارکرد دیگر مقایسه مباحث الهیاتی است. یکی هم دفاعیات الهیاتی و اعتقادی با روش‌های مختلف است و کارکرد دیگر هم اصلاح دین است. در مباحث علم کلام سنتی بحثی درباره اصلاح دین (Reformation) نداریم که دین محتاج اصلاح و بازفهمی باشد. در الهیات جدید وظیفه الهی‌دان فقط دفاع از دین نیست بلکه "تفسیر دین" برای هر نسلی و هر جامعه‌ای است. همچنین تبلیغ دین، تفسیر جهان، کشف ماهیت الوهیت، نقّادی مفاهیم و متون دینی و … هم از کارکردهای جدید الهیات است. (در "دایرة المعارف دین" ویراستۀ میرچاالیاده و نیز در "دایرة المعارف بریتانیکا" مقاله‌های سودمندی در مورد الهیات، تحولات، کارکردها و شاخه‌های آن می‌توان یافت).

در باب الهیات در روزگار ما مقالات زیادی نوشته شده و مشهور بین محققان آنست که الهیات همیشه بافت‌گرا، زمینه‌گرا (Contextual)، هرمنوتیکال و تفسیرگرا است. یعنی دانشی تفسیری است که می‌کوشد به پرسش‌های الهیاتی در هر دوره و نسلی پاسخ دهد. بینارشته ای بودن الهیات هم نکته دیگری است که کسان بسیاری بدان تفطن نیافته و جاهلانه هنوز هم به مقاومت در برابر آن می‌پردازند. به خصوص الهیات معاصر (Contemporary Theology) کاملاً دانشی بینارشته‌ای است و در حقیقت از چند دانش بهره می‌گیرد. از روانشناسی، جامعه شناسی، فلسفه، هرمنوتیک و … کمک می‌گیرد و تلاش می‌کند غیرمتافیزیکی باشد یعنی مبتنی بر " فلسفه اُولیꞌ " نباشد. در دورۀ معاصر ما سیستم‌های الهیات معاصر که "عمل‌محور" (Praxis-oriented) هستند هم داریم؛ مثل الهیات رهایی‌بخش و یا الهیات فمینیستی. الهیدان‌های معاصر توجهی خاص به مسئله فرهنگ دارند که در این‌باره شاخه‌ای به نام "الهیات فرهنگ" نیز پدید آمده و خود من در دوره دکتری چند بار این نظام‌ها را تدریس کرده‌ام. شاخه‌ای از الهیات به "سیاه‌پوستان" می‌پردازد و نیز الهیات سیاسی که رابطۀ مفاهیم و مقولات دینی را با مسائل سیاسی می‌کاود. این رشته‌ها، نگاه‌ها و رویکردها هیچ‌کدام در گذشته وجود نداشته است.

الهیات تومیستی که بر پایۀ فلسفه توماس آکویناس پدید آمده امروز به الهیات نئوتومیستی تحول یافته است. در روزگار ما فلسفه نئوتومیستی و تومیسم استعلایی ظهور کرده و الهیاتی بر پایه این مکتب‌های فلسفی شکل گرفته است. برخلاف رکودی که در دنیای اسلام در زمینه تحقیقات کلامی وجود داشته، الهیات در مسیحیت و یهود خیلی پویا و بالنده بوده است. نمی‌خواهیم برای مسیحیت تبلیغ کنیم و تفاوت ماهیت و ساختار این ادیان را هم کاملاً توجه داریم. ساختار دین اسلام متفاوت از یهود و مسیحیت است اما تلاش‌های الهی‌دانان مسیحی، یهودی و حتی هندو، بودایی الهی‌دان‌های مستقل در دوره‌های اخیر از الهیات یک رشته روزآمد، کارآمد، پرگستره و بالنده و پویا به وجود آورده در حالی که برخی از محققان معتقدند که ما در عالم اسلام از حیث تحقیقات الهیاتی هنوز در قرن ۷ مانده‌ایم! یعنی محور مباحث و دروس کلامی ما هنوز کتاب "تجرید العقاید" خواجه نصیر طوسی و شرح علامه حلی به نام "کشف المراد" است. این مسئله جای دریغ و افسوس دارد و باید به جبران برخیزیم.

بنده در کتاب "شناخت دانش الهیات" مقاله‌ای دارم که در آن الهیات سنتی و مدرن را مقایسه کرده‌ام و علاقمندان و دانشجویان عزیز را به مطالعۀ آن توصیه می‌کنم. آشنایی با تحولات جدید در عرصۀ الهیات از بایسته‌های معرفتی امروز ماست. امروز در جهان حتی الهیات پست مدرن داریم. ۴۰ الی ۵۰ نظام الهیات جدید امروز در مسیحیت به وجود آمده است. مثلاً "الهیات زیست محیطی" به وجود آمده است که بی‌سابقه بوده است. یا "الهیات فمینیستی" و یا "الهیات رهایی‌بخش" از مباحث جدید است و الهی‌دانان زیادی در این حوزه وجود دارند. یا غیر از "الهیات سیاهان"، الهیات آفریقایی هم به وجود آمده است. "الهیات تحلیلی" در الهیات معاصر هم داریم که شبیه به فلسفه تحلیلی است. حتی مانند "فلسفه قاره‌ای" (Continental Philosophy)، ما امروز در جهان "الهیات قاره‌ای" هم داریم. مثل "الهیات اگزیستانس" که صدها الهیدان نامدار در این زمینه کار می‌کنند. "الهیات تجربه‌گرا" هم داریم که به "تجربه دینی" و عرفانی اهمیت محوری می‌دهد و به مطالعه آن می‌پردازد. ولی متأسفانه مشاهده می‌کنیم که در جامعۀ ما کسانی بی‌خبرانه به داوری و اظهار نظر در این مباحث می‌پردازند در حالی که ورود و وقوف ندارند و احراز تخصص در این حوزه‌ها نکرده‌اند.

امروز در جهان نیازها و پرسش‌های الهیاتی جدید به وجود آمده که نمی‌توان با رویکردهای سنتی گذشته به چالش با پرسش‌های روز رفت؛ به خصوص بحث‌های مربوط به "تعارض علم و دین". رشد علوم و تکنولوژی و فناوری‌های جدید هم چالش‌هایی برای دین پدید آورده است. "الهیات مرگ خدا" (Death of God theology) هم امروز داریم که شعار "مرگ خدا"ی نیچه مقدمه آن شد. حتی نظام‌های "الهیات سکولار" هم داریم. ناکارآمدی الهیات سنتی امروز معلوم شده است. شاخه‌ای در الهیات یهودی معاصر پدید آمده به عنوان "الهیات هولوکاست" و من هم آن را تدریس کرده‌ام. مبحث شرور و بحث شر در این عالم و شرهای بی وجه و گزاف را در این حوزه‌ها مطرح می‌کنند و پرسش‌های الهیاتی مهمی دارند. از طرفی جریان‌های بی‌خدایی هم در دوران ما به وجود آمده که بی‌سابقه است و خودشان را "نئوداروینیست" می‌دانند و خیلی هم علم‌زده هستند. زندیق‌ها و ملحدان در گذشته هم بوده‌اند اما اینکه به تئوری داروین و شواهد علمی جدید استناد کنند در گذشته وجود نداشته است. امروز رویدادهای اجتماعی مهم حتی پدیده‌هایی مثل سکولاریسم و مدرنیته را از نگاه الهیاتی مطالعه می‌کنند.

برای نمونه کتابی اخیراً به فارسی ترجمه شده به نام "ریشه‌های الهیاتی مدرنیته" نوشته آلن گیلسپی که بحث مهمی در آن است. الهیات مدرن و پست مدرن، غیرمتافیزیکی و هرمنوتیکی است و مسائل جدید را مطالعه می‌کند. مثل حقوق بشر، هنر، مدرنیته، جنبش‌های سیاسی و اجتماعی و …. حتی امروز "الهیات انتقادی" داریم که تحت تأثیر مکتب فرانکفورت و پست مدرن و افکار هابرماس شکل گرفته است.

*پس می‌توان گفت که دانش الهیات در طول زمان به نوعی با یک پارادایم شیفت مواجه بوده است؟

اساساً الهیات معاصر دانشی است که نیاز به کاوش مدام و تغییر پارادایم مستمر دارد. این گونه نیست که شیفت‌های پارادایمی در الهیات صورت نگیرد یا به کندی صورت بگیرد و یا تا قیامت ادامه همان کلام سنتی باشد. برخی در حوزه‌های علمیه ما متعصبانه روی این مسئله پافشاری می‌کنند. دانش الهیات همیشه و همواره نیاز به "تغییر پارادایم" دارد و به لحاظ ساختار و ماهیت، بافت‌گرا (Contextual) است و باید به پرسش‌های جدید بپردازد. مثلاً الآن "الهیات پویش" که بر اساس افکار و آرای آلفرد نورث وایتهد استاد دانشگاه هاروارد به وجود آمد یک نظام الهیات جدید است که عمدتاً به "تعارضات علم و دین" می‌پردازد. در اثر رشد علم و تکنولوژی در جوامع غربی ناچار شدند برای آن یک الهیات خاص درست کنند. آن عناوین سنتی را هم البته هنوز دارند؛ مثلاً "الهیات طبیعی" (Natural Theology) یا عقلی در برابر "الهیات نقلی" یا وحیانی. اما به دنبال برهان‌های جدید اثبات وجود خدا هم هستند. یک زمانی در الهیات جوامع غربی ۳ برهان هستی‌شناختی، کیهان‌شناختی و نظم (یا برهان طرح و نقشه) بود. الان بیش از ۱۳ برهان در میان الهی‌دانان مسیحی وجود دارد که ما از کیفیت و موقعیت بسیاری از آنها خبر نداریم. چند نمونۀ آن را آیت الله جوادی آملی در کتاب "تبیین براهین اثبات وجود خدا" روایت و نقد کرده‌اند. مثلاً "برهان مبتنی بر تجربه دینی" یا "برهان اخلاقی" کانت و یا "برهان اجماع عام". بقیه اصلاً در کتاب‌های ما نیست.

اجزای الهیات معاصر هم مهم است. وقتی یک کتاب درسی الهیات مسیحی معاصر را مطالعه می‌کنید دارای بخش‌های مختلف است. غیر از مباحث مسیح‌شناسی، روح‌القدس‌شناسی، نژادشناسی، انسان‌شناسی، گناه‌شناسی، کلیساشناسی، تبشیرشناسی، معنویت و عرفان، الهیات شعائر و مناسک، فرجام شناسی و … بخش‌های مختلفی دارد که ما در گذشته نداشته‌ایم و الان هم نداریم. مثلاً ما در کتاب‌های کلامی‌مان بخش گناه‌شناسی نداریم و تنها در علم فقه‌مان به طور خیلی محدود و مختصر بحث می‌شود. یا مسجدشناسی یا پیامبرشناسی به عنوان یک شاخه الهیاتی نداریم. ما یک مکتبی به عنوان کلام شیعی داریم که مکتب ائمه (ع) است که این را هم متأسفانه تاکنون به درستی نتوانسته‌ایم معرفی کنیم. الان در مغرب زمین از مدل‌های تلقی خدا و "مدل‌های وحی" بحث می‌شود و کتاب‌هایی به همین نام نگاشته‌اند. یا مباحثی مانند الهیات پزشکی، اخلاق زیستی، الهیات سایبری، الهیات عصب‌شناختی، الهیات ژنتیکی، الهیات علوم شناختی، الهیات فرهنگ و مباحثی مثل "مداخله خداوند در جهان" که ذیل "الهیات معجزه" محسوب می‌شود به شکل کاملاً تازه و بدیع و با استمداد از علوم تجربی جدید و علوم اجتماعی و انسانی جدید صورت می‌گیرد.

امروز الهیات نام دانشی است که بخش‌های مختلفی دارد و دچار تحولات زیادی شده است. رشد علوم تجربی، صنعتی شدن، تحولات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، پیدایش فرقه‌ها و … نیز از دیگر عواملی است که بر تحولات الهیاتی در جوامع غربی تأثیر نهاده است

نحوه آموزش الهیات و آموزش ایمان نیز امروز متفاوت شده است. الهیات امروز به دنبال کشف معنای زندگی، بامعنا زیستن و تنظیم علم و دین و روابط الهیات با فرهنگ است. شاخه‌ای هم داریم که به آن الهیات آکادمیک یا دانشگاهی می‌گویند. آلیستر مک گراث در این زمینه ۳ جلد کتاب دارد به نام A Scientific Theology که هنوز به فارسی ترجمه نشده است. خودش در ابتدا مارکسیست بوده و بعد دچار تحول فکری شده و الهی‌دان شده و جوایز زیادی در سطح جهان برده است. بعلاوه الهیات علمی، یا الهیات تاریخی، الهیات سیاسی، یا الهیات امید غیر از الهیات سلبی، ایجابی یا الهیات صلیب که لوتر می‌گفت نیز مطرح است. همچنین الهیات کلمه، الهیات پراگماتیستی، الهیات فلسفی، الهیات اخلاقی و الهیات شبانی (Pastoral) هم داریم. طرفداران این الهیات کشیش‌هایشان دانشگاهی و کت و شلواری هستند که به آن‌ها شبانِ کلیسا می‌گویند.

*از الهیات کاربردی نیز سخن گفتید که به دنبال کاربردی کردن الهیات در زندگی و اجتماع است. در این باره قدری توضیح بفرمائید.

الهیات عملی یا کاربردی هم یک شاخه الهیاتی است. شاخه‌ای در الهیات مسیحی معاصر پدید آمده است که به مطالعه "مناسک و شعائر دینی" (Rituals) و "زندگی دینی" و "تعلیم و تربیت دینی" می‌پردازد. یعنی کل مباحث مربوط به جنبه‌های عملی دین و "مدیریت دینی" و مدیریت مراکز دینی را الهیات عملی یا کاربردی (Practical/Applied) می‌گویند. بحث تعلیم و تربیت دینی که چگونه افراد را دعوت به دین کنیم در آن مطرح می‌شود. یا مباحث مربوط به "اخلاق زیستی" (Bioethics) که مثلاً مباحث جدیدی مثل " اُتانازی " (Eutanasia) که امروز در جوامع غربی به شدت مطرح است.

مشاوره‌های الهیاتی (Counseling) هم امروز در حوزۀ الهیات کاملاً مطرح است. از آن جایی که در جوامع غربی بحران پوچی و اقدام به خودکشی زیاد است و شبهات و اشکالات فکری و اعتقادی زیاد است کلیسا به این نتیجه رسیده که باید مشاورهایی باشند و مشاوره‌های الهیاتی بدهند که مثل مشاوره‌های روانی و تحصیلی و خانوادگی مراکز و کلینیک‌هایی دارند که تعیین وقت می‌کنند و افراد را ویزیت می‌کنند. مثل اینجا نیست که مردم از اساتید دینی و الهیاتی به صورت رایگان سوالات خود را بپرسند و تابع هیچ نظم و قاعده‌ای هم نباشد! در جوامع غربی در بیمارستان‌های بزرگ‌شان بخش‌هایی برای بیماران لاعلاج وجود دارد که پزشکان می‌دانند رفتنی هستند اما کشیشانی هر روز می‌آیند و مشاوره‌هایی به آنها می‌دهند و برایشان دعا می‌خوانند و موسیقی‌های آئینی برایشان می‌خوانند تا اینها با آرامش از دنیا بروند.

در بحث مطالعات زیست محیطی از آن جایی که بشر دارد محیط زیست را تخریب می‌کند و آلودگی‌های زیست محیطی وجود دارد لذا شاخه‌ای از الهیات به این موضوعات می‌پردازد. یا مثلاً الهیات حقوق بشر دارند. یا در بحث مسائل جنسی به اخلاق جنسی می‌پردازند. همچنین در "تعلیم و تربیت دینی" (Religious Education) که چگونه باید دین را آموزش داد مباحثی دارند. نحوه مدیریت کلیسا و مدیریت مراکز دینی، نحوه وعظ و خطابه و تربیت مبلغ و … در این حوزه آموزش داده می‌شود. آموزش مهارت‌های زندگی و رفتاری برای فریب نخوردن جوانان و به وجود نیامدن مشکلات مختلف برایشان هم مطرح است. مباحثی مثل تروریسم، خشونت، خودکشی، پوچی، و بی‌معنایی، الحاد و بی‌خدایی، پرسش‌های وجودی و موقعیت‌های مرزی، به خصوص مسئلۀ مرگ، شرور و رنج، یأس و ناکامی همه در شمار مباحث مهم الهیات عملی و کاربردی قرار می‌گیرند که اینجا فرصت شرح و بسط آنها نیست.

یک بحث دیگر "دیالوگ ادیان" است. ما در جامعه و کشور خودمان سال‌هاست به دستور رهبر معظم انقلاب گفتگو با دیگر ادیان را پذیرفته‌ایم و وارد برنامه‌های دیالوگ ادیان شده‌ایم. متأسفانه در این زمینه نیرو تربیت نمی‌کنیم و کسانی در این جلسات می‌آیند که دو واحد دین‌شناسی نگذرانده‌اند! نمی‌توان بدون مطالعه دقیق تاریخ ادیان و فلسفه و کلام و صرفاً با مطالعه فقه و اصول وارد دیالوگ با سایر ادیان شد. اما در مسیحیت دائم نیروهای کارآمد چندزبانه با تخصص‌های خاص برای این هدف تربیت می‌کنند. تدوین "آموزش‌نامه‌ها" نکته دیگر است. ما الان مرکزی برای تدوین رساله‌های "توضیح المسائل" نداریم. در مسیحیت کاتیشیسم دارند که آموزش‌نامه و اساس‌نامه کلیسا و مراکز دینی است.

بحث الهیات بینافرهنگی (Intercultural Theology) هم امروز بسیارمطرح است. مخصوصاً در الهیات آکادمیک که اشاره کردم. از طرفی تجربی است و یک سلسله مباحث انتزاعی نیست بلکه به دنبال حل مسئله است. مثلاً "الهیات تقریبی" به وجود آمده که درباره نهضت تقریب کلیساهاست. ما مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی داریم اما اصلاً شاخه‌ای الهیاتی نیست و بحث‌ها تئوریزه نشده است. بیشتر به دنبال مصالح عملی مسلمین هستند اما در مسیحیت کرسی "الهیات تقریبی" (Ecumenical Theology) یا تقریب‌گرا وجود دارد و در این زمینه‌ها نظرورزی یعنی الهیات اندیشی می‌کنند. این نمونه‌ها که گفتیم همه از مصادیق و شاخه‌های "الهیات کاربردی" هستند و ناگفته پیداست که از چه اهمیتی برخوردارند. البته معرفی همۀ شاخه‌ها و نیز مباحث و مسائل الهیات کاربردی نیاز به مجالی فراخ دارد و ما در اینجا تنها به ذکر نمونه‌هایی محدود بسنده کردیم و قصد استقرای تام نداشتیم.

الهیات کاربردی (Applied Theology) از زمان شلایرماخر از حدود سال ۱۸۰۰ مطرح شده است. شلایرماخر رساله‌ای حدود ۱۲۰ صفحه دارد که در آن چند صفحه درباره الهیات کاربردی یا عملی دارد. برخی هم معتقدند این شاخه از الهیات از دهه ۱۹۶۰ پیدا شده است. به عنوان مثال ریچارد باکستر ۴ جلد کتاب در این زمینه دارد. یا در کشورهای اروپایی انجمن الهیات عملی وجود دارد. انجمن‌ها و نشریات و آکادمی‌های زیادی در حوزه الهیات عملی در آمریکا و اروپا وجود دارد. این کشورها چون مشکلات زیادی در این زمینه‌ها دارند ناگزیرند به شکل علمی و کاملاً مدیریت شده و منظم به مطالعۀ این حوزه‌ها بپردازند. لذا الهیات دیگر یک دانش صرفاً انتزاعی و نظری نیست و در عرصۀ امور عملی زندگی بشر نیز وارد شده و راهکار ارائه می‌دهد. باید نگاهمان را به الهیات به منزلۀ یک علم و رشتۀ متمایز علمی و دانشگاهی و کارآیی و گسترۀ آن تغییر دهیم.

*کدام شاخه‌های الهیات کاربردی برای مسائل کنونی ما راهگشا هستند؟

ما امروز در کشورمان و نیز در همۀ جوامع اسلامی تقریباً همه شاخه‌های الهیات کاربردی را نیاز داریم و در آینده بیشتر نیاز پیدا خواهیم کرد. یکی از روحانیون برای من تعریف می‌کرد که در اروپا مشغول تحصیل بودم فردی ایرانی فوت کرده بود و پیش من آمدند برای غسل و کفن کردن او، اما من اصلاً بلد نبودم و بسیار گشتم تا بالاخره متنی کوتاه در این باره از یادداشت‌های دوران تحصیل طلبگی‌ام پیدا کردم و توانستم آن کار را انجام دهم. این مسائل به حوزه الهیات کاربردی مربوط می‌شود. یا وقتی مُبلغ ناآزموده‌ای را برای منبر انتخاب می‌کنند و او آمادگی ندارد، مایۀ وهن دین و حتی دلزدگی و نفرت افراد از دین می‌شود.

بارها دیده‌ام کسی مثلاً حدیثی یا آیه‌ای را غلط خوانده است و بدون آمادگی و آشنایی با آداب وعظ و خطابه به منبر رفته است. این‌ها بخشی از مسائل الهیات کاربردی است. باید جایی برای آموزش "الهیات تبلیغ" باشد. الهیات تربیت مبلّغ بسیار مهم است. البته بعد از انقلاب قدری به این مسائل پرداخته‌ایم اما هنوز در گام‌های اول هستیم. مسیحیان سالهاست که این مسائل را حل کرده‌اند. می‌دانند برای هر کشوری چه مبلّغی باید فرستاد. در دیالوگ ادیان افرادی را رو به روی ما می‌گذارند که در کشورهای اسلامی زندگی کرده باشند و زبان کشورهای اسلامی را بلد باشند. حتماً در گروه‌شان یک خانم راهبه یا کشیش و الهی‌دان می‌گذارند. حتماً کسانی را که تحصیلات دانشگاهی داشته باشند در ترکیب تیم‌شان قرار می‌دهند.

ممکن است در حال حاضر بعضی از شاخه‌های الهیات عملی برای برخی کسان امری تشریفاتی و لوکس به نظر برسد و تصور شود مسئله ما نیست اما دیر یا زود شما در جاهای مختلف با جوانانی رو به رو خواهید شد که این مسائل را از شما می‌پرسند زیرا عصر ارتباطات است و نمی‌توان در انزوا زیست. مثلاً امروز در بحث حجاب علاوه بر تبلیغات خارجی و نادانی و تعصب ورزی عده‌ای در داخل، یک پرسش سترگ در برابر ماست که آیا نحوۀ پوشش الزامی قانونی است و انسان حق ندارد پوشش خود را خود انتخاب کند؟ ما نتوانستیم در این زمینه خوب شهروندان را آموزش دهیم یا آسیب‌شناسی کنیم که چطور شده که عده‌ای به این مسئله بی‌اعتقاد شدند؟ یا نحوه مدیریت سنتی که هنوز در حوزه‌های علمیه ما وجود دارد آیا نیاز به تحول و همپا شدن با "مقتضیات زمان" ندارد؟ البته انصاف باید داد که متون درسی حوزه‌ها بعد از انقلاب قدم‌های خوبی برداشته شده مانند مرحله‌بندی تحصیلات حوزوی و پایان‌نامه نویسی و سطح‌بندی، تغییر و تدوین پاره‌ای متون درسی حوزه‌ها و … ولی هنوز خیلی از نیازهای ملموس فرهنگی و آرمانهای فرهنگی انقلاب و پیشرفت‌های سریع دنیای مسیحیت و اروپا و آمریکا و اقتضائات واقعی امروز فاصله داریم. یا در بحث تربیت مبلّغ کارآمد برای داخل و نیز کشورهای خارجی کاستی‌ها و تنگناها و مشکلاتی هست. باید در این موضوعات فکر کرد و با لحاظ کردن تفاوت ساختار دین مبین اسلام با سایر ادیان از تجربه‌های آن‌ها استفاده کرده و برای حل معضلات زندگی الگوگیری، تجربه‌آموزی و بومی‌سازی کنیم.

ما چنانکه گفتم نیاز به "تغییر پارادایم" (Paradigm Change) در کلام سنّتی داریم. نه الهیات به پایان رسیده و نه تأسیس و احیای کلام جدید به معنای نفی کلام سنّتی است. امروز در دنیا در معتبرترین دانشگاه‌ها مثل آکسفورد و کمبریج و هاروارد دارند روی متون کلام سنّتی ما کار علمی و تحقیقاتی می‌کنند (برای نمونه کتاب فلسفۀ علم کلام ولفسون یا جدیدتر از آن ضمیمۀ آکسفورد در کلام اسلامی، زابینه اشمیت که و نیز آثار پروفسور ژوزف فان. اس را می‌توان ملاحظه کرد.) ما به بازاندیشی و بازسازی کلام اسلامی و تأسیس یک الهیات توانمند، کارآمد، روزآمد و پاسخگو نیاز داریم. نه الهیات به پایان رسیده و نه پایان‌پذیر است. این شعار سطحی، شتابزده و خطاآلودی است که ابتدا در اروپا مطرح شد. بیش از ۷۰ سال است که چند کتاب و مقاله دربارۀ آن نگاشته‌اند و شکست خورده و به حاشیه رانده شده است که اکنون جای توضیح تفصیلی آن نیست. الهیدان‌های بزرگ به این تزِ سطحیِ نادرست پاسخ‌های عمیق و مستدل داده‌اند و با تأسیس نظام‌ها و رویکردهای تازۀ الهیاتی ورشکستگی این تز شعارآلود را نشان داده و اعلام نموده‌اند. بله در کلام سنّتی کاستی‌های فراوانی هست- و کدام دانش است که مبرّا از کاستی و خطا باشد؟ - باید این کاستی‌ها را به درستی و به دور از تعصب شناسایی کرد و چاره‌اندیشی نمود و این کار متخصصان ورزیدۀ الهیات و قلّه‌های الهیاتی است نه طفلان نوپای مکتب گریز! البته که انتقاد از کلام سنّتی و دیگر علوم اسلامی لازم و بلکه واجب است ولی دلسوزانه و خیراندیشانه نه ویرانگرانه و با حمله و هجوم و تحقیر و تمسخر که دور از شأن کار علمی است. در این زمینه سخن بسیار است. سربسته می‌گویم که ما نیاز به "انقلاب الهیاتی" داریم و بازتدوین و ویرایش محتوایی و روزآمد همۀ "علوم اسلامی" از ضرورت‌های فرهنگی فوری و مبرم جامعۀ امروز ماست. تأسیس الهیات کاربردی و توجه به شاخه‌های آن از نیازهای فوری جامعۀ ما است. همانطور که اکنون کتاب‌ها و آثار سودمندی در حوزۀ "اخلاق کاربردی" به زبان فارسی داریم باید در این زمینه نیز مجدّانه بکوشیم و این رخنه را پر کنیم و شاخه‌های "الهیات کاربردی" را نیز تأسیس کنیم. شایسته‌تر از همه خود عالمان بزرگ حوزوی و مدرسان عالی مقام حوزه‌ها و طلاب فاضل و سختکوش و با بصیرت مراکز علمی و دینی هستند که با هم‌اندیشی فرزانگان دانشگاهی این رسالت مهم و ارزشمند را به سامان برسانند. سخنان بسیاری در این خصوص دارم که به وقتی دیگر موکول می‌کنم. از شما دوستان برای این مصاحبه سپاسگزارم.