به گزارش خبرنگار مهر، سردار مرتضی قربانی در جلد اول تاریخ شفاهی دوران دفاع مقدس خود با عنوان «در مسیر پیروزی» که توسط انتشارات مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده است، ضمن اشاره به طراحی مرحله چهارم عملیات بیتالمقدس در مورد نحوه تعیین مأموریت یگان تحت امر خود میگوید:
برای اجرای مرحله چهارم دوباره همه فرماندهان قرارگاههای فتح و نصر در مقر کنار جاده آسفالت جلسه تشکیل دادند و با هم صحبت کردند. آنجا مطرح شد که دو تیپِ تحت امر قرارگاه فتح وارد خرمشهر شوند و یک تیپ آن هم به شلمچه مأمور شود؛ یعنی تیپ ۱۴ امام حسین و تیپ ۸ نجف وارد شهر شوند و ما هم تحت امر قرارگاه نصر در گوشه شلمچه عمل کنیم. من، حسین خرازی و احمد کاظمی چون فرمانده سه یگان اصفهان بودیم و کادرها و نیروهایمان بیشتر اصفهانی بودند، همانجا با هم مشورت کردیم، چون داشتند یگانهای ما را که در مراحل قبلی با قدرت عمل کرده بودیم و در تأمین اهدافمان موفق بودیم، از هم جدا میکردند. دلیلش هم این بود که گوشه شلمچه خیلی برایشان مهم بود. از طرف دیگر آزادی خود شهر هم مهم بود. بههرحال ما سه نفر نشستیم و با هم مشورت کردیم و گفتیم باید یک یگان به قرارگاه نصر بدهیم تا بتوانیم گوشه شلمچه را مرد و مردانه بگیریم. بینمان خیلی بحث شد و یک قرعهکشی هم کردیم. حاج احمد کاظمی، فرمانده تیپ ۸ نجف، بیشتر دوست داشت کنار تیپ ۱۴ امام حسین عمل کند. در عملیاتهای دیگر هم همینطور بود. اعتمادش به تیپ ۱۴ امام حسین بیشتر بود تا تیپ ۲۵ کربلا.
شما چی؟
من هم دوست داشتم همه باهم در یک جا بجنگیم و جناح دار باشیم و حواسمان جمع باشد که نیروهای دشمن ما را دور نزنند. یک حس ناسیونالیستی هم بر نیروهای یگانهایمان حاکم بود. به همین دلیل اول، مأموریت جدید را نپذیرفتیم. راستش اول نه من پذیرفتم، نه حسین خرازی و نه احمد کاظمی. بعد هم که مأموریت را پذیرفتیم، رفتیم با هم صحبت کردیم. حتی به فرمانده قرارگاه گفتیم ما میخواهیم برویم با هم مشورت بکنیم و بعد نتیجه را اعلام کنیم. توی همین وضعیت، حسن باقری چند بار ما را صدا زد و گفت «اصفهانیهای ناسیونالیست، بیایید میخواهیم جلسه را ادامه بدهیم. بعد اینکه چند بار صدایمان زد، بالاخره رفتیم توی جلسه نشستیم برای اینکه تصمیم مهمی بگیریم.» جلسه در سطح قرارگاه بود و صیاد شیرازی و محسن رضایی هم در آن حضور داشتند. فرماندهان قرارگاههای فتح و نصر قبلاً تصمیمهای لازم را گرفته و هماهنگیهای ضروری را کرده و جابهجایی یگانی را هم تصویب کرده بودند. فقط میخواستند دستور را به ما ابلاغ کنند. ما دستوری عمل نمیکردیم و با توجه به توان دشمن و توان خودمان مأموریت را میپذیرفتیم و محکم پای آن میایستادیم و از کار کم نمیگذاشتیم.
شما فرماندهان اصفهانی چطور بین خودتان قرعه کشی کردید؟
آن زمان، شیوههای مرسومی برای قرعهکشی وجود داشت. دستهای خودمان را میگذاشتیم و بعد، یک، دو، سه میگفتیم و هرکس دستش را زودتر روی سینهاش میگذاشت، نفر اول میشد. دو یگان باید به خرمشهر میرفتند و یکی هم به قرارگاه نصر میرفت. با همین دست بر سینه گذاشتن قرعهکشی را انجام دادیم. دستهایمان هم خاکی بود. کمی آنطرف تر در کنار جاده هم بیسیمچیها ایستاده بودند و ما را نگاه میکردند. صحنه خیلی قشنگی بود. چون چیزی نبود که با آن قرعهکشی کنیم، مثلاً کاغذ سفیدی که روی آن اسم بنویسیم و آن را توی گردونه بیندازیم، این کار را کردیم. اول هم دست مردانه با هم دادیم که یک نفرمان با تیپ خودش روی جاده بصره - خرمشهر در مرز عملیات کند و گلوگاه را ببندد. این جاده راه اصلی تردد دشمن بود.
سر هم کلاه نگذاشتید؟
نه، اصلاً کلکی در میان نبود. هر سه دستمان را رویهم گذاشتیم و قرعهکشی کردیم. آنها دستهایشان را زودتر روی سینههایشان گذاشتند و من دیرتر. قرار شد آن دو نفر دور شهر بروند و من هم به شلمچه بروم. چون من در قرعهکشی تک آوردم، تحت امر قرارگاه نصر قرار گرفتم. حسین خرازی و احمد کاظمی هم قرار شد با قرارگاه فتح عمل کنند. همه پذیرفتیم و قرار شد با قدرت وارد عملیات بشویم و جلو برویم تا خداینکرده خدشهای به عملیات وارد نشود. فرماندهان ردهبالاتر هم از روز اول که موضوع را به ما گفتند، نظرشان این بود که قرارگاه فتح با این یگانها دور شهر عمل کند و قرارگاه نصر هم با استعداد جدیدش یعنی تیپهای ۲۷ حضرت رسول (ص)، ۷ ولیعصر، ۲۲ بدر، ۴۶ فجر و ۲۵ کربلا از سپاه بهعلاوه تیپ ۵۵ هوابرد و ۲۳ نوهد از ارتش و همچنین تیپ ۳ زرهی لشکر ۱۶ به فرماندهی لهراسبی که ده تا تانک بیشتر نداشت، وارد عمل شود. از نقطه صفر مرزی تا خرمشهر حدود ۱۵ کیلومتر بود که باید جاده اصلی را میگرفتیم و جلو میرفتیم. در ادامه هم باید به شرق رودخانه اروند میرفتیم که در آن محدوده، مرز داخل رودخانه بود.