خبرگزاری مهر؛ مجله مهر _ علی گلستانی فرزین: با شیوع کرونا عاشقی هایمان هم رنگ و بوی دیگری گرفته تا جایی که لایوهای اینستاگرام محل آشنایی و ادارات پست کبوتر نامه رسان عاشقها شده اند.
هر وقت اسم عشق میآید ناخود آگاه ذهنمان به سمت لیلی، مجنون و شیرین، فرهاد میرود. فرهادی که سمبل عاشقی شد و کوه بیستون هم از آتش عشقش در امان نبود.
عشق از بین نمیرود و مختص به زمان یا دورهای خاص نیست. شاید قانون نانوشته ای است که عشق از نسلی به نسل دیگر و از سینهای به سینهی دیگر انتقال پیدا میکند. و انگار جهان نا آرام ما انسانها بدون این مهر و عاشقیها آرام نمیگیرد.
هنوز قصهی پدربزرگها و مادربزرگ هایمان به یادمان است؛ وقتی عاشقانههای بی بی عطر دستمال یزدی جیبی آقاجون را داشت و عاشقیهای پدربزرگ خیره شدن به چشمان بی بی و دوستت دارمهایی که از چشمهایش میخواند.
اما از انعکاس نور صفحه گوشیهایی که به صورتمان میخورد نه میشود گرمای نگاه را حس کرد نه میتوان هرم عشق را مثل زمان بی بی و آقاجون لمس کن.
تقریباً سه ماهی میشود که تمام دلخوشیمان نوتیفیکشن های بالای صفحه گوشی شده است. از اوایل اسفند که با نعمتی به اسم ویروس کرونا آشنا شدیم که باعث دوری تنها از هم شد و قلبها برای دور نشدن از هم تپیدند.
همین دوری و دوستیها هزاران قصه جدید عاشقانه ساختند که حتماً همیشه در ذهن صاحبانش زنده میماند و شاید همانها را برای بچههایشان تعریف کنند که ما دور بودیم ولی حال خوبمان را زنده نگه داشتیم. مریم و رضا هم ازین قضیه مستثنی نبوند.
اداره پست، کبوتر نامه رسان
مریم و رضا تاریخ عقدشان هجدهم بهمن ماه پارسال بود و هنوز یک ماه از زمان عقدشان نگذشته بود که محکوم به دوری ناخواسته شدند.
مریم دانشجوی پزشکی دانشگاه شهیدبهشتی است و بخاطر اینکه محل زندگیشان سمنان بود، در خوابگاه دانشجویی زندگی میکرد. آنها در دانشگاه باهم آشنا شدند. بعد از چندماه صحبت و آشنایی، بهمن ماه سفره عقدشان چیده شد. اما کرونا حال و هوای متفاوتی به دوران خوش نامزدی شأن داد.
با تعطیلی خوابگاهها به خاطر شیوع ویروس کووید١٩ و همه چیزهایی که درباره تعطیلیهای این چند وقت همه مان میدانیم، مریم هم به ناچار مجبور به بازگشت به شهر خودشان شد و این دوری تجربه عاشقی جدیدی را برایشان آغاز کرد.
رضا و مریم هر روز از طریق فضای مجازی به صورت تصویری هم صحبت میشدند ولی معلوم است که این صحبتهای مجازی کافی نبود.
برای مایی که یاد گرفته بودیم سریع به یکدیگر دسترسی داشته باشیم و صندوقهای زرد پست از کنار خیابانهایمان کم کم حذف شده بودند و گاهی در ستایش نامه نگاریهای نوستالژیک و پستچیها مینوشتیم، باید دوباره به راههای رفته و فراموش شده برمی گشتیم.
مریم خودش را از رضا دور و روز مَرد را نزدیک میدید. پس برای شاد کردن دلِ رضا دست به کاری زد که در ایام قرنطینه کرونا تنها راه پیش رویش بود: برگشت به روزهای نوستالژیک پست و نامه نگاری.
بعد از چند روز گشت زدن در سایتهای خرید اینترنتی، پیراهنی به سلیقه خودش برای رضا خرید.
نامههایی که در این مدت نوشته بود و شال گردنی را که دو هفته طول کشید تا برای رضا ببافد، داخل جعبهای که با هنر خودش تزئین کرده بود، گذاشت. شش روز مانده به روز مَرد اداره پست بستهای را که مریم آماده کرده بود، تحویل گرفت و مابقی ماجرا....
در ایام قرنطینه ادارات پست تبدیل به کبوترهای نامه رسان عاشقها شده اند. شاید با این همه پیشرفت تکنولوژی و امکان برقراری تماسهای تصویری، هنوز هم بهترین راه بیان عشق و احساسات همین کارهایی است که خیلی ساده با دست و هنر خودمان خلق میکنیم.
مدت هاست از زمان شروع قرنطینه خانگی میگذرد و خیلیها مثل رضا و مریم دست نوشته و وسایلی را که خودشان درست یا خریداری میکنند، برای معشوقههایشان میفرستند.
این روزها اداره پست امین و رازدار عاشقها است.
تا مقصدعشاق رهی دور و دراز است
کرونا نه فقط باعث قدر دانستن لحظاتمان شد بلکه باعث آشنایی و ازدواج عدهای گردید. با رواج یافتن لایوهای شبانه هنرمندان و سلبریتی ها در اینستاگرام شب نشینی ها و دورهمی هایمان به قاب گوشیهایمان ختم شد.
هزاران نفر هرشب در این لایوها باهم معاشرت و صحبت میکنند بدون اینکه همدیگر را دیده باشند. مثلاً شاعر جوانی تعریف میکرد که بعدها دو تا از مخاطبهای لایو شبانه ای با هم آشنا شدند و حالا در حال سامان دادن برنامههای ازدواجشان هستند.
ماجرا از این قرار بوده که لایو مشاعره او باعث آشنایی فرنوش و علی شد. این شاعر از مخاطبان خود درخواست شرکت دراین برنامه را میکرد و هر مخاطب با ارسال شعری، حاضری هرشب خود را میزد.
مشاعره بین مخاطبان انقدر جذاب بود که به جدل بین علی و فرنوش منجر گردید. حدود نیم ساعت ازلایو گذشته بود که هنوز مشاعره بین آنها ادامه داشت و هیچکدام حاضر به تسلیم نمیشد. از آن بحثها و دعواهایی که بعدها منجر به ازدواج میشود. رقابت هرشب ادامه داشت و آنها بیشتر با هم اشنا میشدند.
اشنایی همان و فراهم شدن سور و سات عروسی برای روزهایی که کرونا سایه اش را از سرمان کم میکند، همانا.
همه ما، گاهی سخت و گاهی راحت، به ماسک و تب سنج و خوراکیهای مناسب ایام کرونا دسترسی پیدا کردیم. فقط انگار دسترسی به دوست داشتنهای نو کمی سخت و عجیب به نظر میرسید. چون امکان دیداری وجود نداشت. ولی، عشق راه خودش را پیدا میکند، منتظر قواعد مرسوم جهان نمیماند. راهش را پیش میبرد و آن که را که باید به دیگری برساند، میرساند.
* تیتر "عشق در روزگار کرونا" برگرفته از کتاب "عشق در روزگار وبا" از گابریل گارسیا مارکز است.