امیرالمومنین(ع) چند روز قبل از شهادتشان خطبه ای خواندند و از از بی وفایی مردم کوفه شکایت کردند و در فراق یاران شهیدشان بسیار گریه کردند.

به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی است از حجت الاسلام ابوالفضل ابراهیمی استاد حوزه علمیه امام خمینی (ره) که به مناسبت سالگرد شهادت امام علی (ع) نوشته شده است:

نوف بکالی نقل می‌کند امیرالمومنین چند روز قبل از شهادتشان خطبه‌ای خواندند و پس از بیان معارف توحیدی و دعوت به تقوا از بی وفایی مردم کوفه شکایت کردند و در فراق یاران شهیدشان بسیار گریه کردند.

حضرت در این خطبه فرمودند: أَیْنَ إِخْوَانِیَ الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ وَ مَضَوْا عَلَی الْحَقِّ أَیْنَ عَمَّارٌ وَ أَیْنَ ابْنُ التَّیِّهَانِ وَ أَیْنَ ذُو الشَّهَادَتَیْنِ وَ أَیْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ تَعَاقَدُوا عَلَی الْمَنِیَّةِ وَ أُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَی الْفَجَرَةِ‌: کجایند برادرانم آنها که به راه افتادند و راه حق پیمودند؟! عمار کجاست؟!ابن تیِّهان کجاست؟! ذوالشهادتین کجاست؟! کجایند همانندهای آنان، برادرانی که پیمان مرگ بستند و سرهای مطهرشان نزد فاجران برده شد؟

کسانی که امیرالمومنین (ع) در فراق آنها گریه می‌کند الگوهای مناسبی برای مؤمنین هستند لذا در این یادداشت مختصری از احوالات ایشان را بررسی می‌کنیم.

عمار بن یاسر:

پدرش یاسر قبل از اسلام برای پیدا کردن برادر خود از یمن به مکه آمد و در مکه با کنیزی به نام سمیه ازدواج کرد که حاصل آن ازدواج حضرت عمار بود. ایشان نزد شخصی به نام ابوحذیفه بودند تا ظهور اسلام. هر سه مسلمان شدند.

پس از مسلمان شدن مورد شکنجه مشرکین قرار گرفتند و یاسر و سمیه به شهادت رسیدند عمار در اثر شکنجه ایمان خود را انکار کرد و پس از آن بسیار ناراحت بود که چرا ایمان خود را انکار کرد که خدای متعال در وصف او آیه نازل کرد: مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ: کسی حق ندارد پس از ایمان به خدا کافر شود مگر کسی که مورد اکراه واقع شده و خدا را انکار می‌کند در حالی که قلب او به ایمان خدای متعال آرامش و اطمینان دارد. (النحل‏ / ۱۰۶)

پیامبر ایمان محکم او را می‌ستود و می‌فرمود: هر کسی عمار را به خشم آورد خدا را به خشم آورده است.

عمار جزو کسانی بود که در زمان پیامبر به حبشه هجرت کرد و در جنگ بدر، احد و خندق و سایر جنگ‌ها شرکت داشت.پیامبر بین او و حذیفه عقد اخوت خواند.

او کسی است که طبق فرمایش پیامبر جزو پنج نفری می‌باشد که بهشت مشتاق آنهاست.

در زمان امیرالمومنین (ع) جزو ثابت قدمان ولایت حضرت بود و در جنگ صفین به شهادت رسید حضورش در جنگ صفین سند حقانیت امیرالمومنین (ع) بود در فتنه‌ها، ملاک حق، جایی بود که عمار در آنجا باشد و شهادت او نیز سند حقانیت امیرالمومنین (ع) بود زیرا همه این حدیث را از پیامبر شنیده بودند که به عمار فرمود: تو به دست گروهی ظالم کشته می‌شوی.

وقتی به دست ابوغادیة به شهادت رسید ملعونی دیگر سر عمار را از بدنش جدا کرد و دو نفر بر سر اینکه چه کسی آن رأس مطهر را حمل کند دعوا کردند عمرو عاص با دیدن این صحنه گفت: به خدا قسم دعوا نمی‌کنند مگر بر سر رفتن در آتش جهنم.

معاویه به او اعتراض کرد چرا به سربازان ما این گونه سخن می گوئی: عمرو عاص گفت: «هو و اللّه ذاک، و اللّه إنّک لتعلمه، و لوددت أنّی متّ قبل هذا بعشرین سنة.» به خدا قسم همین طور است و تو نیز می‌دانی ای کاش بیست سال قبل مرده بودم و در این جنگ شرکت نمی‌کردم.

حجاج بن یوسف ثقفی به ابوغادیة قاتل عمار گفت: اگر همه اهل زمین عمار را می‌کشتند همه آنها داخل آتش می‌شدند.

ابن التیِّهان:

ابو هیثم انصاری مالک بن تیهان بن مالک. از قبیله اوس و جزو صحابی پیامبر بود. در بیعت عقبة اول و دوم شرکت داشت و اولین کسی بود که با پیامبر بیعت کرد. در جنگ بدر و سایر جنگ‌های پیامبر (ص) شرکت داشت و جزو نقباء بود یعنی در بیعت عقبه دوم پیامبر (ص) او را به همراه یازده نفر دیگر انتخاب کرد تا کفیل قومشان باشند. در جنگ‌ها با دو شمشیر می‌جنگید لذا لقب «ذوالسیفین» به او داده بودند.

امام رضا علیه السلام در روایت معروف «شرائع الاسلام» او را جزو کسانی می‌شمارند که در راه پیامبر حرکت کردند و ثابت قدم بودند. جزو دوازده نفری است که پس از غصب خلافت در مسجد پیامبر (ص) در دفاع از امیرالمومنین (ع) سخنرانی کرد و خطاب به خلیفه اول گفت: من شهادت می‌دهم که پیامبر برای سخنرانی ایستاد و علی علیه السلام را از جا بلند کرد. بعضی از انصار گفتند: او را از جای بلند نکرد مگر برای خلافت و بعضی دیگر گفتند پیامبر (ص) خواست تا مردم بدانند هر کسی پیامبر بر او ولایت دارد علی نیز مولای اوست و فرمود: اهل بیت من مانند ستارگان برای اهل زمین هستند پس به دنبال ایشان راه بروید و آنها را پشت سر خود قرار ندهید. (الخصال؛ ج ‏۲؛ ص ۴۶۵)

ذو الشهادتین:

خزیمة بن ثابت از انصار مدینه و اصحاب رسول خدا بود حضرت او را «ذوالشهادتین» لقب داد یعنی شهادت او به تنهایی برابر شهادت دو نفر است و علت این نامگذاری شهادت او به نفع رسول خدا (صد) در جریان یک داد و ستد است. پیامبر (ص) اسبی سفید به نام «مُرتَجَز» را خریداری کرد فروشنده ادعا کرد که اسب برای اوست. حزیمة شهادت داد که اسب برای پیامبر (ص) است. حضرت به او فرمود: چطور شهادت می‌دهی در حالی که شاهد ماجرا نبودی؟ به حضرت عرض کرد: چون شما ادعا می‌کنید اسب را خریده‌اید، حرف شما برای من مانند این است که حاضر بودم و شاهد بودم.

او جزو دوازده نفری بود که از امیرالمومنین حمایت کردند و خطاب به خلیفه اول گفت: آیا نمی‌دانی که پیامبر شهادت من به تنهایی را برابر دو شهادت دانست و قبول کرد؟ او گفت: بله می دانم. خزیمه فرمود: پس شهادت می‌دهم که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که می‌فرمود: اهل بیت من بین حق و باطل جدایی می‌اندازند و آنها امامانی هستند که باید به ایشان اقتدا کرد.

اشخاص دیگری که در جنگ صفین به شهادت رسیدند و امیرالمومنین در این خطبه به ایشان اشاره فرمودند.

هاشم بن عتبة بن ابی وقاص:

هاشم بن عتبة بن ابی وقاص معروف به «هاشم المرقال» علت نامگذاری او به مرقال به دلیل این است که سریع حرکت می‌کرد. در جنگ صفین پرچم لشکر امیرالمؤمنین (ع) در دست او بود و با پرچم حرکت می‌کرد.‬ در جنگ صفین به همراه قاریان قبیله أسلم به شهادت رسید. وقتی امیرالمومنین (ع) بالای سر ایشان رسید فرمود: جزی اللّه خیرا عصبة أسلمیة، صباح الوجوه صرعوا حول هاشم‏: خدای متعال جزای خیر دهد گروه أسلم را با چهره‌ای نورانی در کنار هاشم افتاده‌اند.

قبل از شهادت وقتی هنوز رمقی در بدن داشت به شخصی گفت: سلام من را به امیرالمؤمنین (ع) برسان و به ایشان عرض کن شبانه جنازه‌ها را جمع کنید که فردا ابتکار عمل با گروهی است که جنازه‌هایشان جمع شده باشد. امیرالمؤمنین (ع) وقتی پیام او را شنید دستور داد شبانه پیکر شهدا را جمع کردند و فردا پیروزی با ایشان بود.

أبو عمرة عمرو بن محصن النجاری:

ابو عمره عمرو بن محصن از بزرگان اصحاب امیرالمومنین (ع) بود که در جنگ صفین به شهادت رسید.

عبد اللّه بن بدیل الخزاعی:

فرمانده جناح راست سپاه امیرالمؤمنین (ع) در جنگ صفین بود به سمت جناح چپ سپاه معاویه به فرماندهی حبیب بن مسلمة حمله کرد و تا ظهر طوری آنها را عقب راند که به خیمه معاویه رسیدند. برای سپاه خود بر علیه معاویه سخنرانی می‌کرد و می‌گفت: من به همراه پیامبر نیز با آنها جنگیدم در حالی که مشرک بودند اما حالتی که الان دارند هیچ تفاوتی با آن زمان نمی‌کند حمله کنید به سوی دشمن خدا.

آن قدر پیش روی کرد که وارد خیمه معاویه شد وقتی معاویه جان خود را در خطر دید فریاد زد: اگر با شمشیر نمی‌توانید با او بجنگید سنگبارانش کنید. سپاه معاویه او را سنگباران کردند تا زخمی شد و شهادت رسید.

منابع:

نهج البلاغه

بهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه، علامه محمد تقی شوشتری

خصال شیخ صدوق

وقعة الصفین

معجم رجال آیت الله خوئی