خبرگزاری مهر - گروه بین الملل: پروفسور ریچارد فالک، استاد دانشگاه پرینستون آمریکا و گزارشگر ویژه شورای حقوق بشر سازمان ملل در مورد وضعیت حقوق بشر در فلسطین در سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۴ بوده و بالغ بر ۲۰ کتاب از وی منتشر شده است.
فالک، هنگام اولین ورود به سرزمینهای اشغالی در سال ۲۰۰۸، درحالی که به صورت رسمی و برای انجام مأموریت بین المللی خود وارد این اراضی شده بود، به دستور وزیر خارجه این رژیم دستگیر شد و پس از اینکه ۱۵ ساعت در یک سلول انفرادی کوچک و تاریک حبس بود، توسط این رژیم اخراج شد.
وی که خود شش سال مسؤولیت گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در حوزه فلسطین را به عهده داشتهT در معرض آزار شدید رژیم صهیونیستی بوده است. فالک بعدها در نامهای سرگشاده به بان کی مون، دبیرکل وقت سازمان ملل از مواضع سازمان ملل در قبال جنایات جنگی اسرائیل به شدت انتقاد کرد. گزارشی که توسط او منتشر شد اسرائیل را رژیمی آپارتاید نامیده بود که مورد اعتراض شدید آمریکا و اسرائیل واقع شد و نهایتاً این گزارش از سایت سازمان ملل برداشته شد.
خبرنگار مهر گفتگویی با «پروفسور ریچارد فالک» در رابطه با این موضوع تنظیم نموده که مشروح آن در زیر آمده است.
*شما کمیسر سازمان ملل در امور حقوق بشر فلسطین بودید و گزارشهای شما در خصوص اسرائیل حقایق زیادی را در خصوص سیاستهای شهرک سازی، آپارتاید اسرائیل بر ملأ میکرد. تا چه اندازه این گزارشها تأثیر عملی بر سیاستهای اسرائیل داشت؟
دوره مأموریت من به عنوان گزارشگر ویژه سازمان ملل در فلسطین بین سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۴ بود. در این مدت اسرائیل در سالهای ۲۰۰۸-۲۰۰۹، ۲۰۱۲ و ۲۰۱۴ حملات گستردهای به غزه داشت ضمن اینکه شهرکهای غیرقانونی خود را در کرانه باختری و قدس شرقی گسترش داده و از هرگونه روند واقعی مصالحه سیاسی در متن روند صلح اسلو جلوگیری میکرد.
من به این تحولات منفی به عنوان پیش زمینهای برای پاسخ به سوال شما در مورد اینکه آیا گزارشهای من تأثیر عملی بر سیاستهای اسرائیل داشته اند یا خیر اشاره میکنم. باید تصدیق کنم که من نمیتوانم هیچ تأثیر مثبتی در رویهها و سیاستهای اسرائیل تشخیص دهم. به ویژه در رابطه با تلاشهای اسرائیل برای دنبال کردن جاه طلبیهای توسعه طلبانه خود در مورد کنترل قلمرو فلسطین و ساکنان غیر یهودی آن و یا بی اعتنایی آن به قوانین بین المللی و سازمان ملل.
به نظر میرسد افزایش انتقادها نسبت به رفتار اسرائیل توسط خودم یا دیگران رویکرد جدید اسرائیل را ترغیب کرد تا دفاع از خود را در برابر اتهامات غیرقانونی و جنایتکارانه رها کند و در عوض انرژی و منابع را جهت بدنامی منتقدین بسیج کرد و تمام تلاش خود را برای بی اعتبار کردن آنها انجام داد و حتی حمایت از کمپین بایکوت، عدم سرمایهگذاری و تحریم اسرائیل و سایر ابتکارات همبستگی جهانی تحت عنوان کمپین غزه آزاد را غیر قانونی میداند.
این عقب نشینی اسرائیل با تصویب IHRA «انجمن بینالمللی تحقیقات هولوکاست» به اوج خود رسید که عمداً نفرت یهودیان را به عنوان یک قوم با انتقاد از اسرائیل به عنوان دولت قوم یهود گسترش داد. طعنه آمیز است که این حرکت واپس گرایانه بیشترین تأثیر را در کشورهایی مانند ایالات متحده، انگلیس و آلمان داشته باشد - کشورهایی که افتخار میکنند دارای معتبرترین دموکراسیهای مبتنی بر قانون اساسی جهان که از زمان آتن باستان شناخته شده هستند و با این حال وقتی صحبت از اسرائیل میشود، حق بیان آزاد و اعتراض غیر خشونت آمیز با تأیید رسمی نقض میشود.
من معتقدم که گزارشهای من تأثیر مفیدی بر گفتمان درون سازمان ملل متحد (از جمله سازمانهای غیردولتی جامعه مدنی) و بر درک جامعه دیپلماتیک، با توجه به چهار جنبه مشخص از رفتار اسرائیل داشته است: ۱) درک شخصیت (هویت) استعماری اسرائیل و خلع ید مردم فلسطین. ۲) ابعاد الحاق دوفاکتو کرانه باختری و قدس شرقی توسط اسرائیل اشغالگر که قوانین بین المللی بشردوستانه را نقض میکند .۳) شخصیت غیرقابل پشتیبانی اشغالگر متخاصم که ماهیت سوءاستفاده ای آن توسط قوانین بین المللی بشردوستانه از جمله کنوانسیونها و پروتکلهای ژنو مورد توجه قرار نمیگیرد. ۴) شخصیت آپارتاید اسرائیل، نه تنها در رابطه با اشغال قلمرو اکتسابی در جنگ ۱۹۶۷ بلکه در رابطه با کل فلسطین، از جمله پناهندگان و تبعیدهای غیر ارادی، اقلیت ساکن اسرائیل قبل از سال ۱۹۶۷ و افراد غزه پس از قطع روابط اسرائیل در سال ۲۰۰۵.
من در گزارشهایم به بی عدالتیهای روزمره مربوط به اشغال طولانی مدت سرزمینهای فلسطین، که قبلاً توجه زیادی را به خود جلب نکرده بود، توجه ویژه ای کردم - اگرچه جانشین من «مایکل لینک» به عنوان گزارشگر سازمان ملل در فلسطین، استدلالهایی بیشتر از من انجام داده است و به این نتیجه گیری منطقی رسیده است که اشغال باید با اقدامات قضائی و سیاسی در سطح بین المللی به پایان رسد.
ماهیت قانونی، اخلاقی و سیاسی مسئله «اشغال طولانی مدت» به ویژه که در این امر با انکار کلیه حقوق مدنی و سیاسی برای ساکنان مناطق فلسطین اشغالی و رد حاکمیت فلسطین همراه شده است در حالی بر همگان آشکار است که سازمان ملل فلسطین را در سال ۲۰۱۲ به عنوان دولتی عضو بدون حق رأی در سازمان ملل مورد شناسایی قرار داد.
من معتقدم که گزارشهای من هر چند اندک به تغییر گفتمان و برداشتهای فعالان جامعه مدنی و همچنین بسیاری از اعضای جامعه دیپلماتیک کمک کرده است - کسانی که به صورت خصوصی، موافقت خودشان با تحلیلم را بیان کردند.
این گزارشها همچنین بی قانونی بودن رفتار اسرائیل را در رابطه با شهرک سازی، دیوار حائل و اتکا به نیروی بیش از حد به ویژه در غزه مطرح میکند - به روشی که رسانهها و افکار عمومی استدلالهای رقیب که توسط اسرائیل و فلسطین مطرح میشود را درک کردند - و به نظر میرسید برخی از این گزارشها به دولتها در تدوین رویکرد آنها به درگیری اساسی کمک کننده بود.
*یکی از گزارشهای شما در خصوص اسرائیل با فشارهای خارجی از سایت سازمان ملل حذف شد. محتوای این گزارش چه بود و چرا اینقدر حساسیت درباره آن وجود داشت؟
گزارش من یا در سال ۲۰۰۹ یا سال ۲۰۱۰ به طور موقت از وب سایت سازمان ملل حذف شد، اما جالب اینجاست که این ابتکار نه ازطرف اسرائیل یا ایالات متحده آمریکا بلکه از طرف تشکیلات خودگردان فلسطین، که نماینده فلسطین در سازمان ملل است مطرح شد.
تنها اعتراض آنها به گزارش من این بود که این گزارش حماس را به عنوان مقام اداره کننده غزه و کنترل کننده مؤثر فرایند حاکمیت تأیید میکرد و حماس منعکس کننده هر دو تفکر پیروز در انتخابات ۲۰۰۶ در غزه بود و در نتیجه نیروهای فتح مرتبط با دولت فلسطین را برکنار کرد.
فقط ذکر لغت حماس آشفتگی و خشم حکومت خودگردان فلسطین را برانگیخت تا به دنبال استعفای من به عنوان گزارشگر ویژه سازمان ملل باشد به خصوص پس از انتقاد من از جنبههای تشکیلات خودگردان فلسطین در کرانه باختری و حمایت جنجالی آنها از مطالبات اسرائیلی و ایالات متحده آمریکا که سازمان ملل به توصیههای گزارش گلدستون توجه نکند، گزارشی که از نقض قوانین جنگ از سوی اسرائیل در طی عملیات و حمله ویرانگر نظامی آن به غزه که در پایان سال ۲۰۰۸ آغاز و تا ژانویه ۲۰۰۹ به مدت چندین هفته ادامه داشت، انتقاد میکرد.
بعد از اینکه نتوانستند من را از موقعیت (مقام) خود برکنار کنند، پارلمان تشکیلات خودگردان فلسطین لحن و موضع خود را تغییر داد و با من تا پایان دوره ماموریتم همکاری داشت و متعاقباً به گزارشات من اعتراض نکردند، حتی وقتی درباره نقش حماس بحث شد.
*شما به کرات سیاستهای اسرائیل را نقد کردید و روند صلح را نیز یک حقه میدانستید. چرا این روند را یک حقه میدانید؟
شاید کلمه hoax (دست انداختن، فریب) برای بیان دیدگاهم اغراق آمیز باشد یعنی اینکه روند صلح همانطور که شکل گرفته و اجرا شده بسیار مورد علاقه اسرائیل است و علیه فلسطین تبعیض قائل میشود تاحدی که انتظار داشتن صلح پایدار و عادلانه از چنین دیپلماسیهای یک طرفه ای احمقانه است.
این عدم تعادل اساسی از چند جنبه مشهود بود. مهمتر از همه، چارچوب مذاکرات با دادن نقش نامناسب واسطه گر یا کارگزار صادق به ایالات متحده آمریکا - حامی آشکار و بی قید و شرط اسرائیل - به طور جدی نقص داشت. این نقص توسط دیپلماتها و کارمندان نماینده ایالات متحده آمریکا در جریان روند صلح اسلو که اغلب از نزدیک با جنبش صهیونیسم رابطه دارند به نمایش گذاشته شده است.
چنین مشارکتی همچنین فشار ایالات متحده آمریکا بر تیم مذاکره کننده فلسطین - که نسبت به بسط حل اختلاف یا اعتراضات قانونی دیگری فشار نیاورد – را توضیح میداد زیرا چنین اعتراضاتی روند صلح را مختل میکند و ایالات متحده تاکید میکرد که تا زمان مذاکرات وضعیت نهایی اینگونه موضوعات حل نشده باقی بماند و این موضوعات هرگز حل نشد.
این فشار برای نادیده گرفتن اعتراضات حقوق بین الملل در مورد جاه طلبیهای توسعه ارضی اسرائیل، با پذیرش حقایق موجود در زمین توسط واشنگتن همراه بود زیرا تقدم بر اعتراضات قانونی به شهرک سازی، در واقع، مجازات فلسطینیها به دلیل پیروی از توصیه برای تعویق اعتراضات بود. این بازی استدلال، گرفتار شدن فلسطینیها توسط روند اسلو را آشکار میکند - به جای اصرار به اسرائیل برای مسدود کردن فعالیتهای حل اختلاف جهت حفظ چشم اندازهای دیپلماتیک، این فشار را به فلسطینیان وارد کرد تا اعتراضات خود را نسبت به رفتار غیرقانونی اسرائیل، که از نظر ماهیت دستیابی به سازش بین دو دولت را مانع میشد – سرکوب کنند.
از این بدتر فلسطینیها با غفلت خود همراه شدند و به نوعی فکر میکنند که در مقابل این نگرشها به آنها پاداش داده میشود. روند اسلو تلهای بود که فلسطینیها هرگز از آن فرار نکردند و به بدتر شدن چشم انداز فلسطین و تحمیل عذابهای اضافی از جمله شدت خشونتهای مهاجران به ساکنان فلسطینی کرانه باختری منجر شد.
در واقع، پویایی این دوره صلح اسلو از سال ۱۹۹۳ تا آغاز دوره ریاست جمهوری ترامپ در سال ۲۰۱۷ افزایش انتظارات اسرائیل با توجه به جاه طلبیهای حداکثر ارضی آن بود و امیدهای فلسطین برای دستیابی به یک مصالحه سیاسی در قالب همبستگی کشورهای مستقل که از جایگاه مساوی در جامعه بین المللی برخوردار هستند را سرکوب کرد.
همچنین آشکار شد که سیاست داخلی اسرائیل به طور پیوسته به سمت جناح راست می چرخد که این مهم تا حدودی منعکس کننده اهرم فزاینده جنبش مهاجران (شهرک نشین ها) است. این تحولات به طور فزاینده ای روشن کرد که سازش سیاسی دو کشور دیگر توسط رهبری اسرائیل به عنوان یک هدف مصلحتی تلقی نمیشود. در واقع، دیگر نیازی به پنهان کردن اعتقاد اسرائیل مبنی بر اینکه کرانه باختری، یک عنصر جدایی ناپذیر از حق یهودیان به سرزمین فلسطین است – سرزمینی که توسط جریان اصلی صهیونیسم به عنوان سرزمین موعود تعبیر شده است.
برخی از صهیونیستها، متصل به ادعای دموکراتیک و متصل به هویت سیاسی اسرائیل، نگران هستند الحاق کرانه باختری بمب جمعیتی را منفجر خواهد کرد که پنهان کردن ماهیت آپارتاید دولت اسرائیل را غیرممکن میکند.
*در حال حاضر دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا طرح موسوم به معامله قرن را ارائه داده است و اسرائیل نیز در صدد الحاق کرانه باختری است. این روند را چگونه ارزیابی میکنید؟
همچنان که اشغال ادامه داشت و حرکتهای الحاق اسرائیل با مقاومت اندک بین المللی روبرو میشد، تغییری چشمگیر در چشم انداز نتانیاهو، (شخصیت سیاسی غالب اسرائیل) از موضع بین المللی که طرفدار سازش سیاسی است به نتیجهای که به صورت یکجانبه و در قالب راه حل تحمیل شده اسرائیل به دست آمد، تغییر کرد.
وقتی ترامپ اوایل سال ۲۰۱۷ وارد کاخ سفید شد این تغییر برای نخستین بار از حمایت ژئوپلیتیک صریح دولت ایالات متحده برخوردار شد و دیگر نیازی به پنهان کردن این دیدگاه نبود. در این فضا اسرائیل برای تأیید ادعاهای خود که تسلط بر سرزمین موعود است تلاش کرد و از هرگونه دلبستگی به صلح از طریق مذاکرات منصرف شد.
طرح ترامپ، چه به عنوان معامله قرن یا با نام رسمی خود از صلح تا شکوفایی شناخته شود، مهر تأیید خود را به ادعای اسرائیل در مورد راه حل یک کشور با مشخص کردن مناطقی که برای دولت فلسطین به عنوان یک کشور در نظر گرفته شده است زد. درست شبیه منطقه بانتوستان که توسط رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی تأسیس شد تا زشتترین ویژگیهای تسلط و بهره برداری نژادپرستانه را پنهان کند.
همانطور که اکنون برای جهانیان آشکار است، حتی تشکیلات خودگردان فلسطین نمیتوانست با طرح ترامپ به عنوان یک پیشنهاد جدی برای مذاکره کنار آمده و به درستی آن را به عنوان سناریوی پیروزی اسرائیل رد کرد. اسرائیل قصد دارد بخش بزرگی از کرانه باختری را با چراغ سبز واشنگتن، به خود ملحق کند که به نظر میرسد در ماههای آینده این طرح عملی شود.
گرچه این طرح توسط برخی از مقامات برجسته امنیتی در اسرائیل و حتی برخی صهیونیستها مورد مخالفت قرار میگیرد زیرا اکثریت جمعیتی یهودی را نادیده میگیرد و باعث برانگیختن حمایت جدید بین المللی و اعراب از شکایتهای فلسطین شده و شاید محرک برای انتفاضه سوم باشد.
باید درک کرد که برنامه ترامپ فاقد هرگونه پشتوانه بین المللی بوده و بنابراین به هیچ وجه مستحق احترام در سازمان ملل یا جاهای دیگر نیست. این مجموعه پیشنهادی کاملاً حزبی و متکبرانه بوده که با حقوق بین الملل، اجماع سازمان ملل و اخلاق ابتدایی مغایرت دارد. طرح معامله قرن به جای اینکه مورد توجه جدی قرار گیرد، باید رد شود.