شیوع کرونا فارغ از تغییر وضعیت‌هایی درونی زندگی کارگران، وضعیت‌های بیرونی را هم چنان تغییر داد که برای بسیاری از روزمزدها کاری برای انجام دادن نمانده بود... قواعد قرنطینه برای کارگران نیست.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ: هر گزارشگر مطبوعاتی که بخواهد درباره وضعیت کارگران گزارشی شسته‌رفته و حتی المقدور کامل و کم‌نقص ارائه کند با یک «مشکل بی در رو» مواجه است؛ از یک‌سو چنین گزارشی نمی‌تواند وضعیت کارگران را در شرایط کنونی، به شکلی واقعی، اصیل و بنیادی بازنمایی کند، مگر اینکه اشاراتی به تاریخ پر افت و خیز طبقه کارگر لااقل در دویست سال اخیر داشته باشد و این برهه را در بستر بسط و توسعه اقتصاد سیاسی سرمایه‌داری مورد واکاوی قرار دهد؛ اما از سوی دیگر چنین کاری هر گزارشی را به عنوان یک متن ژورنالیستی از اعتبار می‌اندازد و آن را به چیز دیگری بدل می‌کند؛ چیزی که هیچ مخاطبی در یک رسانه پیگیری‌اش نخواهد کرد.

تا جایی که به وضعیت کارگران روزمزد در دوران شیوع کرونا در ایران مربوط است، وضعیت به شکل عجیبی غم‌انگیز است. در پرونده «کرونا و فرهنگ جدید زندگی» تلاش شد تغییراتی که شیوع کرونا در صحنه و پهنه زندگی به طور کلی، و در عرصه‌های مختلف حیات اجتماعی و فرهنگی وارد آورده است، اشاراتی شود. در برخی از عرصه‌ها تحولات یا به نوعی بود که با تغییراتی اندک در خط و مشی‌ها و راهکارهای رایج در دوران پیش از کرونا، می‌شد روال کلی را دست نخورده به جای خویش ابقاء کرد؛ باز دسته دیگری از تحولات به قسمی بودند که بنیادهای حیات اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و… را جابه‌جا نمی‌کردند، بلکه عموم تغییرات در سطوحی رقم می‌خوردند که نیازمند بازنگری در سبک زندگی بودند و در نهایت کلیت حیات آدمی با بحرانی بنیادین به مخاطره نمی‌افتاد.

اما به نظر می‌رسد برای کارگران آزاد، روزمزدها، دستفروش‌ها، کارگران مهاجر و به طور کلی پایین‌ترین سطوح کارگزاران جامعه ایرانی، تحولات دوران شیوع کرونا در زندگی آنها دیگر نه با تغییرات سطحی در راهکارهای تداوم حیات، و نه حتی با بازنگری در سبک زندگی قابل تبیین و حل و فصل نبوده و نیست. در وضعیت کارگران در زمانه کرونا ما با یک بحران مواجه بودیم که قطعاً نه این گزارش‌، بلکه صدها گزارش دیگر از این دست هم نمی‌توانند گوشه‌ای از آن بحران را بازنمایی کند. بحرانی که بنیادهایش در همان تاریخ طبقه کارگر و اقتصاد سیاسی‌ای ریشه دارد که چند قرن است به شیوه‌ای کاملاً «غیر ملموس» در حال بلعیدن و سرکوب بی‌حد و حصر این قشر است.

شیوع ویروس کرونا فارغ از تغییر وضعیت‌هایی درونی زندگی کارگران، وضعیت‌های بیرونی را هم چنان تغییر داد که برای بسیاری از کارگران روزمزد کاری برای انجام دادن نمانده بود و موقعیت شغلی آنها با تهدید جدی روبرو شد فعلاً بیایید به همین اشاره اندک به آن تاریخ بسنده کنیم و تعریف کلاسیک «کارگر» با این صورت بندی را بپذیریم: «کارگر کسی است برای ادامه حیات خود، نیروی کار خود را می‌فروشند». قشری که با معاوضه «نیروی کار» با «دستمزد» که باید به موقع به او برسد، نیازهای اولیه و اساسی حیاتش را پاسخ می‌گوید و تنها راه بقای خویش را در این معاوضه که ابداً برایش سودمند نیست، می‌جوید. ذکر این نکته هم ضروری است که با تحولات تکنیکی و بوروکراتیک بویژه در ۵۰ سال اخیر دامنه این تعریف تا حد زیادی گسترده شده و ما با خیل عظیمی از کسانی مواجه‌ایم که شغل‌هایشان با عناوین دیگری خوانده می‌شود، ولی در واقع چیزی نیستند جز «کارگر».

اما از این بحث‌ها که بگذریم، با تعریفی که تا اینجا پذیرفته‌ایم، روشن است که چگونه شیوع کرونا در جامعه ایرانی بساط کارگران را به شکلی بحرانی و هولناک به هم زد و تداوم حیات روزمزدان را با دشواری غیرقابل توصیفی روبرو ساخت. وقتی از قرنطینه صحبت می‌شود - که در ایران نوع خودخواسته و بدون دخالت دولت آن را شاهد بودیم - در واقع از چیزی سخن گفته می‌شود که یک کارگر روزمزد «نمی‌تواند» به آن پایبند باشد. شرط قرنطینه وجود نوعی دارایی (حقوق – دستمزد) است که باید برسد و این امکان را فراهم کند تا کسی بدون نیاز به کار روزانه یا ماهانه و… بتواند در مدت زمان قرنطینه خودخواسته، از پس هزینه‌های معیشتش برآید؛ خواه این هزینه در قالب نوعی تعهد و قرارداد که کارفرما با کارگر منعقد می‌کند به او برسد، خواه به عنوان نوعی آب باریکه که نهادهای دولتی به مثابه حقوق و مزایا به کارمندانشان می‌دهند. بدیهی است که کارگران روزمزد و کسانی که در مدت زمان‌هایی اندک باید نیروی کارشان را بدون هیچ قرارداد و تعهدی رسمی با دستمزدهای اندک روزانه و ساعتی و… معاوضه کنند تا زنده بمانند، هیچکدام واجد شرط پیش‌گفته نیستند و در همین ابتدای کار مشخص است که قرنطینه برای این قشر محلی از اعراب ندارد و اینان مجبورند در شرایط اپیدمی یک ویروس مرگبار، درست مانند زمانی کار کنند که هیچ خبری از این ویروس و اپیدمی نبوده است. آنها مجبورند به سر کارهای موقت‌شان بروند و آن معاوضه دشوار و کم‌سود را به انجام برسانند تا ادامه حیات برایشان ممکن شود. این به معنای آن است که کارگران روزمزد برای زنده ماندن (برآیند معاوضه نیروی کار با دستمزد) باید به استقبال مرگ بروند.

اما قطعاً این همه قضیه نیست، احساس نابرابری که به مراتب از خود نابرابری دردناک‌تر است، در این وضعیت فشار روانی بالایی را برای این قشر وارد می‌آورد که کمتر کسی از آن سخن می‌گوید؛ درک کامل این وضعیت تراژیک که کسانی در همجواری ما می‌توانند در شرایط بحرانی یک پاندومی جان خود را با ماندن در خانه حفظ کنند ولی «ما نمی‌توانیم»، برای همه کسانی که در این دوران، در قرنطینه بوده‌اند (از جمله خود گزارشگر) غیرقابل تصور، بسیار دور از دسترس و شاید از محالات باشد.

اما این قضیه سوی دیگری هم دارد، یک کارگر روزمزد حاضر است همه این عواقب را بپذیرد، یعنی با قرار گرفتن در معرض واگیر یک بیماری کشنده قرار گیرد، قید سلامتی جسمی‌اش را بزند و با مواجهه آگاهانه و مستقیم با یک وضعیت عمیقاً نابرابر همه فشارهای روانی را به جان بخرد، ولی به شرط آنکه کاری برای انجام دادن بیابد و معاوضه مذکور انجام گیرد و بتواند حیات خود و خانواده‌اش را تضمین کند! کرونا برای کارگران امکان تداوم حیات را از این نظر هم بسیار محدود کرد.

به عبارت دیگر شیوع ویروس کرونا فارغ از تغییر وضعیت‌هایی درونی زندگی کارگران، وضعیت‌های بیرونی را هم چنان تغییر داد که برای بسیاری از کارگران روزمزد کاری برای انجام دادن نمانده بود و موقعیت شغلی آنها با تهدید جدی روبرو شد. بسیاری از پروژه‌های عمرانی متوقف شد، فضاهای عمومی شلوغ برای کاسبی‌ها از رونق افتاد و بیشمار کارهای خرد و روزانه‌ای که بسیاری از این کارگران در ازای اجرتی ناچیز متولی انجام آنها می‌شدند به یکباره مسکوت و تعطیل شد. برای بسیاری از آنها همه چیز وضعیتی برزخی پیدا کرده بود، وضعیتی معطل به معنای دقیق کلمه؛ «حالا چه خواهد شد؟» هاله‌ای از یاس و فضایی به آخر رسیده در حیات بسیاری از آنها حاکم شد، به طوری که یافتن برخی از آنها برای سخن گفتن درباره این وضعیت و تدوین چنین گزارشی بسیار دشوار بود. طبیعی است که بسیاری از کسانی که در این گزارش سخن گفته‌اند مایل نباشند هویتشان به طور کامل فاش شود. همچنین بسیاری از آنها با نوعی خودسانسوری که برآمده از غرور و غیرت‌شان بود سخن می‌گفتند، به عبارتی آنها در برابر یک گزارشگر همه چیز را فاش نمی‌کردند، اما از چهره‌ها و حرکت چشم‌ها، خنده‌های تلخ و گاهی بغض‌های فروخورده می‌شد خیلی از ناگفته‌ها را هم خواند. آنچه در ادامه می‌آید صرفاً گفته‌هاست، ناگفته‌ها را باید مستقیماً و بی‌واسطه خواند! و این هم یکی دیگر از ناتوانی‌های یک گزارش رسانه‌ای در خصوص وضعیت قشر پردردی نظیر کارگران است.

«نیست بالاتر از سیاهی رنگ!»

«احمد» ۳۴ ساله و دارای لیسانس یکی از رشته‌های علوم انسانی است. او علی‌رغم تلاش زیادی که برای استخدام در یک اداره و سازمان دولتی کرده، تاکنون موفق نبوده و اکنون به عنوان یک نیروی پروژه‌ای در یک شرکت خصوصی کار خدماتی انجام می‌دهد. او همسر و یک فرزند خردسال دارد و می‌گوید به صورت ساعتی دستمزد می‌گیرد.

یک کارگر روزمزد: در همسایگی ما بسیاری بودند که مشتاقند ایام تعطیلی و قرنطینه ادامه پیدا کند و در امان باشند، اما برای من اصلاً این‌طور نبود. واقعاً خدا خدا می‌کردم هر چه زودتر به سر کارم برگردم برای احمد که مستأجر است دوره شیوع کرونا و معلق شدن کارش مساوی بود با دلهره‌ای که تا امروز هم ادامه داشته است. او می‌گوید «اگر همین روند ادامه پیدا کند، عملاً زندگی‌ام از هم می‌پاشد. اجاره بها را عقب انداختیم ولی تا کی می‌توان عقب انداخت؟ تازه خرج خانه و مایحتاج دوران قرنطینه هم هست». از او می‌خواهم به تغییرات کلانی که شیوع کرونا و قرنطینه خانگی در زندگی‌اش ایجاد کرده اشاره کند، او توضیح می‌دهد: «اتفاقی که برای ما و دیگر کارگران امثال من افتاده چیزی فراتر از تغییر است، ما شدیداً خود را بی‌پناه و مستاصل دیدیم. ما در این دوره فهمیدیم که چقدر بین دغدغه‌های ما و دیگرانی که تصور می‌کردیم مانند ما هستند تفاوت وجود دارد؛ مثلاً در همسایگی ما بسیاری بودند که مشتاقند ایام تعطیلی و قرنطینه ادامه پیدا کند و در امان باشند، اما برای من اصلاً این‌طور نبود. واقعاً خدا خدا می‌کردم هر چه زودتر به سر کارم برگردم».

می‌پرسم نگران خطراتی که در محیط کار و در مسیر رفتن به محل کارت تهدیدت می‌کند و ممکن است سلامتت را به طور جدی تهدید کند، نبود؟ احمد پاسخ می‌دهد: «مسئله همین است، وضعیت برای ما به گونه‌ای پیش رفت که سلامتی اولویت دهم ما هم نبود. به همین خاطر می‌گویم بین دغدغه‌های من و بسیاری از کسانی که در نزدیکی خودم می‌دیدیم و در تماس بودیم، تفاوت عمده وجود داشت. می‌دانید ما ناخودآگاه به این فکر می‌کردیم که بالاتر از سیاهی که رنگی نیست؛ نهایتاً می‌میریم، ولی بسیاری از اتفاقاتی که ممکن بود در این وضعیت برای ما رخ دهد بسیار بدتر از مردن بود».

وقتی کارگران متحد شدند!

احمد توضیح بیشتری نمی‌دهد و شاید این‌طور صحیح‌تر باشد که بگویم نمی‌خواهم احمد توضیح بیشتری بدهد. برای آدم‌هایی مانند احمد احتمالاً بیکار شدن بدتر از مردن است و درک این وضعیت چندان برای ما راحت نیست. به سراغ یک کارگر ساختمانی به اسم «علی‌اصغر» رفتم. او اصالتاً مشهدی بود و چهره‌ای معصوم و خجالتی داشت. اعتماد به نفس کافی برای صحبت کردن نداشت و من هم سعی کردم سوالات شخصی از او نپرسم. فقط فهمیدم کمتر از دو سال است که در تهران کار می‌کند؛ گویا کارهای دیگری را هم امتحان کرده و نهایتاً چند ماهی بود که به عنوان کارگر فصلی در پروژه‌های ساختمانی کار می‌کرد. او می‌گوید «کرونا همه چیز ما را به هم ریخت. عملاً بیکار شدیم و کسی ما را برای کار ساختمانی نمی‌برد.»

از او می‌پرسم هزینه‌های زندگی را چه می‌کردید: می‌گوید «از جیب می‌خوردیم». می‌گویم «یعنی از پس‌اندازت استفاده می‌کردی؟» می‌گوید «بله، همان پس انداز». علی اصغر به نکته جالبی اشاره می‌کند که می‌توان آن را به عنوان یک تغییر معنادار در دوره پساکرونا در نزد کارگران به یاد سپرد؛ می‌گوید: «ما کارگرها معمولاً هوای هم را داریم. بویژه در این دوران که اوضاع برای همه سخت بود، خیلی از بچه‌ها از هم خبر می‌گرفتند و مراقب بودند به کسی سخت نگذرد. یا مثلاً هر چه که دارند با هم قسمت کنند.»

می‌پرسم یعنی بعضی از کارگرها وضعشان از بقیه بهتر است و به آنهایی که وضعشان خوب نیست کمک می‌کنند؟ علی اصغر جواب می‌دهد: نه که همیشه کمک کنند. وقتی کرونا آمد این‌طور شد. تازه وضع کارگرها خوب نیست، همه تقریباً در یک سطح هستند، ولی برخی کار بهتری به تورشان خورده، پول بهتری گرفته‌اند و پس انداز کرده‌اند، اینها حواسشان به بقیه بود، به کسانی که مثلاً چند وقت بود کار پیدا نکرده بودند». می‌گویم یعنی کرونا لااقل در بین خود کارگرها نوعی همدلی و همبستگی و اتحاد ایجاد کرد؟ علی اصغر تصدیق می‌کند و می‌گوید «خیلی».

بی‌رحمی زندگی طبقاتی!

«نرگس» تنها زن کارگری که حاضر شد به سوالات این گزارش پاسخ دهد، دارای مدرک لیسانس است و دو بچه دارد؛ او در یک کارگاه خیاطی و سری‌دوزی در مرکز شهر تهران کار می‌کند و اعتقاد دارد «مراقبت‌های بهداشتی و قواعد قرنطینه در شرایط کرونا اساساً برای کارگران طراحی نشده!» او به تمایز مهمی که بین یک کارگر و یک کارفرما در شرایط کاری مشترک وجود دارد اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد که وقتی گفته می‌شد افراد برای کار غیرضروری بیرون نیایند و فاصله فیزیکی را رعایت کنند، تنها کارفرمایان هستند که می‌توانند از چنین دستور العمل‌هایی پیروی کنند. برای کارگران روزمزد رفتن به سر کار در هر روز یک امر غیرضروری نیست که بتوانند انتخاب کنند در خانه بمانند و یا مثلاً ماشین شخصی داشته باشند و بتوانند در مسیر رفت و آمد فاصله فیزیکی‌شان را با دیگران حفظ کنند».

نرگس اضافه می‌کند: «حتی در محل کار ما که یک سالن با حضور بیش از ۲۰ سری‌دوز است، تنها کارفرما یا سرکارگر است که می‌تواند فاصله فیزیکی مناسبی با دیگران داشته باشد و مثلاً در اتاق مجزایی کارش را انجام دهد. حتی امکانات دورکاری را در نظر بگیرید، تقریباً هیچ کارگر روزمزدی که کار یدی انجام می‌دهد نمی‌تواند دورکاری کند».

در سوالی که از نرگس پرسیده شده بود، مهمترین تحولی که در این دوره در زمینه کاری‌تان احساس کردید چه بود، او اینگونه پاسخ داده است: «مهمترین تحول برای شخص من یک تحول درونی بود که با مشاهده این تمایزهای کار کارگری با دیگر مشاغل برایم اتفاق افتاد. من در این دوره احساس نابرابری بین خودم و بسیاری از شهروندان و کارمندان دیگر داشتم و این از نظر روانی و ذهنی خیلی آزاردهنده بود. هر روز که از خانه به محل کار می‌رفتم، خلوت بودن خیابان‌ها را احساس می‌کردم و متوجه این امر بودم که خیلی‌ها می‌توانند به سر کار نروند، ولی من نمی‌توانم. کرونا به من که یک کارگر هستم، بی‌رحم بودن زندگی اجتماعی و فاصله طبقاتی موجود در آن را خیلی واضح نشان داد».

توصیه‌های بهداشتی برای «از ما بهتران» است!

«ناصر» کارگر روزمزد یک میدان میوه و تره بار در اسلامشهر است و می‌گوید کرونا هیچ تغییری در کارش ایجاد نکرده است. او توضیح می‌دهد «کار ما طوری است که اصلاً نمی‌شود موارد بهداشتی را رعایت کرد. ما مدام با خاک و میوه‌ها و سبزی‌هایی که از باغ‌ها و زمین‌های کشاورزی آمده سر کار داریم. البته گاهی ماسک می‌زدم ولی نمی‌شود که مدام کار را رها کنم و بروم دست و صورتم را بشویم. ماشین‌ها پست سر هم بار می‌آورند و باید به سرعت خالی شوند. مشتری‌ها مدام خرید می‌کنند و اصلاً وقت برای شستشوی دست و صورت وجود ندارد». ناصر می‌خندد و می‌گوید: «ما کارگریم، آن توصیه‌های بهداشتی و استفاده از دستکش و ماسک و مواد ضد عفونی کننده برای از ما بهتران است!».

«نرگس» تنها زن کارگری که حاضر شد به سوالات این گزارش پاسخ دهد، دارای مدرک لیسانس است و دو بچه دارد؛ او در یک کارگاه خیاطی و سری‌دوزی در مرکز شهر تهران کار می‌کند و اعتقاد دارد «مراقبت‌های بهداشتی و قواعد قرنطینه در شرایط کرونا اساساً برای کارگران طراحی نشده!» از او می‌پرسم نگران مبتلا شدن به ویروس کرونا نبوده است، می‌گوید: «بالاخره همه نگران هستند، ولی ما سپردیم به خدا، هر چه بادا باد! خدا را شکر تا الان هم که سالمیم! می‌دانید ما با همین چندرغاز که از اینجا درمی‌آوریم زنده‌ایم، اگر کار نکنیم نمی‌توانیم دوام بیاوریم، به همین خاطر خیلی فرق نمی‌کند از ترس بیماری کار نکنیم یا بیاییم سر کار، چون اگر نیاییم از گرسنگی می‌میریم، اگر هم بیاییم و کرونا بگیریم از مریضی!» او باز هم می‌خندد و چند خاطره خنده‌دار دیگر از کارش و مواجهه‌اش با مردمی که نگران ابتلاء به ویروس بودند، برایم تعریف می‌کند و در نهایت به من می‌گوید «تو هم زیاد جدی نگیر، هر چه قسمتت باشد، همان می‌شود!»

زندگی کارگری خودش بحران است!

«یدالله» از دستفروشان مترو است و تحصیل‌کرده است. اهل کرمانشاه، ۳۲ ساله و متأهل است. ماسک و دستکش دارد و وقتی از وضعیت کارش در دوران کرونا می‌پرسم می‌گوید: «کسی به فکر کارگرها و دستفروش‌ها نیست. نه برای دولت، نه برای مردم مهم نیست که ما زندگی‌مان چطور می‌گذرد و ممکن است برای درآوردن یک لقمه نان مریض شویم و بمیریم!».

او به وضعیت قرنطینه سراسری در کشورهای اروپایی اشاره می‌کند و می‌گوید: «در خیلی از کشورها دولت به همه مخارج دوره قرنطینه را می‌دهد تا کسی بیرون نیاید، ولی ما چه؟!». یدالله نگاهش را از من پنهان می‌کند و و با گلویی که گویی بغش دارد می‌گوید «من حتی یک روز هم در قرنطینه نماندم! حتی روز اول عید!»

می‌پرسم کارت در دوره شیوع کرونا چه تغییرات مهمی کرده است؟ می‌گوید: «مشتریهایمان به شدت کم شد، درآمدها کم شد، هزینه زندگی فشار آورد و خودمان هم پر از دلهره و نگرانی هستیم».

بلافاصله ادامه می‌دهد: «نگران خودم نیستم، ما که بمیریم راحت می‌شویم، بیشتر نگران این هستم که ناقل باشم و مریضی را به زن و بچه‌ام منتقل کنم. ولی چه می‌شود کرد؟ در این یکی دو ساله انقدر وضعیت اقتصاد و درآمدها خراب شده است که اگر یک روز کار نکنم، نمی‌توانم برسانم. تازه همین الان هم که روزی ۱۲ ساعت کار می‌کنم باز نمی‌رسد».

می‌پرسم «چرا درآمدت در دوران کرونا کم شده است؟» پاسخ می‌دهد: خب خلوت‌تر شده است، اما از این مهمتر اینکه مردم فکر می‌کنند ما کرونا داریم، یا جنس‌هایمان آلوده است. به همین خاطر از ما خرید نمی‌کنند. در حالی که من خودم همه این جنس‌ها را با وایتکس تمیز می‌کنم، برای مشتری هم نباشد، برای سلامتی خودم مجبورم این کار را بکنم.»