خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: بسیاری از آرای اخلاقی که به ما رسیده‌اند یا خاستگاه دینی دارند یا از اندیشمندان یونانی به زمان معاصر ساری و جاری شده‌اند. در این میان اندیشه‌های اخلاقی ارسطو بسیار تأثیرگذار بوده‌اند و همین‌که این آرا هم‌اکنون نیز محل بحث و گفتگو هستند این نکته را نشان می‌دهد. با توجه به این مهم این مقال در صدد است سعادت از دیدگاه ارسطو را با بحث بگذارد.

به گزارش خبرنگار مهر، ایدۀ بنیادینی که ارسطو با آن شروع می‌کند این است که تفاوتهای بینشی افراد در باب خیر انسانی وجود دارند اما برای آنکه از پژوهش اخلاقی سودی ببریم باید این تعارضات را رفع نماییم. او بر این نکته تأکید می‌‎کند که اخلاق صرفاً آموزه‌ای نظری نیست: ما می‌پرسیم که خیر زندگی انسانی در چیست نه صرفاً برای اینکه بدانیم که می‌خواهیم زندگی خیرمان را تحقق بخشیم بلکه برای آن است که اگر فهم  بهتری از تکامل خود داشته باشیم  این تحقق بهتر صورت می‌گیرد.

ارسطو با مطرح کردن این پرسش – خیر چیست؟ -  تنها به مجموعه‌ای از مؤلفه‌ها که خیر را تحقق می‌بخشند توجه ندارد.
به نظر وی تهیه چنین فهرستی کاری دشوار نیست و به طور مثال اکثریت انسانها می‌دانند که داشتن دوستان، تجربۀ شادی، سلامتی، داشتن شرافت و افتخار و واجد بودن فضایلی پاره‎‌ای از مؤلفه‌های این فهرست هستند. مسئله و پرسش چالش برانگیز اما آنگاه بروز می کند که آیا پاره‌ای از این خیرها خواستنی‌تر از دیگر خیرها هستند یا نه؟ طلب ارسطو برای خیر، خواستن خیر برتر است و نظر وی بر این است که این خیر برتر هر چه باشد دارای سه مشحصه است: ما آن را به خاطر 1)خودش می خواهیم و 2)نه به خاطر چیزی دیگر و 3)همه خیرهای دیگر برای آن هستند.

ارسطو تصور می کند هر فردی تأیید می‌کند که سعادت و زندگی خوب چنین غایتی را مشخص می‌کنند. واژۀ یونانی "آدیمون"  از دو بخش و جزء تشکیل شده است "آی" که خوب معنا می دهد و "دیمون" که روح یا الوهیت و عظمت معنا می دهد. "آدیمون" بنابراین زندگی به شیوه ای است که به وسیلۀ خدا با بهترین شکل هدایت شود. اما ارسطو هرگز به این ریشه‌شناسی توجه نداشته است و این ریشه‌شناسی تأثیر زیادی در اندیشه‌های وی در این باب نداشته است. او یه "آدیمون" به عنوان جایگزینی صرف برای زندگی خیر توجه دارد. این اصطلاحات البته نقشی ارزشی به عهده دارند و صرفاً توصیفاتی از حالات ذهنی یک انسان به حساب نمی‌آیند.

به نظر ارسطو سعادتمند شدن بزرگترین غایت است و غایتی فراتر و مهمتر از آن وجود ندارد و همۀ غایات  چون: ثروت و سلامتی برای این غایت هستند. این غایات برای آن پیگیری می‌شوند که سعادتمندی و زندگی خیر را بسط می‌دهند  و نه آنکه اجزای زندگی خیر به حساب می‌آیند. اما اگر ندانیم سعادتمندی یا زندگی خیر از چه اجزایی تشکیل شده تصدیق اینکه سعادتمندی بزرگترین خیر است سود و منفعتی ندارد. برای بررسی این موضوع است که ارسطو از چیستی، کارکرد، نقش و کار زندگی انسانی پرسش می‌کند. او از این نکته بحث می‌کند که این زندگی شامل فعالیت بخش عقلانی نفس در مطابقت با فضیلت معنا می‌دهد.    

یکی از مهمترین اجزای این استدلال با تمایز میان کارهای روانشناسانه و زیست شناسانه مشخص می‌شود. نفس با مجموعه در هم تنیده یا از قابلیتها عیان می گردد: نفس غاذیه (شهویه) متکفل رشد و تولید مثل است و نفس محرکه (غضبیه) متکفل امور مربوط به حالات انسانی است همان طور که نفس معرفتی متکفل امور معرفتی است و غیره. آنچه ارسطو در باب حقیقت زیست شناسانه می‌گوید این است که موجودات انسانی تنها انواعی هستند که نه تنها این قابلیتهای حداقلی را دارند که واجد نفس عقلانی نیز هستند.

خیر یک موجود انسانی با خیر انسان بودن عجین است و آنچه ما را از دیگر موجودات مجزا می‌کند به ما این قابلیت را عطا می‌نماید که زندگی بهتری را تجربه کنیم این قابلیت هدایت خودمان از طریق عقل است. اگر عقل را بدرستی به کار بریم زندگی انسانی خوبی خواهیم داشت. به عبارت دقیقتر به کار بردن درست عقل در همه زندگی یکی از اجزای خوشبختی و سعادت است. آنجا درستکاری مستلزم فضیلت یا خیر است و بنابراین خوب زیستن شامل فعالیتهایی است که از طریق نفس عقلانی بر طبق فضیلت و خیر صورت می‌گیرد.

نتیجۀ ارسطو در باب سرشت سعادت به یک معنا منحصر به دیدگاه خود اوست. هیچ متفکر و نویسندۀ دیگری  تا آن زمان آنچه او در باب زندگی خوب گفته بود ابراز نکرده بود. با این همه دیدگاه وی از عقل متعارف فاصله چندانی ندارد. همانگونه که خود او اشاره می‌کند یک تصور سنتی از خوشبختی با مفهوم فضیلت مشخص می‌شود و نظر ارسطو را باید پالایش یافته این دیدگاه دانست. او نمی گوید که سعادت فضیلت است بلکه می‌گوید سعادت یک فعالیت فضیلتمدانه است. خوب زیستن شامل انجام کاری است و صرفاً بودن در یک حالت یا موقعیت خاص معنی نمی‌دهد. خوب زیستن شامل فعالیتهای همیشگی زندگی است که این فعالیتها فضایل بخش عقلانی نفس را فعال می‌کنند. 

در همین حال ارسطو تصریح می‌کند که برای خوشبخت بودن انسان باید ابزارهای  دیگری را نیز در اختیار داشته باشد و داشتن دوستان ، ثروت و قدرت از جمله این ابزارها هستند. خوشبختی و سعادتمندی یک انسان اگر او از امکاناتی بهره مند نباشد در خطر قرار می‌گیرد – به طور مثل کسی که فوق العاده زشت است یا بچه و دوستان خوبی ندارد نمی تواند سعادتمند باشد. اما پرسش این است که چرا موضوع از این قرار است؟

فردی که نارفیق، ناصادق، بی قدرت ، ضعیف یا زشت است احتمالاً قادر نیست که فرصتهایی را برای فعالیت فضیلت‌مندانه در طول زمان مشخصی بیابد و اندک چیزی که کسب می کند برای به دست آوردن افتخاری بزرگ ناکافی است. بنابراین تا حدی، زندگی خوب مستلزم بخت خوب است و اتفاق می تواند بهترین زندگیها و خوشبختیها را از بین ببرد. با این همه ارسطو تأکید می‌کند که خیر برین و فعالیت فضیلت‌مندانه چیزی نیست که با بخت و اقبال فراچنگ آید هرچند که برای داشتن والدین و شهروندانی که ما را جهت زندگی فضیلتمندانه یاری می کنند باید بخت و اقبال داشته باشیم. بدین جهت ما در عمده وجوه زندگی‌مان برای کسب و انجام فضایل مسئولیم.