امپریالیسم علمی در زمره مباحث بسیار نوین در فلسفه علم محسوب می‌شود. امپریالیسم علمی زمانی رخ می‌دهد که یک رشته علمی بنا دارد قلمرو رشته‌های دیگر را اشغال و یا به آنها وارد شود.

به گزارش خبرنگار مهر، قاسم درزی استادیار پژوهشکده اعجاز قرآن دانشگاه شهید بهشتی در یادداشتی به «امپریالیسم علمی و نسبت آن با میان رشتگی» پرداخته است:

امپریالیسم علمی در زمره مباحث بسیار نوین در فلسفه علم محسوب می‌شود. ادبیاتِ تحقیق در این حوزه بیش از سه دهه سابقه دارد و از اواخر دهه ۸۰ میلادی به این سو تحقیقات مرتبط با این موضوع مورد نظر نظریه پردازان علم پژوه قرار گرفته است. نوپدید بودنِ این حوزه سبب شده است که در زبان فارسی به سختی بتوان مطلب معتنابهی در این ارتباط یافت. در این یادداشت تلاش خواهم کرد مفهومِ امپریالیسمِ علمی را کمی تبیین کنم و علاقه مندان به پیگیری این موضوع را با اهمّ منابع مرتبط آشنا نمایم. همچنین نسبت این مفهوم با میان رشتگی را نیز بیان نمایم.

امپریالیسم علمی زمانی رخ می‌دهد که یک رشته علمی بنا دارد قلمرو رشته‌های دیگر را اشغال و یا به آنها وارد شود. دو نگاه کاملاً متفاوت به امپریالیسم علمی وجود دارد: برخی معتقدند که این واژه اساساً بار ارزشی منفی در خود دارد. بر این اساس، جان داپخه (۱۹۹۵) معتقد است که با دو مفهوم روبرو هستیم: الف- توسعه رشته‌ای (disciplinary expansion) ب- امپریالیسم علمی. توسعه رشته‌ای زمانی است که فرارفتن از قلمرو علمی با استانداردهای درستِ آن صورت می‌پذیرد و ارزش افزوده معرفت شناختی قابل توجهی از این توسعه رشته‌ای می‌توان یافت. امّا امپریالیسم علمی صرفاً به زیاده خواهی‌های بی مبنا و بدون پشتوانه لازم محدود می‌شود. در این تعریف، امپریالیسم از معنای اصطلاحی آن در علوم سیاسی وام گرفته شده و به شکل استعاری در فلسفه علم مورد نظر قرار گرفته است. در مقابل، برخی دیگر (اوسکالی ماکی، ۲۰۰۹ و ۲۰۱۳) معتقدند که اساساً این واژه معنایی بی طرف دارد و لذا می‌توان از امپریالیسم خوب و بد سخن بگوییم.

با وجود توصیفات خوبی که از امپریالیسم علمی و حالت استعاری آن شده است امّا هنوز این سوال بسیار مهم وجود دارد که وقتی از انتساب و اضافه شدن امپریالیسم به علم سخن می‌گوئیم مراد و منظور ما از «استعمار» چیست؟ آیا یک علم، علم دیگری را به استعمار خود در می‌آورد؟

جرج استیگلر در کتاب بسیار مهم خود با عنوان «اقتصاد: یک دانش امپریالیست» (۱۹۸۴) تلاش کرده است که نشان دهد چگونه دانش اقتصاد تلاش می‌کند تمامی دیگر حوزه‌ها و دانش‌ها را تحت سلطه خود قرار دهد و برای تمامی مسائل زندگی بیشتر، راه حل اقتصادی ارائه نماید. این کتاب به عنوان اولین گام‌ها برای تبیین امپریالیسم علمی می‌تواند تصویر خوبی از یک علم استعمارگر را مقابل دیدگان ما قرار دهد.

در ادامه تلاش خواهم کرد به شکل کامل‌تری به زوایای امپریالیسم علمی بپردازم و تمایز آن با پژوهش میان رشته‌ای را بیشتر توضیح دهم.

زمانی با این پدیده و چالش روبرو خواهیم بود که دانشی بخواهد دیگر حوزه‌های دانشی را نیز تحت سیطره خود داشته باشد. نفوذ به قلمرو دیگر حوزه‌های دانشی اصلی ترین دغدغه امپریالیسم علمی است. تاکنون دانشهای گوناگونی سرِ آن داشته اند که به گونه‌ای شمولیت داشته باشند. در دوره یونان باستان، تمامی دانش‌ها ذیلِ فلسفه دسته بندی می‌شدند. چنین نگاهی به فلسفه در دوران طلایی تمدن اسلامی نیز در میانه قرون دوم تا پنجم قمری به خوبی دیده می‌شود. در دوران مدرن نیز دانش‌های گوناگونی بوده اند که چنین نگاه آرمان گرایانه ای را در سر داشتند. فیزیک، اقتصاد و پزشکی جز مهمترین این دانشها محسوب می‌شوند.

فیزیکالیست ها تمامی از تمامی پدیده‌ها تبیین فیزیکی ارائه می‌کردند و به دنبال اتحاد دانش با محوریت دانش فیزیک بودند. فیزیکالیست ها معتقد بودند که «زبان فیزیک زبان جهانی علم است و درنتیجه، هر گونه دانستنی را می‌توان به شکل اظهاراتی درباره اشیا فیزیکی بیان کرد.» (جِی اِف کِیت، ۲۰۱۰، ص ۱۲).

دانشِ اقتصاد نیز در دوره معاصر همین ویژگی را داشته است. امپریالیسم اقتصادی در دانش اقتصاد عبارت است از «تجزیه و تحلیل اقتصادی از جنبه‌های به ظاهر غیر اقتصادی زندگی است» (کِنِت ای بولدینگ، ۱۹۶۹، ص ۸). در اینجا اقتصاد به دنبال تجزیه و تحلیل پدیده‌هایی چون: جُرم، قانون، خانواده، رفتار غیرعقلانی، سیاست، جامعه شناسی، فرهنگ، مذهب، جنگ، علم، و پژوهش می‌باشد.

دانش پزشکی نیز در روزگار معاصر سیطره بر تمامی حوزه‌های زندگی بشری را در سر می‌پروراند. طبّی سازی و مدیکالیزیشن اصطلاح دقیقی است که نمایشگرِ سرشتِ امپریالیستی پزشکی در دوران معاصر است. طبّی سازی عبارت است از: «فرآیندی که در آن شرایط و مسائل انسانی به عنوان شرایطِ پزشکی و طبّی تعریف می‌شوند و بنابراین به عنوان سوژه‌ای در مطالعات پزشکی مورد نظر قرار می‌گیرند. لذا همانند یک مشکل پزشکی می‌توانند فرآیند تشخیص، پیشگیری یا درمان را برای آنها در نظر داشت.

با توجّه به سه نمونه اساسی از امپریالیسم علمی که به گوشه‌ای از آنها اشاره کردیم، به نظر می‌رسد نگاهی زیاده خواهانه در سرشتِ دانش قرار دارد. «مطالعاتِ امپریالیسم علمی» به دنبال شناسایی اشکالات و آسیب‌های اساسی در این شکل از نگاه است. امّا آنچه که مطالعات امپریالیسم علمی را برای ما مهم می‌گرداند، نسبتی است که در این مطالعات میانِ میان رشتگی و امپریالیسم علمی برقرار می‌شود. نگاه فراگیر که در این دانش‌ها وجود دارد ممکن است به اشتباه این تصور را ایجاد نماید که امپریالیسم علمی با میان رشتگی برابر است. حال آنکه اصلاً اینگونه نیست.

مطالعاتِ امپریالیسم علمی حداقل دو انگاره و عادت رایج علمی را زیر سوال می‌برد:

۱- بوسیله کشف نمونه‌هایی از توسعه یک رشته به دیگر رشته‌ها آنهم در مواردی که موفقیت و توفیقِ معرفت شناختیِ خاصی رخ نمی‌دهد، امپریالیسم علمی نگاهِ رایج و سنتی را که هر چه قلمرو دانش وسیع‌تر باشد بهتر است به چالش می‌کشد؛

۲- مطالعه امپریالیسم علمی همچنین مواردی را که از مزایای بی چون و چرای ایجاد روابط میان رشته‌ای در آکادمی در نظر گرفته می‌شود مورد تردید و چالش قرار می‌دهد

در مقابل، مطالعه امپریالیسم علمی خواستار تجزیه و تحلیل پیچیده‌تر و دقیق‌تر از روابط میان رشته‌ای است و هدف از این کار دستیابی به یک حساب ظریف‌تر از جوانب مثبت و منفی، فواید و مضرات تعامل بین رشته‌ای است. به ویژه، تمرکز بر نمونه‌های امپریالیسم علمی به درک بهتر مرزهای میان رشتگی منجر خواهد شد.

بنابر آنچه گفته شد مشخص می‌شود که مطالعه نمونه‌هایی که امپریالیسم علمی محسوب می‌شوند می‌تواند تبیین دقیق‌تری از میان رشتگی و معنای آن ارائه دهد. همچنین تصویری بهتری از همکاری میانِ رشته‌ها را مقابل دیدگان ما قرار دهد.

امیدوارم با ترجمه کتاب‌ها و مقالاتی که در این حوزه سامان یافته اند به زبان فارسی، ادبیاتِ این حوزه بیش از گذشته مورد توجه قرار بگیرد و نسبت آن با میان رشتگی بیشتر بررسی و ارزیابی شود.

امپریالیسم علمی در زمره مباحث بسیار نوین در فلسفه علم محسوب می‌شود. امپریالیسم علمی زمانی رخ می‌دهد که یک رشته علمی بنا دارد قلمرو رشته‌های دیگر را اشغال و یا به آنها وارد شود.