به گزارش خبرنگار مهر، در ادامه سلسله نشستهای مجازی بحرانهای جهانی و رفتارهای متفاوت فرهنگها که توسط انجمن فلسفه میان فرهنگی ایران و پژوهشکده فرهنگ معاصر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار میشود شب گذشته، سه شنبه ششم خردادماه، نشست «چرا بحران جهانی، مفهوم جهانی نیست؟» با سخنرانی حسین شقاقی، عضو هیئت علمی پژوهشکده فرهنگ معاصر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد. در ادامه خلاصهای از سخنرانی وی میآید؛
در وضع کنونیِ مناسبات جهانی، گسستها و نزاعهای حاصل از واگراییهای ریشهای بین فرهنگها و جوامع بشری، بالقوه خاستگاه ویرانیهای بزرگی است. در این بافت، همگرایی حاصل از التفات به یک بحران جهانی، امید به تَرک –ولو موقت- مخاصمات بین جوامع را زنده میکند. اما تمام سخن بر سر این التفات است؛ یعنی بر سر این مسأله که ما انسانها، از بافتهای فرهنگی و اجتماعی متفاوت بر سر اینکه چیزی مصداق بحران است، اجماع داشته باشیم. آیا چنین اجماعی شدنی است؟ اگر آری لوازم آن چیست؟ پرسش از نوع پرسشهای اصطلاحاً کانتی است؛ از این حیث که در باب شرایط امکان یک وضعِ ذهنی است. پاسخ به این پرسش خاص، مستلزم بررسی نسبت مفهوم «بحران» با چارچوبهای فرهنگی و زبانی متفاوت است.
در مواجهه با مفهوم بحران جهانی، دو حوزه را میتوان از یکدیگر متمایز کرد. اولی حوزه جهان و طبیعت است. این حوزه، قلمروی است که به تمام ما ساکنان جهان تعلق دارد و وقوع بحران در آن حیات همه ما را به نوعی تحت تأثیر قرار میدهد. حوزه دوم، قلمرو معرفت است. چنانکه بیان شد التفات همه انسانها از فرهنگهای مختلف، به اینکه چیزی بحران جهانی است، لازمه کنش متقابل و مقتضی در برابر بحران است. بنابراین بحران، دارای یک رکن سوبژکتیو و ذهنی تعیین کننده است. رکنی که ناظر به حوزه معرفتی ما است.
بحران معرفتی و علمی در اندیشه فیلسوف معاصر، ادموند هوسرل و توماس کوهن جایگاه مهمی دارد. این دو در بافتهای فکری متفاوتی در باب بحران در علم سخن میگویند. هوسرل یکی از مهمترین ویژگیهای بحران علم معاصر را شکاف و گسست بین علوم طبیعی و علوم انسانی میداند، گسستی که موجب میشود وحدت علوم با چالش مواجه شود. طبق این تلقی، بحران در جایی رخ میدهد که نظم و انسجام و وحدت اولیه ای در کار باشد و سپس این نظم و وحدت در معرض خطر قرار گیرد.
در اندیشه کوهن، بحران به مثابه یکی از مراحل پیشرفت و تحول در تاریخ علم مطرح میشود. اما این بحران خصیصه سوبژکتیومهمی دارد. بحران پس از دوران علم عادی و متعارف رخ میدهد. علت وقوع بحران انباشته شدن مسائل لاینحل درون یک پاردایم و الگوی فکری منظم است. اما اینکه چه چیزی مساله اصیل است، خود وابسته است به این پارادایم. یعنی پارادایم است که به ما میگوید چه مسائل و معضلاتی باید در علم پاسخ داده شوند.
این نسبت بین مساله و پارادایم، نکته مهمی است. چرا که سرنخی ارائه میکند در باب اینکه چرا در بسیاری از الگوهای فکری و معرفتی، احساس مواجهه با بحران تقریباً ناممکن است. چرا که اولاً چنین الگوهای معرفتی مسائل واقعی را حذف میکنند. در ثانی وقوع هر رخداد عجیب و نامطلوبی را با ساخت روایتهایی درون خود هضم و جذب میکنند. از این رو به تبعِ چنین الگوهای معرفتی همواره در مرحله علم عادی و متعارف قرار داریم و هیچگاه منظومه فکری ما با بحران مواجه نمیشود و از این رو هیچگاه نیازی به انقلاب فکری وجود نخواهد داشت.
مفهوم دیگری از فلسفه توماس کوهن که به بحث ما بی ارتباط نیست، مفهوم قیاس ناپذیری است. او لایههای متفاوت قیاس ناپذیری روشناختی، قیاس ناپذیری مشاهدهای و قیاس ناپذیری سمانتیک را متمایز میکند و حاصل مباحث او این است که ما به تبع پارادایمها و الگوهای فکری متفاوت، مشاهدات متفاوتی از جهان داریم و مفاهیمی که برای توصیف جهان به کار می بریم، معانی متفاوت و غیرقابل ترجمهای دارند. در نتیجه کوهن با آنچه در فلسفه علوم، واقع گرایی همگرا (convergent realism) خوانده میشود، قرابتی ندارد. از این رو ممکن است پدیدهی واحد عالمگیری، درون فرهنگهای مختلف، به اشکال متفاوت و واگرایانه دیده و تفسیر شود، و واکنش همگرایانهای در قبال آن صورت نگیرد.
نسبت تنگاتنگ بین مفاهیم و بافت معرفتی و زبانی، آموزهای است که پیش از توماس کوهن، ویتگنشتاین به آن توجه کرده است. از نگاه او مفاهیم و کنشهای ما خودارجاع دهنده اند به این معنا که درون منظومهای از قواعد معنا مییابند و خود این قواعد هم خاستگاه کاربرد آنها است و هم مرجعی است که کاربرد آنها باید بدان پاسخگو باشد. در این چارچوب، شاهد یک دور خواهیم بود بین مفهوم «کاربرد صحیح» یک مفهوم از یک سو، و بافت فرهنگی و فکری ای که مفهوم مذکور درون آن بیان میشود. اما در این صورت مفهوم «بحران جهانی» خارج از چارچوب یک فرهنگ خاص چه معنایی میتواند داشته باشد؟ آیا میتوان معنایی جهانی و فرافرهنگی را برای مفهم بحران جهانی متصور شد؟ اگر چارچوب فرهنگی معنای مورد نظر هر اصطلاحی را معین میکند، جواب پرسش اخیر منفی است. اما در این صورت دیگر نمیتوان به التفاتِ جهانی به بحران، به مثابه یک عامل بازدارنده برای مخاصمه بین فرهنگها امید بست. اما شاید بتوان با مفهوم شباهت خانوادگی و زمینههایی طبیعی گرایانه در اندیشه ویتگنشتاین، از یک سو، و نیز ترسیم شرایط امکان بحران درون یک پارادایم یا چارچوب فرهنگی از سوی دیگر، این امید را احیا کرد.