چهار شعر از اشعار منتشر نشده‌ امیری اسفندقه را که در سوگ مادر خود سروده است، با هم می‌خوانیم.

به گزارش خبرنگار مهر، مراسم سالگرد فوت مادرِ گرامیِ شاعرِ گرانقدر - مرتضی امیری‌اسفندقه- و دو شهید والامقام محمدرضا و فرهاد، خانم ربابه میرحیدری در روز پنجشنبه هشتم خرداد ماه، با رعایت فاصله‌گذاری اجتماعی و نکات بهداشتی در مسجدِ شهید نواب‌صفوی به آدرس بزرگراه هاشمی رفسنجانی (نیایش سابق) نرسیده به بزرگراه کردستان مجتمع مسکونی فجر، از ساعت هفده و نیم برگزار می‌شود.

در ادامه چهار شعر از اشعار منتشر نشده امیری اسفندقه را که در سوگ مادر خود سروده است، با هم می‌خوانیم.

قطعه‌واره ۳

باختم پاک و دادمت از دست
بُردی، امّا نبردم از یادت

بُردی از یادم و نخواهم بُرد
زنده و مرده، هرگز از یادت
***

طوطیِ خوش‌زبانِ من ناگاه
از قفس کرد، مرگ آزادت

هیچ آئینه لایق تو نبود
اشکِ من هم، نشان نمی‌دادت

من چه کردم برایِ تو؟ یک عمر
خسته کردم، ز داد و بیدادت

بی‌جهت بارها، زدم فریاد
نرسیدم ولی به فریادت
***

دمِ آخرِ صدا زدی که: بیا
ای خوشا من! نرفتم از یادت

آمدم، خسته و شکسته، خراب
این منم، پیرطفلِ نوزادت
***

دست در دستِ عشق آمد و بُرد
مرگ در روزِ هشت خردادت

کاشتم، مثلِ گل که در گلدان
سبز در قبرِ ساده و شادت

آه! ای غربتِ یتیمی! آه!
مادرت، کاشکی، نمی‌زادت
***

آن طرف، چارباغ منتظرند
لاله و سرو و ناز و شمشادت

نوبتِ من تمام شد، آمد
نوبتِ آن چهار اولادت
***

نوبتِ هادی و غلامرضاست
خوش به حالِ رضا و فرهادت

غزل مادر ۳

این شعر را به روح تو تقدیم می‌کنم
مادر بلند شو به تو تعظیم می‌کنم

در سینه‌ام دلی‌ست به نامِ تو مثلِ شمع
آن را به خاکِ پاک تو تقدیم می‌کنم

هر جایِ این جهان بگریزم، به هر طرف
خود را به سنگ قبر تو تسلیم می‌کنم
***

تنگ غروب هشتم خرداد مآه! آه!
میمیرم و نگاه به تقویم می‌کنم

غمگین‌تر از همیشه غروب گرفته را
با یاد تو در آینه، ترسیم می‌کنم
***

یادم نمی‌رود، نفسم را به جانِ تو
با روز تلخِ مرگ تو تنظیم می‌کنم

نه! نه! نرفته‌ای تو و هستی، نمی‌روی
این نکته را به آینه تفهیم می‌کنم
***

آه ای پریِ کوچکِ غمگین! بمیرمت
این شعر را به روح تو تقدیم می‌کنم

غزل مادر ۴

باغی پُر از شکوفه، در زیرِ خاک و خشت است
این قبر مادرم نیست، یک قطعه از بهشت است

گودال نیستی، نه! گلدان عشق و آواز
دستِ خدا در این خاک، باغ ترانه کِشته است

میخانه‌ای‌ست، مخفی، نه! مسجدی سرراه
نه! خانقاه! نه! دِیر! نه! گوشه‌ی کِنشت است
***

این پارچه کفن نیست، گلبرگ‌های شب‌بوست
قنداقه‌ای که از مهر، گلریز و رشته رشته است

مُردی؟ نه! نه! نمُردی، هرگز نمیر مادر
هرگز، اگرچه هرگز تسلیم سرنوشت است

روی زمین سیاه است، ای آسمانه‌ی امن
زیباست با تو دنیا، بی‌تو ولی چه زشت است

با نورِ اشک آمیخت مُهر نماز من شد
خاکی که عشقِ محضش با دست خود سرشته است

گرد ضریح قبرت، هرشب طواف دارد
قلبی که نام پاکت، با خون بر آن نوشته است

غزل مادر ۵

توت پیر درِ خانه، نفسش پَر پَر بود
از همیشه، دلش این مرتبه تنهاتر بود

چه شده باز؟ چه رخ داده دوباره آیا؟
کوچه ناباور، ناباورِ ناباور بود
***

تسلیت را همه‌ی اهل محل صف در صف
صبحِ تشییعِ تو یا همهمه‌ی محشر بود؟

به اجابت برسد یا نه دعایش، آیا؟
کوچه در ماتمِ کوچیدنِ تو مضطر بود
***

بر سر دست عزادارِ محل تابوتت
هودجی بود روان، تاجِ گلش بر سر بود

بوسه بر ترمه‌ی تابوتِ تو می‌زد باران
آسمان ابریِ گریه، کفِ کوچه تر بود
***

ابر هم، تعزیتت را به تلاطم افتاد
کوچه در سیطره عربده‌ی تندر بود
***

بر سرِ اهل محل از ته دل می‌زد داد
آسمان معترضِ کوچه‌ی بی‌مادر بود