استاد ممتاز دانشگاه هاروارد معتقد است که سیاستمداران بدبین مانند رئیس جمهور ترامپ در تلاش هستند تا از این نارضایتی ها برای منافع سیاسی خود استفاده کرده و آن را تقویت کنند.

خبرگزاری مهر - گروه بین‌الملل: معترضان در بیش از ۲۰ شهر آمریکا در اعتراض به کشته شدن «جورج فلوید» مرد سیاهپوستی که ۴ روز پیش قربانی خشونت نژادپرستانه پلیس شهر «مینیاپولیس» ایالت مینه‌سوتا شد، به خیابان‌ها آمده‌اند.

اخیراً تصاویری مبنی بر به آتش کشیده شدن پاسگاه اصلی پلیس در شهر مینیاپولیس منتشر شد. وضعیت در این شهر به حدی وخیم است که فرمانداری مجبور به اعلام حالت اضطراری و توسل به گارد ملی برای سرکوب موج اعتراضات شد.

همزمان، در ایالت جورجیا نیز ناآرامی‌ها در اعتراض به رفتار نژادپرستانه پلیس آمریکا ادامه دارد و فرمانداری مجبور به اعلام وضعیت اضطراری شده است. معترضان خشمگین در شهر آتلانتای این ایالت، چند خودروی پلیس را به آتش کشیدند.

دامنه اعتراضات به واشنگتن هم رسیده و تظاهرکنندگان با تجمع در پارک «لافایت» که مقابل کاخ سفید قرار دارد، برای مدت کوتاهی تردد کارمندان به دفتر مرکزی دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا را مسدود کردند. این اعتراضات در ۲۰ شهر آمریکا ادامه دارد و حاکی از عدم اجرای عدالت و برابری در جامعه آمریکایی و ظلم و ستم علیه رنگین پوستان این کشور است.

این در حالی است که «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور آمریکا روز شنبه در پیامی توئیتری در واکنش به اعتراضات شب گذشته مقابل کاخ سفید اعلام کرد: کار دیشب سرویس مخفی آمریکا در کاخ سفید عالی بود.

در این راستا خبرنگار مهر گفتگویی با پروفسور «توماس اسکانلون» استاد ممتاز دانشگاه هاروارد و احیا کننده نظریه قراردادگرایی اخلاقی در دوره معاصر در خصوص تأثیر فلسفه اسلامی بر فلسفه غرب در قرون وسطی تنظیم نموده که در ادامه می‌آید.

*متعاقب کشته شدن یک مرد سیاهپوست در مینیاپولیس این شهر صحنه اعتراضات به این اقدام پلیس شده است. دلایل این برخوردهای پلیس آمریکا با رنگین پوستان و به ویژه سیاهپوستان چیست؟

اعضای جوامع اقلیت، به ویژه سیاه پوستان، بسیار منطقی و عادلانه اعتقاد دارند که پلیس حقوق آنها را به اندازه کافی جدی نمی‌گیرد، با آنها با بی احترامی رفتار می‌کند و علیه آنها از خشونت استفاده می‌کند وقتی این موضوع توجیه نشود و علیه سفید پوستان در شرایط مشابه از خشونت استفاده نمی‌شود.

آنچه شما می‌گوئید دو سوال را ایجاد می‌کند: چرا این نوع رفتار توسط پلیس انجام می‌شود و ادامه می‌یابد؟ چرا ما اکنون شاهد این اعتراضات هستیم؟

جواب سوال اول این است که به دلیل فرهنگ گروه‌هایی که پلیس از درون آنها استخدام می‌شوند و فرهنگ داخلی ادارات پلیس، پلیس ساکنان محلات اقلیت را افرادی می‌داند که باید آنها را کنترل کنند نه به عنوان افرادی که باید از آنها محافظت کند.

آنها فکر می‌کنند سیاه پوستان به ویژه مردان سیاه پوست به سفید پوستان به عنوان جنایتکار یا تهدیدی علیه خود نگاه می‌کنند. بنابراین به دلیل محافظت از خود، در ابتدا استفاده از خشونت را توجیه می‌کنند و آنها نسبت به اینکه مسئولیت آنها توسط سیاه پوستان مورد سوال قرار گیرد، مخصوصاً توسط مردان سیاه پوست بسیار حساس هستند.

این مهم ممکن است بخشی محافظت از خود باشد: آنها تمایل به اطاعت از دستورات خود را برای امنیت آنها مهم می‌دانند. اما این نیز موضوعی مهم است: آنها نسبت به سیاه پوست احساس برتری دارند و در برابر هرگونه سوال در مورد برتر بودن مقاومت می‌کنند. به عنوان مثال، در پرونده‌ای در کمبریج که پلیس در آن با یک استاد هاروارد سیاه پوست مقابله می‌کرد، نشان داده شد که استاد از سفر به خانه خود برمی گشت که متهم به قانون شکنی شد. پلیس به شدت نسبت به وی بی احترامی کرد.

خشونت پلیس به ویژه علیه سیاه پوستان و سایر اقلیت‌ها پدیده جدیدی نیست. سالهاست که واقعیت دارد و در گذشته حتی بدتر هم بوده است. اعتراضات گسترده به شکلی که می‌بینیم از دهه ۱۹۶۰ بسیار شایع بوده است. از یک دیدگاه، این اعتراضات نشان دهنده نوعی پیشرفت است. سیاه پوستان بیشتر تشویق می‌شوند که فکر کنند مجبور نیستند برای این نوع بدرفتاری سکوت کنند و این اعتراض‌ها در مطبوعات ملی و در بسیاری از بخش‌های جامعه آمریکا شنیده خواهد داشت. اما این پیشرفت خود باعث نارضایتی بخشی از پلیس و اعضای جامعه می‌شود که با آنها ارتباط برقرار می‌کنند، زیرا وضعیت و اقتدارشان را زیر سوال می‌برد.

*ترامپ به عنوان رئیس جمهور آمریکا هم با توئیتی که متعاقب این حادثه منتشر کرد معترضان را بیشتر عصبانی کرد تا جایی که توئیتر ناگزیر شد توئیت او را پنهان کند. دلیل رویکرد نژادپرستانه ترامپ چیست؟

این نارضایتی‌ها توسط سیاستمدارانی مانند رئیس جمهور ترامپ و اعضای حزب وی تشویق می‌شود و آنها به طور بدبینانه می‌خواهند از اعتراضات برای منافع سیاسی استفاده کنند. بسیاری از سفید پوستان، مانند اعضای پلیس و نیروی انتظامی، نمی‌خواهند وضعیت برتر خود را زیر سوال ببرند و مایل به قبول اتهام نیستند - اتهامی که در اعتراضات مشخص بوده و در مطبوعات لیبرال تر بیش از همه جا ابراز می‌شوند (سیاهپوستان هنوز از تبعیض گسترده، در برخورد از سوی پلیس و به روش‌های دیگر رنج می‌برند. بنابراین بسیاری از آنچه ما می‌بینیم محصول پیشرفت‌های حاصل از دهه ۱۹۶۰ و واکنش سیاسی علیه آن است.

* کدام یک از مکتب‌های اخلاقی به مبارزه با نژادپرستی و حقوق اقلیت‌ها توجه و تأکید بیشتری می‌کنند یا حداقل مبانی نظری برای این تأکید دارند؟

من نمی دانم منظور شما از مکاتب فلسفه چیست. من خودم عضو آن چیزی هستم که می‌توان مکتب مساوات گرایی نامید، که اثر «جان رالز» نمونه بارز آن است. من معتقدم که این مکتب پایه محکمی برای محکوم کردن نژادپرستی علیه سیاه پوستان فراهم می‌کند: در رفتار پلیس، در ارائه خدمات عمومی، آموزش و پرورش و بهداشت عمومی و در فرصت اقتصادی.

*یکی از خطراتی که متوجه آمریکاست، چند فرهنگ گرایی حاکم بر این کشور است که لیبرالیسم نتوانسته راه حلی برای آن بیاید. چرا این کشور نتوانسته راهی برای این چندفرهنگ گرایی بیابد و مهاجران و اقلیت‌های زبانی، نژادی و مذهبی را جذب فرهنگ مسلط آمریکایی کند؟

اصطلاح چند فرهنگ گرایی، به طور کلی به این دیدگاه در فلسفه سیاسی اشاره می‌کند که جامعه‌ای متشکل از گروه‌های مختلف فرهنگی ممکن و حتی مطلوب باشد. اما من تصور می‌کنم که فرهنگ گرایی حاکم که شما بیان کردید ممکن است به معنای پدیده اجتماعی تنوع فرهنگی باشد.

چند فرهنگ گرایی به معنای پیشین شامل این عقیده است که برای داشتن جامعه‌ای صلح آمیز و مطلوب، لازم نیست اعضای گروه‌های فرهنگی متمایز به پذیرش «فرهنگ غالب» جامعه بپردازند. این ایده بخش مهمی از معنای لیبرالیسم در ایالات متحده است. من فکر می‌کنم که این ایده به طور گسترده‌ای در جامعه آمریکا پذیرفته شده است.

همانطور که در مورد نژادپرستی قبلاً مورد بحث قرار گرفت، من فکر می‌کنم آنچه که ما می‌بینیم بخشی از محصول جانبی این پیشرفت است. بخش‌های قابل توجهی از جامعه آمریکا، به ویژه جوامع دور از سواحل و شهرهای بزرگ، فرسایش این ایده را که همه باید فرهنگ غالب را به عنوان تهدیدی برای وضعیت خود بپذیرند می‌بینند.

سیاستمداران بدبین مانند رئیس جمهور فعلی ما و بسیاری از اعضای حزب وی در تلاش هستند تا از این نارضایتی‌ها برای منافع سیاسی خود استفاده کرده و آن را تقویت کنند. بنابراین مشکلاتی که ما می‌بینیم شکست یا نقص لیبرالیسم نیست بلکه به معنای نشان دادن این است که لیبرالیسم به اندازه‌ای که دوست دارد پذیرفته شود، پذیرفته نمی‌شود و این به هیچ وجه به دلیل اقدامات رهبران سیاسی بدبین نیست.