به گزارش خبرنگار مهر، حجت الاسلام مسعود اسماعیلی استادیار گروه فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به بهانه سالگرد ارتحال بنیانگذار انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی رحمت الله علیه و قیام پانزده خرداد در یادداشتی با عنوان انقلاب اسلامی و تحول فرهنگی، به تأثیرات انقلاب اسلامی از منظر تحول فرهنگی پرداخته است:
"فرهنگ عمیق" (فرهنگ ناخودآگاه، فرهنگ ضمنی) اصطلاحی است که برخی از فرهنگ شناسان برای چهرهای از فرهنگ وضع کرده اند که طبقات ژرفتر و غالباً ناپیدا و ناخودآگاهِ فرهنگ و بیشتر بخشهای درونی فرهنگ در وجود انسان را شامل میشود. شائولز، یکی از نویسندگان این حوزه، فرهنگ عمیق را متشکل از پیشفرضها، هنجارها، ارزشها و عناصر آشکار میداند. بدین ترتیب، فرهنگ از آن نظر که ریشه در پیشفرضها، ارزشها و هنجارها دارد و بر آن اساس، عناصری آشکار از خود بروز میدهد، به لحاظ مصداقی، فرهنگ عمیق خواهد بود؛ فرهنگی که مانند سیستم عامل ذهن و به طور ناخودآگاه عمل میکند و ما اغلب به آن توجه نداریم.
ادوارد هال که با ترکیب انسانشناسی اوایل قرن بیستم و روانشناسی فروید و یونگ و وارد ساختن مباحث بُعد ناخودآگاه ذهن، به معرفی و تشریح تفاوتهای فرهنگیِ ناخودآگاه پرداخت عقیده دارد فرهنگ، ما را در ورطهای از وابستگیها میاندازد که در آن، با گروهی از نمادها و اندیشهها چنان رفتار میکنیم که گویی امتدادی از خود ما هستند؛ در حالی که وقوف چندانی نسبت به آنها نداریم. علاوه بر این ویژگیها (درونی بودن، عامل و فرمانده بودن، ناخودآگاه بودن و ناپیدا بودن) فرهنگ عمیق دارای ویژگی اشتراک نیز هست؛ این فرهنگ، دانشِ پسزمینهایِ مشترک در میان بخشی از انسانهاست. همچنین فرهنگ عمیق، درکی شهودی از ماهیت و کیفیت اشیا را برای افراد مهیا میسازد.
اما در چه زمانی ما متوجه فرهنگ عمیق میشویم و برای ما دغدغهساز میشود؟ وقتی از آن دور شویم؛ مثلاً در سفر به کشوری دیگر با فرهنگی متفاوت. شائولز از اصطلاحِ سفر فرهنگی عمیق بهره میگیرد. وی از این اصطلاح، برای توضیحِ وفق یافتنِ شخصی که در سرزمینِ غیرمادری است بهره میگیرد. در واقع، فرد هنگام مواجه شدن با چالش فراگیریِ فرهنگِ "دیگر"، متوجه میشود که هم فرهنگ خودش از سطوحی عمیق در وجود و ذهن و روانش برخوردار است و هم فرهنگِ دیگر چنین است؛ از این رو فراگیری و جذبِ فرهنگ دیگر و وفق یافتن با آن، تنها از طریق جذب عناصر ظاهریِ آن امکانپذیر نیست و باید طرحی دیگر درانداخت. بنابراین دغدغه چیستی فرهنگ عمیق و معضلِ چگونگی یادگیری آن، اغلب همراه باهم برانگیخته میشوند.
انقلاب، در اصطلاح به معنی تغییر و تحولِ شدیدِ کیفی است. هنگامی که از یک انقلاب سیاسی سخن میگوئیم، منظور، تغییر جدی و حادّ در ساختار سیاسی و نحوه حکومت است. انقلاب اسلامی ایران، از انقلابهای بزرگ و همهجانبه محسوب میشود که با تغییرات اساسی در فرهنگ، حکومت و ساختار اجتماعی همراه بوده است. در جریان این انقلاب، تحول فرهنگی بزرگی در عرصه اجتماع رخ داد. این تغییرات فرهنگی در ابتدا در الگویی از زندگی و عملکرد شخصیتهای مؤثر انقلاب و برخی نهادهای حکومتی و جریانهای اجتماعی دیده شد و بهتدریج در ترویج و تسرّی آن به همه نهادها، جریانها و آحاد جامعه تلاش شد. به عبارت دیگر انقلاب اسلامی ایران که از فرهنگی ویژه برآمده بود، اقتضائی برای تغییر جدی در فرهنگ به گونهای خاص داشت و از این رو، خواستِ این تغییر جدی را در درون خود پروراند و القا نمود؛ و این تغییر، آغاز راهی برای انقلاب فرهنگی شد.
در تحلیل تغییر فرهنگی یادشده در انقلاب اسلامی، با نوعی تغییر در فرهنگ عمیق مواجه میشویم؛ به سخن دیگر، واکاوی و تشریح نمونههای عینی به ما میگوید این تغییرات، سطحی نبوده، به عناصر ظاهری محدود نیستند؛ بلکه برعکس، به طور عمده، عبارت بوده اند از تغییر در نحوه نگرش به امور که شامل تغییر در پیشفرضها (جهانبینی، اعتقادات کلی و…)، هنجارها و ارزشها میشود.
به عبارت دیگر میتوان گفت یک نوع خاص از جهانبینی و اعتقادات و یک گونه از هنجارشناسی و ارزشمداری که تا قبل از آن، جنبه فرهنگ غالب و عمومی را در همه عرصههای اجتماعی و فردی نیافته بود، به عنوان گفتمان فرهنگی حاکم معرفی شد و در جهت حاکمیت و غلبه بالفعل آن تلاش گردید. بنابراین باید گفت انقلاب اسلامی، یک سفر فرهنگی عمیق بوده است و انقلاب فرهنگی نیز که میتوان از آن به عنوان بطن انقلاب اسلامی یاد نمود به معنای شروع این سفر و وقوع در انجام آن میباشد و همه تغییرات و تحولات دیگر را در این انقلاب، میتوان ناشی از همین تحول دانست.
اما این پایان ماجرا نبود؛ بلکه این، آغاز حکایت تحول فرهنگ در جامعه ایرانی بود. بهتر و روشنتر بگوییم: انقلاب اسلامی، که در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ با زمینهای دینی و فرهنگی [۱] آغاز شد و در پرتو این زمینهها، مستبطنِ جنبههای مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی نیز بود، در ۲۲ بهمن ۵۷ تنها در عرصه سیاسی پیروز شد و در آن هنگام در جنبه فرهنگی، هنوز در اوایل راه بود. اما همان شعلههای آغازین فرهنگی که از چراغ انقلاب اسلامی بالا میآمد که توانست چنین تحول مهمی (پیروزی سیاسی) را رقم بزند و چنانچه این شعله زبانه میکشید، میتوانست همه عرصهها را متحول کند.
این فرهنگ، فرهنگ عمیقی بود که در ابتدای پیروزی سیاسی انقلاب اسلامی و قبل از آن، در زندگی، رفتار و کلام رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی (ره) مشهود بود و توسط یاران امام (ره) و برخی نهادهای تازهتأسیس حکومتی و بعضی از جریانهای اجتماعی دنبال میشد، نهادها، جریانها و مردم را با نوعی "سفرِ فرهنگیِ عمیق" شبیه آنچه شائولز میگوید مواجه ساخت؛ اما گویی در ابتدا آمادگی کافی برای فراگیری و جذب آن در این گستره وسیع وجود نداشت و همین چالشبرانگیز میشد. این چالش را میتوان به چالش فراگیری و انتقال فرهنگ عمیق تعبیر نمود که همواره تدبیری ویژه طلب میکند.
حکایت البته از این هم پیچیدهتر بود؛ چه، تغییرات فرهنگی عمیقی که انقلاب اسلامی طلب میکرد، از آنچه امثال شائولز و هال هم میگویند، عمیقتر بود. انقلاب اسلامی، یک انقلاب دینی است که تغییرات فرهنگی آن، ریشه و مایه اصلی خود را از دین میگیرد و لذا جذبِ جهانبینی این فرهنگ، نیاز به دیدگاهی همهجانبه و بسیار ژرف به هستی و جهان دارد (جنبه عینی و بیرونی) و اعتقادی قوی و راسخ (ایمان دینی) میطلبد و تنها با نوعی احساس و تمایل و بهطور ناخودآگاه، میسر نیست (جنبه ذهنی و درونی).
این فرهنگ در جنبه عینیِ خود، دید ویژهی وحدتنگر به هستی و نگاه خاص خدامحور به جهان دارد و سلسلهمراتبی از انسانهای کامل و برگزیده را واسطه فیض و سببِ سعادتِ نوع انسان معرفی میکند و سعادت حقیقی را در اخلاق و عرفان و معنویت راستین میجوید و منصه ظهور و تحقق راستینِ سعادت را آخرت میداند و در عین ضرورت شمردنِ آبادانی دنیا و اهمیت نهادن به آن، دنیا را جهانی غیراصیل و بیبهره از ارزش ذاتی و دائمی میشناسد و…. سطوح دیگرِ این فرهنگ نیز از چنین نگاهی ناشی میشوند و لذا اگر بنا بود تحولی فرهنگی در سطح کلی جامعه رخ دهد (به تعبیری، انقلاب فرهنگی عمیق پیروز شود)، این نگاه با همین عمق عینی و ذهنی باید به گفتمان غالب در بنیانهای فکری و تأسیسی و اجرایی نهادها، سازمانها و جریانها و آحاد جامعه بدل میشد.
سفر فرهنگی عمیق، در واقع، یک تجربه گشتاری است. به این معنا که در سطح مفاهیم و تصورات رخ میدهد و مفاهیم انتزاعی جدیدی جایگزین مفاهیم انتزاعی پیشین میشوند. در این فرایند، شناختی جدید از خود حاصل میشود و بخشهایی پنهان از خود برای خود آشکار میشود. این سفر، مقتضیِ نوعی آزمون و خطا برای نفوذ به لایههای زیرینِ فرهنگی جدید است. به اعتقاد هال، در این گشتار، باید هجرتی دشوار آغاز شود که به رهایی از بند فرهنگ ناخودآگاه پیشین منجر گردد. «مقاومت»، «پذیرش» و «تطبیق» مراحلی است که در این سفر فرهنگی، در فرایند «یادگیری فرهنگی» باید طی شوند با نگاهی به تاریخ انقلاب اسلامی میتوان اینگونه برداشت نمود که برخی ساختارها، نهادها، سازمانها و جریانهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و بعضی از آحاد مردم، هنوز در مرحله مقاومت در این فرایند به سر میبرند و بسیاری نیز در مرحله پذیرش هستند؛ اما مرحله تطبیق، در گستره وسیعی از اجتماع رخ نداده است.
به عبارت دیگر، فرهنگ عمیق انقلاب، در منصه عمل، فراگیر نشده است و آنچه امروز با آن مواجه هستیم بیشتر پذیرش ذهنی (شناخت عمیق از فرهنگ و پذیرش ذهنی آن) و در مواردی، مقاومت (عدم شناخت یا عدم پذیرش و در نتیجه، عدم اجرای عملی آن) در مواجهه با این فرهنگ است. در همین مرحله دوم نیز در موارد بسیاری با نوعی سرگشتگی (عدم شناخت درست و کامل یا عدم پذیرش ذهنیِ همهجانبه) روبرو بودهایم و در مواردی که وارد مرحله سوم شدهایم، آشفتگیهایی (رفتارها و عملکردهای گاه نامطابق و گهگاه ناهماهنگ) بروز کرده است. خلاصه آن که گسترهای از اجتماع ایران در گشتار فرهنگی انقلاب، دچار توقف یا آسیب بودهاند و در نهایت، تصورات انتزاعی و بنیادین ناشی از تغییرات انقلابی، بهدرستی جایگزینِ تصورات پیشین نشده است.
از منظر نویسنده، اگر بنا باشد اجمالا عملکرد هدایتگران و مسئولان در این سفر فرهنگی عمیق در ایران انقلابی ارزیابی شود، باید گفت خللهای یادشده، نه ناشی از نقصی در فعالیت انقلابی آنها بوده است، نه ناشی از مشکلاتی در نیت و خواست بانیان انقلاب؛ بلکه وضعیت یادشده در امروز بیشتر ناشی از عدم درک کافی از انقلاب فرهنگی عمیقی (خواستِ تغییرِ فرهنگ عمیق) که آغاز شده، بوده است که موجب عدم تغییر در سطح تصورات و عدم تحول در نوع نگاه به امور و در نتیجه، عملکردِ نامناسب در وادی فرهنگ شده است.
آنچه در انتهای این سیاهه کوتاه میتوان به عنوان راهکاری کلی و استعجالی مطرح نمود، لزوم ایجادِ همدلیِ فرهنگیِ عمیق برای ترغیب به شناخت فرهنگیِ عمیق و در نهایت، وقوع همگانی در سفر فرهنگی عمیقی است که در زمینه و زمانه انقلاب شروع شده است و عزم برای به پایان رساندن آن؛ مقوله پراهمیتی که به تأخیر افتاده است. باید توجه داشت این همدلی جز در پرتو بازیابی و انعکاس انوار سرچشمهها و منابعِ این فرهنگ در آن منصاتی که در آنها به مرحله تطبیق و فعلیت رسیده است، امکانپذیر نخواهد بود.
به عبارت دیگر، در همین موضع نیز ممکن است با روشی غلط، رسیدن به نقطه مطلوب را به تعویق بیندازیم. بنابراین مواظب باشیم اشتباه نرویم: ترویج همدلی با فرهنگ عمیقِ نهفته در انقلاب و در نتیجه وارد ساختن اجتماع به مراحل پذیرش و تطبیق آن، جز با نمایاندن و ارائه سطوحِ عمیق همین فرهنگ میسر نیست و این، جزو شروط لازم و اساسی آن است؛ سطوح عمیقی از معرفت و حرکت که دارای زیبایی و کشش ذاتی است و نیازی به افزونههای رهزن و بیقیمت ندارد و نظاره و دل دادن به آن، خود مساوی با بار یافتن به طریقِ جذب آن است.
[۱]. به این سخنان حضرت امام خمینی (ره) در ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ توجه کنید: «من به شما نصیحت میکنم آقای شاه، من به تو نصیحت میکنم دست از این اعمال بردار من میل ندارم که اگر روزی اربابها بخواهند تو بروی مردم شکرگزاری کنند… من نمیخواهم تو این طور باشی من میل ندارم تو مثل پدرت بشوی، نصیحت مرا بشنو، از علمای اسلام بشنو، اینها صلاح ملت را میخواهند، اینها صلاح مملکت را میخواهند، از اسرائیل نشنو، اسرائیل به درد تو نمیخورد، قرآن به درد تو میخورد.» (صحیفه امام خمینی، ج ۱، ص ۲۴۳ -۲۴۸)؛ «بدبخت بیچاره چهل و پنج سال از عمرت میرود، یککمی تأمل کن، یککمی تدبیر کن، یک قدری عواقب امور را ملاحظه کن، کمی عبرت بگیر، عبرت از پدرت بگیر، اگر راست میگویند که تو با اسلام و روحانیت مخالفی، بد فکری میکنی، اگر دیکته میکنند و به دست تو میدهند در اطراف آن فکر کن. چرا بیتأمل حرف میزنی؟ آقای شاه! اینها میخواهند تو را یهودی معرفی کنند که من بگویم کافری تا از ایران بیرونت کنند و به تکلیف تو برسند… مگر با رفتن چند زن به مجلس مملکت مترقی میشود؟ مملکت با برنامههای اسرائیل درست نخواهد شد» (صوت سخنرانی در جمع روحانیون و اهالی قم (شاه و اسرائیل، اساس گرفتاریهای ملت)).