به گزارش خبرگزاری مهر، حجت الاسلام محسن الویری، استاد حوزه و دانشگاه در بخشی از یادداشتهای سفر خود به امریکا در سال ۱۳۸۸، اشارههایی به مسأله ستم به رنگینپوستان در این کشور کرده که به مناسبت آن چه امروزه از تمدن غرب مشاهده میشود، گزیدهای از آن بازنشر میشود؛
وقتی مهاجران اروپایی پای بردههای سیاه افریقائی را هم به امریکا باز کردند، ساکنان بومی این سرزمین با گروهی دیگر از انسانها روبرو شدند که سرنوشت تلخی مشابه آنها داشتند. جنگها و منازعات و ستم اربابان سفیدپوست نسبت به سرخپوستان و سیاهپوستان همچنان ادامه داشت تا اینکه بیانیه استقلال امریکا در ۴ ژوئیه ۱۷۷۶ به قلم جفرسون و متأثر از رسالههای جان لاک (۱۷۰۴ م.) اعلام شد. بعد از جنگهای استقلال که تا ۱۷۸۲ م. طول کشید و پس از سوگند خوردن جرج واشنگتن در سال ۱۷۸۹ م. به عنوان نخستین رئیس جمهور برآمده از قانون اساسی و به ویژه در ایام ریاست جمهوری جفرسون و انتقال مرکز حکومت به واشنگتن موج جدیدی از مهاجرتها در نیمههای قرن ۱۹ آغاز شد و ستم به رنگینپوستان چهرهای تازه یافت.
رمان کلبه عمو توم (عمو تام) خانم هاریت بیچر استو، مربوط به این مقطع از تاریخ امریکاست که در سال ۱۸۵۲ در امریکا و اروپا محبوبیت زیادی یافت. این کتاب زندگی سخت و مشقت بار بردگان در کشتزارهای جنوب و سنگدلی صاحبان بردهها را نشان میدهد. خواندن این کتاب هر چند از عاطفی انسان را میآزارد، ولی برای آگاهی از پیشینه سرزمینی که دولتمردانش اکنون شعار دفاع از حقوق بشر میدهند، بسیار سودمند است.
کتاب امریکا چگونه امریکا شد؟ (نوشته فرانک ال شوئل، ترجمه: ابراهیم صدقیانی، تهران: امیرکبیر، ج ۲، ۱۳۶۳ ش.) نمونههای زیادی از تبعیض علیه سیاهپوستان را در این مرحله گزارش کرده است (شوئل، ص ۲۷ به بعد) قوانین ضد سیاهپوستان و نیز مصوبه دیوان عالی در ۶ مه ۱۸۵۷ مبنی بر این که یک نفر سیاهپوست حق شکایت به دیوان عالی را ندارد، از لکههای سیاه و ننگین این دوران است. مبنای این قوانین و مصوبات این بود که سیاهپوست جزو سکنه امریکا نیست، بلکه جزو اموال است و متعلق به مالک و ملک است. (شوئل، ص ۲۰۶) در سه دهه نخست این قرن کارخانجات کارنگی با مدیریت او توانستند سه میلیون تن آهن در سال تولید کنند و این یک پیشرفت بزرگ بود، اما پیشرفتی سرشته با ظلم و دور از عدالت. او در کارخانجات تحت مدیریت خود، به شرایط دلخواه خود عمل کرد و کارگران او دوازده ساعت در روز و هفت روز در هفته و با حداقل دستمزد بدون هیچ حق اعتراض و تضمین شغلی کار میکردند (شوئل، صص ۲۳۱ و ۲۳۲) به نوشته شوئل در اواخر قرن ۱۹، همه ساله در حدود یک میلیون سانحه ناشی از کار نزدیک به ۲۰۰۰۰ تلفات جانی کارگری به بار میآورد، قربانیان و خانواده آنها حق جبران خسارت نداشتند و کارفرمایان هم هیچ مسئولیتی در قبال آنها نداشتند و هیچ امنیت شغلی وجود نداشت. (شوئل، ص ۲۳۵) در فصل نوزدهم همین کتاب که «آغاز استقرار کلان سرمایه داری در امریکا (۱۸۷۷ ۱۸۹۸)" نام دارد با نمونههایی دیگر از ستم نظام سرمایه داری به کارگران میتوان آشنا شد. (شوئل، ص ۲۲۷ ۲۴۴)
آلکسی دو توکویل، آلکسی Tocqueville, Alexis de هم در کتاب پرآوازه تحلیل دموکراسی در امریکا (ترجمه: رحمتالله مقدم مراغهای، تهران: زوار، ۱۳۴۷ ش.) که گزارشی است از مشاهدات او به عنوان یک حقوقدان فرانسوی در امریکا و چاپ نخست آن در سال ۱۸۳۵ م. بوده است، به سیاهبختیهای دو نژاد به تعبیر او سیاه و بومی در سطحی گسترده پرداخته است و میگوید این دو از نظر شکل و زبان و ریشه با هم هیچ تشابهی ندارند، ولی تنها وجه تشابه آنها همان بدبختیها و مصائب آنان است. (توکویل، صص ۶۴۱ ۶۴۳). همو در جایی دیگر میگوید:
به هیچ وجه مایل نیستم خواننده تصور کند که آن چه می گویم اغراق و گزافگوئی است. من با چشمان خود ناظر صحنههائی از این مصائب بودهام و مصائبی را دیدم که برای من امکان تشریح آن مقدور نیست. (توکویل، ص ۶۵۵)
او میافزاید سیاهپوست امریکائی حتی خاطره کشور خود را نیز از یاد برده است و در آخرین سرحد بردگی و اسارت مانده است، ولی فرد بومی هر چند به طور محدود آزاد است. با این حال بردگی مردم سیاهپوست به اندازه آزادی بومیان اثرات شوم نداشته است. (توکویل، ص ۶۴۴) وی با دقت و حوصله روش اشغالگران را برای وابسته کردن بومیان به صنعت خود و از بین رفتن تدریجی سرمایههای بومیان و سرانجام نابودی خود آنها را توضیح میدهد. از نظر توکویل پیشرفت کوچندگان و نابودی سرخپوستان دو روی یک سکهاند: هرگز در جهان جامعههایی مانند کوچنشینان اروپایی با چنین سرعتی رشد نکرده اند و هرگز در جهان جامعههایی مانند جامعه بومیان امریکائی با چنین سرعت و شدتی نابود نگردیده اند. (توکویل، ص ۶۵۰) از ۵۰۰ قبیلهای که در بدو ورود اروپائیها در منطقهای از امریکا که بعداً انگلستان جدید نام گرفت میزیستند، در زمان بازدید توکویل تنها ۶۳۷۳ نفر باقی مانده بودند. (توکویل، ص ۶۴۹): باید گفت هرگز ممکن نیست بهتر از این با رعایت اصول و قوانین بشریت افراد بشر را از میان برد و معدوم کرد (توکویل، ص ۶۸۲)
توکویل فصل هشتم کتاب خود را به موضوع سیاهپوستان برده و به سرخپوستان بومی و سفیدپوستان مهاجم اختصاص داده و آن را چنین نامیده است: ملاحظاتی چند در باره حال و آینده سه نژاد مختلفی که در سرزمین ایالات متحده سکونت دارند (صص ۶۳۹ ۸۱۵ پایان کتاب). از نظر او لغو بردگی در امریکا هم که در قرن نوزدهم صورت گرفت، عملاً تغییری جدی حداقل در کوتاه مدت در امریکا ایجاد نکرد: «تقریباً در کلیه ایالاتی که بردگی منسوخ گردیده است به سیاهان حق رأی اعطا نموده اند، ولی در این ایالات اگر احیاناً سیاه پوستی بخواهد به پای صندوق رأی برود جان خود را در معرض مخاطره قرار داده است (توکویل، ص ۶۸۹)»
توکویل همچنین به حق نداشتن سیاهان برای رفتن به مدرسه اروپاییان و ممنوعیت آنها برای عبادت در محراب سفیدپوستان اشاره میکند و با طرح این سوال که چرا بردگی در شمال لغو و در جنوب باقی مانده است؟ میگوید: جواب این سوالات آسان است. لغو بردگی در امریکا از نظر رعایت نفع سیاهان انجام نگردیده است، بلکه لغو بردگی از نظر رعایت منافع سفید پوستان بوده است. (توکویل، ص ۶۹۱ و بعد از آن) و سپس در صفحات بعد به دقت این موضوع را توضیح میدهد.
عکسی تکان دهنده از تبعیض نژادی بین سفیدپوستان و رنگین پوستان در امریکا
توکویل در بخشهایی دیگر از کتاب خود پس از حسابگرانه و مبتنی بر منافع شخص شمردن وطنپرستی امریکائیها (ص ۲۱۵ و ۷۴۵) و کمتر در رأس امور بودن مردمان شایسته (ص ۲۱)، اظهار میدارد: من هیچ کشوری را نمیشناسم که در عین وجود آزادی واقعی مانند امریکا، در آنجا بحث و انتقاد و استقلال فکری چنان محدود باشد. (توکویل، ص ۵۲۴)
توکویل خوشبینانه آینده امریکا را این گونه پیش بینی کرده بود: زمانی خواهد رسید که در امریکای شمالی صد و پنجاه میلیون نفر مردمی به سر خواهند برد که در میان آنان مساوات و برابری کامل برقرار خواهد بود و همه به یک خانواده واحد تعلق خواهند داشت و دارای مبدأ واحدی خواهند بود. یک تمدن، یک زبان، یک مذهب و سنن واحد رشتههای اتحاد میان آنها را تأمین خواهد کرد و در میان آنان معتقدات و افکار به یک شکل و صورت معین جریان خواهد یافت و به یک رنگ واحد تجلی نموده و ترسیم خواهد گردید. پیش بینیهای دیگر جملگی فرضی و احتمالی است، اما در حتمیت و واقعیت این یکی تردیدی نیست. (توکویل، صص ۸۱۳ ۸۱۴)
رؤیای امریکائی که گوین اسلر در کتاب خود به نام «امریکا، رؤیائی برباد رفته» (ترجمه: علی آقامحمدی، پیمان دفتری، (برای دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی)، تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، ۱۳۸۰ ش.) از آن یاد میکند نشان میدهد که پیش بینی توکویل هرچند به صورت ناقص تحقق یافت، ولی این رؤیا در خوشبینانهترین نگاه، تنها یک قرن دوام یافت. کتاب اسلر هم نتیجه مشاهدات یک خبرنگار انگلیسی مقیم امریکا در سالهای پایانی قرن بیستم است و از این نظر با کتاب توکویل مشابهت دارد
اسلر با تکیه بر تغییرات غیر عادی ایالات متحده پس از جنگ سرد (اسلر، ص ۹) کوشیده است نقاط تاریک امریکا را بنمایاند، نقاط تاریکی که شامل وعدههای تحقق نیافته این قاره بزرگ نیز هست. (اسلر، ۱۱)
من خود نیز در این سفر نوعی حس نگرانی نسبت به آینده را در تعداد قابل توجهی از مردم امریکا به ویژه در نومهاجران میدیدم و این جمله کتاب امریکا، رؤیایی بر باد رفته را کاملاً واقع بینانه و متناسب با یافتههای خود میدانم: در سال ۱۹۹۶ مطلبی تحت عنوان ایالت نامتحد به چاپ رسید که از دقیقترین بررسیهای انجام شده پیرامون وضع کنونی امریکاست و نظرات عمومی مردم در آن منعکس شده است. بر طبق این مطلب، اکثریت مردم امریکا اعتراف کردهاند که از وضع کنونی و شرایط فعلی جامعهشان بیمناک و نگرانند.... این بدبینی کاملاً در اعماق جامعه رسوخ کرده و ریشه دوانده است. (اسلر، ص ۲۵)
برنامههای تلویزیونی، رمانها و کتابهایی که درباره سیاست امریکا نوشته میشود، این نگرانی و انتقادها را منعکس کرده است (برای آگاهی از چند نمونه ر. ک. اسلر صص ۲۸ ۲۹ به ویژه رمان قدرت مطلق نوشته دیوید پالداسیس) در این منابع، حتی بر هم خوردن اتحاد ایالات و تشدید اختلافات قومی در این کشور محتمل شمرده شده است. اسلر بر این باور است که شرایط نژادی در امریکا بدتر شده است (ص ۱۲۹) به این آمار توجه کنید:
تقریباً دو سوم نوزادانی که در ایالات متحده از مادران سیاهپوست متولد میشوند نامشروع هستند. بیش از یک چهارم خانوادههای سیاهپوست امریکایی زیر خط فقر زندگی میکنند، در حالی که این میزان در خانوادههای سفیدپوست تنها ۷ درصد است. در سال ۱۹۹۵، میانگین درآمد خانوادههای سیاهپوست ۲۴۰۰۰ دلار بود. برای سفیدپوستان این رقم ۴۲۰۰۰ دلار است. بیکاری در سیاهپوستان دو برابر سفیدپوستان است. (اسلر، ص ۱۳۰)
اسلر در بخشی از فصل دوم کتاب خود که آن را امریکای سیاه، سفید و سبز (صص ۱۲۷ ۱۵۶) نامیده، نمونههای قابل توجهی از وضعیت کنونی فرهنگی و اقتصادی سیاهان را ذکر میکند. مطالعه فصل دوم کتاب با عنوان جامعه خشمگین در این زمینه سودمند است.
آثار و نوشتههای هانتینگتون هم مملو از اشاره به بحرانهایی است که امریکا در حال حاضر به آنها دچار آمده است. هدف از این گزارش فشرده و ناقص تأکید بر این است که پیش از هر سخن درباره امریکا باید به این دو نکته توجه داشت: نخست آن که ابر قدرت قرن بیستم بر بنیانهائی ستمآلود استوار بوده است و دیگر آن که رؤیاهای این ابرقدرت به اذعان و اعتراف نخبگان همان دیار بر باد رفته و بال و پر آن در یکی دو دهه اخیر ریخته و حنای ابرقدرتی آن رنگ باخته است. ظرفیتهای انقلاب اسلامی ما در چنین شرایطی است که میتواند بهتر فعلیت یابد.